زمان تقریبی مطالعه: 7 دقیقه

حبوه

حَبْوه، از مباحث خاص فقه امامیه و زیرشاخۀ فرائض یا ارث، مربوط به برخورداری استثنایی فرزند ذکور ارشد با شرایطی خاص از برخی اموال پدر متوفا. حبوه در لغت به معنی بخشش و عطیه است (قاموس، ابن‌منظور، طریحی، ذیل ح ب و) و در اصطلاح فقهی اموالی است که به عنوان استحقاق خاص به پسر بزرگ مرد متوفا تعلق‌می‌گیرد (عاملی، 8 / 134 بب‍ ؛ نراقی، 19 / 201؛ شهیدثانی، الروضة ... ، 2 / 310 بب‍ ). 
مستند حکم حبوه، روایاتی است از امام صادق (ع) که از طریق صحیحۀ رُبَعی بن عبدالله و حسنۀ حریز بن عبدالله نقل شده (نک‍ : همو، «الحبوة»، 222)، و به‌جز آن‌دو از شعیب عقرقوفی و دیگران نیز آمده‌است، با این مضمون: «هنگامی که مرد می‌میرد، شمشیر و سپر و انگشتری و قرآن او از آن پسر بزرگ‌تر است» (کلینی، 7 / 85؛ طوسی، 9 / 275). افزون بر آنها، از لباسهای متوفا و چند چیز دیگر ازجمله «رحل» و «راحله» نیز نام برده شده است (شهیدثانی، همان، 220 بب‍ ؛ علامۀ حلی، 9 / 20). 
از کتابهای خاصی که دربارۀ حبوه نوشته شده، آقابزرگ در الذریعة 17 عنوان از نویسندگان مختلف را نام‌برده‌است (6 / 241-244)؛ ازجمله شهیدثانی که رسالۀ «الحبوة» را در 6 مطلب با طرح 6 سؤال عنوان کرده است (نک‍ : مآخذ). 

ارقام حبوه

شیا و اموالی که از میراث پدر استثنا شده است و پیش از تقسیم ارث در اختیار پسر بزرگ‌تر قرار می‌گیرد، اینها ست: 

الف ـ لباس متوفا

که دست‌کم یک‌بار پوشیده باشد. کلیۀ قطعات تن‌پوش پدر اعم از لباسهای زیر و رو، گران‌بها یا ارزان‌قیمت، تابستانی و زمستانی همه از اموال حبوه شمرده شده است و به پسر بزرگ‌تر می‌رسد. این لباسها خواه عادی و معمولی، خواه رسمی، یا لباس کار فرقی ندارد. لباسی هم که برای متوفا دوخته شده، اما پوشیده نشده، جزو حبوه دانسته شده است؛ اما اگر پارچه‌ای برای او تهیه شده و هنوز دوخته‌نشده‌است، لباس به شمار نمی‌آید (عاملی، 8 / 139؛ شهید‌ثانی، همان، 224-227؛ صاحب‌جواهر، 39 / 138- 139؛ شهیدی، 149). گفتنی است که در صورت تعدد لباس، برخی همه را حبوه به شمار آورده، و برخی مخالف آن نظر داده‌اند (عاملی، صاحب‌جواهر، شهیدی، همانجاها؛ نراقی، 19 / 214-216). 

