زمان تقریبی مطالعه: 13 دقیقه

جنگل

جَنْگَل، ناحیۀ وسیعی از زمین پوشیده از انبوه درختان بزرگ، درختچه‌ها، علفها و گیاهان گوناگونِ خودرو و نامنظم، و محل زیست جانوران وحشی بزرگ و کوچک از انواع پستانداران، پرندگان، خزندگان، حشرات و جز اینها (نک‍ : معین؛ نفیسی؛ ثابتی، 1). 
به بیشه و بیشه‌زار ــ که در آن درختان، نی و دیگر رستنیها تنگ هم درآمده، و صورت یک حصار بـه خـود گرفته‌اند ــ نیز جنگل گفته می‌شود ( لغت‌نامه ... ، ذیل واژه). 
جنگلها از لحاظ چگونگی پیدایش و ویژگیهای ساختاری، به انواع بکر، طبیعی، و مصنوعی تقسیم می‌شوند (نک‍ : بوبک، 6-7). جنگلهای طبیعی ایران 4 نوع‌اند: 1. جنگلهای مرطوب که در نواحی جنوبی دریای خزر قرار دارند و منطقه‌ای بسیار مرطوب را به وجود آورده‌اند که اختلاف اقلیمی شدیدی با سایر نقاط ایران دارند؛ 2. جنگلهای خشک که در کنار جنگلهای خزر واقع‌اند و کوهستانهای شمالی و غربی را در بر می‌گیرند؛ 3. استپهای جنگلی و یا درختزارها که در قسمتهای مرکزی و شرقی فلات ایران قرار گرفته‌اند؛ 4. جنگلهای تشکیل‌شده از درختچه‌های وابسته به آبهای زیرزمینی و یا واحه‌های طبیعی. این جنگلها در بسیاری از نقاط مرتفع استپی و به‌ویژه در ارتفاعات کوهستانی مشاهده می‌شوند (همو، 11-13). 

