حجامت
حِجامَت، از روشهای کهن و هنوز رایجِ خونگیری بهمنظور درمان بیماری یا پیشگیری از ناخوشیها که اساس آن خارج ساختن خون از بدن از طریق بادکش کردن و خراشیدن است. واژۀ حجامت از ریشۀ حَجَمَ، در معنای مکیدن است که بهصورت مداوا و معالجه با ابزار مکش (مِحجَم) تعریف میشود ( المنجد). حجّام، حجامتگر یا خونگیر فردی است که به عمل حجامت میپردازد. یکی دیگر از روشهای خونگیری فصد، یعنی خارج ساختن خون از رگ است و فصاد یا رگزن کسی است که فصد میکند. در طی تاریخ، پزشکان (اطبای قدیم و جدید) و درمانگران محلی ــ از جمله دلاکان و سلمانیها ــ وظیفۀ حجامت و فصد را برعهده داشتهاند.
خون در باورها و اعتقادهای مردمی، جایگاهی حساس و مناسب برای رشد یا اسکان نیروهای اهریمنی، ناخوشیآور و پلید محسوب میشده است؛ ازاینرو، تنظیم و پالایش آن با روشهای مختلف صورت میگرفته، و خارج ساختن مقادیری خون، با شیوههای خونگیری مانند فصد، حجامت و زالو انداختن (نک : ه د، زالو) دارای اهمیت بسیاری بوده است. البته در بسیاری از نظامهای بهداشتی و درمانی، خون همواره در ارتباط با دیگر مایعات بدن بوده که در ساختارهای طبی قدیم، در قالب اخلاط متنوع و مرتبط با بلغم، صفرا و سودا تعریف شده است.
پیشینه
حجامت از اعصار کهن تا امروز، یکی از رایجترین اعمال درمانی در نظامهای پزشکی سراسر جهان بوده است. از زمانی که فلسفۀ اخلاط اربعه در طب ایرانی و بعدها طب دورۀ اسلامی ترویج و تکمیل شد، مهمترین نکته در این میان، مسئلۀ گرمی و علل و عوارض آن بود که خونگیری یکی از روشهای مؤثر در تخفیف یا ترمیم آن به حساب میآمد (نک : ایرانیکا، IV / 315). بهمرور، شرایط خاصی برای فصد و حجامت از جهات گوناگون توصیه شد، ازجمله: سن (بالای 14 سال و زیر 60 سال)، زمان انجام دادن آن (موقعیت ماه، فصل، روزِ هفته)، رابطۀ اندام مبتلا با صور افلاکی و زیج، و سعد و نحسبودن زمان (مثلاً میمنت نوروز و آغاز پاییز)، محل رگگیری، موارد ممنوع (مانند 3 ماه اول حاملگی یا تب حصبه) و برنامۀ غذایی (همانجا؛ نیز نک : عبدالله، 19)؛ برای مثال به بیماران توصیه شده است که دستکم تا یک هفته پس از خونگیری، از سبزیجاتی چون ترب قرمز استفاده نکنند و برعکس، مواد نیروزایی چون شیر و تخممرغ بخورند (برای آگاهی بیشتر، نک : شلیمر، 40؛ پولاک، II / 237-238).
طب قدیم
توضیح و تفسیر نسبتاً مفصل دربارۀ سنت حجامت و رگزنی (فصد) در کهنترین متون طبی فارسی و عربی، برجای مانده است. بسیاری از بیماریهای اندامهای بدن را با انجامدادن فصد درمان میکردند. این موضوع در حوزۀ بیماریهای مرتبط با اندامهای سر نظیر چشم، گوش، بینی، دهان و همچنین آشفتگیهای دماغی همچون مالیخولیا، فرنیطس (قرانیطس)، سرسام و صرع بیشتر به چشم میخورد.
یکی از کهنترین آثاری که در آن به فصد اشاره شده، المقالات العشر فی العین منسوب به حنین بن اسحاق (194-260 ق) است که برای درمان آماس چشم و نیز تورک آن یا گلمژه، آن را توصیه کرده است (ص 190-191). افزون بر رازی که بخشی را تنها به فصد در تب اختصاص داده (14 / 37- 48)، اخوینی بخاری نیز در بخشهایی نظیر باب سکته، به رگزدن و حجامت اشاره کرده است (ص 254-255). ابن جزار در باب تشنج، فصد را درمان مؤثر خوانده (1 / 133)، و در بیماریهای دیگری چون خوندماغ و خفقان قلب، نیز آن را توصیه کرده است (1 / 174، 178).
