حدیبیه
حُدَیْبیّه، عنوان پیمان صلحی میان پیامبر اسلام (ص) و مشرکان مکه در جایی به همین نام در یکمنزلی مکه منسوب به چاه حدیبیه (یاقوت، 2 / 222؛ ابوعبید، 3 / 811). در برخی از مآخذ تاریخی و سیرۀ پیامبر (ص) از این حادثه با عنوان غزوۀ حدیبیه نیز نام برده شده است (برای نمونه، نک : ابنسعد، 2 / 95؛ طبری، تاریخ، 2 / 207؛ ابن کثیر، البدایة ... ، 1 / 320).
در ذیقعدۀ 6 / مارس 628 پیامبر (ص)، گویا بر اثر دیدن خوابی، تصمیم به زیارت خانۀ خدا گرفت و اصحاب نیز با وی همراه شدند (ابن هشام، 4 / 191؛ طبری، همان، 2 / 132؛ ابنکثیر، همان، 4 / 169؛ مبارکفوری، 398؛ حلبی، 2 / 97، 688، 715)، اما چون سخت احتمال میداد که قریش از ورود او به مکه مانع شود، همۀ عربهای گوشه و کنار مدینه را، اعم از مسلمان و نامسلمان، به همراهی خویش در این سفر فراخواند (طبری، تفسیر، 26 / 77؛ ابن هشام، 4 / 275؛ کلاعی، 2 / 173).
با این حال، برخی از مسلمانان و اعراب بادیه از بیم جنگ، با او همراه نشدند (طبری، کلاعی، همانجاها)؛ از این رو، قرآن آنان را مخلفون نامید (بیضاوی، 5 / 202؛ ابنکثیر، همان، 1 / 320). سرانجام، کاروانی مرکب از 400‘1 یا 500‘1 نفر گرد آمد (طبری، تاریخ، 2 / 116؛ ابن سعد، 2 / 98؛ خلیفه، 1 / 81؛ قس: ابن هشام، 4 / 276).
پیامبر (ص) نمیلة بن عبدالله لیثی و یا به روایتی عبدالله ابن اُم مکتوم را به جانشینی خود در مدینه برگمارد (همو، 4 / 275؛ ابنسعد، 2 / 95) و رهسپار مکه گردید و برای تأکید بر مقصود خویش که زیارت خانه بود و نه جنگ (طبری، تفسیر، 26 / 96؛ ابنهشام، همانجا)، در نزدیکی مدینه در جایی موسوم به ذوالحُلیفه، جامۀ احرام پوشید و 70 شتر را آمادۀ قربانی کرد (ابنسعد، همانجا؛ بخاری، 4 / 1527؛ خلیفه، همانجا؛ ابن حجر، 1 / 292).
همچنین گروهی مرکب از 20 نفر را به سرکردگی عباد بن بشر بهعنوان طلایۀ کاروان، پیش از خود بهسوی مکه گسیل کرد (طبری، همان، 26 / 97؛ ابنسعد، همانجا) و یکی از مردان بنیخزاعه را بهعنوان جاسوس روانۀ مکه ساخت تا از وضع و واکنش قریش آگاهی یابد (طبری، همانجا؛ بخاری، 4 / 1531).
چون کاروان به عسفان رسید، بشر بن سفیان کعبی که از مکه میآمد، خبر داد که قریش سپاهی گرد آورده است و خود را آمادۀ جنگ میسازد (ابنهشام، 4 / 276؛ طبری، تاریخ، نیز کلاعی، ابنحجر، همانجاها). خالد بن ولید سرکردۀ پیشقراولان سپاه قریش در کراع الغمیم، درهای در میانۀ راه مدینه به مکه (یاقوت، 4 / 247؛ ابوعبید، 3 / 956)، فرود آمده بود (ابنسعد، ابنهشام، کلاعی، همانجاها).
