زمان تقریبی مطالعه: 22 دقیقه

جوراب

جوراب، دست‌بافتی پشمی، پنبه‌ای یا ابریشمی برای پوشاندن پا. 
جوراب معرب گورَب یا گوراب فارسی، پوششی است بافته از پشم و ریسمان که به پا کنند (برهان ... ، ذیل گوراب؛ آنندراج، ذیل گورب). از ترکیبات لغوی این واژه می‌توان به جوراب‌باف، جوراب‌چی (جوراب‌باف) و جوراب‌دوز اشاره کرد ( لغت‌نامه ... ). 
جوراب در نقاط مختلف ایران، با اسامی متفاوتی شناخته می‌شود؛ ازجمله، در اردکان: «جُورو» (طباطبایی، 383)؛ در بیرجند: «جِراب» (رضایی، 420)؛ در میان کردهای شمال خراسان: «گُرا، گُر، گووار» (امیدی، 49، 59)؛ در میناب: «پاکَش» (سعیدی، 420)؛ در رودبار: «پاتُنی» (جوراب پشمی که ساق ندارد) (جعفری، 160)؛ در سقز: «گوروا» (فاروقی، 50)؛ در میان ایل لُر بختیاری: «جِراو» (خسروی، 334)؛ در میان ایل لُر پاپی: «گورقی» (فیلبرگ، 205)؛ و در کندلوس، از توابع کجور در استان مازندران: «خان‌چاشنی» (جوراب پشمی گل‌دار) (جهانگیری، 83).
براساس نقش‌برجسته‌های حک‌شده بر دیوارۀ راه‌پلۀ شرقی کاخ آپادانا در تخت‌جمشید، گفته می‌شود شلواری که از دمپا به جورابی متصل است، جزو هدایایی است که کاپادوکیها و سکاها برای پادشاه می‌بردند (اشمیت، I / 87, 88، نیز تصویرهای 35, 37؛ ضیاءپور، پوشاک هخامنشیها ... ، 173-177). 
ایرانیها در گذشته، به پوشیدن جوراب چندان پایبند نبودند، چنان‌که جوراب پوشیدن تا حدی وابسته به منزلت اجتماعی و اقتصادی و همچنین قشربندی اجتماعی افراد بود. حتى نپوشیدن جوراب نیز گاه مشخصۀ گروهی خاص محسوب می‌شد؛ مثلاً اُلئاریوس نپوشیدن جوراب را مشخصۀ شاعران بیان می‌کند (ص 437). به نوشتۀ ویلز، در گذشته، روستاییان به پوشیدن جوراب چندان عادت نداشتند و تنها در مهمانیها، اعیاد و عروسیها (ص 364)، و مردم عادی نیز تنها در مراسم خاص و یا در فصل زمستان جوراب می‌پوشیدند (نک‍ : دنبالۀ مقاله). 
برخی از سیاحان دیگر نیز اذعان دارند که استفاده از جوراب میان ایرانیها چندان متداول نبوده، چنان‌که حتى شاه نیز پاتابه یا مچ‌پیچ به دور ساق پا می‌بست (شاردن، II / 50). در دورۀ صفویه، جوراب ایرانیها بلند، کیسه‌مانند، بدون پاشنه و از پشم بافته می‌شد که اندازۀ آن تا زیر زانو می‌رسید. به انتهای ساق، نخی متصل بود که به‌وسیلۀ آنْ جوراب را در زیر زانو می‌بستند. برای جلوگیری از پاره‌شدن پاشنۀ جوراب، قطعه‌چرمی قرمزرنگی در قسمت پاشنه دوخته می‌شد. نوعی جوراب زربفت نیز در همین دوره بافته می‌شد که بیشتر در میان بزرگان و اشراف متداول بود و مردم حق استفاده از این نوع جورابها را نداشتند و در صورت استفاده، مجازات می‌شدند (همانجا؛ نیز نک‍ : تاورنیه، 632). جوراب دوزخانه‌ها که بخشی از کارگاههای سلطنتی در دورۀ صفوی به شمار می‌آمدند، وظیفۀ تولید این نوع جورابها را به عهده داشتند (کمپفر، 151). 
در دورۀ قاجار، جورابهای پشمی اغلب ساق‌کوتاه (دروویل، I / 61)، بسیار ظریف و با رنگهای زنده و نقوشی شبیه به نقوش شال کشمیر بافته می‌شد (پولاک، I / 148, II / 171) و ناصرالدین شاه به این جورابها علاقۀ وافری داشت (معیرالممالک، رجال ... ، 36). پوشیدن جوراب در این دوره، گاه کاربردهای خاصی داشت؛ مثلاً سران و بزرگان قبایل ترکمن هنگام شرفیابی به حضور پادشاه می‌بایست جورابهای ساق‌بلند قرمز می‌پوشیدند (اُرسل، سفرنامه، 192)، و نوکرها و شاطرها برای رعایت پاکیزگی، جوراب ساق‌بلند سفید می‌پوشیدند. معمولاً ایرانیها هنگام ورود به اتاق کفشهایشان را درمی‌آوردند و با جورابهای تمیز وارد اتاق می‌شدند (کرزن، 37؛ مستوفی، 1 / 242). 
به گزارش شاردن، زنان ایرانی در عصر صفویه هرگز جوراب به پا نمی‌کردند (همانجا)، اما واله در سدۀ 11 ق، به پوشیدن جورابهای مخملی و زربفت در میان زنان اشاره کرده است (ص 144؛ نیز نک‍ : سفرنامه ... ، 87)، چنان‌که مادر ناصرالدین شاه قاجار نیز جوراب اعلای کشمیری به پا می‌کرد (شیل، 73). در دورۀ قاجار، زنان به‌هنگام خارج‌شدن از خانه چاقچور (ه‍ م) می‌پوشیدند که پاکشی شبیه به جوراب‌شلواری بود. این جوراب رنگارنگ از پشم یا نخ کلفت بافته می‌شد و برای دوام بیشتر، سراسر کف آن را یک لایه میشن (نوعی پوست گوسفند) یا تیماج می‌انداختند (شهری، تاریخ ... ، 2 / 5-6؛ کازاما، 42). در این دوره، برخی از زنانِ به‌اصطلاح «جاسنگین» جورابهای ساق‌کوتاه به پا می‌کردند که دست‌باف بود و با میل و نخ تابیده به رنگ سفید با حاشیۀ مشکی در لبۀ ساق، بافته می‌شد. خانمها به‌جز زمستان، در دیگر فصول سال در خانه پابرهنه بودند. با ورود اجناس خارجی به کشور، چاقچور جای خود را به جوراب ماهوت‌گلی داد، و شلوارهای کش جای جورابهای کوتاه را گرفتند و بعدها این شلوارها نیز جای خود را به جورابهای بلند ماشینی دادند (مونس‌الدوله، 105؛ معیرالممالک، یادداشتها ... ، 29؛ ذکاء، 40؛ نجمی، 426). 
با آغاز تجارت اروپاییان با ایران، اتباع ارمنی جورابهای پشمی را نیز وارد ایران کردند (شاردن، II / 50؛ نیز نک‍ : تاورنیه، همانجا) و با ورود جورابهای خارجی به ایران و استقبال مردم از این محصول، تولید جوراب در ایران آغاز، و چرخ جوراب‌بافی به کشور وارد شد. جورابها ابتدا بدون پنجه و پاشنه بافته می‌شد و سپس زنان و دختران در خانه با نخ و سوزن کار پنجه و پاشنه‌گیری را انجام می‌دادند. در این دوره، حرفۀ جوراب‌بافی آن‌چنان رونق یافت که کاروان‌سرایی را در کوچۀ سقاخانۀ نوروزخان تهران به شغل جوراب‌بافی اختصاص دادند (شهری، همان، 2 / 7، 10-12). گاه در بافت جوراب تقلب هم صورت می‌گرفت؛ مثلاً جوراب نخی را شُل، تنگ یا کوتاه، و جوراب ابریشمی را با ابریشم نامرغوب یا مصنوعی می‌بافتند (همان، 2 / 10). افزون بر بافنده‌های بازاری، برخی از زنان و مردان خانه‌دار نیز در منزل به حرفۀ جوراب‌بافی مشغول بودند (همان، 3 / 587). 
جورابهای ابریشمی نازک «پاناما» یا پانما و «فیل‌دوقوز» جورابهای گران‌قیمتی بودند که از خارج به ایران وارد می‌شد و خریدارِ آنها اشراف و اعیان و همچنین زنان تن‌فروش بودند. به باور برخی از مردم، با آمدن این جورابها به بازار، به شمار فاحشه‌ها و تن‌فروشها اضافه شد! (همان، 3 / 588- 589؛ نیز نک‍ : رایس، 151-152). تهیۀ این نوع جورابها گاه در بعضی از خرده‌فرهنگها به بزرگ‌ترین مشکل زنها تبدیل می‌شد، چنان‌که برخی از زنان گیلانی برای شرکت در مراسم عروسی اگر جوراب خارجی نداشتند، حتماً از کسی قرض می‌کردند تا کم و کسری در لباسشان نباشد (پاینده، 70، حاشیه).
نوع دیگر جوراب، جوراب تخت‌دوزی‌شده بود که در گذشته در مشهد تولید می‌شد. رویه و ساق این جوراب را ابتدا زنان می‌بافتند؛ سپس استادکار کف جوراب را از وسط پاره می‌کرد و درون قالب قرار می‌داد. کف قالب لایه‌ای تیماج گذاشته می‌شد و دورتادور لبۀ تیماج که در تماس با جوراب بود، سریش‌کاری و سپس دوردوزی می‌شد. کف این نوع جوراب را یک لایه چرم گاومیش و یا چرم آجیده‌دار می‌زدند. گاه خریدار جورابش را به دکان نعل‌بندی می‌برد تا در قسمت پاشنه نعلی آهنی بکوبند. به‌منظور زیبایی‌دادن به پاشنه، پنجه و کفی این نوع جورابها نیز با تیماج سرخ یا سبز دوخته می‌شد (بقیعی، 60-61). در سنجان اراک نیز نوعی گیوه که شباهت بسیاری با جوراب تخت‌دوزی‌شدۀ مشهد دارد، تولید می‌شود که به «جوراب سنجانی» معروف است (برای آگاهی بیشتر دراین‌باره، نک‍ : کریمی، 124- 129؛ نیز ه‍ د، گیوه). 

بافت

بافت جوراب در بسیاری از نقاط ایران متداول بوده است و نیز از شاخصه‌های صنایع دستی برخی از مناطق ایران محسوب می‌شود. از بهترین جورابهایی که شهرتی در میان مردم دارند، می‌توان به جورابهای امیری بافت اصفهان و قم (مستوفی، 3 / 530؛ ویلز، 363-364)، جورابهای خراسان (صفی‌نژاد، 471)، جورابهای شیراز، خوی و قوچان (پولاک، II / 171؛ حاج سیاح، 308) و جورابهای پشم خویی یا فازکی (ضرابی، 249) اشاره کرد. در متون تاریخی سدۀ 4 ق نیز از شهرهای طوس و نواحی حاشیۀ خزر و قزوین به‌عنوان مراکز تولید جوراب یاد شده است (حدود ... ، 90، 183-184؛ نیز نک‍ : مقدسی، 395-396).
جوراب‌بافی در گذشته ازجمله مشاغل شناخته‌شده در میان ارمنیهای اصفهان به شمار می‌آمد. آنها اغلب جورابهایی پنبه‌ای با پاشنه‌ای ضخیم تولید می‌کردند که در بسیاری از نقاط کشور به فروش می‌رفت (هولستر، 13، 63). آلمانی نیز در سفرنامه‌اش به جورابهای رنگارنگ شبیه به قالی (پشمی) اشاره کرده است که ارامنه هر روز یکشنبه می‌پوشیدند و برای تشریفات نماز به کلیسا می‌رفتند (IV / 221؛ نیز نک‍ : رایس، 27، 178). همچنین جوراب‌بافی در دورۀ قاجار ازجمله کارهایی بود که سربازان گارد ارگ انجام می‌دادند (ارسل، سفرنامۀ قفقاز ... ، 321).