کاربردها و کارکردها

چوب جنگل را یا مستقیماً تبدیل به زغال می‌کنند و می‌فروشند؛ یا آن را در صنایع مختلف ساختمان‌سازی، نماسازیهای داخلی ساختمانهای مسکونی و اداری، صنایع دستی و دهها مورد دیگر به کار می‌برند؛ و یا از گیاهان آن برای تغذیه و داروسازی استفاده می‌کنند. گردآوری میوه و هیزم از جنگل و فروش آن در شهرها و آبادیها، از دیرباز به‌عنوان یک شغل در میان مردم شناخته شده است. 
تأثیر رابطۀ درازمدت انسان با جنگل، در بسیاری از مباحث فرهنگی مشهود است. مثلاً جنگل یکی از بن‌مایه‌های اساسی داستانها و افسانه‌ها به شمار می‌رود؛ به‌ویژه کسب درآمد از جنگل، موضوعی است که در بسیاری از افسانه‌های مردم مناطق مختلف ایران، راه یافته است (برای نمونه، نک‍ : میرکاظمی، 46-51: «افسانۀ گردن‌بند و کلاغ»؛ بوبک، 2؛ تسلیمی، 97). 
از جنگل، میوه‌ها، مواد خوراکی طبیعی، دهها گونۀ گیاهی خوراکی و دارویی، قارچهای طبیعی، و دانه‌های خوراکی گوناگونی به دست می‌آید که از همۀ آنها ــ یا به‌صورت مستقیم و یا با تبدیل به فراورده‌های دیگر مانند رب، دوشاب، گز، سقز و جز آنها ــ استفاده می‌شود (طباطبایی، 96). گاه میوه‌های درختان خودروی جنگلها، تنها غذای مردم برخی از مناطق ایران به شمار می‌رفته است؛ مثلاً جنگلهای بلوط نواحی غرب کشور، به‌ویژه لرستان و ایلام، یگانه منبع تولید نان بلوط در ایام قحط‌سالی و تهی‌دستی بوده است (نک‍ : ه‍ د، بلوط). جنگل، به‌عنوان پناهگاه انسان از گرسنگی و تشنگی، در بسیاری از افسانه‌های ایرانی نمود یافته است (برای نمونه، نک‍ : ماسه، 2 / 388-390؛ میرکاظمی، 102-110). 
امروزه برای تأمین چوب مورد نیاز، از جنگلهای مصنوعی نیز بهره‌برداری می‌کنند. بسیاری از وسایل زندگی جنگل‌نشینان از چوبهای جنگل تهیه می‌شود و حتى بسیاری از این وسایل به بازارهای مصرف شهرها روانه می‌گردد. مردم گزستان (در بافق یزد) با ترانۀ کوتاهی فرایند تبدیل درخت به یک وسیلۀ زندگی را چنین بیان می‌کنند: درخت سبزی بودم توی بیشه / تراشیدن مرا با سنگ و تیشه / / تراشیدن مرا قلیون بسازند / که آتش در دلام هسته همیشه (میرعظیمی، 112). 
در مناطق مختلف ایران، مطابق تجربه‌ای که هریک از ساکنان محلی از دیرباز به آن پی برده‌اند، گونه‌های مختلف چوبهای جنگلی، بسته به خواصی که دارند، در موارد مختلف به کار برده می‌شوند؛ چنان‌که چوب آزاد، افرا، گردو، راش، صنوبر، اقاقیای وحشی (لِلیکی)، مَمْرَز و اَنجیلی، هریک در زمینۀ خاصی شهرت پیدا کرده‌اند. 
در بانۀ کردستان و کرمانشاه، چوب گونه‌های مختلف مازو (مازودار، وَهول و بلوط) برای ساختن دستۀ تبر، دستۀ بیل، دستۀ شانه و ابزارهای کشاورزی به کار می‌رود. برای دستۀ این‌گونه ابزارها، مخصوصاً از چوب برودار استفاده می‌شود. از چوب بید، «تیروک» (= وردنه) می‌سازند؛ همچنین از آن، ظرفهای کوچکی برای ادرار کودکان ساخته می‌شود که در زبان محلی به آن «بَله» می‌گویند (طباطبایی، 94-95). از چوب گردو برای ساختن دستگاههای بافندگی محلی به نام «جولایی» استفاده می‌شود که شال معروف کردی را با آن می‌بافند؛ همچنین از آن، بشقابهایی به نام «کلاینه‌در» ساخته می‌شود؛ از چوب این درخت، کاسه، ظرف قندشکن (لاکه) و قاشقی چوبی به نام «کائوچوک» یا «کئوچوک» نیز می‌سازند. از چوب بَنه و بلالوگ (گوجۀ وحشی) چوب سیگار، و از چوبِ زبان‌گنجشک که بَنو نامیده می‌شود، تنۀ گاوآهن می‌سازند. نیز از چوبهای مختلف که قطر نسبتاً بیشتری دارند، نوعی هاون گندم‌کوبی به نام «دول» می‌سازند (همو، 95). 
صنایع دستی سنتی مانند خاتم‌سازی، منبت‌کاری، مشبک‌سازی و مُعرّق (نک‍ : حسن‌بیگی، 151، 165، 177) از دست‌ساخته‌های هنری چوبی‌اند. از کاربردهای نوین و پیچیدۀ چوب می‌توان صنایع ساختمان، صنعت مبل و صندلی، و طراحی داخلی و خارجی خانه‌ها و ادارات، سازمانها و اماکن هنری، مذهبی و آموزشی را یاد کرد. 
جنگل از همان آغاز، منشأ پیدایش افسانه‌ها و سرچشمۀ ساخت اسطوره‌ها شد که برخی از داستانهای شاهنامۀ فردوسی، مانند هفت‌خوان رستم، نمونه‌ای از آنها ست (ثابتی، 9-10). 
قرارگرفتن چندین منطقۀ جنگلی با حیوانات درنده در حوزۀ جغرافیایی ایران و باور به وجود دیو و پری و جن و غول در جنگل، موجب شکل‌گرفتن باورها و افسانه‌های گوناگون از هراس‌آفرینی و بیمناکی جنگل در میان مردم شده است. باور به ترسناک‌بودن جنگل، نزدیک‌شدن و ورود آدمی به آن را مخاطره‌آمیز نشان می‌دهد. داستان «مرغابی سفید کاکلی» در میان مردم گیلان، افسانه‌ای گویا از ترس مردم از جنگل است. براساس این افسانه، دختری در برگشت از جنگل، دچار هراس می‌شود، زبانش بند می‌آید و حرف‌زدن را فراموش می‌کند. پدر و مادرش از این پیشامد بسیار نگران می‌شوند؛ تا آنکه روزی پیرزنی به مهمانی آنان می‌آید و رمز به حرف آمدن دختر را در شکار مرغابی سفید کاکلی می‌داند. پدر سالها در پی شکار این مرغابی است تا آنکه روزی، ناباورانه یک مرغابی سفید کاکلی را می‌بیند و با پرتاب تیری، بالش را زخمی می‌کند. مرغابی به شکل پسر جوانی درمی‌آید که دستش خون‌آلود است و می‌گوید: «پیرزنی مرا به شکل مرغابی درآورده و برای آنکه دوباره هیئت انسانی خود را پیدا کنم، نشانی اینجا را به من داده است». مرد او را به خانه می‌برد و دختر با دیدن او سلامت خود را بازمی‌یابد و به حرف می‌آید. سپس آن دو با هم ازدواج می‌کنند (تسلیمی، 96). 
از سوی دیگر، باور به ترسناک‌بودن جنگل، به‌عنوان ابزاری برای رسیدن به برخی مقاصد و یا تهدید و یا انتقام از دیگران به کار برده می‌شود؛ چنان‌که برای رهایی از افراد مزاحم و سربار، آنها را در جنگل رها می‌کنند تا طعمۀ حیوانات وحشی و درنده شوند یا هم‌نشین دیو و جن و پری گردند. در افسانۀ «سه خواهر»، خواهر کوچک‌تر، هم به‌سبب زیبایی بیشتر و هم به‌علت ارثی که به او رسیده و ثروتمند شده است، مورد حسد دو خواهر دیگر قرار می‌گیرد و آنها به بهانۀ کاری، او را به جنگل می‌برند و به دست گرگ یا خرس یا اژدها می‌سپارند (همو، 34). در افسانه‌ای دیگر، نامادری بدجنس پدر را وادار می‌کند که بچه‌های خود را به جنگل ببرد و در آنجا رها کند. پدر نیز این کار را می‌کند (همو، 96). 
دامداران جنگل‌نشین گیلان حکایت موجود وهمی سیاه‌گالش (ه‍ م) را از جنگل برگرفته‌اند. آنها اعتقاد دارند که سیاه‌گالش، چوپانی جنگلی و جنگجویی نیمه‌وحشی است که با آدمیان رفت‌وآمد ندارد. برخی از حیوانات جنگلی به دارابودنِ زور و درندگی بیشتر یا صفات برجسته‌تری که از خوی طبیعی آنان برخاسته است، زبانزد مردم شده‌اند، مانند شیر، پلنگ، خرس، گرگ، روباه و جز آن، که مردم در محاورات روزانۀ خود برای مدح یا نکوهش کسی، او را به صفات این حیوانات توصیف می‌کنند؛ مانند آنکه افراد دلیر و تنومند را شیر بیشه، و افراد زبون و ترسو را شغال می‌خوانند. همچنین برخی از موجودات خیالی و نادیدنی را که جا و مکانشان را نمی‌دانند، به جنگل و جنگلی‌بودن نسبت می‌دهند. نیز نوعی از حیوانِ به صورت انسان را که یک پا دارد و از تمیز و نطق بی‌بهره است، جنگلی یک‌پا می‌نامند؛ و به مجاز، به مردم صحرانشین و بی‌سروپا جنگلی یک‌پا می‌گویند. در شعر میر نجات نیز آمده است: چون زند با قد او لاف رعونت جایی / نیست شمشاد به‌جز جنگلی یک‌پایی (بهار، نیز آنندراج، ذیل جنگلی یک‌پا؛ وارسته، 316). 
به باور خراسانیها، جنها در جنگل‌زارهای تاریک یافت می‌شوند (اکرامی، 140). گیلانیها برای دفع حملات جانوران جنگلی و حملۀ احتمالی جن و پری، همراه‌داشتن داس و چاقو را ضروری می‌دانند. مردمان ساکن جنگل و کناره‌های آن نیز اگر بخواهند در شب، تنهایی به جایی بروند، باید چاقو یا داس همراه خود داشته باشند (پاینده، 282). 
گیلانیها جایگاه غول را جنگل می‌دانند و از توصیفی که از آن می‌کنند، چنین برمی‌آید که غول را نیز حیوانی مانند خرس و گراز می‌دانند. آنها در آیین نمایشی عروس گولی (ه‍ م) که چند روز مانده به عید نوروز برگزار می‌کنند، این شعر را می‌خوانند: ای غول بیابانی / تو در جنگل فراوانی / تو به خرس و گراز مانی (بشرا، 57). 
جهانگردان اروپایی در ثبت برخی از مشاهدات خود نوشته‌اند: از نظر ایرانیها دیوها در میان تخته‌سنگها و جنگلهای مازندران مسکن دارند (ماسه، 2 / 203). در یکی از روایتهای افسانۀ گل خندان (تیپ 403) (نک‍ : مارتسلف، 91) که در مازندران ثبت شده است، دیوی جنگل‌نشین به چوپان و دختر پادشاهی که از جنگل می‌گذرند، کمک می‌کند. همان دیو بعد از ازدواج این دو نیز بارها به کمک آنها می‌آید (میرکاظمی، 102-110). در گیلان نیز دیو را موجودی جنگل‌نشین می‌دانند و چنان‌که در افسانۀ «دختران هیزم‌شکن» آمده است، 3 خواهر برای آوردن هیزم راهیِ جنگل می‌شوند؛ دیو آنها را می‌رباید و در قصرش زندانی می‌کند (تسلیمی، 97). همچنین در برخی روایتهای افسانۀ تیپ 152‘1 (نک‍ : مارتسلف، 195)، شخصیت اصلی از شغال می‌ترسد. همسرش شبی او را به خانه راه نمی‌دهد. او سر به جنگل می‌گذارد و در آنجا به دیوی برمی‌خورد. برای آنکه از دیو آزاری نبیند و نیز او را بترساند، خود را پهلوان ملک‌محمد معرفی می‌کند (تسلیمی، 50). خانواده‌های گیلانی خروس سفید را گرامی می‌دارند و اطمینان دارند که حضور خروس سفید باعث می‌شود پریان و دیوان که در جنگلها رفت‌وآمد می‌کنند، از آنجا دور شوند (ماسه، 2 / 174). 