ب ـ قرآن و قاب آن

تشخیص اینکه کدام‌یک از قرآنهای موجود در خانوادۀ متوفا جزو اموال حبوه به شمار می‌آید، مشروط به این موارد است: قرآنی که به خود متوفا اختصاص داشته باشد که معمولاً آن را می‌خوانده، یا برای تبرک، یا برای استناد به آیات کلام الله از آن بهره می‌برده است. ارزش مالی چنین قرآنی مورد نظر نیست، چه قرآنی که دارای تذهیب خاص و جلد نفیس بوده، یا معمولی باشد. بهره‌گیری و کاربرد اموال حبوه در زمان حیات متوفا جزو شرط نیست؛ حتى اگر کسی سواد خواندن قرآن نداشته و مالک قرآنی باشد، آن قرآن جزو اموال حبوه به‌شمار می‌آید؛ و همانند آن است انگشتری که پدری آن را خریده و پیش از استفاده از دنیا برود، یا به هر علتی نتوانسته باشد از آن انگشتری استفاده نماید. دربارۀ پرشمار بودن قرآن و دیگر اموال مربوط به حبوه، برخی برآن‌اند که همۀ آنها حبوه است (نراقی، 19 / 215-216)، اما گروهی از فقها این حکم را تنها در مواردی که در احادیث با لفظ جمع آمده، مانند کلمۀ «الثیاب» صادق می‌دانند، نه چیزهایی که به صورت مفرد و اسم‌جمع یاد ـ شده‌است، مثل خاتم، سیف و قرآن
اگر شخصی مجموعه‌ای از قرآنها را در کتابخانۀ خود داشته باشد، جزو حبوه به‌شمار نمی‌آید و به همۀ ورثه می‌رسد. دربارۀ رحل و جاقرآنی باید افزود آنچه از لوازم و توابع قرآن است، حبوه به‌شمار می‌آید و به پسر بزرگ می‌رسد (شهیدثانی، الروضة، 2 / 311، «الحبوة»، 228- 229؛ جعفری، 1 / 165). 

ج ـ انگشتری

که متوفا معمولاً در دست می‌کرده است. خواه نگین آن گران‌بها باشد، یا معمولی. نیز اگر متوفا انگشتریهای متعدد داشته و از همۀ آنها به تناوب استفاده می‌کرده است، همه جزو اموال حبوه به‌شمار می‌آید، زیرا در روایات واژۀ «خاتم» به کار رفته که اسم جنس است. اما اگر متوفا مجموعه‌ای از انگشتری داشته باشد، هر‌کدام از آنها را که استفاده می‌کرده، حبوه، و مابقی متعلق به همۀ ورثه است. برخی نیز بر این عقیده‌اند که در صورت تعدد انگشتری، فقط یکی از آنها به انتخاب ورثه یا با قرعه تعیین می‌شود و پسر بزرگ بیش از یکی از آنها را حق ندارد مالک‌شود. گفتنی است که حلقۀ بدون نگین را نمی‌توان جزو اموال حبوه به‌شمار آورد، زیرا منظور از واژۀ خاتم، چنان‌که گفته‌شد و در روایات آمده، حلقه با نگین است (نک‍ : عاملی، 8 / 139؛ شهیدثانی، همان، 227- 228؛ نیز شهیدی، 148). 

د ـ شمشیر

 سلاح فلزی برنده، راست یا قوس‌داری است که در گذشته برای مبارزه با دشمن کاربرد داشت. درصورتی‌که متوفا خود از شمشیر، اختصاصاً استفاده می‌کرده، یا آن را به کمر می‌بسته است، از اموال حبوه به‌شمار می‌آید. نوع شمشیر از نظر قیمت فرقی ندارد، ولی شامل وسایلی همچون کارد و خنجر نمی‌شود. مسلماً غلاف و بند شمشیر نیز از وسایل جانبی آن است و جزو حبوه شمرده‌شده‌است. دربارۀ شمشیر نیز همچون انگشتر اگر شمار آنها بسیار باشد، فقط یکی از آنها به انتخاب ورثه یا با قرعه به پسر بزرگ می‌رسد (محقق‌حلی، 4 / 826؛ شهیدثانی، همان، 229؛ شهیدی، 149-150). 
در فقه امامیه و به تبع آن در قانون مدنی ایران مقدار حبوه را با اختلاف‌نظرهایی که دربارۀ کمیت و کیفیت آن وجود دارد، جزو ترکه ندانسته و از موانع ارث شمرده‌اند (نک‍ : مادۀ 915). 
در فقه اهل سنت اشاره‌ای به حبوه نشده و اشکالاتی نیز بر آن گرفته‌اند (نک‍ : شیخ‌الاسلام، 1 / 304؛ نیز نک‍ : ه‍ د، ارث؛ برای پاسخ به اشکالات فقهای اهل سنت، نک‍ : مفید، 103-105). قاضی نعمان، عالم اسماعیلی، برخلاف فقهای امامیه، حبوه را از احکام اختصاصی امامان معصوم (ع) دانسته است (2 / 395-396). 