امروزه جوراب‌بافی در بیشتر روستاها و در میان عشایر با نخ پشمی، پنبه‌ای و گاه کاموایی انجام می‌گیرد؛ ازجمله، در گیلان (حاج‌سیدجوادی، 40-42؛ نیز نک‍ : پناهی، 228؛ رابینو، 217؛ بازن، 134)؛ در روستای قاطول از توابع گرمسار (طباطبایی‌فر، 151، 165)؛ در اردکان (طباطبایی، 381، 383)؛ در مهاباد (متین، 65)؛ در میان کردهای شمال خراسان و تربت جام (امیدی، 49، 113)؛ در میان تکه‌ها و یموتهای ترکمن و نیز در نواحی مراوه‌تپه، گلیداغ و در روستاهای حوالی بناور و پنج‌پیکر در ترکمن‌صحرا (معطوفی، 3 / 2169)؛ و همچنین در تنکابن (دانای علمی، 233)، نطنز (اعظم، 1 / 293-294)، الموت (حمیدی، 102)، و بسیاری از نقاط دیگر ایران. 
در منطقۀ سوادکوه و اِلاشت، جورابهای پشمی و کاموایی با 5 میل کوتاه فلزی یا چوبی که طول آنها حداکثر 15 سانتی‌متر است، در دو نوع ساق‌کوتاه ــ در اصطلاح محلی «کفشِک» ــ و ساق‌بلند بافته می‌شود. در بافت این نوع جورابها، ابتدا هریک از قسمتهای جوراب، ساق و پنجه، جداگانه با دو یا چند میل بافته می‌شود و در نهایت، این قسمتها بدون درز، به کمک 5 میل به یکدیگر متصل می‌شوند (رستمی، 48- 49). رنگ این جورابها بیشتر شاد و متنوع است. نقوش به کار رفته در بافت جورابها شامل کوتِری (کبوتری)، حِلوابِرِش (برش حلوایی)، بِرِش‌کلک، وَلِ بیک یا وَلِ علم (علم خمیده)، اَکِک‌گل، عاروس‌گل (گل عروس)، گِردگل، چینی‌گل، گل لاله، تیرمه‌گل، آرایی‌گل، مَهر خُفته (مار خوابیده)، پلنگ‌دِم (دم پلنگ)، تِلادِم (دم خروس)، میرکا (سم آهو)، شال‌گل (گل شغال)، آروس‌زلف (زلف عروس) و سایم‌گل (نوعی گل صحرایی) است که با الهام از طبیعت بافته می‌شود (همو، 50-55؛ پورکریم، 63). 
تنکابنیها 5 میل جوراب‌بافی را به 5 برادر تشبیه می‌کنند و می‌گویند: یک برادر حال می‌آورد (استراحت می‌کند) و 4 برادر دیگر می‌چرخند، و یا 4 برادر حال می‌آورند و یک برادر می‌چرخد (دانای علمی، 336). همچنین مردمان این ناحیه بر این باورند برای اینکه کسی بتواند در بافندگی مهارت پیدا کند، باید در ابتدا برای بنای امامزاده چیزی ببافد تا امامزاده دستان او را پرتوان کند (همو، 233). 
کردهای شمال خراسان بافت جوراب ساق‌کوتاه را از پنجه، و جوراب ساق‌بلند را از قسمت ساق آغاز می‌کنند. پس از پایان بافت، در قسمت پاشنه، بندی می‌دوزند تا در هنگام پوشیدن به کمک این بند جوراب به‌راحتی درون پا قرار گیرد. در قسمت انتهایی ساق نیز بندی دوخته می‌شود تا در مواقعی که از جوراب استفاده نمی‌شود، دو لنگه را به یکدیگر ببندند. نقوش به کار رفته در بافت جورابها اغلب هندسی و تکرارشونده است. کف جوراب با نقشی متفاوت نسبت به دیگر نقاط جوراب بافته می‌شود. روی جوراب را از پنجه تا بالا با نقشی حاشیه‌ای می‌بافند. گاه پس از اتمام بافت، برای داشتن جورابهای زینتی، خطوط دور نقوش را با نخهای ابریشمی رودوزی می‌کنند که پوشیدن این نوع جوراب بیشتر در جشنها کاربرد دارد (امیدی، 49، 70). آنها جوراب کشی را که به رنگ سفید یا کِرِم است، «بازاری» می‌نامند و به جورابهای پشمی‌شان «جوراب کردی» می‌گویند (همو، 90، 93). 
در تربت جام، جوراب بر دو نوع پشمی و پنبه‌ای (پنبگی) است که نوع پشمی آن با دو میل بافته می‌شود. لبۀ ساق جورابهای زنانه قرمز و بقیه سفید، و جورابهای مردانه سفید و سیاه بافته می‌شود (همو، 113). 
در بیرجند، برای بافت جوراب از نخهای رنگی پنبه‌ای، پشمی، کرکی و ابریشمی، و همچنین گاه از پارچه استفاده می‌شود. جورابهای پشمی عمدتاً ساق‌کوتاه بافته می‌شود (رضایی، 420). گاه کشاورزان یا چوپانان در فصول بیکاری برای خود و خانواده‌شان جوراب می‌بافند؛ برای نمونه، در برزک، چوپانان برای زمستان خود و اعضای خانواده در هنگام چرای گله، جوراب، دستکش و شال می‌بافند. آنها در هنگام بافت ترانه‌هایی نیز می‌خوانند (جهانی، 123-124؛ نیز نک‍ : اعظم، 1 / 293-294). 

