حصبه
حَصْبه، گونهای بیماری عفونی واگیردار، مربوط به دستگاه گوارش. این بیماری از راه آب و خوراک آلوده و تماس با فرد مبتلا سرایت میکند و به مرور زمان با احساس خستگی و ضعف، درد عضلانی و اختلالهای گوارشی همراه است. بیمار پس از 7 تا 14 روز، به سردرد و تب شدید، گیجی و هذیان، نفخ شکم، پیداشدن جوشهای سرخرنگ بر روی شکم و سینه، و گاه خونریزی بینی دچار میشود (نک : نفیسی، 702؛ پولاک، 500؛ صائبی، 633؛ یلدا، 52).
یکی از کهنترین منابع در بهکارگیری واژۀ حصبه، کتاب الجدری و الحصبة تألیف محمد بن زکریای رازی (د 313 ق) است. او در این کتاب به تشریح ویژگیهای بیماری عفونی واگیردار حصبه میپردازد. بیماری حصبهای که رازی به شرح آن پرداخته است، امروزه سرخک نامیده میشود (نجمآبادی، 141؛ بهاءالدوله، 128). پس از وی، دیگر پزشکان و نویسندگان نیز در تعریف حصبه مشخصات بیماری سرخک یا سرخجه را به کار بردهاند (برای نمونه، نک : قمری، 49؛ نیز بهاءالدوله، 125- 128؛ ناظمجهان، 4 / 362-366؛ شاهارزانی، 2 / 1087- 1088). برخی نیز «مُحْرِقه» را حصبه از نوع شدید نامیدهاند (پولاک، 500-501؛ لغتنامه ... ، ذیل واژه). محرقه در فارسی دری معادل حصبه است و امروزه در کشورهای فارسیزبانی چون تاجیکستان و افغانستان، به بیماری حصبه، محرقه میگویند (نک : متیوز، 10).
از نمودهای بیماری محرقه، تب صفراوی، بیاشتهایی، هذیان و خونریزی بینی عنوان شده است (اخوینی، 688؛ جرجانی، 533-534). پاشیدن گلاب و سرکه بر دیوار خانۀ بیمار، و نوشاندن جوشاندههایی ازجمله گل ختمی، پر سیاوشان، تخم کاسنی و همچنین سکنجبین، آب کدو و خربزۀ هندی به بیمار برای درمان حصبه تجویز شده است (نک : همانجا؛ عقیلی، 2 / 971؛ حکیم مؤمن، 2 / 185).
حصبه در اوایل سدۀ 19 م در اروپا، با توجه به حالت بهت و سستی در بیمار، تیفوئید (شبیه به تیفوس) نامیده شد (نک : صائبی، همانجا). در ایران، تیفوئید را حصبه یا تب رودهای (همانجا) نام نهادند. پولاک در سفرش به ایران، شیوع حصبه و شرایط مداوا در شفاخانهای را که زیر نظر وی اداره میشد و خود او و همکارانش بدان مبتلا شده بودند، وصف کرده است. او در بخشی از کتاب به معرفی مشخصات، گونهها و شیوههای درمان سنتی حصبه پرداخته است (ص 500).
با آغاز جنگ جهانی اول و حضور اشغالگران و آوارگان جنگی در ایران، بیماری مهارناشدنی حصبه در شهرهای مختلف ایران شیوع پیدا کرد و مرگومیر گروهی مردم را سبب شد (نک : «وقایع ... »، 5؛ طیرانی، 92-93؛ خیراندیش، 55-56). عینالسلطنه در خاطراتش، با تشریح وضع آشفتۀ کشور که دچار قحطی و کمبود دارو بود، از گسترش حصبه در شهرهای ایران نوشته است، تا جایی که بسیاری از دوستان و نزدیکانش در اثر این بیماری جان باخته بودند (نک : سالور، 7 / 5215-5216).
پزشکان سنتی برای درمان حصبه توصیههایی کردهاند؛ مثلاً در کتاب طب المفید، جوشاندۀ 20 دانه عناب همراه با آب و گلاب، همچنین لعاب اسفرزه و سکنجبین، آب هویج، هندوانه و لیموشیرین برای مداوای بیمار تجویز شده است. نخود و ماش، شبت (شوید) و سوپ رقیق جوجهخروس نیز از خوراکهایی مفید برای تسریع در بهبود این بیماری معرفی شدهاند (نک : سرورالدین، 99، 109). نیز از شیوههای درمانی حصبه است که روی پای بیمار، مخلوطی از سیر رندهشده و پیاز و علف گزنۀ کوبیدهشده میبستند (همو، طب الکبیر، 57). آب عناب، لیموشیرین، گل بنفشه، هندوانه، سکنجبین، عرق کاسنی، شیرخشت، جوشاندهای حاوی جو و تخمهای خرفه، کاسنی، خیار و کاهو همراه با مقداری عناب از دیگر سفارشهای طب قدیم به شمار میرود (حاجیشریفی، 1000-1001).
حصبه در گویشهای مختلف زبان فارسی نامهای گوناگونی دارد: آن را در خراسان و سمنان: «دمنه / دامنه»؛ در کرمان: «تب هفتو» (نفیسی، 702؛ نیز نک : مشایخی، 80)؛ در گیلان: «گرمهخوشک (خشک) یا گرمهناخوشی» (آذرلی، 315؛ نیز نک : تائب، 128؛ پاینده، 257)؛ در روستای دوان در استان فارس: «توتینگو» (لهساییزاده، 324، 337)؛ شوشتریها، لرها و بوشهریها: «توگَپ» (آذرلی، 119؛ احمدی، 155)؛ لکها: «کُوِتُوْ» (رضایی، 73)؛ و عشایر سیرجانی: «قرهخسته» میخوانند (بختیاری، 337).
در فرهنگ مردم نقاط گوناگون ایران نیز شیوههای سنتی و محلی متفاوتی برای درمان این بیماری به کار میرود:
خراسانیها برای درمان حصبه، تخم «کدوی گردنباریک» را با تخم کاهو و کاسنی میکوبند، شیرۀ آن را میکشند و به بیمار میخورانند، سپس تفالهاش را روی سر وی میگذارند. اما در صورتی که بیمار هذیان بگوید یا جنون داشته باشد، چند عدد «کخلوجو» (کرم) را در هاونی کوبیده، در دستمالی میپیچند و روی سر بیمار میگذارند. برخی معتقدند کرمها باید زنده باشند، زیرا باور دارند که کرم زنده بیماری حصبه را بهتر به سمت خود جذب میکند و سبب بهبود بیمار میشود (شکورزاده، عقاید ... ، 211، نیز حاشیههای 3، 4؛ مشایخی، همانجا).
در روستاهای کرانۀ جنوبی کویر نمک، پلو همراه با دانههای «کاوشه» (کافشه) برای بهبود حصبه مفید به شمار میرود (حکمت، 398). مردم دامغان جوشاندۀ پوست بید به بیمار مینوشانند (طاهریا، 121). سروستانیها جوشاندهای از مخلوط برگ کاسنی، برگ ریواس، هستۀ آلبالو، ریشۀ محک (مَهْک= شیرینبیان) و مقداری «بنگو» (اسپرزه) را 3 روز، و هر روز 3 استکان به بیمار میدهند (همایونی، فرهنگ ... ، 514).
در ایزدخواست (استان فارس)، دانۀ گیاهیِ حصبه را در شیر مادری که دختر شیر میدهد، خیس میکنند و به پیشانی بیمار میمالند تا بهبود یابد (رنجبر، 514). روستاییان دوان نیز آب میوۀ اناری که در زیر خاکسترِ گرم پخته شده باشد، و همچنین اسفناج و نشاسته را برای حصبه سودبخش میدانند (لهساییزاده، همانجا). اصفهانیها بهویژه در گذشته، ظاهراً گیاهی به نام حصبه میشناختند و بر این باور بودند که اگر این گیاه را به بیمار بدهند، میوۀ آن در بدن پخش میشود و هر دانۀ آن یک جوش را متلاشی میکند (جانباللٰهی، پزشکی ... ، 103).
شیرازیها جوشاندهای مرکب از نیلوفر، کاسنی، ریشۀ محک، گل بنفشه، پر سیاوشان و عرق کاسنی را در پارچهای نازک و سفید صاف میکنند، کمی تلنجبی (ترنجبین) به آن میافزایند و به بیمار میدهند. پس از چند روز، شیرخشت را در آب میخیسانند و با روغن بادام و سپس با آب هندوانه و آب لیموترش به وی مینوشانند (همایونی، گوشهها ... ، 39-40). آنها بر این باورند که به کودک حصبهای نباید خوراکیهای بودار چون سیر، پیاز، نعناع، ماست و ترشی خوراند (همان، 40).
در اردبیل، جوشاندۀ گل بنفشه، عناب، تخم گشنیز، ماش سبز و تخم پنیرک را از صافی میگذرانند و به بیمار میدهند؛ همچنین مخلوطی از آش اسفناج و گشنیز یا برگ پنیرک را از صافی رد میکنند که خوراکی مفید برای بیمار حصبهای به شمار میرود. آنها معتقدند که باید بیمار را از سرما، حرکت و سروصدا دور نگاه داشت (صفری، 3 / 488).
گیلانیها پختن کدو و بخور سر و صورت بیمار را با آن، نوشاندن دمکردۀ عناب، گل بنفشه، نیلوفر و یا شیرۀ فلوس به بیمار (میرشکرایی، 472؛ پاینده، 257)، و موسیقیدرمانی را برای بهبود حصبه سودمند میدانند. در روش موسیقیدرمانی فردی را بر بالین بیمار میآورند تا نی بزند و موجب آرامش بیمار شود (بشرا، 72)؛ مثلهای «تو که نیزن بودی، چرا آقا داییت به حصبه مرد؟» و «اگر نیزنی بلدی، چرا بابات از حصبه مرد»، از مثلهای رایج در برخی از نقاط ایران است (دهخدا، 1 / 565؛ شکورزاده، دوازدههزار ... ، 148).
از کارهای دیرین مردم تنکابن برای مداوای حصبه «کوزهگُله» (کوزهزدن یا بادکشکردن) است؛ به این صورت که بیمار را لخت میکنند و مقداری خمیر بر پشت او میچسبانند. این خمیر باید از دهانۀ کوزه بزرگتر باشد. سپس پارچهای را آتش میزنند و درون کوزه میاندازند و دهانۀ کوزه را روی خمیر میگذارند. آتش درون کوزه به سبب کمبود هوا خاموش میشود و آن مقدار خمیری که بیشتر از دهانۀ کوزه بود، جدا میشود. بازماندۀ خمیر میان کوزه میافتد. پس از چند دقیقه، کوزه را برمیدارند؛ اگر پشت بیمار به اندازۀ دهانۀ کوزه ورم کرده بود، نشانۀ بهبود بیمار است (خلعتبری، 114).
نزد مردم سیرجان جوشاندۀ ریشۀ انار شیرین و ترش، خار شتر و سرخمغز، شیر و آب جوجه، ماءالشعیر و پاشورکردن، از شیوههای درمانی محلی برای حصبه است (بختیاری، 337). در اردکان یزد، جوشاندۀ فلوس همراه با عناب، جوشاندۀ گل بارد، بنفشه و ختمی را به بیمار حصبهای میدهند. اگر بیمار با خوردن این ترکیب بهبود یافت، پس از آن خوراکهایی نظیر آش، نخودآب، شیر گاو، و حریره، و پس از رفع خطر بیماری، کته و چلو زردۀ تخممرغ به وی میخورانند (طباطبایی، 681).
در میبد یزد، برای درمان سردل (ثقل معده) و یبوست ناشی از حصبه، گل نیلوفر، سپستان و عناب را با گل سرخ، بنفشه و انگورهتوره (تاجریزی) میجوشانند، با فلوس پوستگرفته مخلوط میکنند و همراه روغن بادام به بیمار مینوشانند. برای فرونشاندن تب نیز بیمار را در جوشاندهای از سبوس گندم، برگ بید و گل ختمی پاشویه میکنند (جانباللٰهی، چهل ... ، 4 / 389). در گذشته، تهرانیها نوشاندن خاکشیر، شیرۀ انگور، قهوه و کرفس را به بیمار حصبهای سودمند میدانستند (نک : شهری، 5 / 282، 369، 389، 407).
قوم لک به بیمار حصبهای نان و گوشت نمیدهند و هرگاه بدن بیمار عرق کند، با لحاف و جاجیم رویش را میپوشانند تا بیشتر عرق کند. در این مرحله که موی سر بیمار میریزد، مقداری خاکشیر را روی هندوانه میپاشند و به وی میخورانند (رضایی، 73).
مآخذ
آذرلی، غلامرضا، فرهنگ واژگان گویشهای ایران، تهران، 1387 ش؛ احمدی ریشهری، عبدالحسین، سنگستان، شیراز، 1382 ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344 ش؛ بختیاری، علیاکبر، سیرجان در آیینۀ زمان، کرمان، 1378 ش؛ بشرا، محمد، طب سنتی مردم گیلان، رشت، 1389 ش؛ بهاءالدولۀ حسینی، حسن، خلاصة التجارب، تهران، 1382 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه ( ایران و ایرانیان)، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361 ش؛ تائب، حسن، واژهنامۀ طب سنتی گیلان، رشت، 1388 ش؛ جانباللٰهی، محمدسعید، پزشکی سنتی و عامیانۀ مردم ایران، تهران، 1390 ش؛ همو، چهل گفتار در مردمشناسی میبد، تهران، 1390 ش؛ جرجانی، اسماعیل، الاغراض الطبیة، چ تصویری، به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، 1345 ش؛ حاجی شریفی، احمد، دائرةالمعارف گیاهدرمانی ایران، تهران، 1388 ش؛ حکمت یغمایی، عبدالکریم، بر ساحل کویر نمک، تهران، 1370 ش؛ حکیم مؤمن، محمد، تحفة المؤمنین، قم، 1390 ش؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن (شهسوار)، تهران، 1387 ش؛ خیراندیش، محمدحسین، سیرجان در خشت خام، کرمان، 1384 ش؛ دهخدا، علیاکبر، امثال و حکم، تهران، 1352 ش؛ رضایی نورآبادی، عباس، «طب و درمان عامیانه در بین قوم لک»، نجوای فرهنگ، تهران، 1386 ش، شم 5-6؛ رنجبر، حسین و دیگران، سرزمین و فرهنگ مردم ایزدخواست، تهران، 1373 ش؛ سالور، قهرمان میرزا (عینالسلطنه)، روزنامۀ خاطرات، به کوشش مسعود سالور و ایرج افشار، تهران، 1378 ش؛ سرورالدین، محمد، طب الکبیر یا فرشتۀ نجات، تهران، 1349 ش؛ همو، طب المفید، تهران، 1357 ش؛ شاهارزانی، محمداکبر، طب اکبری، به کوشش مؤسسۀ احیای طب طبیعی، قم، 1387 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازدههزار مثل فارسی و سیهزار معادل آنها، مشهد، 1380 ش؛ همو، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، 1346 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ صائبی، اسماعیل، بیماریهای عفونی در ایران (بیماریهای باکتریال)، تهران، 1373 ش؛ صفری، بابا، اردبیل در گذرگاه تاریخ، تهران، 1362 ش؛ طاهریا، محمدعلی، گزیدهای از فرهنگ عامیانۀ دامغانی، دامغان، 1344 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ طیرانی، بهروز، «تأثیر جنگ جهانی بر وضعیت بهداشتی مردم»، گنجینۀ اسناد، تهران، 1378 ش، شم 33-34؛ عقیلی علوی شیرازی، محمدحسین، خلاصة الحکمة، قم، 1385 ش؛ قمری بخاری، حسن، التنویر، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، 1352 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1380 ش؛ مشایخی، محمدجواد، فرهنگ مردم تایباد و باخرز، مشهد، 1388 ش؛ میرشکرایی، محمد، «مردمشناسی و فرهنگ عامه»، کتاب گیلان، به کوشش ابراهیم اصلاح عربانی، تهران، 1374 ش، ج 3؛ ناظمجهان، محمداعظم، اکسیـر اعظم، تهـران، 1387 ش؛ نجمآبـادی، محمـود، «کتـاب آبله و سرخک، تألیف ابوبکر محمد بن زکریای رازی، طبیب بزرگ اسلامی ایران»، مکتب تشیع، قم، 1342 ش، شم 10؛ نفیسی، علیاکبر، پزشکینامه، تهران، 1269 ش / 1317 ق؛ «وقایع جنگ فرنگستان (از 15 رمضان تا 15 ذیالقعدۀ 1236)»، کاوه، تهران، 1288 ش، شم 31-32؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1348 ش؛ همو، گوشههایی از آداب و رسوم مردم شیراز، شیراز، 1353 ش؛ یلدا، علیرضا و صادق پزشکی، «حصبه»، طب و تزکیه، تهران، 1375 ش، شم 23؛ نیز: