زمان تقریبی مطالعه: 23 دقیقه

جهشیاری

جَهِشْیاری، ابوعبدالله (قمی، 29، 106: ابوجعفر ؟) محمد بن عبدوس (د 17 ذیقعدۀ 331ق / 23 ژوئیۀ 943م)، از دولتمردان دانشمند عصر خلافت عباسی و مؤلف کتاب الوزراء و الکُتّـاب.
با وجود شهرت جهشیاری و اثر مهم تاریخی او، نه تنها از زندگی وی چندان چیزی دانسته نیست، بلکه اطلاعات موجود را دربارۀ او باید از نو و به‌دقت بررسی‌کرد، زیرا خلط میان او و چند شخصیت دیگر، در برخی مآخذ، به‌ویژه در آثار متأخران، تا حدی بر دشواری شناخت وی افزوده است.
در مآخذ موجود، نکته‌ای در توضیح معنای نام یا لقب «جَهِشیار» بـه چشم نمی‌خـورد و ضبط آن بـا سکون «هاء» (نک‍ : دانشنامه ... ، 11 / 521؛ EI2, II / 388; GAS, I / 332) ظاهراً مبنایی ندارد؛ اما چنان‌که محققان به‌درستی گفته‌اند، این نام یا لقب در فارسی میانه و نو، ترکیبی است از کلمۀ «جَهِش» به معنای بخت و «یار»، و معادل آشناتر آن در فارسی «بخت یار» است (برای تفصیل، نک‍ : ماهیـار نوابی، 34-35؛ خطیبی، بش‍ ؛ نیـز نک‍ : یوستی، 108). از آنجا که پدر جهشیاری، عبدوس بن هارون (ابن ساعی، 233)، در خدمت مردی به نام ابن‌جهشیار بود، به این لقب شهرت یافت (یاقـوت، معجم ... ، 6 / 2569؛ نیز نک‍ : صفدی، 3 / 205). در اخبار و روایات مربوط به حوادث و آشوبهای نیمۀ سدۀ 3ق / 9م در بغداد، از ابوالحسن علی بن جهشیار نام برده شده است (نک‍ : طبری، 9 / 336، 337، 338، 358؛ ابوعلی مسکویه، 4 / 359؛ دربارۀ خانۀ مشهور او در جانب شرقی بغداد، نک‍ : خطیب، 1 / 408؛ ابن فقیه، 305؛ شابشتی، 118؛ همدانی، 22؛ نیز نک‍ : دنبالۀ مقاله). وی به مقام حجابت خلفای عباسی، الموفق و المعتمد نیز رسید ( العیون ... ، 4(1) / 74: جهشتیار؛ یاقوت، همانجا).
در شماری از مآخذ متأخر، جهشیاری را کوفی دانسته‌اند (صاوی، «ج»؛ زرکلی، 6 / 256؛ کحاله، 10 / 275؛ دانشنامه، GAS، نیز EI2، همانجاها)، اما در میان مآخذ کهن موجود، تنها ابن خلکان، آن هم فقط در یکی از چند موردی که از جهشیاری نام برده (3 / 186، 231، 4 / 29، 31، 43، 6 / 222، 228)، نسبت «کوفی» را بر نام و نسب او افزوده است (همو، 7 / 25)، حال آنکه در مآخذ کهن ــ مانند ابن‌ندیم که حدود 45 سال پس از مرگ جهشیاری، به تألیف و تکمیل الفهرست مشغول بوده است (نک‍ : ه‍ د، ابن ندیم) ــ چنین انتسابی دیده نمی‌شود؛ به همین سبب، در باب این نسبت باید نکتۀ قابل توجهی را در نظر گرفت: ابن ندیم در ذیل فصلی از کتاب خود در باب ادیبانی که برای او ناشناخته بوده‌اند (ص 92)، از عالمی نحوی با نام و نسب علی بن محمد بن عبدوس کوفی، مشهور به ابن عبدوس، نام برده که در میان تألیفات او، کتابی با عنوان میزان الشعر بالعروض هست (ص 94)؛ از سوی دیگر، در ذیل قسمت مربوط به جهشیاری در الفهرست، کتابی کم‌وبیش با همان عنوان و موضوع به جهشیاری نیز منسوب شده است: میزان الشعر و الاشتمال على انواع العروض (ص 141). اما بسیار بعید به نظر می‌رسد که دو «ابن عبدوس»، کتابی با یک عنوان و در یک موضوع نگاشته باشند و از آنجا که تألیف چنین کتابی، با حوزۀ تخصص ابن عبدوس کوفی نحوی سازگار است، می‌توان حدس زد که گویا تشابه در بخشی از نام و نسب میان ابن عبدوس و جهشیاری، موجب انتساب این کتاب به جهشیاری نیز شده باشد؛ گرچه اکنون به هیچ روی روشن نیست که ابن‌ندیم خود، کتاب میزان الشعر را تألیف جهشیاری قلمداد کرده، یا سبب دیگری هم در کار بوده است. البته ممکن است علی بن محمد بن عبدوس کوفی همان کسی باشد که از محمد بن یعقوب کلینی، عالم شیعی و مؤلف مشهور الکافی (د 329ق / 941م) روایتی نقل کرده، و بنابراین، از رجال سدۀ 4ق / 10م است (ابن عساکر، 56 / 297، نیز نک‍ : 54 / 70، برای روایت چنـد بیـت شعـر بـه نقـل از او، نک‍ : 61 / 56). به‌هـرحـال، گمـان نمی‌رود که وی با جهشیاری ارتباطی بیش از شباهت در بخشی از نسب داشته است.
با توجه به آنچه گفته شد، بسیار محتمل است که ابن خلکان یا مأخذ ناشناخته‌ای پیش از او، بر اثر خلط دو شخصیت، نسبت کوفی را بر نام و نسب جهشیاری افزوده باشد. این نکته را نیز باید افزود که روایتی از کتاب تکملة تاریخ الطبری (همدانی، 92) هم مستند انتساب جهشیاری به کوفه قرار گرفته است (دانشنامه، همانجا)، که قطعاً درست نیست و بر اثر اشتباه او با یکی دیگر از دولتمردان هم‌روزگار جهشیاری به نام ابوعبدالله احمد بن علی کوفی (د 334ق / 946م؛ نک‍ : همدانی، 148، نیز 102، 117، 119، 123، 131؛ صولی، 101، 108، 186، جم‍‌ ) که در روایت همدانی از او نیز نام برده شده، پدید آمده است.
از سوی دیگر، علی بن اَنجب مشهور به ابن ساعی (د 674 ق / 1275م)، مؤلف آثار تاریخی و ادبی (نک‍ : ه‍ د، ابن ساعی)، که بی‌گمان بسی بیش از ما به مآخذ مهم و اصیل دسترسی داشته است (نک‍ : بنبین، 52- 58: فهرستی از مآخذ او در الدر الثمین)، هنگام ذکر جهشیاری، ضمن درج نـام نیـای وی، یعنی هارون ــ که در مآخذ موجـود دیگر نیست ــ نسبت «طبری» را نیـز بر شهرت جهشیاری افزوده است (ابن ساعی، همانجا). گرچه چنین نسبتی ــ که نشان می‌دهد منشأ خانوادگی جهشیاری طبرستان ایران بوده است ــ در هیچ مأخذ موجود نیامده است، اما بر خلاف نسبت کوفی، به نظر می‌رسد نسبت طبری با توجه به قرینه‌ای بی‌وجه نباشد و این قرینه به ابوالحسن علی بن جهشیار مربوط می‌شود.
طبری در ذکر حوادث بغداد پر آشوب نیمۀ سدۀ 3ق، بارها از بخشی از سپاهیان با شهرت «طبریّه» یاد کرده و روشن است که اهل طبرستان بوده‌اند (9 / 295، 393؛ ابوعلی مسکویه، 4 / 322، 334)، از آن جمله به تصریح وی در حادثه‌ای مربوط به سال 251ق / 865 م بخشی از این سپاه، تحت فرمان علی بن جهشیار بوده‌اند (9 / 336: «... و منعهم علی بن جهشیار و مَن معه مِن الطبریة ... »). افزون بر این، علی بن جهشیار خود نسبت طبری داشته است و این موضوع از یکی از رسائلِ اینک مفقود (جدبان، 165) پیشوای زیدی، قاسم بن ابراهیم رسّی (د 246ق / 860 م) بر می‌آید که مسائل علی بن جهشیار الطبری نام داشته، و در برخی مآخذ زیدی از آن یاد شده است (المتوکل علی الله، 342؛ شرفی، 2 / 217؛ نیز نک‍ : المنصور باللٰه، 2 / 447؛ شهاری، 330؛ مادلونگ، 91, 99). بنابراین، می‌توان احتمال داد، پدر جهشیاری، که پیش‌تر از ارتباط او با ابن جهشیار سخن به میان آمد، یکی از همان رجال اهل طبرستان بوده است و انتساب جهشیاری به طبرستان را، بی‌گمان ابن ساعی، در مأخذ یا مآخذ خود به صراحت دیده یا از متن اخبار مربوط به آن دوران استنباط کرده است. پدر جهشیاری بعدها در دستگاه ابوالحسن علی بن عیسى وزیر مشهور، مقام ریاست و حجابت یافت (تنوخی، 8 / 87).
در مآخذ موجود، به تاریخ و محل تولد جهشیاری اشاره‌ای نشده است، گرچه می‌توان حدس زد که وی در بغداد زاده شد و بالید (نک‍ : ابن عساکر، 67 / 251، که مؤلفی جهشیاری را «بغدادی» خوانده است). همچنین گرچه برخی مآخذ و شیوخ روایی وی شناخته‌اند (نک‍ : دنبالۀ مقاله)، اما از این طریق لزوماً و به دقت، نمی‌توان سال تولد او را تعیین کرد؛ با این همه، قابل توجه است که جهشیاری، از احمد بن یحیى بلاذری (د ح 279ق / 892 م) با یک واسطه، مطلبی را نقل کرده است (نک‍ : نصوص ... ، 82) و روایت مکرر او از ابوالفضل میمون بن هارون کاتب (د 277ق / 890م؛ خطیب، 15 / 278؛ نیـز نک‍ : جهشیاری، الوزراء، 122، 189، 192، 212)، چنان که خود تصریح کرده، منقول از اثر کتبی میمون ابن هارون بوده است (نک‍ : همان، 124، 243).
به نوشتۀ ابن ندیم (همانجا)، جهشیاری از کاتبان و مترسلان، یعنی از طبقۀ دبیران بوده است، ولی اکنون نشانه‌ای از کمّ و کیف تحصیلات او در این زمینه در دست نیست. می‌دانیم که جهشیاری به واسطۀ پدرش به دربار عباسی راه یافت (تنوخی، همانجا) و زمانی که ابوالحسن علی بن عیسی بن جراح (نک‍ : ه‍ د، ابن جراح) مقام نیابت وزیر حامد بن عباس را بر عهده داشت، یعنی میان سالهای 306 تا 311ق (نک‍ : ابن اثیر، 8 / 112، 139) حاجب علی بن عیسى بود و چنان‌که روایت تنوخی نشان می‌دهد، در مجلسی، از هرزه‌گویی حامد بن عباس سخت برآشفت (همانجا؛ نیز نک‍ : صابی، محمد، 280-281، که به نظر می‌رسد در این روایت، ضمیر متکلم در گفتۀ جهشیاری در این مجلس، باید با توجه به روایت تنوخی، به ضمیر مخاطب تصحیح شود).
در دورۀ دوم وزارت علی بن عیسی بن جراح (314 ـ ربیع الاول 316) از جهشیاری اطلاعی در دست نیست و به نظر می‌رسد، او در زمرۀ اصحاب ابوعلی ابن مُقْله ــ که پس از علی بن عیسى به مقام وزارت رسید (ابن اثیر، 8 / 184) ــ در آمده بوده است، زیرا ابن مقله از جهشیاری خواست تا در جلب نظر نصر حاجب برای دستیابی وی به مقام وزارت پس از علی بن عیسى، کوشش کند (صابی، هلال، 341) و اندکی بعد نیز، جهشیاری به عنوان یکی از اصحاب وزیر، مأموریت حمل پوشش کعبه را همراه مسافران حج، در 317ق / 929م بر عهده گرفت (ابن اثیر، 8 / 214)؛ اما در این دورۀ پرآشوب، جهشیاری از دامنۀ نزاع میان دیوان‌سالاران در مرکز خلافت، برکنار نماند، و به‌ویژه تقرب به ابن مقله برای او گران تمام شد: پس از عزل ابن مقله و اختفای او (نک‍ : ه‍ د، ابن مقله)، در 321ق جهشیاری و برادرش، در معرض اتهام ارتباط با ابن مقله قرارگرفتند و دستگیر شدند، اما آن دو سوگند یاد کردند که از نهانگاه ابن مقله اطلاع ندارند و چون کسانی جهشیاری و برادرش را به خلیفه القاهر شناساندند که از گماشتگان خلافت هستند، سخت‌گیری بر ایشان پایان یافت و آزاد شدند؛ حتى پس از این واقعه، منزلت جهشیاری و برادرش محفوظ ماند و همچنان در روزهای مخصوص، به دربار خلافت رفت‌وآمد می‌کردند (ابوعلی مسکویه، 5 / 358).
پس از آنکه ابن مقله در خلافت الراضی، در 322ق / 934م بار دیگر به وزارت رسید (ابن اثیر، 8 / 282-283)، جهشیاری همچنان محترم ماند، زیرا وقتی که در 323ق، ابوالحسن، فرزند جوان ابن مقله ــ که برخی اختیارات وزیر را بر عهده داشت ــ برای مصادرۀ اموال بر ابوالحسین بریدی سخت گرفت، جهشیاری میان آن دو وساطت کرد (همدانی، 92)، اما در 323ق با عزل و حبس ابن مقله، و وزارت ابوجعفر محمد بن قاسم کرخی، جهشیاری را بار دیگر گرفتند و ابوجعفر کرخی قصد داشت مالی سخت هنگفت از او بستاند، اما سرانجام، جهشیاری با وساطت و پافشاری یکی از کارگزاران خلافت، مبلغی کمتر پرداخت و آزاد شد (صولی، 84؛ نیز نک‍ : همدانی، 98).
سخت‌گیری و مصادرۀ بخشی از اموال، بار دیگر در 326ق و 328ق، جهشیاری را به دشواری افکند (صولی، 101، 144)، چندان که همراه خانواده و کسان خود، مانند شماری دیگر از کارگزاران خلافت در این دوره، از بیم مصادرۀ اموال و مانند آن (ابن جوزی، 8 / 211)، پنهان شد (یاقوت، همان، 6 / 2568) و هم در این وضع مرگش در بغداد فرا رسید (نک‍ : ابن ساعی، 233؛ ابن اثیر، 8 / 405؛ یاقوت، همانجا؛ ذهبی، تاریخ ... ، حوادث سالهای 331-340ق، 8؛ صفدی، 3 / 205؛ نیز نک‍ : ابن تغری بردی، 3 / 279).
گفتنی است که برخی از معاصران، به سبب خلط جهشیاری با احمد بـن محمد بـن عبدوس، کـه در همان دوره می‌زیست (نک‍ : ابن اثیر، 8 / 290، 291؛ ابن خلکان، 2 / 156؛ ابوالفدا، 2 / 80؛ ذهبی، همان، حـوادث سالهای 321-330ق، 115-116، العبر، 2 / 196-197؛ نیز نک‍ : اقبال، 224، 236-237)، وی را در زمرۀ هواداران محمد ابن علی شَلمغانی مشهور به ابن ابی العَزاقِر (مق‍ 322ق) قلمداد کرده‌اند (نک‍ : صاوی، «م»؛ دانشنامه، 11 / 522).

الوزراء و الکتاب

آنچه در طول سده‌های پس از حیات جهشیاری موجب شهرت او شده، کتابی است که وی در شرح احوال و اخبار کاتبان و وزیران از کهن‌ترین روزگاران تا زمان نزدیک به خویش نگاشت. تألیف کتاب دربارۀ کاتبان و وزیران، به سبب اهمیت و نقشهای متنوع این طبقه از کارگزاران، در رویدادها و تحولات سیاسی و غیر سیاسی جامعۀ اسلامی، پیش از جهشیاری نیز سابقه داشته است (برای تفصیل، نک‍ : سوردل، 6 ff.) و اکنون دست‌کم از یک مورد آن آگاهی داریم: محمد بن داوود بن الجراح که کتاب الوزراء او شهرت بسیار داشت و دنباله‌هایی بر آن نگاشته شد (ابن ندیم، 142، 143، 150، 168؛ دربارۀ استفادۀ جهشیاری از آن، نک‍ : دنبالۀ مقاله).
در باب اینکه کتاب جهشیاری، به طور دقیق چه نام داشته است، در مآخذ اتفاق‌نظر نیست. نسخه‌ای که اکنون از اثر جهشیاری در دست داریم (برای تفصیل، نک‍ : دنبالۀ مقاله) چنین آغاز می‌شود: «قال ابوعبدالله محمد بن عبدوس الجهشیاری فی کتابه المصنَّف فی اخبار الوزارء و الکُتّاب ... » (ص 1). در برخی از مآخذ کهن نیز به نام الوزراء و الکتاب اشاره کرده‌اند (مثلاً نک‍ : ابن ندیم، 141؛ ابن عدیم، 8 / 3608؛ ابن طاووس، فرج ... ، 138؛ ابن ظافر، 149؛ نیز نک‍ : مسعودی، التنبیه ... ، 298، 305)، با این همه، در برخی مآخذ دیگر، از این کتاب، احتمالاً با توجه به موضوع آن، با نام الوزراء، تاریخ الوزراء، اخبار الوزراء یا تنها با قید نام شخـص جهشیـاری یـاد شده است (مثلاً نک‍ : ابن ندیم، 15، 363؛ ابن عساکر، 60 / 455، 61 / 454؛ یاقوت، بلدان، 4 / 381، 798؛ ابن طاووس، همان، 140، 141، مهج ... ، 276؛ ابن ظافر، 46).