کاربرد

در شاه‌آباد غرب و قصرشیرین، تنها زنان ثروتمند و سرشناس جوراب می‌پوشند (صدیق، «پوشاک ... »، 25). در بوشهر نیز اغلب اعیان جوراب به پای می‌کنند و مردم تنها در عروسی یا عزا جوراب می‌پوشند (نظری، 60-61). زنان ایل یکه‌سِوؤد ترکمن‌صحرا نیز تنها در عروسیها، جوراب به پا می‌کنند (صدیق، «دهکده ... »، 54، 57). 
غیر از فصل زمستان، در دیگر فصول سال جوراب کاربرد نداشت و در اصطلاح می‌گفتند: «جوراب پا را خفه می‌کند». همچنین اگر در تابستان مردی جوراب به پا می‌کرد، دیگران او را مسخره می‌کردند (شهری، طهران ... ، 3 / 425، حاشیۀ 4، تاریخ، 2 / 5). در برخی از نقاط ایران هنوز مردم، ازجمله کشاورزان طالب‌آبادی، تنها در زمستانها جوراب می‌پوشند (نک‍ : صفی‌نژاد، 471). مردان ترکمن نیز در فصل سرما قبل از پوشیدن چارق، جورابی دست‌بافت به نام «دولاق» که درازایش به 70 سانتی‌متر تا یک متر می‌رسد، می‌پوشند و آن را با نواری به پا محکم می‌کنند (معطوفی، 3 / 2295). زنان کرد شمال خراسان در زمستان جورابهای پشمی رنگارنگ، و مسن‌ترها جوراب مشکی به پا می‌کنند (امیدی، 49). جوراب مردان پیرسواران در زمستان برای حفاظت از سرما پشمی است (رسولی، 354). الموتیها جوراب را به‌عنوان پاپوشی دائمی پذیرفته‌اند و در تابستان جوراب نخی، و در زمستان جوراب پشمی می‌پوشند (حمیدی، 100-105). جوراب سیستانیها نیز در تمام فصول سال پنبه‌ای است (نیکوکار، 79). 
مردان و زنان کرد قوچان در زمستان و تابستان، جوراب به پا می‌کنند. مردان در تابستان جورابهای نخی، و مرد و زن در زمستان جورابهای پشمین و نقش‌دار با ساقی کوتاه می‌پوشند که تا میانۀ ساق پا می‌رسد. مردان اغلب دمپای شلوارشان را داخل ساق جوراب می‌کنند (ضیاءپور، پوشاک ایلها ... ، 57- 58، 78، 91-92). مردان طالب‌آبادی با دو نوع جوراب سروکار دارند: یک نوع پشمی ساق‌کوتاه که دست‌بافت زنان منطقه است و نوع مرغوب آن معروف به خراسانی است که نقش و نگار بسیار دارد و هرکس که به خراسان سفر می‌کند، از این نوع جورابها سوغاتی می‌آورد؛ نوع دیگر جوراب نخی ساده است (صفی‌نژاد، همانجا). 
مازندرانیها عادت به پوشیدن جورابهای ساق‌بلند دارند (واله، 219). در گیلان نیز بیشتر مردان جورابهای پشمی بلند با بندهای ابریشمی کلفت می‌پوشند که انتهای بندهای آن منگوله‌هایی دارد (ضیاءپور، همان، 248). زنان میبدی نیز زیر چادر «تنکه جوراب» که پوششی مرکب از شلوار کوتاه با جوراب ساق‌بلند است، می‌پوشند (جانب‌اللٰهی، 119). در ایل شکاک، جورابهای ظریف پشمی سفید مخصوص مردان، و جورابهای رنگی مخصوص زنان بافته می‌شود (علی‌نژاد، 139). در تهران قدیم نیز زنان در روز سیزده‌بدر، برای راحتی در راه‌رفتن، به جای کفش، جوراب پشمی به پا می‌کردند (شهری، طهران ... ، 4 / 127، حاشیۀ 70). معمولاً در گذشته، تنها تجار و بازاریان جوراب سفید به پا می‌کردند (اطیابی، 137). 

فرهنگ مردم

در بسیاری از خرده‌فرهنگهای ایران، جوراب یکی از هدایای مراسم عروسی، ازجمله بله‌برون، خواستگاری، نامزدی، عروسی، و نیز یکی از اقلام خنچۀ عقد، جهیزیه و خلعتی (هدیه‌ای که پدر و مادر عروس برای چشم‌روشنی می‌دهند) به شمار می‌آید. در گذشته، در یخدانهای عروس، خلعتیهایی برای پدر و مادر و بستگان داماد گذاشته می‌شد که یکی از اجزاء ثابت آن جوراب بود (مستوفی، 1 / 471). در تنکابن نزدیک سال نو، خانوادۀ داماد به همراه اقوام برای عروس عیدی می‌برند. عروس نیز در ساک یا سفرۀ هریک از مهمانان یک جفت جوراب یا دستمال می‌گذارد (خلعتبری، 154-155). همچنین در این منطقه، بخشی از خرج عروسی که شامل اقلام مصرفی در روز عروسی است، از طرف خانوادۀ داماد به منزل عروس فرستاده می‌شود و پاداش آن برای حاملان، یک جفت جوراب است که از طرف عروس به گردن هریک از چهارپایان آویخته می‌شود و به چاروادار می‌رسد (همو، 163، 164). این رسم در شاهرود نیز اجرا می‌شود (نک‍ : نادری، 257). 
در آینه‌ورزان مازندران، در شب حنابندان، از سوی خانوادۀ عروس یک سینی حاوی یک بشقاب شیرینی، یک بشقاب حنا، یک دستمال ابریشمی و یک جفت جوراب مردانه به خانۀ داماد فرستاده می‌شود. روز بعد، داماد پس از حمام‌کردن و پوشیدن لباسهایش، جوراب و دستمال ابریشمی را در جیبش می‌گذارد (خلج، 7- 9). 
در اصفهان، پس از ورود داماد به اتاق عروس، خواهر داماد پاهای عروس را به سمت داماد هدایت می‌کند. داماد پس از درآوردن جورابهای عروس، یکی از آنها را زیر پای چپ و دیگری را روی شانۀ راستش می‌گذارد و همۀ مهمانها بر سر عروس و داماد نقل می‌ریزند. آن‌گاه داماد به کمک خواهرش، پای راست عروس را با گلاب می‌شوید و پس از خشک‌کردن، جورابها را به پایش می‌کند (هولستر، 25). گاه خانوادۀ داماد برای نشان‌دادن سخاوتمندی و دست‌ودل‌بازی خود، پس از آوردن عروس به خانه، در جوراب او سکۀ طلا می‌گذارند (ماسه، I / 67؛ برای آگاهی بیشتر از کاربرد جوراب در مراسم عروسی نقاط مختلف ایران، نک‍ : در خراسان: شکورزاده، 162؛ در سمنان: احمدپناهی، 240-242؛ در شهر بابک: عزیزی، 340؛ در برزک: جهانی، 80؛ در گیلان: شهاب، 57، 59، جم‍ ؛ در بختیاری: قنبری، 75؛ در میان کردان: افندی، 108؛ در تهران: کتیرایی، 168؛ در میان ارامنه: هویان، 105، 115، جم‍‌ ). 

