جمشید
جَمْشید، پادشاه پیشدادی و از مشهورترین چهرههای تاریخ اساطیری ایران و ادبیات فارسی.
نام فارسی «جم» یا «جمشید»، که در فارسی میانه هم به صورتهای Jam و Jamšēd آمـده (مثلاً نک : کتاب پنجم ... ، 29، 33)، از اوستایی Yima و هندی باستان Yama به معنای «همزاد» و «توأمان» است (برای دیگر صورتهای اوستایی قدیم، نک : هومباخ، 69). این نام که جزء دوم آن از xšaēta (نک : دنبالۀ مقاله) است، در الواح ایلامی تختجمشید به صورت Yamakšedda آمده که برگرفته از صورت ایرانیِ باستانِ *Yama-xšaita است (بنونیست، 20 ff.؛ هَلُک، 771-72؛ مایرهُفر، I / 103؛ هینتس،273؛ برای صورتهایی از این نام در سُغدی، بلخی و دیگر زبانهای نواحـی شرق ایران، نک : هومباخ، همانجا، حاشیۀ 3). همچنین در نوشتههای فارسی نو و عربی، به صورتهایی چون جمشید، جمشد، جمّ شید، جمّ الشید، جمشاد، جمّ شاد، جمّ الشاد (و نیز در اغلب این موارد با دال معجمه)، جمشاسپ، جمشیدون، جم شاه ( تاریخ ... ، 201؛ طبری، 1 / 119، 121؛ مقدسی، 3 / 7، 24؛ یعقوبی، 1 / 20؛ نیز نک : یوستی، 144؛ برهان ... ، 2 / 588؛ لغتنامه، ذیل جم و جمشید) و به صورت مختصر «جم» (ثعالبی، 11) و همچنین «یمکه» (مایرهفر، همانجا) آمده است.
لقب یا صفت xšaēta (پهلوی: šēd، فارسی: شید) در متون اوستایی برای «خور» (در huuar-xšaēta یا huuardxšaēta-: خورشید)، تیشتریه، اپام نپات و امشاسپندان، و صورت مؤنث آن با ایزدبانوان اشی و اناهیتا نیز به کار رفته است و اغلب آن را به معنای «درخشان» و «باشکوه» (هومباخ، 68، نیز حاشیۀ 2) دانستهاند (بنونیست، همانجا؛ نیز نک : ایرانیکا، XIV / 502).
در منابع فارسی و عربی دورۀ اسلامی که آگاهیهای بسیاری دربارۀ جمشید، پادشاه پیشدادی و کارهای او دارنـد (نک : دنبالۀ مقاله)، نظرهای گوناگونی در باب معنای نام این شخصیت آمده است: از جمله (احتمالاً به قیاس با خورشید) جم را به معنای قمر و ماه گرفته، و گفتهاند که جمشید را به سبب حسن صورت چنین خواندهاند (ابن اثیر، 1 / 64)، یا آوردهاند که جم به زبان پهلوی روشنایی است و شید، آفتاب ( ترجمۀ تفسیر ... ، 2 / 402، 6 / 1475؛ گردیزی، 515؛ مجمل ... ، 25)، اما اغلب این نوشتهها بدون دادن معنایی برای نام جم، «شید» را به معنای روشنی و شعاع و نور (همانجا؛ مقدسی، 3 / 140) آورده، و گفتهاند: از آنرو جمِ شیدش میخواندند که هر جا میرفت، روشنایی از وی میتافت (بلعمی، 87- 88؛ نیز مجمل، همانجا؛ برای دیگر دیدگاهها، نک : صدیقیان، 1 / 76-77).
در یسنا برای جم صفتها و القاب دیگری، از جمله «دلیر» (یسن 9، بند 5)، «نگرنده چون خورشید» (یسن 9، بند4: خورآسابیننـده: hvarə.darəsa ؛ نیز نک : پورداود، حاشیه بر ... ، 1 / 160، شم )، و نیز «نیکرمه» و «زیبا» ( ائوگمدئچا، 48, 83) ذکر شده است.