به روایتی پیامبر (ص) معتقد بود بهتر است به وابستگان اعرابی که به سپاه قریش پیوستهاند، حمله شود؛ ولی برخی از یاران نپذیرفتند (طبری، تفسیر، نیز بخاری، همانجاها). پس از آن کاروان پیامبر (ص) به راهنمایی مردی از بنی اسلم، از بیراهه به بیابان نزدیک مکه فرود آمد (ابنهشام، 4 / 277؛ کلاعی، 2 / 173؛ طبری، تاریخ، 2 / 117). در حدیبیه شتر پیامبر (ص) از رفتن بازایستاد و زانو زد و پیامبر (ص) گفت: آنکس که پیل حبشیان را از رفتن بازداشت، این شتر را اینجا نشاند (ابنهشام، 5 / 277؛ ابنسعد، 2 / 96؛ طبری، همانجا؛ کلاعی، 2 / 174).
در اینجا خالد بن ولید که ناگهان با سپاه پیامبر (ص) روبهرو شده بود، بیمناک شد و از برابرآنها گریخت (طبری، همانجا). آنگاه پیامبر (ص) خراش بن امیه را نزد قریش فرستاد تا اطمینان دهد پیامبر (ص) سر جنگ ندارد؛ اما قریشیان شتر او را پی کردند و نزدیک بود خراش را نیز به قتل برسانند (طبری، تفسیر، 26 / 85، تاریخ، 2 / 121؛ ابن سعد، 2 / 95، 97).
سپس آنان خود دوبار نمایندگانی نزد پیامبر(ص) فرستادند و پیامبر (ص) هر بار تأکید کرد که برای جنگ نیامده است، ولی قریشیان باور نکردند (کلاعی، همانجا؛ ابنسعد، 2 / 96؛ طبری، همان، 2 / 120) تا سرانجام، حلیس بن علقمه، سرکردۀ احابیش (جنگجویان متحد از قبایل مختلف) را نزد پیامبر (ص) فرستادند. حلیس چون شتران قربانی را دید، خشمناک نزد قریش بازآمد و گفت: ما با شما پیمان نبستهایم که مردم را از زیارت «خانه» بازدارید؛ محمد (ص) جز برای طواف «خانه» نیامده است (کلاعی، 4 / 174؛ طبری، همان، 2 / 119-120).
او بار دیگر عروة بن مسعود ثقفی را نزد پیامبر (ص) فرستادند و عروه نیز پس از ماجراهای بسیار بازگشت و ضمن تکرار سخنان دیگر فرستادگان تأکید کرد که هیچ پادشاه جایگاه محمد (ص) را در میان پیروانش ندارد و اگر آهنگ جنگ کند، یارانش به جان خواهند کوشید (ابن اسحاق، 405-407؛ طبری، همان، 2 / 119).
از سوی دیگر پیامبر (ص) برای تأکید دوباره بر مقصود خویش، عثمان را نزد قریشیان فرستاد؛ اما او را در مکه گرفتند و زندانی کردند (ابن اسحاق، همانجا؛ کلاعی، 2 / 176؛ ابنسعد، 2 / 97؛ طبری، همانجا). تأخیر عثمان سبب شد تا خبر کشته شدن او پراکنده شود و پیامبر (ص) سخت آزردهخاطر شد و یارانش را گرد آورد و برای جنگ با قریش از آنان بیعت گرفت (ابنسعد، 2 / 99- 100؛ طبری، همان، 2 / 122؛ بخاری، 4 / 1529؛ ابنکثیر، همان، 4 / 168، 172؛ کلاعی، 2 / 177). این بیعت، به بیعةالرضوان نامبردارگردید و در قرآن کریم از حاضران در آن با عنوان بیعتکنندگان زیر درخت (تحت الشجرة) به نیکی یاد شده است (ابنسعد، 2 / 98- 99، 3 / 93؛ فاکهی، 5 / 74).
خبر بیعت یاران پیامبر (ص) قریش را بیمناک ساخت و سهیل بن عمرو را به همراهی گروهی برای بستن پیمان آشتی نزد پیامبر (ص) فرستادند (کلاعی، همانجا؛ ابنسعد، 2 / 97؛ طبری، همانجا). پس از گفتوگوهایی صلحنامهای نوشتند بر این قرار که: 10 سال میان مسلمانان و قریشیان صلح باشد و دشمنیهای خویش را آشکار نکنند؛ اگر کسانی از قریش که مسلمان شدهاند، بگریزند و به مسلمانان پناه برند، مسلمانان آنان را باز پس دهند؛ اما اگر از مسلمانان کسی به نزد قریش رفت، آنها او را بازنگردانند؛ مردم در همپیمانی با قریش یا مسلمانان آزاد باشند (ابنسعد، 2 / 97، 100-102؛ طبری، همان، 2 / 123). اما شرط مهمی که قریش بر آن پافشاری میکرد، آن بود که پیامبر (ص) از همانجا به مدینه بازگردد و سال دیگر برای حج به مکه آید (همانجا)؛ گویا همۀ نگرانی قریش از آن بود که اعراب بپندارند محمد (ص) بر آنان پیروز گردیده است (کلاعی، همانجا؛ حلبی، 2 / 694- 695). قریش پذیرفت که سال دیگر مردم مکه 3 روز شهر را برای مسلمانان خالی کنند (طبری، تفسیر، 2 / 196)، اما جای فرود آمدن کاروان را آنها تعیین کنند و مسلمانان هیچ سلاحی جز شمشیری که از ابزارهای ضروری مسافران است، با خود برنگیرند (همو، تاریخ، 2 / 124؛ ابن سعد، کلاعی، همانجاها؛ برای تحلیل مواد صلحنامه، نک : مبارکفوری، 407- 409؛ دویدار، 461-463؛ نیز برای تفصیل مواد صلحنامه، نک : قمی، 292-296).
این پیمان و نیز رفتاری که قریش با پیامبر (ص) و مسلمانان درپیشگرفت، مایۀ رنجش و تردید برخی از مسلمانان شد؛ اما پیامبر (ص) خود را مجریِ خواست پروردگار خواند و تأکید کرد که او پیامبرش را تنها نمیگذارد (طبری، همان، 2 / 122-123؛ ابنکثیر، الفصول ... ، 1 / 164).
پیمان حدیبیه را گروهی از مسلمانان و مشرکان گواهی کردند (طبری، همانجا؛ حلبی، 2 / 711) و پس از آن پیامبر (ص) سر خود بتراشید و شتران خویش را همانجا قربانی کرد و صحابه نیز از او پیروی نمودند. مسلمانان نزدیک به 20 روز در حدیبیه بودند و پس از آن بهسوی مدینه روان شدند (ابنسعد، 2 / 98؛ حلبی، 2 / 714). در میان راه مکه و مدینه بودند که سورۀ فتح بر پیامبر (ص) نازل شد (ابنسعد، 2 / 98، 104؛ طبری، تفسیر، 26 / 69؛ ابنکثیر، البدایة، 3 / 22). بیشتر مفسران، سورۀ فتح را بشارت پیشرفتهایی دانستهاند که پس از صلح حدیبیه برای مسلمانان به بار آمد. در نظر آنان صلح حدیبیه اگرچه به ظاهر برای مسلمانان خواری و شکست بود، اما آرامشی که پس از آن پدید آمد، سبب پیروزی و گسترش اسلام شد (طبری، همان، 26 / 108، تاریخ، 2 / 124).
مقایسۀ شمار همراهان پیامبر (ص) در حدیبیه با شمار سپاهیان پیامبر (ص) در فتح مکه (10 هزار نفر) که در کمتر از دو سال پس از آن اتفاق افتاد (ابنسعد، 2 / 134) نشان میدهد که آرامش پس از صلح حدیبیه سبب اصلی گسترش و نفوذ دین تازه بودهاست (ابنکثیر، همان، 4 / 170؛ حسنی، 542-543؛ حلبی، 2 / 721).
بسیاری از بزرگان عرب ازجمله سردارانی چون خالد بن ولید و دیگران پس از صلح حدیبیه به مدینه رفتند و مسلمان شدند (احمدبنحنبل، 1 / 105؛ خلیفه، 1 / 86؛ حلبی، 2 / 62؛ طبری، تاریخ، 2 / 200). با اینحال، برخی از مفسران این سوره را بشارت پیروزی مسلمانان بر یهودیان خیبر در 7ق / 628 م دانستهاند (ابنسعد، 2 / 105؛ بیضاوی، 5 / 199، 203؛ کلاعی، 2 / 186).
پس از صلح حدیبیه، مسلمانانی که از مکه به مدینه آمدند، برابر تعهد پیامبر(ص) بازگردانده شدند (بخاری، 4 / 1532؛ ماوردی، 1 / 290)، چنانکه ابوبصیر عُتَبة بن اسید بن جاریه که به مدینه پناهنده شده بود، به دو فرستادۀ قریش تحویل گردید. هرچند او در میان راه یکی از آنان را کشت و از چنگ آنان گریخت، اما پیامبر(ص) او را نپذیرفت و او بازگشت و در جایی موسوم به عیص که بر سر راه کاروانهای قریش به شام قرار داشت، کمینگاه ساخت و مسلمانان فراری از مکه را گرد آورد و به قریش حمله برد. این مزاحمتها، سرانجام، قریش را وادار کرد تا از شرط بازپسگرفتن فراریان چشم بپوشند (کلاعی، 2 / 183؛ طبری، همان، 2 / 124-125). اما چون در صلحنامه از زنان نام برده نشده بود، پیامبر (ص) از آغاز از بازگرداندن زنان مسلمان خودداری کرد (همو، تفسیر، 28 / 69، تاریخ، همانجا). در این موارد مسلمانان فقط مهریۀ زنان مسلمانشده را به همسران مشرک آنها میپرداختند (ابنهشام، 2 / 295-296؛ کلاعی، همانجا). به گفتۀ ابناثیر (1 / 371) صلح حدیبیه همزمان با پیروزی روم بر ایران بوده است.
مآخذ
ابن اثیر، الکامل، بهکوشش ابوالفدا عبدالله قاضی، بیروت، 1415 ق / 1995 م؛ ابن اسحاق، محمد، سیرت رسول الله، ترجمۀ رفیعالدین همدانی، به کوشش جعفر مدرس صادقی، تهران، 1373 ش؛ ابن حجر عسقلانی، احمد، الاصابة، به کوشش علیمحمد بجاوی، بیروت، 1412 ق / 1992 م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، بیروت، دارصادر؛ ابنکثیر، البدایة و النهایه، بیروت، مکتبة المعارف؛ همو، الفصول فی اختصار سیرة الرسول (ص)، به کوشش محمدالعید خطراوی و محییالدین مستو، بیروت، 1399ق؛ ابن هشام، عبدالملک، السیرة النبویة، به کوشش طه عبدالرئوف سعد، بیروت، 1411 ق؛ ابوعبید بکری، عبدالله، معجم ما استعجم، به کوشش مصطفى سقا، بیروت، 1403 ق / 1983 م؛ احمد بن حنبل، مسند، بیروت، دارصادر؛ بخاری، محمد، صحیح، به کوشش مصطفى دیبالبغا، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛ بیضاوی، عمر، تفسیر، به کوشش عبدالقادر حسونه، بیروت، 1416 ق / 1996 م؛ حسنی، هاشم معروف، سیرة المصطفى، بیروت، 1975 م؛ حلبی، علی، السیرة الحلبیة، بیروت، 1400 ق؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش اکرم ضیاء عمری، دمشق / بیروت، 1397 ق؛ دویدار، امین، صور من حیاة الرسول (ص)، قاهره، 1978 م؛ طبری، تاریخ، بیروت، 1407 ق؛ همو، تفسیر، بیروت، 1405 ق؛ فاکهی، محمد، اخبار مکة، به کوشش عبدالملک عبدالله دهیش، بیروت، 1414 ق؛ قمی، عباس، توتیای دیدگان ( کحل البصر)، ترجمۀ هوشنگ اجاقی، تهران، 1375 ش؛ کلاعی، سلیمان، الاکتفاء، به کوشش محمد کمالالدین عزالدین علی، بیروت، 1997 م؛ ماوردی، علی، اعلام النبوة، به کوشش محمد معتصم باللٰه، بیروت، 1407 ق / 1987 م؛ مبارکفوری، صفی الرحمان، الرحیق المختوم، جده، 1411 ق / 1990 م؛ یاقوت، بلدان.