دیگر کاربردهای جوراب در فرهنگ مردم

در آمل، در شب تیرماه‌سیزده (ه‍ م)، بچه‌ها ساق جوراب پشمی را به نخ درازی می‌بندند و بی‌خبر وارد خانۀ همسایه می‌شوند و آن را داخل اتاق پرت می‌کنند؛ صاحب‌خانه نیز متناسب با وسع خود، قدری پول یا خوراکی درون جوراب می‌گذارد و آن را بیرون اتاق قرار می‌دهد (علامه، 110؛ نیز نک‍ : انجوی، 1 / 127). در همین شب در تنکابن، به شخصی که نقش لال را بازی می‌کند، جوراب، دستمال، عطر و گلاب داده می‌شود (خلعتبری، 136). در کومله، به ساداتی که چهارشنبۀ آخر سال (ه‍ م) به خانه‌ها سر می‌زنند و قرآن به بغل به اتاقهای خانه پا می‌گذارند، به‌عنوان هدیه، جوراب، روسری یا پول می‌دهند (شهاب، 27). اِلاشتیها نیز در مراسم ختنه‌سوران، به دلاک جوراب پشمی هدیه می‌دهند (پورکریم، 100). 
در دورۀ ناصرالدین شاه قاجار، برخی از زنانی که در تهران نذر کرده بودند با پای پیاده به زیارت بی‌بی‌شهربانو بروند، با هم قرار می‌گذاشتند و هرکدام تسبیحی به دست می‌گرفتند و به جای کفش، دو جفت جوراب پشمی کلفت به پا می‌کردند و راه می‌افتادند (مونس‌الدوله، 138). همچنین زنان تهرانی برای رسیدن به مرادشان، به جای اینکه لباس مراد را در مسجد بدوزند و بپوشند، جورابی می‌خریدند و به مسجد می‌بردند و آن را پیش از خواندن نمازِ عصر می‌پوشیدند (کتیرایی، 93).
جوراب ازجمله اشیائی بود که جزو «بَرَم» (جایزۀ کشتی‌گیران در گیلان) به شمار می‌آمد (میرشکرایی، 435). همچنین جوراب ازجمله جوایز بازیهای محلی، چون «رَسی‌رَسی‌کا» و «کَف‌لینگ‌وِجِکا»، در مازندران است (نعمتی، 180، 183، 295-296). 
یکی از سرگرمیهای شبهای ماه رمضان در سقز جوراب‌بازی است که شبیه به بازی گل یا پوچ (ه‍ م) است، با این تفاوت که گل درون جورابهایی گذاشته می‌شود که متعلق به هریک از بازیکنان است و مقابلشان بر روی زمین قرار داده شده است (برای آگاهی بیشتر دربارۀ بازی، نک‍ : فاروقی، 50؛ ایازی، 362).

باورها

به باور تنکابنیها، اگر کسی جورابش را هنگام خواب بالای سرش بگذارد، خوابش نمی‌برد (دانای علمی، 329؛ برای گونه‌ای دیگر از این روایت در قزوین، نک‍ : گلریز، 368؛ نیز در خراسان، نک‍ : شکورزاده، 275). همچنین آملیها پوشیدن جوراب را از پای راست شروع می‌کنند تا خوش‌یمن باشد (مهجوریان، 49). مینابیها نیز روز عروسی هنگامی که لباس داماد را بر تنش می‌کنند، برای پوشاندن جوراب، کفش یا شلوار از پای راست شروع می‌کنند (سعیدی، 239). مردم کوملۀ گیلان باور دارند اگر کسی با جوراب بخوابد، خوابهای بد می‌بیند، و ایستاده جوراب پوشیدن را نیز بد می‌دانند (شهاب، 149، 158). در گیل و دیلم، هنگام «عروس تماشا» بچۀ زیبارویی را روی زانوی عروس می‌گذارند و عروس به امید اینکه در آینده فرزندی زیبارو نصیبش شود، یک جفت جوراب به پای بچه می‌کند (پاینده، 82). 
دیدن جوراب در خواب به معنای کنیز زن است؛ اگر جوراب پشمی یا نقش‌دار باشد، تعبیرش کنیزی خوب‌روی، اگر زرد باشد، کنیز بیمار، و اگر سرخ باشد، کنیزی شوخ و بی‌شرم است که نصیب صاحب جوراب خواهد شد. همچنین دیدن جوراب در خواب نشان زکات مال است (نک‍ : حبیش، 166). 
آملیها معتقدند اگر فرد در خواب ببیند جورابش گم شده است، اتفاق ناگواری برایش رخ خواهد داد (مهجوریان، 43). همچنین اگر ترکمنی در خواب ببیند که جورابش گم شده است، باید جورابش را به یتیمی ببخشد، در غیر این صورت یکی از نزدیکانش را از دست خواهد داد (معطوفی، 3 / 2090).