جم در دورۀ ودایی
پیشینۀ شخصیت جم به دورۀ هندواروپایی آغازین باز میگردد. پژوهشگرانی که بر اساس شواهد موجود از زبانها و اسطورههای خانوادۀ هندواروپایی، باورهای هندواروپاییان را بازسازی کردهاند، در اسطورۀ آفرینش، از نقش شخصیتی با نام Yemo٭ (به معنای همزاد و توأمان) سخن به میان آوردهاند (مالاندرا، 175؛ مالوری، 208). بروس لینکلن («اسطوره ... »، 139) آفرینش در اسطورۀ هندواروپایی آغازین را نتیجۀ قربانی شدن یمو به دست برادرش منو، نخستین روحانی میداند. با این همه، یمۀ هندی پسرِ ویوَسوَنت، و ییمۀ ایرانی پسر ویوَهوَنت یکی هستند و به دورۀ هندوایرانی تعلق دارند (گریزولد، 324). خود ویوسونت که از آدیتیها به شمار میآید، پدر اَشوینها و منو هم هست و از اینرو، او را نیای انسان میدانند (بارنت، 703). ویوسونت ودایی با آیینهای آتش و سومه ارتباط خاصی دارد و اگنی پیامآور او ست؛ و این در حالی است که نوشتههای پس از وداها او را خورشید میانگارند و به نظر میرسد این تحول پیش از پایان عصر ودایی آغاز شده باشد. با این همه، متنی ودایی هم گَندهَروَۀ ساکن درون آبها و بانوی آبها را پدر و مادر یمه معرفی میکند (همانجا).
در وداها یمه یکی از دو شخصیتی است که صفت نخستین انسان را دارد (دیگری «منو» ست). او همچنین نخستین کس است که راه آسمان به زمین را مییابد، زیرا اولین میرنده است و هم از این رو، پادشاه مردگان و راهبر روان نیاکان به سوی بهشت میشود؛ با این همه، این گزینش او به منزلۀ سقوط اخلاقی نخستین انسان، و نتیجۀ گزینش مرگ و برتری دادن آن بر زندگی است (هِراس، 150). قلمرو او در سومین و برترین آسمان، دیار سعادت و جایگاه فروغهای جاویدان و آبهای پایانناپذیر است، گو اینکه در متون کهنتر جایگاه یمه بیرون از آسمان است. یمه دارای دو سگ چهارچشمِ پهنْبینی به رنگ قهوهای یا راهراه است که وظیفۀ رساندن پیام او را دارند. علاوه بر این، از یمه با صفت نخستین دینمرد نیز یاد میشود (بارنت، 704؛ گریزولد، 326).
در ریگودا دو سرود مستقل در ستایش یمه وجود دارد. در این سرودها از یمه میخواهند تا در مراسم تقدیم قربانی حضور یابد و بهرۀ خویش را بستاند. در یک سرودۀ متأخر ریگودایی، برای او خواهری همزاد به نام یَمی قائل شده (گریزولد، 324)، و این دو را فرزندان ویوسونت و سرنیو دانستهاند (قس: کریستنسن، نمونهها ... ، 285). بنابر این منابع، یمه و یمی با یکدیگر همخوابگی میکنند، یا دستِکم یمی مایل به چنین کاری است (دینج، 25). بدینترتیب، یمه و یمی نیاکان مردمان، و به تعبیری آدم و حوای هندیاند (گریزولد، همانجا) و اسطورۀ موجود از آنان، در نتیجۀ تغییرات بعدی شکل گرفته است (نیز نک : دینج، 24 ff.؛ هیلبراند، II / 355 ff.).
اما کریستنسن بر شیوۀ اسطورهشناسانی که در بررسی افسانۀ یمه ـ ییمه نقطۀ آغاز را وداها گرفته، و راه حل مسئله را در هند جست و جو کردهاند، خرده میگیرد که اینان کوشیدهاند تا به گونهای گاه خوب و گاه بد، افسانۀ اوستایی ییمه را با نتیجۀ پژوهشهای ودایی خود هماهنگ سازند. اما پایۀ تحقیق را بر سرودهای ودایی گذاشتن یعنی بنا را بر شالودهای بس کماستحکام نهادن. هندیان دوران ودایی این اسطورهها را نقل نمیکنند و فقط اشارههایی به آنها دارند که اسطورهشناس امروزی به آسانی میتواند مفهوم دلخواه خویش را در آن اشارات بیابد. تنها راهنمای اسطورهشناس امروزی برای تعبیر اشارات، تعریضها و مفاهیم ضمنی سرودهای ودایی هم تفسیر ساینه است که به دورهای نسبتاً متأخر (سدۀ 14م) تعلق دارد (کریستنسن، همان، 284).