تنها نسخۀ شناخته‌شده از اثر جهشیاری، موجود در وین، بدون تردید شامل همۀ کتاب نیست، و کاتبی یا شخص دیگری، احتمالاً پیش از سدۀ 6 ق / 12م (عواد، 13، حاشیۀ 1)، آن را تلخیص کرده است و این موضوع به نحوی از عبارت ختم نسخه نیـز دریـافته می‌شود: «و هـذا آخر اردناه ...» (ص 263؛ نیز نک‍ : صاوی، «ی» ـ «ک»). همچنین مطالب کتاب در نسخۀ کنونی به دورۀ وزارت فضل بن سهل در خلافت مأمون ختم می‌شود، در حالی که به تصریح هلال صابی، جهشیاری کتاب خود را تا اخبار مربوط به وزیر المقتدر عباسی، ابواحمد عباس بن حسن (مق‍ 296ق؛ ابن اثیر، 8 / 14) رسانده بوده است (ص 4). منقولات از این بخش از کتاب جهشیاری در مآخذ دیگر، اکنون آن اندازه نیست که بتوان دربارۀ شیوۀ تلخیص کاتب نظر قطعی ابراز داشت. مقایسه میان قسمتهایی از متن موجود با آنچه در دیگر مآخذ، با تصریح اخذ روایت از کتاب جهشیاری، نقل شده است نشان می‌دهد که کاتب برخی اخبار موجود در همین قسمت از کتاب را فرو نهاده (مثلاً نک‍ : ابن عدیم، 8 / 3117؛ ابن ظافر، همانجاها)، و دست‌کم در یک مورد، متن خبر را هم به نحو نه چندان دقیقی، تلخیص کرده است (نک‍ : ابن عدیم، 8 / 3608- 3609؛ قس: جهشیاری، الوزراء، 89)، اما شماری از اخبار و روایات، صرف نظر از پاره‌ای اختلافات جزئی، به‌طور کامل نقل شده است (ابن عدیم، 7 / 3024؛ نیز نک‍ : جهشیاری، همان، 109؛ ابن عدیم، 8 / 3610؛ نیز نک‍ : جهشیاری، همان، 125؛ ابن طاووس، فرج ... ، 141؛ نیـز نک‍ : جهشیاری، همان، 203؛ ابن خلکان، 3 / 231؛ نیز نک‍ : جهشیاری، همان، 52؛ صفدی، 17 / 634-635؛ نیز نک‍ : جهشیاری، همان، 75-76؛ وطواط، 69؛ نیز نک‍ : جهشیاری، همان، 96؛ ابن فضل الله، 11 / 44-45؛ نیز نک‍ : جهشیاری، همان، 178- 179).
بنابراین، با وجود ارزش قابل توجهی که نسخۀ موجود دارد، نمی‌توان در باب سرتاسر کتاب الوزراء به‌ویژه از حیث شیوۀ تألیف و فصل‌بندی و دیگر جزئیات، به‌نحو قطعی به نتیجه رسید. البتـه می‌دانیم کـه کتـاب بیـش از 3 جزء بوده است (نک‍ : ابن طاووس، همان، 138، مهج، همانجا، ترتیب اجزاء کتاب، که در نقل ابن طاووس با توجه به متن اخبار جابه‌جا، و قابل تأمل به نظر می‌رسد). در نسخۀ کنونی، ترتیب اخبار بر اساس دورۀ خلافت است (نک‍ : صاوی، «ع») و گرچه اخبار مربوط به هر یک از کاتبان و وزیران تا حدی قابل شناسایی است، اما آنان با فصل‌بندی از یکدیگر جدا نشده‌اند. نسخۀ کنونی الوزراء بدون خطبه و مقدمۀ مؤلف است و جهشیاری، اثر خود را با تاریخ کتابت آغاز کرده و از جمله فصل بلند ارزشمندی را به تاریخ کتابت و سوابق امور دیوانی و به ایران باستان اختصاص داده، و در همین قسمت، عهدنامۀ منسوب به شاپور و اردشیر را نقل کرده است (ص 4- 8).
از آنجا که پیش از تأسیس نهاد وزارت، در واقع کاتبان وزیر محسوب می‌شدند، وی به معرفی کاتبان از دورۀ حضرت رسول (ص) و خلفا تا دورۀ خلافت بنی‌امیه و نخستین خلفای بنی عباس پرداخته است. با اینکه کتاب جهشیاری به احوال و اخبار کاتبان و وزیران اختصاص دارد، اما به سبب نقشهای مهم و متنوع این طبقه از کارگزاران خلافت، الوزراء و الکتاب در واقع مشتمل بر تاریخ سیاسی‌ـ فرهنگی خلافت تا سدۀ 4ق / 10م بوده است و سودمندیهای قابل توجه بسیاری از اخبار تاریخی آن به دست می‌آید؛ مانند چیرگی ایرانیان بر دستگاه دیوانی خلافتهای اموی و عباسی (مثلاً نک‍ : ص 23-24)، اخبار مربوط به دورۀ انتقال خلافت به عباسیان (ص 55- 59)، اخبار ابن مقفع (ه‍ م) (ص 70-75)، روایات مربوط به قتل ابومسلم خراسانی (ه‍ م) با جزئیات قابل توجه (ص 76-77)، اخبار مهم دربارۀ برمکیان (ه‍ م) و سرکوب ایشان (ص 195 بب‍‌ )، و اطلاعاتی دربارۀ مسائل مالی در دورۀ خلافت عباسی (ص 227-235).
در باب مآخذ جهشیاری و نحوۀ ارجاع او، گرچه معلوم نیست کاتب نسخۀ کنونی تا چه حد خود را ملزم به نقل مآخذ مؤلف می‌دانسته، اما موارد بسیاری از انواع ارجاعات وی به منابع روایی خود، همچنان در جای جای کتاب پراکنده است و در پاره‌ای منقولات باقی‌مانده نیز، می‌توان سلسلۀ روایی او را ملاحظه کرد (مثلاً نک‍ : همو، نصوص، 23، 31، 45، 59، 64، جم‍ ؛ ابن عدیم، 3 / 1278؛ ابن عساکر، 6 / 119، 56 / 454، 67 / 251).
تا آنجا که از روی نسخۀ موجود می‌توان دریافت، برخی از اخبار را جهشیاری از رجال روزگار خود استماع کرده است، مانند عبدالواحد بن محمد خصیبی (دربارۀ او، نک‍ : ابن ندیم، 221؛ خطیب، 12 / 253؛ نیز نک‍ : جهشیاری، الوزراء، 1، 83، 137، 184)، ابوالفرج محمد بن جعفر بن حفص (از دیوانیان خلافت؛ عریب، 110؛ نیز نک‍ : جهشیاری، همان، 178)، نصر بن فتح (کاتب مونس خادم؛ صابی، هلال، 300؛ نیز نک‍ : ابن نجار، 2 / 164)، حسین بن علـی بـاقطایی (د 312ق / 924م؛ یـاقوت، معجم، 3 / 1091؛ نیز نک‍ : جهشیاری، نصوص، 64)، اما شماری دیگر از روایات او، در نسخۀ کنونی، با کلمات «قال»، «رُوِیَ»، «ذَکَرَ» و مانند اینها از راویـان و مؤلفـانی مانند شعبی (نک‍ : ص 10)، جاحظ (ص 110)، یعقوب بن اسحاق کندی (ص 123)، اسحاق موصلی (ص 133، 166)، اصمعی (ص 158، 189)، عَلّان شعوبی (ص 94، در متن: السعوی)، نقل شده است. می‌توان احتمال داد که جهشیاری، در برخی از موارد پیشین و هم در باب مواردی مانند ابن شبّه (ص 18، 35)، مُصعَب زُبیری (ص 28)، ابوالحسن مدائنی (ص 41، 102) و واقدی (ص 153)، به آثار کتبی ایشان استناد کرده باشد. البته در برخی موارد نیز وی، به استفاده از آثار مکتوب برخی مؤلفان تصریح کرده است، مانند کتابی از ابوعلی احمد بن اسماعیل نطاحـه (ابن ندیم، 138؛ نیز نک‍ : جهشیاری، همان، 183)، کتاب الخلفاء از حارث بن ابی اسامه (د 282ق / 895 م؛ خطیب، 9 / 114-115؛ جهشیاری، همان، 98، 192؛ نیز نک‍ : ابن زبیر، 1 / 224-225، که به ظن قوی مأخذ او جهشیاری بوده است و نه اصل کتاب حارث)، کتابی از میمون ابن هارون (همان، 124، 243، نصوص، 88)، البیان و التبیین جاحظ ( الوزراء، 127، 191)، طبقات الشعراء محمد بن داوود بن جراح (همان، 165) و الوزراء همو (همان، 200، نیز 146)، و کتاب ابوالفضل محمد بن احمد بن عبدالحمید کاتب در باب اخبار خلفای بنی عباس (همان، 227).
کتاب الوزراء و الکتاب نخستین بار به صورت عکسی از اصل تنها نسخۀ موجود، به کوشش هانس فُن مژیک، همراه مقدمه و فهارس، در 1926م در لایپزیگ منتشر شد. سپس مصطفى سقا و ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی آن را در 1938م تصحیح، و همراه مقدمه و فهارس در قاهره منتشر کردند. با توجه به اغلاطی که در این چاپ راه یافته بود (نک‍ : صاوی، «ه» ـ «ط»)، عبدالله صاوی، در 1357ق / 1938م، بار دیگر کتاب را تصحیح و همراه مقدمه و فهارس به دست چاپ سپرد. چاپ دیگر کتاب با مقدمۀ حسن الزین (بیروت، 1408ق / 1988م)، مزیت خاصی نسبت به چاپهای پیشین ندارد. ترجمۀ فارسی کتاب به قلم ابوالفضل طباطبایی و مقدمۀ زین‌العابدین رهنما در 1348ش در تهران منتشر شده است.
چنان‌که پیش‌تر ملاحظه شد، منقولاتی از کتاب الوزراء و الکتاب در دیگر مآخذ هست که در نسخۀ کنونی موجود نیست؛ به همین سبب، میخائیل عواد، شماری از قسمتهای منقول از کتاب را از مآخذ دیگر که تا آن زمان شناسایی شده بود، گرد آورد و نخست در مجلۀ مجمع العلمی العربی بدمشق و سپس به صورت مستقل با عنوان نصوص ضائعة من کتاب الوزراء و الکتاب، همراه مقدمه‌ای منتشر کرد (بیروت، 1384ق / 1964م). البته پس از آن، قطعه‌های دیگری از الوزراء و الکتاب در پاره‌ای مآخذ به دست آمده است (مثلاً نک‍ : قمی، 29، 106؛ ابن عساکر، 60 / 455، 61 / 454؛ ابن فضل‌الله، 11 / 33، 58، 61، 82).
 همچنین مسعودی در ذکر اخبار و حوادث مربوط به دورۀ خلافت پرآشوب المقتدر باللٰه (295-320ق / 908-932م)، از اثری تألیف جهشیاری در باب تاریخ دورۀ المقتدر سخن به میان آورده، می‌نویسد: گرچه چند جزء از این کتاب را در دست دارد، اما به گواهی آگاهان، اصل این کتاب جهشیاری، هزار ورق بوده است (مروج ... ، 5 / 139-194). بعید به نظر می‌رسد که اثر مورد نظر مسعودی، بخشی از همان الوزراء و الکتاب، اما با تفصیل بیشتر در باب وزیران دورۀ المقتدر بوده باشد (قس: عواد، 11)، زیرا هلال صابی که اندکی بیش از یک سده پس از جهشیاری، الوزراء و الکتاب را در دست داشته، به ختم آن تا ذکر وزیر ابواحمد عباس بن حسن، یعنی اوائل خلافت المقتدر، تصریح کرده است (ص 4؛ برای اطلاع مسعودی از الوزراء و الکتاب، نک‍ : التنبیه، همانجاها). بنابراین، بسیار محتمل است که جهشیاری، اخبار و حوادث مربوط به دورۀ خلافت المقتدر را در کتاب خاص دیگری، بـه تفضیل گرد آورده باشد (نیز نک‍ : ابوالبرکات، 2 / 223، که از «تاریخ الجهشیاری» خبری در دورۀ المقتدر نقل کرده است).
به نوشتۀ ابن ندیم، جهشیاری تألیف کتاب دیگری را نیز آغاز کرده بود و قصد داشت در این کتاب، هزاران داستان از داستانهای ایران، عرب، روم و دیگران را گردآورد. وی بدین منظور، قصه‌گویان و داستان‌سرایان را فرا می‌خواند و بهترین داستانهای ایشان را بر می‌گزید. همچنین از کتابهای داستان نیز آنچه خود می‌پسندید، همه را در مجموعۀ خود گرد می‌آورد. به گواهی ابن ندیم، هر یک از داستانها به طور مستقل به یک شب اختصاص داشته و حجم هر کدام به تنهایی کم‌و‌بیش حدود 50 ورق را شامل می‌شده، اما بر خلاف هزار و یک شب (ه‍ م) ــ که بی‌گمان جهشیاری تحت تأثیر آن دست به چنین اقدامی زد ــ میان قصه‌ها ارتباط و پیوندی بر قرار نبوده است. به سبب مرگ جهشیاری، تألیف این مجموعه به نیمه نرسید، و کتاب در قصۀ شب چهارصد و هشتادم، متوقف ماند. از این اثر جهشیاری هنوز نشانی به دست نیامده، و ابن ندیم خود برخی از اجزاء آن را به خط ورّاق و کاتب جهشیاری دیده بوده است (ص 363-364؛ دربارۀ کاتب جهشیاری، نک‍ : یاقوت، همان، 1 / 454؛ ابن خلکان، 3 / 358؛ صفدی، 6 / 229-230).