امثال

آذریها می‌گویند: آن‌که چارقش را یافته، جورابش را نیز می‌یابد (ذوالفقاری، 1 / 245)؛ به قول مازندرانیها: جاریها سر چادرسیاه، جوراب و بغچه با هم نزاع می‌کنند (همو، 1 / 736)؛ از بسیار دویدن چارق و جوراب پاره می‌شود (همو، 1 / 276؛ پرتوی، 40)؛ آذریها همچنین می‌گویند: در چادرشب و جوراب، همۀ زنها زیبایند (ذوالفقاری، 1 / 962). 


مآخذ

 آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ احمدپناهی سمنانی، محمد، آداب و رسوم مردم سمنان، تهران، 1374 ش؛ اُرسل، ارنست، سفرنامه، ترجمۀ علی‌اصغر سعیدی، تهران، 1353 ش؛ همو، سفرنامۀ قفقاز و ایران، ترجمۀ علی‌اصغر سعیدی، تهران، 1382 ش؛ اطیابی، اعظم، «بررسی بخشی از خرده‌فرهنگ بازاریان»، فرهنگ مردم، تهران، 1386 ش، شم‍ 21-22؛ اعظم واقفی، حسین، میراث فرهنگی نطنز، تهران، 1374 ش؛ افندی بایزیدی، محمود، آداب و رسوم کردان، به کوشش الکساندر ژابا، ترجمۀ عزیز محمدپور داشبندی، تهران، 1369 ش؛ امیدی، ناهید، دیده و دل و دست، مشهد، 1382 ش؛ انجوی شیرازی، ابوالقاسم، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران، 1352 ش؛ ایازی، برهان، آیینۀ سنندج، تهران، 1371 ش؛ بازن، مارسل و دیگران، گیلان و آذربایجان شرقی، ترجمۀ مظفرامین فرشچیان، تهران، 1365 ش؛ برهان قاطع؛ بقیعی، غلامحسین، مشاغل قدیم، مشهد، 1384 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ پرتوی آملی، مهدی، فرهنگ عوام آمل، تهران، 1358 ش؛ پناهی، عباس، دهستان جنت رودبار رامسر، قم، 1389 ش؛ پورکریم، هوشنگ، الاشت، تهران، وزارت فرهنگ و هنر؛ جانب‌اللٰهی، محمدسعید، چهل گفتار در مردم‌شناسی میبد، تهران، 1385 ش، دفتر دوم و سوم؛ جعفری دوآبسری، محمدعلی، فرهنگ عامۀ رودبار، رشت، 1388 ش؛ جهانگیری، علی‌اصغر، کندلوس، تهران، 1367 ش؛ جهانی برزکی، زهرا، برزک، نگین کوهستان، کاشان، 1385 ش؛ حاج سیاح، محمدعلی، خاطرات، به کوشش حمید سیاح و سیف‌الله گلکار، تهران، 1356 ش؛ حاج سید جوادی، حسن، «صنایع دستی گیلان»، کتاب گیلان، به کوشش ابراهیم اصلاح عربانی، تهران، 1374 ش، ج 3؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ حدود العالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340 ش؛ حمیدی، علی‌اکبر، مردم‌نگاری الموت، تهران، 1384 ش؛ خسروی، عبدالعلی، فرهنگ بختیاری، تهران، 1368 ش؛ خلج، حسین، «آیین زناشویی در آینه‌ورزان»، فرهنگ عامه، به کوشش صادق‌کیا، تهران، 1341 ش، شم‍ 2؛ خلعتبری لیماکی، مصطفى، فرهنگ مردم تنکابن، تهران، 1387 ش؛ دانای علمی، جهانگیر، فرهنگ عامۀ مردم تنکابن، تهران، 1389 ش؛ ذکاء، یحیى، لباس زنان ایران، تهران، 1336 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رابینو، ی. ل.، ولایات دارالمرز ایران (گیلان)، ترجمۀ جعفر خمامی‌زاده، تهران، 1357 ش؛ رایس، کلارا کولیور، زنان ایرانی و راه و رسم زندگی آنان، ترجمۀ اسدالله آزاد، تهران، 1366 ش؛ رستمی، مصطفى، دست‌بافته‌های سوادکوه، تهران، 1386 ش؛ رسولی، غلامحسن، پژوهشی در فرهنگ مردم پیرسواران، تهران، 1378 ش؛ رضایی، جمال، بیرجندنامه، به کوشش محمود رفیعی، تهران، 1381 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ سفرنامۀ برادران شرلی، ترجمۀ آوانس، تهران، 1357 ش؛ سیری در صنایع دستی ایران، تهران، 1355 ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم عامۀ مردم خراسان، تهران، 1346 ش؛ شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ همو، طهران قدیم، تهران، 1383 ش؛ شیل، مری، خاطرات، ترجمۀ حسین ابوترابیان، تهران، 1362 ش؛ صدیق، مصطفى، «پوشاک زنان و مردان شاه‌آباد غرب و قصرشیرین»، هنر و مردم، تهران، 1343 ش، شم‍ 21؛ همو، «دهکدۀ یکه‌سِوؤد»، همـان، 1351 ش، شم‍ 123؛ صفی‌نژاد، جواد، مونوگرافی ده طالب‌آباد، تهران، 1355 ش؛ ضرابی، عبدالرحیم، تاریخ کاشان، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1341 ش؛ ضیاءپور، جلیل، پوشاک ایلها، چادرنشینان و روستاییان ایران، تهران، 1346 ش؛ همو، پوشاک هخامنشیها و مادیها در تخت جمشید، تهران، 1350 ش؛ طباطبایی اردکانی، محمود، فرهنگ عامۀ اردکان، تهران، 1381 ش؛ طباطبایی‌فر، رضا، روستای قاطول در گذر زمان، تهران، 1381 ش؛ عزیزی، منصور، تاریخ و فرهنگ شهر بابک، کرمان، 1383 ش؛ علامه، صمصام‌الدین، یادگار فرهنگ آمل، تهران، 1338 ش؛ علی‌نژاد، میرحاج، جامعه‌شناسی ایل شکاک، سلماس، 1383 ش؛ فاروقی، عمر، فرهنگ مردم سقز، سقز، ادارۀ فرهنگ و هنر؛ فیلبرگ، ک. گ.، ایل پاپی، ترجمۀ اصغر کریمی، تهران، 1369 ش؛ قنبری عدیوی، عباس، فولکلور مردم بختیاری، شهرکرد، 1391 ش؛ کازاما، آکی‌ئو، سفرنامه، ترجمۀ هاشم رجب‌زاده، تهران، 1380 ش؛ کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348 ش؛ کرزن، جرج، ایران، ترجمۀ علی جواهرکلام، تهران، 1330 ش؛ کریمی، محسن و نسیبه حبیبی، «گیوۀ (جوراب) سنجانی، هنری رو به فراموشی»، کتاب ماه هنر، تهران، 1389 ش، شم‍ 143؛ کمپفر، ا.، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1363 ش؛ گلریز، محمدعلی، مینودر یا باب‌الجنة قزوین، تهران، 1337 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ متین، پیمان، پوشاک ایرانیان، تهران، 1383 ش؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1324 ش، ج 1، 1377 ش، ج 3؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ معیرالممالک، دوستعلی، رجال عهد ناصری، تهران، 1361 ش؛ همو، یادداشتهایی از زندگانی خصوصی ناصرالدین شاه، تهران، 1361 ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به کوشش دخویه، لیدن، 1906 م؛ مونس‌الدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ مهجوریان نماری، علی‌اکبر، باورها و بازیهای مردم آمل، ساری، 1374 ش؛ میرشکرایی، محمد، «مردم‌شناسی و فرهنگ عامه»، کتاب گیلان (نک‍ : هم‍ ، حاج‌سیدجوادی)؛ نادری، علی‌اصغر، میغان‌نامه، سمنان، 1389 ش؛ نجمی، ناصر، ایران قدیم و تهران قدیم، تهران، 1362 ش؛ نظری داشلی‌برون، زلیخا، «پوشاک جنوب»، کتاب ماه هنر، تهران، 1378 ش، شم‍ 17- 18؛ نعمتـی، مرادعلی، فـرهنگ بازیهای بـومی مازندران، تهـران، 1390 ش؛ نیکوکار، عیسى، «سیمای زندگی مادی و معنوی مردم سیستان در ترانه‌های عامیانه»، مردم‌شناسی و فرهنگ عامۀ ایران، تهران، 1356 ش، شم‍ 3؛ واله، پیترو دلا، سفرنامه، ترجمۀ شعاع‌الدین شفا، تهران، 1348 ش؛ ویلز، چارلز جیمز، ایران در یک قرن پیش، ترجمۀ غلامحسین قراگزلو، تهران، 1368 ش؛ هولستر، ارنست، ایران در یک‌صد و سیزده سال پیش، بخش نخست: اصفهان، ترجمۀ محمد عاصمی، تهران، 1355 ش؛ هویان، آندرانیک، آیینها و مراسم سنتی ارمنیان ایران، تهران، 1386 ش؛ نیز: 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.