جلالی
جَلالی، از ایلات بزرگ کُردِ پراکنده در استان آذربایجان غربی.
سبب نامگذاری
دربارۀ وجه تسمیۀ جلالیها نظرهای مختلفی دادهاند. مثلاً برخی از پژوهشگران کُرد، گلالیهای کنونی را همان جلالیها دانستهاند (جاف، 290). قلقشندی از آنها با نام کلالی یاد کرده است که در نهاوند و حوالی شهرزور میزیستهاند (نک : 4 / 373). به گزارش سومر گروهی به رهبری آتماجه در 933ق / 1527م در امپراتوری عثمانی دست به شورش زدند، که پس از سرکوب به ایران گریختند و به جلالی شهرت یافتند (ص 94، 95، حاشیه؛ برای اطلاعات بیشتر، نک : ادامۀ مقاله). بنابر برخی از منابع مربوط به دورۀ صفوی عثمانیها در زمان سلطان محمدخان عثمانی (حک 1003-1012ق)، گروهی را که بر حکومت وقت عثمانی شوریدند و به غارت شهرها و روستاها دست زدند، جلالی، یعنی جماعت خونریز و بیرحم نام نهادند (جلال = هیبت و وحشت، نک : نفیسی، 2 / 1108؛ اسکندربیک، 2 / 765-766). از سدۀ 10ق به بعد «جلالی» در ترکی عثمانی، به عنوان اصطلاحی خاص برای نامیدن دستههای نظامیان ناراضی به کار رفته است (EI2, S, I / 238).
روایتهای محلی، بنیانگذار ایل را جلال (یا شیخ جلال)، و نام ایل را برگرفته از او دانستهاند (همانجا؛ اسکندرینیا، 130). از آنجا که نام اکثر ایلها و عشایر ایران از نام بنیانگذارانشان گرفته شده است، نظر اخیر دربارۀ وجه تسمیۀ ایل جلالی از نظرهای دیگر صحیحتر مینماید (برای نام و القاب برخی از ایلات و عشایر ایران که از نام مؤسسان آنها گرفته شده است، نک : افشار، 243-244).
خاستگاه و چگونگی مهاجرت به ایران
مسعودی در التنبیه و الاشراف ضمن برشمردن مهمترین طوایف کرد ایران به جلالیه (جلالی) اشاره میکند و مساکن آنها را مناطقی در فارس، کرمان، همدان، شام و جز اینها یاد میکند (ص 88-89).
جلالیها تا سدۀ 9 و 10ق در شمال شام و در مناطقی از حلب و دیار بکر، چمشگزک، آماسیه و توقات، در درون امپراتوری عثمانی میزیستند (اسکندربیک، 2 / 766؛ توحدی، 2 / 176). روایتهای مختلفی دربارۀ چگونگی کوچ آنها از سرزمینهای امپراتوری عثمانی به ایران در دست است. برخی روایتهای تاریخی، سال 933ق / 1526م و شکست آتماجۀ قزلباش سرکردۀ گروه یاغی جلالی از نیروهای حکومتی را زمان مهاجرت جلالیها به ایران دانستهاند (سومر، همانجا).
به نوشتۀ اسکندربیک (2 / 765-771) در اوان حکومت سلطان محمدخان عثمانی فردی کاتب به نام قرایازیچی گروهی از ناراضیان حکومت را با خود همراه کرد و سپاهیگران فراهم آورد و بر ضد حکومت شورید. سرانجام این گروه شورشی که به جلالی شهرت یافته بودند در ارزروم از ترکهای عثمانی شکست خوردند و در 1016ق به سمت ایروان، تبریز و نواحی غربی ایران (کردستان) کوچیدند (برای شرح جنگها و درگیریهای جلالیها با ترکهای عثمانی، نک : همانجا). سرداران و رؤسای جلالیها با میانجیگری امیرگونهخان، حاکم ایروان به دربار شاه عباس راه یافتند. شاه عباس به گرمی از آنها استقبال کرد و به استمالت و دلجویی آنان پرداخت و فرمان داد تا آنها را در آذربایجان و نواحی کردستان مُکری اسکان دادند. در آنجا بود که جلالیها با برخی ایلات و طوایف بزرگ کُرد، مانند کردهای برادوست درآمیختند (همو، 2 / 771 بب ؛ زکی، 1 / 142).
استقبال شاه عباس از جلالیها را احتمالاً به سبب دشمنی آنها با امپراتوری عثمانی و دوستی و نزدیکی با قزلباشها، و جای دادن آنها را در کردستان اختلاف انداختن میان جلالیها و کردهای ساکن در آنجا دانستهاند (برای توضیح بیشتر، نک : توحدی،همانجا). روایتهای تاریخی دربارۀ مهاجرت جلالیها اختلاف زمانی بسیاری با یکدیگر دارند. همچنین توجیه چگونگی اطلاق عنوان جلالی به این گروه کرد سست مینماید و چنان که پیش از این گفته شد، مسعودی از کردهای جلالی در سدۀ 3 و 4ق در شام نام برده است. از اینرو میتوان نتیجه گرفت که این گروه کرد از آغاز اقامت در شام جلالی نام داشتهاند و در ناسازگاری با ترکهای امپراتوری عثمانی همواره به شورشهای ضدحکومت میپیوستند و پس از سرکوب و رانده شدن بهتدریج در چند نوبت در سدههای 10 و 11ق وارد ایران شدند.
پراکندگی، کوچ و اسکان
امروزه جلالیها در دامنههای کوههای آغریداغ آرارات میان کشورهای ایران، ترکیه، ارمنستان و آذربایجان پراکندهاند. جلالیهای ایران در شهرستانهای اهر، چالدران، ماکو، خوی و مشکین شهر (در استانهای آذربایجان شرقی و غربی و اردبیل) زندگی میکنند (مردوخ، 1 / 86؛ اسکندرینیا، 133، 153؛ مشکور، 167؛ سرشماری، جمعیت، 23-24، 27-28؛ کسراییان، تصویرهای شم 47، 54، 55).
گروههایی از جلالیها در زمان شاه عباس همراه ایلهای چمشگزک (زعفرانلو) از نواحی کردستان به شیروان و مناطق شمال خراسان کوچانده شدند و از آنجا به مناطق عشقآباد و خوارزم رفتند (توحدی، همانجا). در زمان رضاشاه که برنامۀ اسکان عشایر اجرا شد، گروههایی از جلالیها را به مناطقی از همدان، تویسرکان، قزوین، ورامین و تهران کوچاندند و در آنجاها اسکان دادند (اسکندرینیا، 133، 249؛ ایرانشهر، 1 / 118).
با وجود اسکان یافتن شمار بسیاری از جلالیها در شهرها و روستاها، در 1364ش، 2 / 48٪ خانوارهای کوچندۀ استان آذربایجان غربی را همچنان کوچندگان جلالی تشکیل میدادند (اسکندرینیا، 26، 130). کوچندگان برای دستیابی به چراگاه در تابستانها به مناطق ییلاقی نزدیک مرز ایران و ترکیه، و در زمستانها به مناطق قشلاقی اطراف رودخانۀ ارس و شرق و شمال شرق شهرستان ماکو و چالدران میروند (دربارۀ نواحی ییلاق و قشلاق طوایف مختلف ایل جلالی، نک : همو، 20، 138 بب ).
تقسیمبندی و ساختار ایلی
ایل جلالی به 10 طایفۀ قزلباش، عَلَم حولی، قندکانلو، بلخکانکو، خلکانلو، جنکانلو، ساکان، مصرکانلو، حَسوخَلَف و اتایلو تقسیم میشود (همو، 131؛ قس: ایرانشهر، ایرانشهر، همانجا؛ سرشماری، ایل جلالی، 15). قزلباش مهمترین طایفۀ ایل جلالی و هر یک از طایفههای آن به شاخههای کوچکتری به نام باو (= باب) و اوبه (= اوه = زومه) تقسیم میشود (هرچند اوبه یک باو، و هرچند باو یک طایفه را تشکیل میدهند). منابع متعدد شمار باوها و اوبههای ایل جلالی را با اختلاف دادهاند، مثلاً اسکندرینیا ایل جلالی را به 59 باو و 247 اوبه تقسیم میکند (ص 130) و در سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده (1366ش) شمار باوها و اوبههای این ایل به ترتیب 55 و 279 آمده است (ص 1؛ برای اطلاعات بیشتر دربارۀ باوها و اوبههای ایل جلالی، نک : اسکندرینیا، 130 بب ). باو از گروههایی خویشاوند با نیای مشترکی شکل یافته و در مناسبات اجتماعی و اقتصادی با یکدیگر همیاری دارند. اوبه نیز مجموعهای از خانوارهای خویشاوند یا غیرخویشاوند را در بر میگیرد که براساس تعاون در تولید گرد هم میآیند و واحدهای کوچ را هم تشکیل میدهند (همو، 30-31؛ نیز نک : نمودار سازمان اجتماعی ایل جلالی).
ساختار قدرت
در رأس هرم قدرت در ایل جلالی رئیس ایل قرار دارد که منصب او موروثی است. پس از او به ترتیب رئیس طایفه، ریش سفید باو و سر اوه (اوبه) قرار دارند. درگذشته تصمیمگیری دربارۀ مسائل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی به طور متمرکز به عهدۀ رئیس ایل بود، که امروزه به سبب گستردگی طایفهها و باوها در ایل، قدرت مرکزی کاهش یافته است. تا 1366ش رضا آرش ریاست ایل جلالی را برعهده داشت (نک : اسکندرینیا، 130). امروزه نظام سنتی ساختار قدرتِ بسیاری از اتحادیههای ایلی به سبب تحولات اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و نفوذ و مداخلۀ دولتها در امور ایلها، از هم گسسته است و چنین شکلی از ساختار قدرت دیگر در ایل جلالی وجود ندارد.
مذهب، معیشت و جمعیت
جلالیها سنی شافعی مذهباند (مشکور، 185). این ایل از اقتصاد پررونقی برخوردار است. پرورش بز و گوسفند، گاو و شتر از مهمترین اشتغالات جلالیها به شمار میرود (سرشماری، ایل جلالی، 59؛ اسکندرینیا، 28، 171). چون بسیاری از مسیرهای ییلاق و قشلاق عشایر کوچنده صعبالعبور است، جلالیها برای کوچ و جابهجایی از شتر بهره مـیگیرند. از اینرو بـرخی از طوایف ایـل جلالی مـانند مصر ـ کانلوها در پرورش شتر مهارت دارند (همانجا). زنان کوچندۀ ایل از موی بز سیاه چادر میبافند. زندگی در سیاه چادر در میان ایلات و عشایر کوچندۀ آذربایجان بیشتر به جلالیها اختصاص دارد و ایلات دیگر معمولاً در چادرهای برزنتی زندگی میکنند (همو، 18، 23-24). جلالیها در کنار دامداری، به زراعت گندم و جو نیز مشغولاند ( ایرانشهر، 1 / 118).
شمار جمعیت ایل جلالی را در 1341ش، 250 هزار نفر تخمین زدهاند (ایگلتن، 36). کمیسیون ویژۀ یونسکو در 1342ش جمعیت آنها را 135،11 خانوار داده است ( ایرانشهر، همانجا). جمعیت کوچندگان ایل در 1377ش، 685،2 خانوار و 314،19 نفر برآورد شده است (سرشماری، کل کشور، 15).
زبان
جلالیهای ساکن در آذربایجان و خراسان در همجواری با همسایگان ترک با آنها درآمیخته، و زبان و فرهنگ آنها را فرا گرفتهاند. از اینرو شمار بسیاری از آنها زبان کردی کرمانجی را از یاد بردهاند و ترکی صحبت میکنند. این مسئله سبب شده است تا برخی از پژوهشگران به خطا آنها را ترک بدانند (نک : فیروزان، 26).
مآخذ
اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، تهران، 1350ش؛ اسکندرینیا، ابراهیم، ساختار سازمان ایلات و شیوۀ معیشت عشایر آذربایجان غربی، انزلی، 1366ش؛ افشار سیستانی، ایرج، «کنیه، لقب، نسبت عشایر و ذکر آنها در متون فارسی»، ایلات و عشایر، مجموعۀ کتاب آگاه، تهران، 1362ش؛ ایرانشهر، کمیسیون ملی یونسکو در ایران، تهران، 1342-1343ش؛ ایگلتن، ویلیام، جمهوری 1946 کردستان، ترجمۀ محمد صمدی، آکسفرد، 1963م؛ توحدی، کلیمالله، حرکت تاریخی کرد به خراسان در دفاع از استقلال ایران، مشهد، 1364ش؛ جاف، حسن، «تحقیقی درمورد یک طایفۀ ناشناختۀ ایرانی»، بررسیهای تاریخی، تهران، 1357ش، س 13، شم 2؛ زکی، محمدامین، زبدۀ تاریخ کرد و کـردستان، ترجمۀ یدالله روشن اردلان، تهـران، 1381ش؛ سرشماری اجتماعـی ـ اقتصادی عشایر کوچنده (1366ش)، نتایج تفصیلی، ایل جلالی، مرکز آمار ایران، تهران، 1368ش؛ همان (1377ش)، جمعیت عشایری دهستانها، کل کشور، مرکز آمار ایران، تهران، 1378ش؛ همان، نتایج تفصیلی کل کشور، مرکز آمار ایران، تهران، 1378ش؛ سومر، فاروق، نقش ترکان آناطولی در تشکیل و توسعۀ دولت صفوی، ترجمۀ احسان اشراقی و محمدتقی امامی، تهران، 1371ش؛ فیروزان، ت.، «دربارۀ ترکیب و سازمان ایلات و عشایر ایران»، ایلات و عشایر، مجموعۀ کتاب آگاه، تهران، 1362ش؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، قاهره، 1963م؛ کسراییان، نصرالله، کردهای ایران، تهران، 1372ش؛ مردوخ کردستانی، محمد، تاریخ، سنندج، 1351ش؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش دخویه، 1311ق / 1893م؛ مشکور، محمدجواد، نظری به تاریخ آذربایجان و آثار باستانی و جمعیتشناسی آن، تهـران، 1349ش؛ نفیسـی، علـیاکبـر، فـرهنگ، تهـران، 1343ش؛ نیـز:
EI2, S.