قانون جنگل

این اصطلاح به معنای بی‌قانونی است و به عبارت دقیق‌تر یعنی قانونی که براساس غلبۀ قوی بر ضعیف، بنیاد نهاده شده است و برخلاف موازین بشری، عدل و انصاف و رحم و شفقت و ضعیف‌نوازی در آن راه ندارد. جنگل محیطی است بی‌نظم‌وترتیب، و توأم با هیاهو، جنجال، هجوم و تعرض، تا هرکه غلبه کرد، دیگری را سرکوب، و طعمۀ خویش سازد (پرتوی، 1 / 393). هر جایی، اعم از محیط خانواده، آبادی، شهر و یا کشور، که بر اصل بی‌قانونی و بی‌قاعدگی و حکومت زور و قدرت اداره شود (همو، 1 / 392) و حق به جانب کسی باشد که با زور پیروز شده است، می‌گویند در آنجا قانون جنگل حاکم است (همو، 1 / 393). 

جنگل مولا

هر محلی که بی‌نظم‌وترتیب، و توأم با هیاهو، جنجال و زدوخورد باشد، اصطلاح جنگل مولا را برای آن به کار می‌برند (همو، 1 / 391). همچنین به هرج‌ومرج، اجتماع افراد ناجور، (عظیمی، 131)، جای شلوغ و پرازدحام و بی‌نظم‌وترتیب، موهای درهم و پریشان (پرچمی، 155) و آشی که از مواد و اجزاء بسیاری پخته شود، جنگل مولا می‌گویند (شاملو، حرف «آ»، دفتر دوم، 498، ذیل آش درهم‌جوش). 

جنگلی

این واژه منسوب به جنگل، و به معنی ساکن جنگل و روییده در جنگل است ( لغت‌نامه)؛ کسی را که عرف زندگی اجتماعی و شهرنشینی را رعایت نکند، جنگلی می‌نامند که مترادف بی‌تمدن، وحشی (شاملو، همانجا)، و آشفته است (پرچمی، همانجا). 

جنگلی‌زدن

نوعی پاروزدن در رودخانه را گویند که کنایه از تغییر است (جناب، 136). 
از «بیشه» نیز، که واژه‌ای مترادف جنگل است، مثلهای فراوان، و تشبیهاتی گوناگون ساخته شده است و شاعران اشعاری در این زمینه سروده‌اند؛ مثلاً: در بیشه به گوش تو غرنبیدن شیران / خوش‌تر بود از رود خوش و نغمۀ قوّال (فرخی، 205)؛ یا: در این بیشه زین بیش مگذار گام / که ببر بیان دارد آنجا کنام (اسدی، 74)؛ یا شعر معروف سعدی: هر پیسه گمان مبر نهالی / باشد که پلنگ خفته باشد (ص 33) که در بین مردم به این صورت مشهور است: هر بیشه گمان مبر که خالی است / شاید که پلنگ خفته باشد. 
از جملۀ مثلها اینها ست: در موردی که ناکسان، مصدر امور گردند و رتق‌وفتق کشور یا شهری را در دست گیرند، گفته می‌شود: «بیشه‌ای که ببندش روباه باشد و بازکنش موش، قابل اقامت نیست» (امینی، 123). شیر که از بیشه درآمد، نر و ماده ندارد؛ یعنی خطری که جان را تهدید کند، کیفیت و چندوچونش قابل بحث نیست (شاملو، حرف «ب»، دفتر سوم، 2124). آتش که به بیشه افتاد، تر و خشک سرش نمی‌شود (امینی، 13). در بیشۀ شیر، خواب خرگوش مکن؛ این مثل به انسان هشدار می‌دهد که نباید در جای خطرناک توقف کند، بلکه باید هرچه زودتر از آنجا دور شود (خضرایی، 720). 
این تیشه از آن بیشه است، مثلی دربارۀ تحسین و تعریف از کسی همراه با تمجید از اصل و نسب او ست (شاملو، حرف «الف»، دفتر دوم، 1179). 
برخی از عابدان و عزلت‌گزینان، جنگل را محیطی مناسب برای انجام‌دادن برنامه‌های سلوک و نیایش خود می‌دانند و به آن پناه می‌برند. داستان عابدی که در بیشه‌زاری زندگی می‌کرد و برگ درختان را می‌خورد، نمونه‌ای از این دست داستانها ست که سعدی در گلستان نقل کرده است (ص 79-81). 
جنگل همواره به‌عنوان فضا و مکانی برای تفریح و تفرج، موردنظر مردم بوده است و بخشی از اوقات فراغت مردم در آن می‌گذرد، به گونه‌ای که در ادبیات عامه، گشت و گذار در جنگل نمود آشکاری یافته است: باز باران، با ترانه / با گهرهای فراوان / می‌خورد بر بام خانه / ... یادم آرد روز باران / گردش یک روز دیرین / خوب و شیرین / توی جنگلهای گیلان / ... از پرنده، از چرنده، از خزنده / بود جنگل گرم و زنده / ... بوی جنگل، تازه و تر / همچو می مستی‌دهنده / ... بس دِلارا بود جنگل / به! چه زیبا بود جنگل! (میرفخرایی، 12- 18). 


مآخذ

آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ اسدی طوسی، علی، گرشاسب‌نامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، 1354 ش؛ اکرامی‌فر، محمودرضا، از ما بهتران، مشهد، 1382 ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، تهران، 1339 ش؛ بشرا، محمد، جشنها و آیینهای مردم گیلان، رشت، 1385 ش؛ بوبک، هانس، سیمای تاریخی جنگلهای طبیعی و درختزارهای ایران، ترجمۀ عباس پاشایی اول، تهران، 1384 ش؛ بهار عجم، لاله‌تیک چندبهار، به کوشش کاظم دزفولیان، تهران، 1379 ش؛ پایندۀ لنگرودی، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1377 ش؛ پرتوی آملی، مهدی، ریشه‌های تاریخی امثال و حکم، تهران، 1365 ش؛ پرچمی، محب‌الله، پس‌کوچه‌های فرهنگ، تهران، 1382 ش؛ تسلیمی، علی، گذر از جهان افسانه (نقد و تحلیل افسانه‌های گیلان)، رشت، 1381 ش؛ ثابتی، حبیب‌الله، جنگلهای ایران، تهران، 1357 ش؛ جناب، علی، فرهنگ مردم اصفهان، اصفهان، 1385 ش؛ حسن‌بیگی، م.، مروری بر صنایع دستی ایران، تهران، 1365 ش؛ خضرایی، امین، فرهنگ‌نامۀ امثال و حکم ایرانی، شیراز، 1382 ش؛ سعدی، کلیات، به کوشش بهاءالدین خرمشاهی، تهران، 1375 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1377-1390 ش؛ طباطبایی، محمد و کریم جوانشیر، جنگلهای باختر ایران (1)، جنگلهای کرمانشاه و کردستان، تهران، 1345 ش؛ عظیمی، صادق، فرهنگ مثلها و اصطلاحات متداول در زبان فارسی، تهران، 1382 ش؛ فرخی سیستانی، دیوان، تهران، 1355 ش؛ قوام، عظیم، حمایت کیفری از محیط زیست، تهران، 1375 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ مارتسلف، اولریش، طبقه‌بندی قصه‌های ایرانی، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1371 ش؛ ماسه، هانری، معتقدات و آداب ایرانی، ترجمۀ مهدی روشن‌ضمیر، تبریز، 1357 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1381 ش؛ میرعظیمی، بی‌بی‌سادات، فرهنگ عامۀ گزستان، تهران، 1383 ش؛ میرفخرایی، مجدالدین، باران، تهران، 1378 ش؛ میرکاظمی، حسین، چهل گیسوطلا، تهران، 1377 ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ وارسته، امامعلی، مصطلحات الشعرا، به کوشش سیروس شمیسا، تهران، 1380 ش.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.