چراییِ حکم حبوه

در نگاهی برون‌فقهی برخی بر آن‌اند که حبوه ریشه در مناسبات زندگی قبیله‌ای دارد؛ چنان‌که در گذشته پس از وفات رئیس قبیله، معمولاً پسر بزرگ جانشین او می‌شد و برای حفظ موقعیت اجتماعی و سیاسی خود از برخی وسایل به عنوان مظاهر جانشینی پدر استفاده می‌کرد (کاتوزیان، 180-181؛ امامی، 3 / 261). از همان منظر، در جامعۀ کنونی مفهوم خانواده و ریاست آن و نقشی که پسر بزرگ در این زمینه دارد، دگرگون ـ شده و حبوه به عنوان یادگار سنتی در خانواده‌ها حفظ شده است، نه ضرورت (کاتوزیان، 229). 
اما نزد فقها توضیحاتی در‌این‌باره وجود دارد (مثلاً نک‍ : مفید، همانجا). گفته شده است که حبوه نوعی عوض مالی در برابر به‌جای‌آوردن نماز و روزه‌های فوت‌شدۀ پدر است (ابن‌حمزه، 387؛ محقق‌حلی، همانجا)، اما به نظر برخی، هیچ‌گونه تلازمی میان این دو حکم متصور نیست؛ زیرا در صورت فقدان حبوه هم، قضای نماز و روزه بر پسر بزرگ واجب است (عاملی، 8 / 140؛ میرزای قمی، 1 / 266-267). همچنین گفته‌شده‌است که برای اجرای این تعهد هیچ‌گونه ضمانت اجرایی در کار نیست، چنان‌که برخی دادن حبوه به پسر بزرگ را واجب، و برخی مستحب دانسته‌اند (علامۀحلی، 9 / 20؛ شهیدثانی، همانجا). 
سرانجام، باید توجه داشت که بلوغ پسر بزرگ جزو شرایط حبوه نیست. از این‌رو، بالغ باشد یا صغیر تفاوتی در تصاحب حبوه ندارد. در تنها شرط اختصاص یافتن این اشیاء به پسر بزرگ، عقیدۀ مشهور این است که او سفیه یا فاسدالعقیده نباشد (نک‍ : محقق‌حلی، 4 / 826؛ صاحب‌جواهر، 39 / 133، 137- 138). 

مآخذ

آقا‌بزرگ، الذریعة؛ ابن‌حمزه، محمد، الوسیلة، به کوشش محمد حسون، قم، 1408 ق؛ ابن‌منظور، لسان؛ امامی، حسن، حقوق مدنی، تهران، 1353 ش؛ جعفری لنگرودی، محمدجعفر، ارث، تهران، 1371 ش؛ شهیدثانی، زین‌الدین، «الحبوة»، مجموعة افادات، چ سنگی، تهران، 1313 ق؛ همو، الروضة البهیة، قاهره، 1378 ق؛ شهیدی، مهدی، ارث، تهران، 1387 ش؛ شیخ‌الاسلام، محمد، راهنمای مذهب شافعی، تهران، 1363 ش؛ صاحب‌جواهر، محمدحسن، جواهر الکلام، قم، 1362 ش؛ طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، به کوشش احمد حسینی، تهران، 1362 ش؛ طوسی، محمد، تهذیب الاحکام، به کوشش حسن موسوی خرسان، نجف، 1379 ش؛ عاملی، محمدجواد، مفتاح الکرامة، قم، 1375 ش؛ علامۀ حلی، حسن، مختلف الشیعة، قم، 1419 ق؛ قاضی نعمان، دعائم الاسلام، به کوشش آصف فیضی، قاهره، 1963- 1965 م؛ قاموس؛ قانون مدنی؛ کاتوزیان، ناصر، شفعه و وصیت و ارث، تهران، 1386 ش؛ کلینی، محمد، الکافی، به کوشش علی‌اکبر غفاری، تهران، 1391 ق؛ محقق‌حلی، جعفر، شرایع ‌الاسلام، به کوشش صادق شیرازی، تهران، 1409 ق؛ مفید، محمد، المسائل الصاغانیة، قم، 1413 ق؛ میرزای قمی، ابوالقاسم، جامع الشتات، به کوشش مرتضى رضوی، تهران، 1371 ش؛ نراقی، احمد، مستند الشیعة، قم، 1405 ق.

صفحه 1 از2
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.