جوچی
جوچی، یا جوجی، که نام او را توشی و دوشی هم ضبط کردهاند (احتمالاً 580-625 ق / 1184- 1228م)، بزرگترین پسر از 4 پسرِ چنگیزخان (جوچی، جغتای، اوگتای و تولوی)، از خاتون اول او، بورته فوجین (یا به ضبط وصاف، یسونجین بیکی)، دختر آی نویان، پادشاه قوم قُنقیرات (رشیدالدین، 1 / 443؛ جوینی، 1 / 29؛ وصاف، 558؛ سیفی، 49؛ قس: شبانکارهای، 245، که تولوی را از مادر دیگری دانسته است). مورخان البته از 7 پسر چنگیز نام بردهاند، که آن سه دیگر کولکان، جورجدای (جورجای / جورغدای)، و ارغان (اوراجوغان) نام داشتند.
چنگیزخان هر یک از 4 پسر خود از بورته فوجین را به منش و خصلتی ممتاز شناخته بود: «بزرگتر، توشی، در کار صید ... ؛ جغتای را که از او فروتر بود، در تنفیذ یاسا و سیاست و التزام آن و مؤاخذت و عقاب ... ؛ اوگتای را به عقل و رأی و تدبیر مُلک ... ؛ و تولی را به ترتیب و تولیت جیوش و تجهیز جنود ... » (جوینی، همانجا).
رشیدالدین آورده است که چون چنگیز در ولایت تنگقوت بیمار شد، اوگتای را به جانشینی برداشت، و خویشان و زیردستان خود را چنین سفارش کرد: «هر که را دلخواه [شکار باشد]، به جوچی پیوندد، و هر که خواهد که یاسا و یوسون و آداب و بیلکهای نیکو بداند، پیش جغتای رود، و هر که را [میل به] جوانمردی و سخاوت [باشد] و نعمت و اسباب [خواهد]، به اوگتای تقرب جوید، و هر که خواهان شجاعت و نامآوری و لشکرشکنی و مُلکگیری و جهانگشایی باشد، ملازمت تولویخان نماید» (1 / 619).
شماری از مورخان در صحت نسب جوچی تردید کردهاند (ساندرز، 75)، زیرا او حدود 9 ماه پس از آنکه مادرش را قوم مرگیت ربوده بودند، به دنیا آمد. این قوم یکبار بر چنگیزخان غلبه یافتند و خانه و اردوی او را غارت کردند و بورته فوجین، خاتون بزرگ او را پیش اُونگ خان فرستادند. با آنکه در این احوال میان چنگیز و اونگخان پادشاه کِرایت خصومت افتاده بود، خان مغول معتمدی پیش خان کرایت روانه کرد و او بورته فوجین را که در پردۀ عصمت نگاه داشته بود، باز فرستاد، و در راه جوچی از او به دنیا آمد (رشیدالدین، 1 / 94، 708-709). این تردید، در نام جوچی هم در مغولی به معنی دیدارکننده یا مهمان غیرمنتظَر انعکاس دارد. برادران جوچی، بهخصوص جغتای و اوگتای ــ که با جوچی همواره عناد و لجاج و اختلاف داشتند ــ در این باره نزد پدر، از او بد میگفتند؛ اما چنگیز پیوسته جوچی را در مصاحبت و ملازمت خود نگاه میداشت (همو، 1 / 709)، و جغتای را برای توهین به جوچی سرزنش میکرد (ولادیمیرتسف، 85، 88؛ بارتولد، 1 / 140). با این همه، این تردید در نسب جوچی و بدگویی برادرانش، از موجباتی بود که مانع تعیین او به جانشینی خان مغول شد.
