حلوان
حُلْوان، شهری کهن بر سر شاهراهی باستانی در نزدیکی مهمترین گذرگاه کوهستانی زاگرس که نواحی داخلی ایران را به بینالنهرین متصل میساخت.
این شهر که امروزه بهکلی ویران است، در جنوب سرپلذهاب بر کرانۀ چپ رود حلوان، و در ورودی یکی از گردنههای رشته کوههای زاگرس که پاتاق خوانده میشود، جای داشته است. از این گردنه در منابع لاتین با نام زاگری پولای، و در منابع دورۀ اسلامی با نام عقبۀ حلوان نام برده شده است (راولینسن، 21؛ مشکور، 369؛ EI2).
هرچند منابع دورۀ اسلامی بنای این شهر را به قباد اول ساسانی (سل 488-531 م) نسبت دادهاند (نک : گردیزی، 30؛ ابنقتیبه، 663؛ حمدالله، 40)، اما بنا بر منابع تاریخی و یافتههای باستانشناختی، دیرینگی حلوان به سدههای پیش از میلاد باز میگردد. در کتیبههای آشوری از این شهر با نام «خَلمَنو»، و در منابع یونانی با نام «خالا» یاد شده است. احتمالاً اشارۀ هراکلیوس، امپراتور بیزانس به کالاخاس به حلوان باز میگردد. در منابع سریانی نیز این شهر کالخ یا حَلَح خوانده شده است (راولینسن، مشکور، همانجاها؛ EI2).
سنگنگارههای موجود در اطراف سرپل ذهاب به یادگار مانده از روزگار گوتیها و لولوبیها بیانگر آن است که حلوان در قلمرو آنان بوده است. این شهر سپس به تصرف کاسیان درآمد. آگوم دوم، پادشاه کاسیها در هزارۀ 2 قم در کتیبۀ خود از این شهر با نام آلمان / هالمان یاد کرده است. این شهر در دورۀ مادها در قلمرو آنان بود و آثاری از آن دوره در اطراف حلوان بر جای مانده است؛ از آن جمله آرامگاهی صخرهای موسوم به «دکان داوود» است که احتمالاً متعلق به آستیاک، آخرین پادشاه ماد بوده است (دیاکونف، 502 -503؛ گیرشمن، 116-118).
در دورۀ ساسانیان، نام حلوان افزون بر نام شهر به ناحیهای نیز اطلاق میشد که دارای 5 تسوج بود. با گسترش آیین مسیحیت در نواحی قلمرو ساسانیان، حلوان به یک شهر اسقفنشین بدل شد (آیلرس، 499؛ کولسنیکف، 254-255).
در 16 ق، پس از شکست ایرانیان از اعراب در جنگ قادسیه، یزدگرد سوم برای گردآوری نیرو در حلوان مستقر شد؛ اما پس از چیرگی اعراب بر شهرهای تیسفون و جلولاء، از حلوان به ری گریخت و حلوان به دست اعراب افتاد (طبری، 4/ 24، 34؛ دینوری، 126- 128؛ بلاذری، 301-302).
برپایۀ منابع تاریخی، حلوان از دیرباز شهری کردنشین بوده است. به نوشتۀ ابناثیر، مختار ثقفی در 66 ق، سعد بن حذیفة بن یمان را برای سرکوب کردها به حلوان فرستاد؛ همچنین در زمان حجاج بن یوسف، مطرّف بن مغیرة بن شعبه مردم کرد حلوان را قلع و قمع کرد (4/ 227، 435).
حلوان در مرز طبیعی میان ناحیۀ جبال و سواد عراق قرار داشت؛ از اینرو، جغرافیانویسان دورۀ اسلامی این شهر را گاه در زمرۀ شهرهای ناحیۀ جبال، و گاه در ردیف شهرهای ناحیۀ سواد برشمردهاند. یعقوبی در سدۀ 3 ق آن را در منطقۀ جبال جای داده است (ص 269). در سدۀ 4 ق، اصطخری آن را شهری آباد، و در ردیف 7 شهر عراق بر شمرده (ص 87)، و مؤلف حدود العالم در ذکر ناحیۀ عراق، آن را شهری پرنعمت وصف کرده که رودخانهای از میان آن میگذشته است؛ همچنین از محصول انجیر ممتاز آن یاد نموده است که خشکشدۀ آن را به دیگر جاها صادر میکردهاند (ص 153).
ابنحوقل حلوان را شهری بر روی کوه، مشرف بر عراق، نصف شهر دینور، با خانههایی از جنس گِل و سنگ، دارای هوای گرم، و محصول خرما، انار و انجیر فراوان وصف کرده است (ص 368). مقدسی در اواخر سدۀ 4 ق، حلوان را در شمار شهرهای ناحیۀ سواد عراق دانسته، و آن را شهری با دیواری بر گرد آن و 8 دروازه توصیف کرده که دارای مسجدجامع و بازاری طویل و کهندژ و یک کنیسه برای یهودیان بوده است. این کنیسه در بیرون شهر جای داشته است و با مصالح گچ و سنگ ساخته شده بود (ص 123).
حلوان در سدههای بعد رو به ویرانی نهاد و از میان رفت؛ بهطوری که زکریای قزوینی در سدۀ 7 ق/ 13 م از حلوان به عنوان شهری سابقاً آباد یاد کرده که در زمان او، تنها ویرانههای آن برجا مانده بوده است؛ اما او محصول انجیر و انار آن را ستوده، و به چشمههای گوگردی اطراف آن که خاصیت درمانی داشته، نیز اشاره کرده است (ص 357). حمدالله مستوفی نیز در سدۀ 8 ق/ 14 م، حلوان را شهری ویران خوانده که در زمان او شمار اندکی باغ از آن برجا مانده بوده است. بهنوشتۀ او، ناحیۀ حلوان دارای 30 پارچه آبادی بوده، و سالیانه حقوق دیوانی آن 100‘ 6 دینار بوده است (ص 40).
مآخذ
ابناثیر، الکامل؛ ابنحوقل، محمد، صورةالارض، به کوشش کرامرس، لیدن، 1938 م؛ ابنقتیبه، عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1388 ق؛ اصطخری، ابراهیم، مسالکالممالک، به کوشش دخویه، لیدن، 1870 م؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به کوشش دخویه، لیدن، 1413 ق/ 1992 م؛ حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340 ش؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، لیدن، 1331 ق/ 1913 م؛ دیاکونف، ا. م.، تاریخ ماد، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1345 ش؛ دینوری، احمد، الاخبار الطوال، به کوشش عبدالمنعم عامر، قاهره، 1960 م؛ راولینسن، هنری، سفرنامه، ترجمۀ سکندر اماناللٰهی بهاروند، تهران، 1362 ش؛ طبری، تاریخ؛ قزوینی، زکریا، آثار البلاد، بیروت، 1404 ق/ 1984 م؛ کولسنیکف، آ.، ایران در آستانۀ یورش تازیان، ترجمۀ م. ر. یحیایی، تهران، 1355 ش؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347 ش؛ مشکور، محمدجواد، جغرافیای تاریخی ایران باستان، تهران، 1371 ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906 م؛ یعقوبی، احمد، البلدان، لیدن، 1891 م؛ نیز: