حشو
حَشْو، حشو یا اعتراض، از اصطلاحات دانش بدیع؛ در لغت به معنای لایی لباس، نیز به معنی زائد و در میان افتاده (صفیپوری، 1/ 250؛ تهانوی، 1/ 395) و در عرف اهل ادب آن است که در اثنای سخن، لفظی و یا عبارتی آورند که در معنی بدان نیازی نباشد (سکاکی، 428؛ رشید، 52؛ شمس قیس، 378- 379؛ آملی، 109؛ نیز نک : هدایت، 25؛ قریب، 17؛ آهنی، 325؛ همایی، 2/ 332)، مانند جملۀ دعایی«چشمش مرساد» در این بیت از حافظ: به جز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد/ زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست (غزل 24، نیز نک : بیت 5).
اقسام حشو
تأثیر و تعامل «لفظ» و یا «عبارتی» که در اثنای سخن میآید و حشو نامیده شده است، نسبت به سخن، بر چند گونه است:
1. بر حسن و لطافت و رونق سخن میافزاید و آنرا «حشو ملیح» نامیدهاند (رشید، 53؛ شمس قیس، 379؛ طیبی، 386؛ بدایعنگار، 50؛ همایی، همانجا)؛ مانند بیت یادشده.
2. ممکن است نابجا افتد و موجب تباهی و رکاکت سخن شود و به آن «حشو قبیح» میگویند (تهانوی، 1/ 396؛ شمس قیس، 380؛ قریب، 18؛ دایی جواد، 220). این حالت میتواند به یکی از این دو صورت باشد:
الف ـ عطف کلمات مترادف (متحدالمعنی) به یکدیگر، که یکی از آنها بهتنهایی وافی به تمام مقصود است (رامی، 71؛ رشید، همانجا)، مانند کلمات «روشن و منیر» و همچنین «حلیم و بردبار» در این بیت: رای تو همچو شمس منیرست و روشن است/ ذات تو همچو کوه حلیم است و بردبار.
ب ـ آوردن دو کلمه که یکی متضمن دیگری، و دیگری زاید باشد (همانجا؛ کاشفی، 117)، مانند این بیت: به گل مشغولم ای بلبل خدا را/ مده تصدیع سر بسیار ما را؛ که در آن «تصدیع» به معنای «سردرد» است و سر زاید است.
3. آنکه نه بر حسن و شیوایی سخن بیفزاید و نه از آن بکاهد و از این روی بدان «حشو متوسط» گفتهاند (طیبی، 387؛ بدایعنگار، همانجا؛ دایی جواد، 218؛ قریب، 17). عبارت «عزیز من» در این بیت از سعدی نمونۀ آن است: کسی ملامت وامق کند به نادانی/ عزیز من که ندیده ست روی عذرا را (ص 412).
حشو ملیح در شمار صنایع بدیعی است و نظر به حسن و لطافت و شیرینی آن، «حشو لوزینج» و «حشو لطیف» و «اعتراض ملیح» نامیده شده است (نک : ابوهلال، 442؛ رشید، همانجا؛ تاجالحلاوی، 59؛ تهانوی، همانجا؛ حسینی، 213؛ شمسالعلماء، 275؛ شمیسا، 117؛ وحیدیان، 154). شماری از اهل ادب و ازجمله سکاکی (همانجا)، تهانوی (1/ 395)، تفتازانی (ص 505)، تاج الحلاوی (همانجا)، هاشمی (ص 230) و نشاط (1/ 363) حشو یا اعتراض را از مباحث علم معانی دانستهاند. برخی حشو را «اعتراض الکلام فی الکلام قبل التمام» (رادویانی، 57) و یا «اعتراض الکلام قبل التمام» نامیدهاند (رامی، تاج الحلاوی، هدایت، شمسالعلماء، همانجاها؛ رشید، 52؛ کاشفی، 116؛ نشاط، 1/ 364). کسانی آن را از اصطلاحات بلغای ایران دانستهاند؛ چه، به اعتقاد آنان در اصطلاح ادبای عرب حشو همیشه بیفایده بوده است (نک : تهانوی، 1/ 396).
با توجه به اینکه «اعتراض» میتواند به صورت «جمله» و «غیرجمله» باشد و نیز در اثنای «یک کلام»، یا در میان «کلام متصل معنوی» درج شود، 4 قسم خواهد داشت (نک : تفتازانی، 499؛ حسینی، 211-212). گونهای دیگر از اعتراض را که در ضمن جملۀ معترضۀ دیگری آمده باشد، «اعتراض فی اعتراض» نامیدهاند (خطیب، 200؛ سکاکی، همانجا؛ طیبی، 385؛ آهنی، 326).
بعضی حشو و اعتراض را دو مقولۀ متفاوت و جداگانه دانستهاند. به نظر آنان اعتراض حاوی نکته و فایدهای است، اما حشو عبارتِ زاید بیمعنایی بیش نیست (نک : جرجانی، 47، 118؛ احمدنگری، 2/ 41؛ تقوی، 132، 138). گویا نظر بدین معنا بوده است که شمس قیس رازی (ص 379) حشو را «انبارش بیت» خوانده است. رامی تبریزی (ص 72) حشوی را که در حروف واقع شود «زاید» شمرده است. اعتراض برای القای مقاصدی مانند تنزیه، تنبیه، تعظیم، تعلیم، تأکید، دعا، مبالغه، ایقاظ سامع، اقناع و اسکات مخاطب و مانند آن به کار میرود (تفتازانی، 499-500؛ خطیب، 198- 199؛ بدرالدین، 228؛ صالح، 239-241؛ تقوی، 138-140؛ نشاط، 1/ 363-364؛ کزازی، 2/ 274-277).
مآخذ
آملی، محمد، نفائس الفنون، به کوشش ابوالحسن شعرانی، تهران، 1377ق؛ آهنی، غلامحسین، معانی بیان، تهران، 1357 ش؛ ابوهلال عسکری، حسن، کتاب الصناعتین، به کوشش مفید قمیحه، بیروت، 1984 م؛ احمدنگری، عبدالنبی، دستور العلما، به کوشش غیاثالدین علی حیدرآبادی، حیدرآباد دکن، 1405 ق؛ بدایعنگار لاهوتی، بدایع الاشعار، مشهد، 1336 ش؛ بدرالدین بن مالک، المصباح، به کوشش عبدالحمید هنداوی، بیروت، 2001 م؛ تاج الحلاوی، علی، دقایق الشعر، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، 1341 ش؛ تفتازانی، مسعود، المطول، بهکوشش عبدالحمید هنداوی، بیروت، 1424 ق؛ تقوی، نصرالله، هنجار گفتار، تهران، 1317 ش؛ تهانوی، محمداعلى، کشاف اصطلاحات الفنون، به کوشش اشپرنگر، کلکته، 1862 م؛ جرجانی، علی، التعریفات، بیروت، 1996 م؛ حافظ، دیوان، به کوشش محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران، 1381 ش؛ حسینی نیشابوری، عطاءالله، بدایع الصنایع، به کوشش رحیم مسلمانیان قبادیانی، تهران، 1384 ش؛ خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، به کوشش محمد عبدالقادر فاضلی، بیروت، 1424 ق؛ دایی جواد، محمدرضا، زیباییهای سخن، علم بدیع در زبان فارسی، اصفهان، 1335 ش؛ رادویانی، محمد، ترجمان البلاغة، بهکوشش علی قویم، تهران، 1339 ش؛ رامی تبریزی، حسن، حقایق الحدایق، بهکوشش محمدکاظم امام، تهران، 1341 ش؛ سعدی، کلیات، به کوشش محمدعلی فروغی، تهران، 1365 ش؛ سکاکی، یوسف، مفتاح العلوم، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، 1983 م؛ شمس العلماء گرکانی، محمدحسین، ابدع البدایع، تهران، 1328 ق؛ شمس قیس رازی، محمد، المعجم فی معاییر اشعار العجم، به کوشش محمد قزوینی، تهران، 1327 ق؛ شمیسا، سیروس، نگاهی تازه به بدیع، تهران، 1386 ش؛ صالح مازندرانی، محمدهادی، انوار البلاغه، به کوشش محمدعلی غلامینژاد، تهران، 1376 ش؛ صفیپوری، عبدالرحیم، منتهی الارب، تهران، 1377 ق؛ طیبی، حسین، التبیان فی علم المعانی و البیان، به کوشش هادی عطیه مطر هلالی، بغداد، 1407 ق؛ قریب، عبدالعظیم، کتاب البدیع، تهران، 1306 ش؛ کاشفی، حسین، بدایع الافکار فی صنایع الاشعار، به کوشش جلالالدین کزازی، تهران، 1369 ش؛ کزازی، جلالالدین، زیباشناسی سخن پارسی (معانی)، تهران، 1370 ش؛ نشاط، محمود، زیب سخن یا علم بدیع پارسی، تهران، 1342 ش؛ وحیدیان کامیار، تقی، بدیع از دیدگاه زیباییشناسی، تهران، 1381 ش؛ هاشمی، احمد، جواهر البلاغة فی المعانی و البیان و البدیع، قاهره، 1960 م؛ هدایت، رضاقلی، مدارج البلاغه، شیراز، 1355 ش؛ همایی، جلالالدین، فنون بلاغت و صناعات ادبی، تهران، 1363 ش.