با توجه به نوشتۀ ابوزید احمد بلخی (سدۀ 4 ق / 10 م) در آداب حمام رفتن، آشکار میشود که فصد و حجامت در حمامهای آن دوران رایج بوده است (ص 461-463). نکتهای دیگر از کتاب مفتاح الطبِ ابن هندو (سدۀ 5 ق / 11 م) نشان میدهد که فصادان و حجامان همچون حقّانان (امالهگران) و صیدَنانیان (داروسازان)، همکاران و یاریرسانان پزشکان محسوب میشدند؛ بدینترتیب، فصد و حجامت را پزشکان انجام نمیدادهاند (ص 240). ابنسینا در فصل مربوط به حجامت، تفاوت میان فصد و حجامت را بیان میکند و میگوید که در حجامت، بیشتر خونِ رقیق، و در فصد، خونِ غلیظ خارج میشود. او سپس، زمان مناسب برای حجامت (میانههای ماه که جزر و مد فعالتر است و هنگام روز ساعت 2 تا 3) و جاهای مختلف بدن را برای خونگیری شرح میدهد (1 / 491-495).
جرجانی بهترین اوصاف را دربارۀ خون و کارکرد آن، و نیز بیماریهای مرتبط با آن ارائه کرده است. سپس به شکلی نظاممند و دقیق نشانههای پرخونی، تباهی خون، شناخت حالتهای خون پس از خروج از بدن، و سببشناسی تباهی خون را توضیح داده است (کتاب سوم، 212-216). همو بهتفصیل انواع فصد، نحوۀ انجامدادن و مدیریت آن را بهویژه در موارد خرابکاری و خطا شرح میدهد (کتاب سوم، 240-242)؛ وی همچنین در باب «اندر تعلیم فصد» برای نوآموزان این حرفه توصیههایی کرده است (کتاب سوم، 242-243). جرجانی در فضیلت حجامت میگوید که بهسبب محدودیت زمانی و مکانی اجرای فصد، حجامت را به جای آن تدبیر کردهاند تا در زمان مناسب صورت گیرد (کتاب سوم، 243).
در دورۀ صفویه، دلاکان ماهر وظیفۀ انجامدادن فصد، حجامت و نیز جراحیهای کوچک نظیر داغکردن زخم و ختنه را برعهده داشتند (نک : ه د، داغ؛ ختنه). دلاکی که به کار فصد میپرداخت، میبایست در حرفۀ خود مهارتی بهمراتب بیشتر از دیگران داشته باشد و معلومات نظری او، بهمراتب وسیعتر از دلاکانی باشد که تنها حجامت میکردند. او بایست اطلاعات جامعی از شریانها، وریدها و اعصاب محیطی بدن داشته باشد. از فصاد تازهکار خواسته میشد ابتدا روی رگبرگهای چغندر تمرین رگزنی کند. همچنین او را از انجامدادن کارهای دشوار دستی برحذر میداشتند تا مبادا انگشتانش نرمی، حساسبودن و کارآمدی خود را از دست بدهد و دیگر نتواند به آسانی محل رگهای زیر پوست و گوشت را تشخیص دهد. حتى به او توصیه میشد که با کشیدن سرمه، چشمان خود را تقویت کند (الگود، 146).
رگزنی، فصد و حجامت به عنوان روشهای درمانی مؤثر برای طیف وسیعی از بیماریها، در آثار پزشکان دورۀ قاجار هم بهوفور توصیه شده است (برای نمونه، نک : شاه ارزانی، 1 / 108- 109، 541، 678، 683، 2 / 695، جم ؛ کرمانی، دقائق ... ، 73، 78؛ شریف، 6، 11، 12، 27). فصد و حجامت در جهان اسلام همواره با ابزارهای خاص در دستان حجام صورت میگرفته است. امروزه نیز همان ابزارهای سنتی با تغییراتی اندک (بیشتر از لحاظ جنس)، در مناطق مختلف ازجمله ایران بهکار برده میشوند (برای آگاهی بیشتر دربارۀ حجامت در حوزۀ خلیج فارس، نک : هاجر، 75-78).
شرایط، ابزارها و روشها
به گفتۀ زهراوی (سدۀ 4 ق / 10 م) اسباب حجامت (محجمهها) از قرنها پیش از زندگی وی رایج بوده، و جنس آنها معمولاً از چوب، مس یا شیشه بوده است (ص 215). الگود در شرح اسباب فصاد به نیشتر، پارچه برای بستن زخم و بخیه (نخ مخصوص) برای بستن رگ اشاره میکند. افزون بر آن، کسبت کیسهای بوده که فصاد وسایل کار خود را در آن میگذاشته، و جزوۀ کوچکی به نام کسبتنامه به همراه داشته است که در آن، نحوۀ انجامدادن جراحیهای کوچک شرح داده شده بود. الگود اضافه میکند: « ... و از آنجا که احتمال از حال رفتن کسی که فصد شده بود، وجود داشت، فصاد میبایستی مقداری مُشک و یا معجون محتوی آن را هم داشته باشد تا بتواند با گرفتن آن در زیر بینی شخصِ از حال رفته، او را دوباره به حال بیاورد. قبل از زدنِ نیشتر، فصاد میبایست نوک آن را روغنمالی کند، زیرا اعتقاد بر این بود که این عمل درد ناشی از نیشتر زدن را خیلی تقلیل میدهد» (ص 148).
در شیوۀ حجامت سنتی، از شاخ گاو استفاده میشد. نخست پوست تمیز میگردید و دهانۀ گشاد شاخ گاو، در محل مکش قرار داده میشد، سپس از دهانۀ تنگ شاخ، هوای درون آن را میمکیدند. برای چند لحظه شاخ را برمیداشتند و برشی سطحی در محل ایجاد میکردند و دوباره شاخ را میگذاشتند و با شدت میمکیدند. خون در شاخ انباشته میشد. زمانی که شاخ گاو را از محل برمیداشتند، لختههای تیرۀ خون را به عنوان خون بد و کثیف به بیمار نشان میدادند. آنگاه زخم را به کمک پارچۀ خشک و آغشته به پودر گیاهی (در قدیم بیشتر از سعتر یا آویشن استفاده میشد) تمیز میکردند (قرهباغیان، 152؛ هاجر، 75-80؛ عادلینژاد، 56). معمولترین محل حجامت در ناحیۀ میان دو کتف (مقابل مهرۀ چهارم سینهای) بوده است (عبدالحسین، 53).
در منابع طب قدیم، توصیههای ظریفی دربارۀ مراحل مختلف حجامت شده است (نک : زهراوی، 218). زهراوی تأکید میکند: «باید متوجه وضع حال بدن باشی: آن کس که گوشت نرم و نازک و پوست متخلخل دارد، تنها یکبار در معرض تیغزدن قرار گیرد تا محل حجامت گرفتار ریش نشود. باید به حجام بگویی که تیغزدنها را بیشتر به صورت گسترده و ژرف انجام دهد و به صورت معتدل و با حرکتی لطیف بمکد. پس اگر در خون غلظتی مشاهده شود، شایستۀ دو بار تیغزدن است: بار اول برای بازکردن راهی به خارج برای خون رقیقتر و خونابۀ آن، و بار دوم برای کامل کردن استخراج خون غلیظ. پس اگر خون، سخت تیره بوده باشد، برای رسیدن به هدف مورد نظر، عمل تیغزدن را در بار سوم تجدید باید کرد» (همانجا).
حجامتهای بدون تیغ و نیشتر (بادکشکردن) را بر روی اندامهایی انجام میدادند که تحمل تیغ خوردن نداشتند، مثل جگر، سپرز (= طحال)، پستانها، شکم، ناف، گردهها و کشالۀ ران (همو، 220). این کار گاه با مکیدنِ تنها، و گاهی با آتش صورت میگرفت. نحوۀ بادکشکردن با حرارت آتش کمی پیچیدهتر و با استفاده از فتیلۀ کتانی یا شمع مومی بوده، و به مهارت دستی بیشتری نیاز داشته است. حتى آلت حجامتی که برای درمان ذاتالجنب به کار میرفت، با آب کار میکرد (همو، 221).
در کتاب رسالۀ دلاکیۀ کرمانی شرایط بسیاری برای خون گرفتن ذکر شده است، به این قرار: خون بسیار باشد؛ زمستان نباشد؛ آبستن نباشد؛ قولنج نداشته باشد؛ خیلی چاق نباشد؛ سیر نباشد؛ در حال امتلای معده نباشد؛ 12 ساعت بعد از جماع باشد؛ پس از ماندن بسیار در حمام نباشد؛ مزاجش سرد نباشد؛ پس از ناخوشی و لاغری بسیار نباشد؛ فصل بهار باشد؛ ولایت بسیار گرم و بسیار سرد نباشد؛ اگر خون زیاد دارد، یکدفعه خون بسیار نگیرد؛ مزاجش خشک نباشد؛ زیر 14 سال نباشد و اگر لازم باشد، به جای فصد حجامت شود؛ روز خونگیری به حمام نرود؛ پس از خونگیری چیزی نخورد؛ آن روز حرکات و اعراض نفسانی نکند؛ اگر خون غلیظ و سفید باشد، خارج نکند؛ اگر خون سریع خارج نشود، کمکم بیرون آورده شود؛ اگر اخلاط دیگر زیاد، و خون کم باشد، خون نگیرد؛ اگر خون بسیار غلیظ و سیاه باشد، خون کم نکند؛ تشنج نداشته باشد؛ تب بلغمی و سوداوی نداشته باشد؛ و معدۀ او ضعیف نباشد (ص 66- 68).
در همان اثر شرایط فصد نیز چنین آورده شده است: نترسد؛ کمتر از 14 سال نداشته باشد؛ از اهالی گرمسیرات و وقت تابستان نباشد؛ ضعیفالمعده نباشد؛ جگرش ضعیف نباشد؛ پرپیه و سستگوشت نباشد؛ تب بسیار گرم نداشته باشد؛ بعد از قی بسیار و اسهال، عرق یا ادرار بسیار نباشد؛ در حال گرسنگی و تشنگی و بعد از حمام، در حال امتلا و بعد از جماع نباشد؛ بعد از بیداری بسیار نباشد؛ تُخَمه و هیضه نداشته باشد؛ در حال قوۀ حرارت در بدن نباشد؛ اگر مریض است، در روز بحران نباشد؛ در بدنش وجع (درد) شدید نباشد؛ پس از فصد 6 ساعت نخوابد؛ از حرکات عنیف (خشن) بعد از آن اجتناب کند؛ بعد از آن از جماع و حمام پرهیز کند؛ بعد از آن دواهای مسهل، تندوتیز و بسیار ترش و بسیار شیرین نخورد؛ و طاعونی و زهرخورده نباشد (ص 68-70). در این اثر، 5 روش برای کاستن از خون اضافی ارائه شده است: رگزدن، حجامتکردن، زالوانداختن، تیغزدنِ گوش، و خون از بینی جاری کردن (ص 65). گفتنی است که در اندامهایی که امکان گذاردن آلت حجامت روی آنها نیست، با زالو خون میگیرند.
فرهنگ مردم
از منظر باورهای مردمی، از دیرباز کثیفشدن خون عاملی مهم در بروز بیماریهای روانی (از عصبانیت گرفته تا تشنج و جنون) و بسیاری از بیماریهای جسمانی به حساب میآمده است. در نگاه عوام نشان بارز این کثیفی، رنگ تیره و حتى لختهشدگی خون، حین یا پس از خروج آن از بدن بوده است. بنابراین، تازه و پاکیزه نگهداشتن خون از کثافات، نجاسات و نیروهای اهریمنی بهصورت یک اصل بهداشتی و اعتقادیِ منسجم و مؤکد، در ایام ویژه و فرخنده ــ نظیر نوروز در میان ایرانیان ــ مرسوم بوده است. این دیدگاه در دورههای اسلامی به اعلىدرجۀ خود رسید؛ چنانکه روایت است که پیغمبر اسلام (ص) در حدیث شب معراج گفته است: «وقتی به آسمان هفتم صعود کردم، هیچ ملکی از ملائک بر من گذر نکردند، مگر اینکه گفتند: ای محمد حجامت کن و امتت را به حجامت کردن و خوردن سیاهدانه و قسط امر کن» (مجلسی، 62 / 300؛ نک : خلیلی، 62).
فصد و حجامت در ایران مرسوم بوده، و با حداقل تشریفات و به شکلی روزمره و متداول صورت میگرفته است (برای نمونه، نک : شاردن، 7 / 26-27). تداول این اعمال چنان بود که حجامتچیها و زالوییها همچون صاحبان مشاغل دیگر نظیر زفتانداز، فال نخودی، سرکتابی، دعانویس، آیینهبین، کفبین، پیشگو، جادوگر و قیافهخوان جدا از نظام پزشکی سنتی علمی، به درمان و مداوای مشتریان خود با روشهای خاص میپرداختند (شهری، 3 / 348). حجامتچیها که بیشتر یا از صنف دلاکان و سلمانیها و یا از زنان کولی بودند، با ابزارهای کار خود خونگیری (فصد، حجامت یا زالواندازی) میکردند.
ردپای این مشاغل را در متون کهن ادبیات فارسی و داستانی، ازجمله داستان زن حجام در مجموعۀ داستانهای بیدپای (سدۀ 2 ق / 8 م) میتوان دید (ص 87- 88). در نوروزنامه در باب «اندر علامت دفینها» حکایتی مربوط به حجام آمده است (ص 23-24). بسیاری از شاعران پارسیگو در دیوانهای خود به موضوع خونگیری و حجامت پرداختهاند (برای نمونه، نک : خاقانی، 3؛ مولوی، مثنوی ... ، 28، کلیات ... ، 1 / 239؛ اوحدی، 134؛ محتشم، 134؛ پروین، 33؛ جامی، 657).
واژۀ حجامت در ضربالمثلها و زبانزدهای فارسی نیز راه یافته است (نک : ذوالفقاری، 1 / 825). در میان مردم مناطق مختلف نیز حجامت، فصد و ابزارهای انجام دادن آنها با واژههای محلی و اصطلاحات منطقهای نامگذاری شده است. مثلاً در دَوان به حجامت، حجومه میگویند که زنان کولی و گاه قابلههای محلی آن را انجام میدهند. آنها نخست یک قوطی مخصوص را که دارای لولهای بود، از سمت دهانه، بین دو کتف فرد میگذاشتند و از سمت لولۀ آن مِک میزدند. تخلیۀ هوا باعث تورم پوست و تجمع خونِ زیر پوست میشد. سپس آنجا را تیغ میزدند تا خون کثیف جاری شود. این کار را چند بار تکرار میکردند. دربارۀ حجامت زنان آبستن، عقیده بر این بود که اگر خون زن آبستن سرخرنگ، روشن و شفاف باشد، پسر به دنیا میآورد، وگرنه دختر میزاید (لهساییزاده، 337- 338). در میمند نیز کولیها «حجومت» میکردند. آنها بهوسیلۀ شیشه، خون را میکشیدند (ابراهیمی، 169-170).
در تنکابن، بیمار حصبهای را با کوزهزدن یا به اصطلاح محلی کوزهگُلهزدن، درمان میکردند. کوزهگله کوزهای سفالی است که اغلب در آن ماست میزنند. در این شیوۀ درمانی پشت بیمار را لخت میکردند و خمیر آرد بر آن میگذاشتند و پهن میکردند، بهطوریکه خمیر از دهانۀ کوزه کمی گستردهتر باشد. آنگاه تکه پارچۀ کهنهای را با کبریت آتش میزدند و درون کوزه میانداختند و کوزه را دمر، روی خمیر قرار میدادند. چون هوای درون کوزه کم میشد، فوراً آتش خاموش میگردید و درنتیجه، آن مقدار خمیر که از دهان کوزه بیشتر بود، مثل رشتۀ باریکی از آن جدا میشد و مابقیِ خمیر پشت شانه، میان کوزه میافتاد. پس از چند دقیقه کوزه را از پشت مریض برمیداشتند. پشت بیمار به اندازۀ دهان کوزه ورم میکرد و بالا میآمد که این کار را بادکشکردن هم میگفتند. سرانجام با زدن چند تیغ، خونهای آلوده از پشت بیمار خارج میشد (خلعتبری، 114؛ نیز نک : شهاب، 138).
فصد و حجامت در تهران قدیم رواج داشته، و زمان خونریزی پس از فصد بین 5 تا 40 صلوات بوده است که پس از آن خون را متوقف میساختند. رگزنی باید با مهارت، سرعت و چابکی صورت میگرفت تا خون زود بند آید و مریض آسیب نبیند، زیرا احتمال مرگ نیز بسیار بوده است. به این سبب تهرانیها بهسبب ترس از عمل فصد و نگرانی از مهارت فصاد، متلکهایی برای دلاکها ساخته بودند. ازجمله زبانزدهای متداول این بود که هرکس گرفتار پرحرفی کسی میشد یا به پرچانهای برخورد میکرد، میگفتند گرفتار شاخ شده، یا یارو بدجوری شاخ را چسبانده، و یا فلانی زیرشاخ است (شهری، 1 / 507).
در وصف عمل حجامت در حمامهای تهران آمده است: « ... در حجامت باید بیمار برهنه و دوزانو بنشیند و شاخ اولش نیم ساعت طول بکشد و کندن آن صدای گاپ، یا گُپ بنماید و تیغ حجامت باید تیز و تمیز باشد و سر آن زیاده از کلفتی جوی (یک جو) از سرانگشت بیرون نباشد و اندازۀ خون معلوم باشد و در آخر جای شاخ و تیغ را آب سرد و گرم بریزند و رویش کف دست نهاده، فشردۀ آن را واپس بفرستند؛ و در نشترزدن جای مشتری آسوده و راحت بوده، او را به پشت بخوابانند و خود مسلط بوده، حرکت نداشته باشند و نوک نیشتر تیز و نرم و از دید بیمار به دور بوده، سر آن جز به مقداری از سبابه بیرون نیامده باشد ... » (شهری، 1 / 508).
بهترین زمان خونگیری برحسب احکام نجومی باید قمر در برج مریخ یا در بروج آتشی (حمل، اسد و قوس) قرار بگیرد و در سعادت کامل نشسته باشد (همانجا). تاورنیه نیز به مهم بودن موقعیت کواکب و زمان حجامت نزد ایرانیان اشاره کرده است (ص 615) و پیش از وی در کتاب نزهتنامۀ علائی تألیف شهمردان بن ابیالخیر (سدۀ 5 ق / 11 م) آمده است: « ... نکوهیده است آهن بدان عضو رسانیدن که قمر در آن برج باشد که دلیل او ست. پس چون قمر در جوزا باشد، رگ زدن دست نشاید و این معنی چند جایگاه گفته شده است و باید که قمر مسعود باشد دور از نحوس؛ و درتئوس گفته است: چون نحسی اندر دوم و هشتم نیّران باشد، از همه بتر است و باک نیست چون قمر بر دوستی مریخ باشد و اگر خواهد که خون بسیار آید که قمر زاید، نور باشد و متصل به مریخ بر نظر سعدان» (ص 397).
خراسانیها به تیغ حجامت «پاکی» میگویند و معتقدند پس از حجامت، باید انار شیرین خورد تا صفرای انسان فروکش کند و خونش صاف شود (شکورزاده، 243). رسم حجامت هرساله، در آغاز بهار و گاه نیز سالی دوبار (اول زمستان و نزدیک نوروز) در بسیاری موارد متداول بوده است، زیرا اعتقاد بر این بود که هنگام بهار، خون به جوش میآید؛ بنابراین، باید سالی یکبار خون کثیف را از بدن خارج نمود (میرنیا، 185-186؛ سرورالدین، 87؛ ایرانیکا، IV / 315).
باور به تأثیرات درمانی حجامت طیف وسیعی از بیماریها و ناخوشیها را شامل میشد. این بیماریها از گریه کردن کودک و رفع تشنگی و خارش تا تسکین درد عضلات، سردرد، سینهپهلو، تنگی نفس و چشمدرد را دربر میگرفت (برای نمونه، نک : اسدیان، 256؛ مقدم، 1 / 444؛ نظری، 452-453). در طالبآباد اگر بچهای زیاد گریه کند، یکی از راههای آرام کردن او فصد دستش است (صفینژاد، 410).
تیغ زدن برگۀ گوش و زالو انداختن نیز از دیگر روشهای خونگیری است (نک : رسولی، 282). مثلاً در شاهرود برای آنکه طفل همیشه از چشمدرد در امان باشد، «گوشرگش» میکنند؛ به این ترتیب که زنی تیغ تیزی را دو سه مرتبه با لالۀ گوش طفل آشنا میکند تا خون کثیف خارج شود (شریعتزاده، 258).
عمدتاً اعمال فصد و حجامت در حمامها صورت میگرفته است (فیضی، 135)، به این شکل که داوطلب حجامت نخست خود را در خزینۀ حمام تمیز میکرد و بعد عمل کیسهکشی را انجام میداد. سپس نزد دلاک مخصوص میرفت تا او را حجامت کند. دفعات تیغزنی به تشخیص دلاک و وضعیت جسمانی فرد بستگی داشت. از مناظر زنندۀ داخل حمامها آن بود که چند مرد در نوبت مردانه یا چند زن در نوبت زنانۀ حمام، حجامت شده و با شاخی چسبیده بر کمر، در صحن حمام راه میافتادند و یا در قسمت پاشوره، به ردیف، زیر دست دلاک قرار میگرفتند، درحالیکه خون از زیر تیغ دلاک جریان داشت (نجمی، 213). در حمامها، محل خراش حجامت پس از بند آمدن خون، با آب خزینه شسته میشد و بعد فرد برای پاک شدن داخل خزینه شده، سپس لباس میپوشید و پی کار خود میرفت و در خود احساس سبکی و بشاشت میکرد (انزلی، 447).
دلاکان عمدهترین قشری بودند که به عنوان حجام، حجامت و فصد میکردند. ظاهراً در برخی دورانها آنها صنفی معتبر و محترم از کسبه محسوب میشدهاند (نک : آلمانی، 2 / 412)، درحالیکه آنان گاهی بهطورکلی از منظر اجتماع، افرادی پست و فرومایه بودند (نک : میدانی، 2 / 465). درهرحال، فصادان و حجامان میبایست از ویژگیهای فنی و حتى علمی خاصی بهره میبردند و انتظاراتی از آنها میرفت که موظف به اجرای آن بودند. جزئیات مسئولیتها و وظایف این دسته از کسبه به کاملترین وجه، در کتاب آیین شهرداری (سدۀ 7 ق / 13 م) ذکر شده است. شهرت به دانش و امانت، آشنایی با تشریح اعضا، رگها، عضلات و شریانات، و تبحر عملی از مهمترین این موارد است (ابناخوه، 200-201).
تعابیری نیز در خصوص رؤیای حجامت کردن در خواب ارائه شده است. به گفتۀ معبران اگر کسی در خواب ببیند که بر گردنش حجامت کردهاند، یعنی آنکه کاری و شرطی بر او خواهند نهاد، و نیز میگویند: «پس اگر ببیند که خود کسی را حجامت همیکرد و آن کس که حجامت کردش، کسی بود که از وی همیترسد، از وی بیبیم شود و اگر دشمنی بود، بر وی چیره شود و از بدیهای وی ایمن گردد. پس اگر او را نشناسد و برنا بود، دشمن حکم کنند و بر دشمن چیره شود، اگر پیر بود، آن بخت باشد و بر بخت پیروز گردد» (خوابگزاری، 142-143). ابنسیرین در تعبیر رؤیای حجامت، آن را نشان از این میداند که در روی، دشنام به کسی میدهند یا خواستهای از او خواهند داشت (نک : همان، 143).