جم در متون زردشتی
در ایران اسطورۀ جمشید تحول دیگری را از سر گذرانده و دستِکم دو روایت از آن باقی است. در گاتها (یسن 32، بند 8) یک بار از ییمه پسر ویوهونت (ویونگهان) یاد شده که از گنهکاران است، زیرا برای خشنود ساختن مردم، گوشت خوردن را به ایشان آموخت ( گاتها، 44)؛ اما در دیگر بخشهای یسنا (یسن 9، بندهای 4-5) او را با صفتهایی چون «نیکرمه» و «زیبا» ( ائوگمدئچا، 48) میستایند. در «آفرین زردشت» که در ویسپرد آمده است، زردشت ویشتاسپ را دعا میکند و برخورداری از گله و رمۀ جم را برای او خواهان است (ص 80).
در فروردین یشت فرَوهر جم از برای پایداری در برابر بینواییِ دیوآفریده، و در برابر خشکسالی و بر ضد آسیب مَرشَئون (دیو زوال و فراموشی) ستوده میشود (یشتها، 2 / 102؛ نیز نک : پورداود، یادداشتها ... ، 429). در جایی دیگر (یسن 9، بند 3) ایزد هوم در پاسخ به زردشت، ویونگهان را نخستین انسانی میشناساند که هوم را افشرد و به پاداش این کار دارای پسری شد: جمِ نیکرمه که فرهمندترین مردمان، و سومین دریافتکنندۀ فرّه کیانی (پس از هوشنگ و تهمورث) است (یسنا، 1 / 160؛ یشتها، 2 / 336؛ هینتسه، 20 ff.).
جمِ دارندۀ گلههای نیک، به پیشگاه گوش یا دْروَسپه، ایزد نگاهبان چارپایان سودمند، صد اسب و هزار گاو و دههزار گوسفند قربانی میکند و آبزوهر نثار میکند و از او (و نیز از اشی، ایزدبانوی بخشایش و توانگری) میخواهد کامیابش سازد تا گلهای پروار بهر آفریدگان فراهم آورد و آفریدگان را از گزند هزار زمستان و نیز از آسیب باد سرد و باد گرم دور بدارد (یشتها، 1 / 379-381، 2 / 193). جم همچنین با نثار همان اندازه قربانی برای ایزدبانو اناهیتا (نگاهبان آبها) از او میخواهد که وی را بر همۀ کشورها، بزرگترین شهریار گرداند و بر همۀ دلیران و مردمان و جادوان و پریان و ستمگران چیره کند تا او بتواند دیوان را از توانگری و سود، و از فراخی و گله، و از خشنودی و سرافرازی بیبهره سازد (همان، 1 / 245؛ نیز نک: پورداود، همان، 429-430). همۀ این ایزدان او را کامیاب میسازند و بدین سان، جم دیرزمانی با داشتن فره کیانی در 7 کشور بر همۀ دیوان و مردمان و جادوان و پریان و دشمنان فرمانروایی میکند (یسنا، همانجا؛ یشتها، 2 / 336).
در فرگرد دوم وندیداد، روایتی مفصل دربارۀ شخصیت و کارهای جم آمده است: اهورهمزدا برای زردشت روایت میکند که نخست او از جم خواست تا دین وی را به جهانیان برساند، اما جم این کار را در توان خود ندید. پس اهورهمزدا نگاهبانی و سـروری جهان را بدو مـیسپارد. در شهـریاری او ــ که عصر زریـن نـام گـرفته است (از جملـه، نک : مالاندرا، 175) ــ آب و گیاه ناخشکیدنی و خوردنیها ناکاستنی میشوند؛ نه سرما هست و نه گرما، و نه پیری و نه رشک؛ جانوران و مردمان نامیرا میشوند و پدر و پسر 15 ساله مینمایند. پس، جهان آکنده از مردمان و جانوران، و زمین تنگ میشود. جم رو به سوی نیمروز میرود و زمین را فراختر میسازد و چون این بالندگیِ جهان ادامه دارد، جم تا 3 بار جهان را میگستراند. آنگاه اهورهمزدا او را میآگاهاند که زمستان نابودکنندهای (موسوم به مَلکوسان یا مرکوسان) در راه است و او باید دژی بسازد و از همۀ گونههای گیاهان و جانوران و مردم، تخمه و جفتی بدانجا ببرد (همو، 176). جم چنین میکند. دژ ساختۀ جم ــ به نام «وَرِ جَمکَرد» (نک : همو، 178) ــ جایگاهی آرمانی است که در آن گونههای جانوری و گیاهی، بیزوال میمانند و در زیباترین زنـدگی بـه سـر میبـرنـد ( داستـان جـم، 90 بب ؛ بهـار، 216بب ؛ کریستنسن، نمونهها، 301-307؛ یسنا، نیز یشتها، همانجاها؛ ایادگار ... ، 75؛ مالاندرا، 178 ff.).
چنین است تا آنکه جم سخن دروغ میگوید. پس فره به پیکر مرغی، 3 بار (یا در 3 نوبت) از او میگریزد و آن را به ترتیب ایزد مهر، فریدون پسر آبتین، و گرشاسپ دلیر دریافت میکنند. از آن پس جم افسرده و سرگردان، و از دشمن خویش در زمین پنهان است (یشتها، 2 / 336-337؛ نیز نک : لنتس، 131-134).
در نوشتههای فارسی میانۀ زردشتی نیز بارها از جم و کارهای او یاد شده است. از میان 5 چیزِ نیکو که هرمزد آفریده، دومین آنها تن جم است که «پرفرّه» یعنی آکنده از شکوه و جلال ایزدی است ( روایت ... ، 15). همچنین روان او به سبب کارهای نیکی که در گیتی انجام داده است، ستایش میشود؛ از جمله گفتهاند: او ترس و تنگی و خطر خشکسالی و دیوان را بازداشته، و با آنان پیکار کرده، و گوسفند را در عوض پیل به دیـوان نداده است (همان، 43؛ مینوی خرد، 43؛ نیز نک : تفضلی، 125؛ برای دیگر کارها و نیکیهای او، نک : دنبالۀ مقاله). برخی از این نوشتهها به خواهر او به نام جَمَگ یا جَمیگ اشاره میکنند که جم از ترس دیوان او را به همسری دیوی داد و خود نیز مادهدیوی را به زنی گرفت که از این دو زناشویی، جانوران موذی پدید آمدند ( بندهش، 84، 149). همین متنها روایت دیگری دارند که بر اساس آن، جم و جمیگ با یکدیگر زناشویی کردند و از ایشان نسل جم ادامه یافت (نک : کریستنسن، همان، 334).
در متن پهلوی نسبتاً متأخری، داستانی آمده است که در آن اهریمن تهمورث را میبلعد و جم پیکر مردۀ او را از شکم اهریمن میرهاند. در این رویداد دست جم از برخورد با تن اهریمن پوسیده میشود و درد و آزار بسیار میبیند تا آنکه درمییابد که گمیز (ادرار) گاو درمانگر است و بدین ترتیب پادیاب (تطهیر) با گمیز را میشناساند و این نیز از دیگر کارهای نیک به شمـار است ( داستان گرشـاسب ... ، 186بب ، نیز 190-191).
اما از سوی دیگر، بارها بر گناه جم تأکید میشود که سبب رانده شدن وی از بهشت شده است. گناه جم را دروغ گفتن، ادعای خدایی کردن یا خوراندن گوشت به مردم ( دادستان ... ، I / 158-159؛ نک : هومباخ، 68 ff.؛ تفضلی، 110) آوردهاند. هرمان لومل گناه جم را خود عمل قربانی کردن گاو دانسته که زردشت پیوسته با آن مبارزه میکرده است (ص 361). بدینترتیب، جم در متون زردشتی در زمرۀ گناهکاران نیز جای دارد. برخی متون متأخرتر زردشتی از توبۀ جم نیز سخن به میان آوردهاند ( صد در ... ، 99). نوشتههای دیگر تأکید میکنند که جم و فریدون و کاووس را اورمزد بیمرگ آفرید و اهریمن آنان را دگرگون، و از این موهبت محروم ساخت ( مینوی خرد، 23)، زیرا از خرد بهرۀ چندانی به آنان نرسیده بود (همان، 74، 75). این در حالی است که در نوشتههای دورۀ بعد او شخصیتی خردمند شناسانده میشود (نک : دنبالۀ مقاله؛ برای آگاهی بیشتر از شخصیت جم در نوشتههای زردشتـی، نک : انکلساریا، 41 ff. ؛ پاوری، 130 ff.؛ هُدیوالا، 50 ff.).
جمشید در نوشتههای دورۀ اسلامی
نام جم و توصیف شخصیت و کارها و بهویژه شکوه و جلال پادشاهی او، در اغلب نوشتههای تاریخی و جغرافیایی دورۀ اسلامی آمده، و به ادب فارسی نیز راه یافته است؛ از این نظر، تنها اهمیت و جایگاه فریدون با او قابل مقایسه است (کریستنسن، همان، 285).
نام این پادشاه پیشدادی، اغلب به صورت جم یا جمشید و نیز صورتهایی دیگر آمده (نک : سطور پیشین)، و دربارۀ شخصیت، نسبت و کارها، و همانندانگاری او با شخصیتهای دیگر، نکات متعدد و گوناگونی ذکر شده است. اغلبِ منابع جمشید را پسر تهمورث یا ویونگهان (با املاهای گوناگون) دانسته (فردوسی، 1 / 41؛ گردیزی، 32؛ تاریخ، 2، 201؛ حمدالله، تاریخ ... ، 80؛ نیز نک : صدیقیان، 1 / 98، 101)، و گاه (در روایتی که تهمورث را نه همان ویونگهان، بلکه پسر او میداند) برادر یا برادرزادۀ تهمورث خوانده (ابن اثیر، 1 / 64؛ ابن بلخی، 10، 28، 29؛ بندهش، 149؛ نیز نک : کریستنسن، همان، 429 بب ) و نسبش را نیز به صورتهای مختلف تا کیومرث و گاه به نوح رساندهاند (مسینا، 90؛ قس: مقدسی، 3 / 140). همچنین برای جمشید چند فرزند و خویشاوند دیگر برشمردهاند؛ از مهمترین آنها بیوراسپ یا ضحاک است که بر او بشورید. بیوراسپ را اغلب خواهرزادۀ جم دانستهاند (بیرونی، 218؛ گردیزی، 34، حاشیۀ 2)؛ دیگری فریدون است که او را نوه یا از نوادگان جم گفتهاند (ابنبلخی، 11-12؛ مسعودی، 1 / 224؛ طبری، 1 / 149). در متنهای زردشتی، تبار زردشت را هم به جم ویونگهان رساندهاند ( گزیدهها ... ، 62). و سرانجام از بستگان جمشید دو دختر یا خواهر او هستند که ضحاک آنان را به همسری خویش درمیآورد (فردوسی، 1 / 55؛ مجمل، 27).
منابع موجود، ویژگیهای گوناگونی برای جمشید برشمردهاند و گفتهاند که در اول پادشاهی، سخت عادل و خدایترس بود و جهانیان دوستدار او بودند و خداوند او را فر و عقل داده بود که با آنها کارهای بسیار کرد (ابنبلخی، 30؛ نوروزنامه، 18). این نوشتهها سرآغاز آشنایی با بسیاری از پدیدههای طبیعی، بیرون آوردن کانیها و فلزات و شناخت کاربرد آنها و کارهای عمرانی را هم به جمشید نسبت دادهاند. او از دریا و کوه و معدن و بیابان، دُر و گوهر و سنگهای گرانبها، و انواع فلـزات ــ از زر و سیم گرفته تا مس و روی و ارزیز و سرب ــ بیرون آورد (ابنبلخی، 31، 32؛ فردوسی، 1 / 43؛ طبری، 1 / 119). استفاده از زیورآلات و نیز آرایش و پیرایش عروسان و شاهان و نیز استفاده از بویهای خوش را نیز جمشید باب کرده است (بلعمی، 88). جمشید همچنین صنعتها و پیشههای گوناگون پدید آورد و با بیرون آوردن آهن از سنگ و ساختن پولاد، ابزارهای بسیار ساخت (طبری، 1 / 120؛ مجمل، 39؛ مسعودی، 1 / 223). گفتهاند که پیش از جمشید سلاح مردم چوب و سنگ بود و نخستین بار جمشید سلاح از آهن ساخت. او ابزارهای دیگر هم، از جمله تیر وکمان و تیغ و خفتان و کارد و خود و زره و جوشن و برگستوان و زین ابداع کرد (بلعمی، همانجا؛ ابنبلخی، 30).