جوچی در جنگهای چنگیزخان برای متحد کردن مغولستان، و سپس ختای، شرکت داشت. نیز، رشیدالدین نوشته است که چون قرقیزها پس از مطیع شدن باز یاغی شدند، چنگیزخان جوچی را فرستاد و او از رود سِلِنگه و دیگر رودخانهها، که آب آن یخ بسته بود، گذشت و سرزمین قرقیزها را گرفت، و هنگام بازگشتن از آنجا قوم اوراسوت را هم زیر فرمان آورد (1 / 106، 422). چنگیزخان که از توفیق پسر خود میبالید، این نواحی را به او داد، و بدینسان جوچی ولایات حدود رود اردیش / ایرتیش را مقرّ خود ساخت ( ایرانیکا).
پس از آن چنگیز و پسرانش ــ جوچی، جغتای و اوگتای ــ به ختای، قراختای و جورچه تاختند (رشیدالدین، 1 / 441-443) و چند شهر را گرفتند، آنگاه مدت دو سال شهرهای مملکت آلتان خان را یکی پس از دیگری گشودند و قلعههای سرِ راه را ویران کردند (همو، 1 / 442 بب ).
جوچی در 612 ق / 1215م، به سرکوب بقایای قوم یاغی مرگیت و کشلوخان (کوچلکخان) ــ که بر کاشغر و بلاساغون استیلا یافته بود ــ فرستاده شد. پس از آنکه بر او غلبه یافت، با سپاه سلطان محمد خوارزمشاه که وی نیز روانۀ جنگ با کشلوخان بود، مواجه شد. سلطان محمد به طمع غنایمی که لشکر مغول همراه داشت، بیتأمل قصد جنگ با آنها کرد، و به پیامهای مکرر جوچی که میگفت او نیز برای شکستن کشلوخان آمده است و اجازۀ جنگ با سلطان ندارد، بیاعتنا ماند. جنگ میان دو گروه فقط یک روز دوام داشت و لشکریان مغول شبانگاه در اردوی خود آتش افروختند و به شتاب دور شدند و به راه خود رفتند (نسوی، 16-18؛ ایرانیکا). جوچی در 615 ق / 1218م نیز به فرونشاندن طغیان مردم جنگلنشین مأمور شد، و آنها وقرقیزان مستقر در کنار رود یِنیسئی را مطیع کرد (همانجا).
چنگیزخان در لشکررانی خود به ایران در 616 ق جوچی را با چند تومان (واحد 10 هزاره) از سپاهیان گزیده و اجیر (مزدوران مرد) به جَند و بارچلیغ کنت، و جغتای و اوگتای را به محاصرۀ اترار فرستاد، و خود با تولوی روانۀ بخارا شد (رشیدالدین، 1 / 488، 576؛ جوینی، 1 / 64؛ وصاف، 563-564). پس از آنکه سراسر ماوراءالنهر تسخیر شد، چنگیز 3 پسر بزرگ خود ــ جوچی، جغتای و اوگتـای ــ را بـا لشکـری انـبـوه روانـۀ فـتـح خـوارزم کـرد (رشیدالدین، 1 / 512-513). جوینی گفته است که جغتای و اوگتای مأمور گشودن خوارزم شدند، و جوچی هم از جَند سپاهیانی به یاری ایشان فرستاد (1 / 97).
محاصرۀ خوارزم 7 ماه طول کشید، زیرا به گفتۀ رشیدالدین میان جوچی و جغتای اختلاف افتاد و با یکدیگر نمیساختند (1 / 524-525)، چندانکه چنگیزخان دستور داد تا برادران به فرمان تولوی، که از همه کوچکتر بود، کار کنند. بارتولد در اشاره به این موضوع و شرح جوینی دربارۀ آن گفته که «جوچی سعی بلیغ میداشته است تا آن شهر آبادِ پرنعمت را از گزند حفظ کند، زیرا میبایست جزو متصرفات وی شود» و بدین منظور، بارها اهالی را دعوت به تسلیم کرد (2 / 903). وقایعنامۀ یوآن شی فتوحات منتهی به تصرف اورگنج، تختگاه خوارزم را ذیل رویدادهای سال 618 ق / 1221م آورده است (نک : برتشنایدر، 310-311). پس از گشودن خوارزم، اوگتای و جغتای نزد پدر رفتند و جوچی تنها در شمال سیحون ماند (رشیدالدین، 1 / 732).