مآخذ
آلمانی، هانری رنه د.، از خراسان تا بختیاری (سفرنامه)، ترجمۀ غلامرضا سمیعی، تهران، 1378 ش؛ ابراهیمی میمند، کبرى، میمند شاهکار جاودان، کرمان، 1386 ش؛ ابناخوه، محمد، آیین شهرداری، ترجمۀ جعفر شعار، تهران، 1367 ش؛ ابنجزار، احمد، زاد المسافر، به کوشش محمد سویسی و دیگران، تونس، 2000 م؛ ابنسینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1370 ش؛ ابنهندو، علی، مفتاح الطب و منهاج الطلاب، به کوشش مهدی محقق و محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1368 ش؛ ابوزید بلخی، احمد، مصالح الابدان و الانفس، به کوشش محمود مصری، قاهره، 2005 م؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344 ش؛ اسدیان خرمآبادی، محمد و دیگران، باورها و دانستهها در لرستان و ایلام، تهران، 1358 ش؛ انزلی، حسن، اورمیه در گذر زمان، اورمیه، 1378 ش؛ اوحدی مراغهای، کلیات، به کوشش سعید نفیسی، تهران، 1340 ش؛ پروین اعتصامی، دیوان، تهران، 1323 ش؛ تاورنیه، ژان باتیست، سفرنامه، ترجمۀ ابوتراب نوری، به کوشش حمید شیرانی، اصفهان، 1336 ش؛ جامی، عبدالرحمان، مثنوی هفت اورنگ، به کوشش مرتضى مدرس گیلانی، تهران، 1361 ش؛ جرجانی، اسماعیل، ذخیرۀ خوارزمشاهی، به کوشش محمدرضا محرری، تهران، 1382 ش؛ خاقانی شروانی، دیوان، به کوشش حسین نخعی، تهران، 1336 ش؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن، تهران، 1387 ش؛ خلیلی، عبدالله، «تاریخچۀ حجامت و مبارزۀ طب استعماری با آن»، موعود، تهران، 1387 ش، شم 97؛ خوابگزاری، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346 ش؛ داستانهای بیدپای (کلیله و دمنه)، ترجمۀ محمد بن عبدالله بخاری، به کوشش پرویز خانلری و محمد روشن، تهران، 1369 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رازی، محمد بن زکریا، الحاوی، حیدرآباد دکن، 1382 ق / 1963 م؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ زهراوی، خلف، جراحی و ابزارهای آن (ترجمۀ بخش سیام التصریف لمن عجز عن التألیف)، به کوشش احمد آرام و مهدی محقق، تهران، 1374 ش؛ سرورالدین، محمد، طب الکبیر یا فرشتۀ نجات، تهران، 1349 ش؛ شاردن، ژان، سیاحتنامه، ترجمۀ محمد عباسی، تهران، 1345 ش؛ شاه ارزانی، محمداکبر، طب اکبری، به کوشش مؤسسۀ احیای طب طبیعی، قم، 1387 ش؛ شریعتزاده، علیاصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371 ش؛ شریف، محمدمهدی، زاد المسافرین، چ سنگی، تهران، 1268 ق؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهاب کوملهای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ شهمردان بن ابیالخیر، نزهتنامۀ علایی، به کوشش فرهنگ جهانپور، تهران، 1362 ش؛ صفینژاد، جواد، مونوگرافی ده طالبآباد، تهران، 1345 ش؛ عادلینژاد، فاطمه، «حجامت»، تحقیقات علوم پزشکی زاهدان، زاهدان، 1390 ش، س 13، شم 1؛ عبدالله، هیلینا، الحجامة الحدیثة، ترجمۀ محمد فکری انور، قاهره، 2002 م؛ عبدالحسین، محمد، «حجامت»، نوید نو، مشهد، 1384 ش، س 10، شم 29؛ فیضی، عباس، «مراسم و آیینهای حمام در فرهنگ عامه»، مجموعه مقالههای همایش حمام در فرهنگ ایرانی، تهران، 1384 ش؛ قرهباغیان، احمد و دیگران، «حجامت در گذر زمان»، فصلنامۀ پژوهشی خون، تهران، 1388 ش، س 6، شم 2؛ کرمانی، محمدکریم، دقائق العلاج فی الطب البدنی، چ سنگی، بمبئی، 1315 ق؛ همو، رسالۀ دلاکیه، تهران، 1387 ش؛ لهساییزاده، عبدالعلی و عبدالنبی سلامی، تاریخ و فرهنگ مردم دوان، شیراز، 1380 ش؛ مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، به کوشش جواد علوی و محمد آخوندی، تهران، 1389 ق؛ محتشم کاشانی، دیوان، به کوشش مهرعلی گرکانی، تهران، 1344 ش؛ المقالات العشر فی العین، منسوب به حنین بن اسحاق، به کـوشش ماکس مایـرهف، قـاهره، 1928 م؛ مقـدم گلمحمدی، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ المنجد، بیروت، 1975 م؛ مولوی، کلیات شمس، به کوشش توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، 1381 ش؛ همو، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1375 ش؛ میدانی، احمد، مجمع الامثال، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، 1416 ق / 1996 م؛ میرنیا، علی، فرهنگ مردم، تهران، 1369 ش؛ نجمی، ناصر، دارالخلافۀ تهران، تهران، 1356 ش؛ نظری داشلی برون، زلیخا و دیگران، مردمشناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ نوروزنامه، منسوب به عمر خیام، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1380 ش؛ نیز:
Elgood, C., Safavid Medical Practice,
پیمان متین