مآخذ

ابن اثیر، الکامل؛ ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش سهیل زکار، بیروت، 1415ق / 1995م؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن زبیر، احمد، الذخائر و التحف، به کوشش محمد حمید الله، کویت، 1984م؛ ابن ساعی، علی، الدر الثمین، به کوشش احمد شوقی بنبین و محمد سعید حنشی، تونس، 1430ق / 2009م؛ ابن طاووس، علی، فرج المهموم، نجف، 1368ق؛ همو، مهج الدعوات، قم، 1411ق / 1370ش؛ ابن ظافر، علی، بدائع البدائه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1390ق / 1970م؛ ابن عدیم، عمر، بغیة الطلب، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1408ق / 1988م؛ ابن عساکر، علی، تاریخ مدینة دمشـق، بـه کـوشش علـی شیری، بیـروت، 1415ق / 1995م؛ ابـن فضل‌الله عمری، احمد، مسالک الابصار، به کوشش فؤاد سزگین، فرانکفورت، 1408ق / 1988م؛ ابن فقیه، احمد، البلدان، به کوشش یوسف هادی، بیروت، 1416ق / 1996م؛ ابن نجار، محمد، ذیل تاریخ بغداد، به کوشش قیصر فرح، حیدرآباد دکن، 1416ق / 1995م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوالبرکات بغدادی، هبةالله، المعتبر فی الحکمة، حیدرآباد دکن، 1317ق؛ ابوعلی مسکویه، احمد، تجارب الامم، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، 1377ش / 1998م؛ ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، دارالمعرفه؛ اقبال آشتیانی، عباس، خاندان نوبختی، تهران، 1311ش؛ بنبین، احمد شوقی، مقدمه بر الدر الثمین (نک‍ : هم‍ ، ابن ساعی)؛ تنوخی، محسّن، نشوار المحاضرة، به کوشش عبود شالجی، بیروت، 1393ق / 1973م؛ جدبان، عبدالکریم احمد، مقدمه بر مجموع کتب و رسائل قاسم بن ابراهیم رسی، صنعا، 1422ق / 2001م، ج 1؛ جهشیاری، محمد، نصوص ضائعة من کتاب الوزراء و الکتاب، به کوشش میخائیل عواد، بیروت، 1384ق / 1964م؛ همو، الوزراء و الکتاب، به کوشش عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره، 1357ق / 1938م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ مدینة السلام، به کوشش بشار عواد معروف، بیروت، 1422ق / 2001م؛ خطیبی، ابوالفضل، «جهش واژه‌ای ناشناخته در شاهنامه: پیشنهادی برای تصحیح دو بیت» (نک‍ : مل‍ ، خطیبی)؛ دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1386ش؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، 1413ق / 1992م؛ همو، العبر، به کوشش فؤاد سید، کویت، 1404ق / 1984م؛ زرکلی، اعلام؛ شابشتی، علی، الدیارات، به کوشش کورکیس عواد، بغداد، 1386ق / 1966م؛ شرفی، احمد، شرح الاساس الکبیر، به کوشش احمد عطاء الله عارف، صنعا، 1411ق / 1991م؛ شهاری صنعانی، علی، بلوغ الارب، به کوشش عبدالله حوثی، صنعا، 1423ق / 2002م؛ صابی، محمد، الفهوات النادرة، به کوشش صالح اشتر، دمشق، 1387ق / 1967م؛ صابی، هلال، الوزراء، به کوشش عبدالستار احمد فراج، قاهره، 1958م؛ صاوی، عبدالله، مقدمه بر الوزراء و الکتاب (نک‍ : هم‍ ، جهشیاری)؛ صفدی، خلیل، الوافی بالوفیات، ج 3، به کوشش س. ددرینگ، ویسبادن، 1394ق / 1974م، ج 6، به کوشش همو، 1402ق / 1982م؛ ج 17، به کوشش د. کراولسکی، اشتوتگارت، 1411ق / 1991م؛ صولی، محمد، الاوراق، قسم اخبار الراضی باللٰه و المتقی للٰه، به کوشش ج. هیورث دن، بیروت، 1399ق / 1979م؛ طبری، تاریخ؛ عریب بن سعد قرطبی، «صلة تاریخ الطبری»، همراه، ج 11، تاریخ طبری؛ عواد، میخائیل، مقدمه بر نصوص ضائعة ... (نک‍ : هم‍ ، جهشیاری)؛ العیون و الحدائق، به کوشش عمر سعیدی، دمشق، 1972م؛ قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، ترجمۀ حسن بن علی قمی، به کوشش جلال‌الدین طهرانی، تهران، 1313ش؛ کحاله، عمر رضا، معجم المؤلفین، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ ماهیار نوابی، یحیى، «دولت نه به کوشیدن است ... »، نامگانی، به کوشش محمود طاووسی، شیراز، 1370ش؛ المتوکل علی الله، احمد، حقائق المعرفة فی علم الکلام، به کوشش حسن یحیى یوسفی، صنعا، 1424ق / 2003م؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش عبدالله صاوی، قاهره، 1357ق / 1938م؛ همو، مروج الذهب، به کوشش شارل پلا، بیروت، 1966م؛ المنصور بالله، عبدالله، مجموع رسائل، به کوشش عبدالسلام وجیه، صنعا، 1423ق / 2002م؛ وطواط، محمد، غرر الخصائص الواضحة، بیروت، دار صعب؛ همدانی، محمد، تکلمة تاریخ الطبری، به کوشش آلبرت یوسف کنعان، بیروت، 1381ق / 1961م؛ یاقوت، بلدان؛ همو، معجم الادباء، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1993م؛ نیز:

GAS; Justi, F., Iranisches Namenbuch, Hildesheim, 1963; Khatibi, A., www.Khatibi.blagspot.com / 2009 / 05 / blog-post.html; Madelung, W., Der Imam al-Qāsim ibn Ibrāhīm, Berlin, 1965; Sourdel, D., Le Vizarat ʿAbbāside, Damascus, 1960.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.