چنگیز زمستان 619 ق / 1222م را در حوالی سمرقند گذراند و ایلچی فرستاد تا جوچی نیز از دشت قپچاق روانه شود. او به همراه پسرانش در کنار رود فناکت گرد آمدند و مجلس مشورت (قُوریلتای) برپای داشتند (همو، 1 / 110-111). جوچی که هنگام بهار به آنجا رسید، هدایای فراوان، از آن میان 20 هزار اسب سپید، پیشکش چنگیزخان کرد (وصاف، 570).
رشیدالدین در «ذکر امرای تومان و هزاره و لشکرهای چنگیزخان» در وصف حصهای که او از سپاهیان به پسر بزرگتر خود جوچی داده بود، از هزارههای مُنگکور، کشیکتای قونان نویان، هوشیتای و بالقو نام برده است (1 / 181-182، 605). نیز، چون چنگیزخان پس از فتوحات، متصرفات خود را میان 4 پسر مهتر تقسیم میکرد، «از طرف قیالیق و خوارزم و اقصای سقسین و بلغار، تا دربند باکویه» به نام پسر مهین، جوچی، شد (وصاف، 49-50). جوینی این حصه را «از حدود قیالیق و خوارزم تا اقصای سقسین و بلغار، و از آن جانب تا آنجا که سم اسب تاتار رسیده»، دانسته است (1 / 31). بنابر شرح بارتولد، چون در 1207 و 1208م «اقوام جنگلنشین» که سرزمین میان سلنگا و ینی سئی و حوضۀ این رود را اشغال کرده بودند، مطیع شدند، نخست جوچی ــ فرزند ارشد چنگیز ــ حصۀ خود را دریافت کرد، و صاحب «همۀ اقوامی که در جنگلها میزیستند و از عشیرۀ شیبیر در جنوب بودند» شد (2 / 818).
رشیدالدین نوشته است که چنگیزخان همۀ ولایات و اولوسی را که در حدود اردیش و کوههای آلتای بود، و ییلاقها و قشلاقهای آن نواحی به جوچی داد، و فرمان نوشت که ولایت دشت قپچاق و آنسو را که فتح کرده است، در تصرف او باشد؛ و یورت او و تختگاهش در حدود اردیش بود (1 / 731).
دربارۀ مرگ جوچی، رشیدالدین گفته است که پس از فتح خوارزم، جغتای و اوگتای نزد چنگیزخان رفتند؛ اما جوچی روانۀ اردیش که ملک و اردوگاه او بود، شد. پیش از آن چنگیز گفته بود که وی به تسخیر ولایات شمالی همچون کلار، باشغرد، اوروس، چرکس، دشت قپچاق و پیرامون آن برود؛ و چون او به اردوگاه خود رفت، چنگیز رنجید و گفت که بیهیچ ملاحظه اورا مجازات خواهد کرد؛ اما جوچی که بیمار شده بود، شکار فراوان فرستاد و عذر خواست؛ و پس از آن هم که چند بار چنگیز او را خواست، بیمار بود و نرفت. در این میان کسی در شکارگاه جوچی، امرا را که شکار میکردند، دید و پنداشت که جوچی میان آنها ست، و به چنگیز گزارش داد. چنگیز خشمگین شد و خواست تا جغتای و اوگتای با لشکرها برای تأدیب او روانه شوند و خود نیز در پی آنها رود که خبر مرگ جوچی رسید (1 / 732-733).
رشیدالدین افزوده است که امرای معتبر و فرستادگان اولوس جوچی که به دربار خان بزرگ آمده بودند، همه گفتند که جوچی هنگام مرگ میان 30 تا 40 سال داشته است و این درست مینماید؛ چه، از آنجا که اوگتای، پسر سوم چنگیز، در 603 ق / 1207م فرزندی داشته، پس جوچی که پسر ارشد بوده، در 622 ق / 1225م نمیتوانسته کمتر از 40 سال داشته باشد (بارتولد، 2 / 949-950). رشیدالدین تاریخ مرگ جوچی را نیاورده، اما برابر متون و منابع دیگر، وی در ربیعالاول 624 / فوریۀ 1227، شش ماه پیش از وفات چنگیز درگذشته است (همو، 2 / 950). این سخن منهاج (2 / 168) که گفته است دیگر پسران چنگیز به او القا کردند که جوچی قصد دارد خان بزرگ را در شکارگاه بکشد، و چنگیز جوچی را زهر داد و هلاک کرد، اعتباری ندارد.
از همسران جوچی، یکی بیکتوتمیش، خواهر ایبقا، خاتون پنجم چنگیز و دختر جاگَمبو، برادر اونگخان، پادشاه کرایت بوده است (رشیدالدین، 1 / 303، 2 / 962). نسوی نیز نوشته است که جوچی، خان سلطان خواهر سلطان محمد خوارزمشاه را که همراه تَرکان خاتون اسیر شده بود، به نکاح خود درآورد و از او فرزند یافت (ص 197). گفتهاند از جوچی 7 پسر ماند (جوینی، 1 / 221- 222؛ وصاف، 578). رشیدالدین از 14 پسر جوچی نام برده، و شرحی دربارۀ فرزندان و نوادگان هر یک از اینان افزوده است (1 / 710 بب ). از شماری از این پسران در منابع دیگر یاد نشده است.
از میان دختران جوچی، جوینی از دو تن آنها یاد کرده، و گفته است که چون اوزار (یا اوزان) نام از مردم المالیغ ــ که در ابتدا بیراهی و راهزنی میکرد ــ قوت گرفت و المالیغ را مسخر کرد، کوچلکخان را شکست داد و فرستادهای به اعلام این حال نزد چنگیز فرستاد، به پاداش خدمت او دامادی جوچی را یافت. پس از مرگ اوزار نیز پسرش سقناق تکین را نواختند و دختری دیگر از جوچی به همسری او دادند.
باتو پسر جوچی و فرزندان و نوادگان او حدود 120 سال (ح 634- 758ق / 1237- 1357م) در قلمرو اردوی زرین حکومت کردند، و سرزمین ازبک از نهمین فرمانروای این سلسله نام گرفته است.
مآخذ
بارتولد، و.و.، ترکستاننامه، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1366ش؛ برتشنایدر، امیلی و.، ایران و ماوراءالنهر در نوشتههای چینی و مغولی سدههای میانه، ترجمۀ هاشم رجبزاده، تهران، 1381ش؛ جوینی، عطاملک، تاریخ جهانگشای، به کوشش محمد قزوینی، لیدن، 1329ق / 1911م؛ رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، 1373ش؛ ساندرز، ج. ج.، تاریخ فتوحات مغول، ترجمۀ ابوالقاسم حالت، تهران، 1363ش؛ سیفی هروی، سیف، تاریخ نامۀ هرات، به کوشش محمد زبیر صدیقی، کلکته، 1362ق / 1943م؛ شبانکارهای، محمد، مجمع الانساب، به کوشش هاشم محدث، تهران، 1363ش؛ منهاج سراج، عثمان، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363ش؛ نسوی، محمد، سیرت جلالالدین مینکبرنی، ترجمۀ کهن، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1344ش؛ وصاف، تاریخ، بمبئی، 1269ق؛ ولادیمیرتسف، ب.، نظام اجتماعی مغول، ترجمۀ شیرین بیانی، تهران، 1345ش؛ نیز:
Iranica.