زمان تقریبی مطالعه: 9 دقیقه

جغرافیا

جُغْرافیا، یا جغرافی، نامی یونانی که از دو واژۀ گئو، به معنای زمین و گرافی (گرافین) به معنای نگاره، رسم، وصف و یا نقشه ترکیب یافته است ( بریتانیکا، ذیل جغرافی).

مقدمه

جغرافیا دانشی است دربارۀ طبیعت و جامعه. دانش جغرافیا مجموعه‌ای است از علوم شناخت طبیعت (جغرافیای طبیعـی) شـامل زمین‌شناسی، اقلیم‌شناسی، آب‌شناسی، اقیانوس ـ شناسی، خاک‌شناسی، زیست‌شناسی، هواشناسی، جامعه‌شناسی و بسیاری دیگر. نخستین آگاهیهای جغرافیایی هزارۀ چهارم تا هزارۀ نخست ق‌م برخاسته از تصورات و اندیشه‌های دینی و اساطیری دربارۀ خلقت، و غرقه شدن کرۀ خاکی در آب و سر برآوردن زمین از درون آب است که گمان می‌رفت حاصل زمین‌لرزه بوده است. در سدۀ 6 ق‌م روابط بازرگانی از طریق دریا سبب شد کسانی چون طالس (625-547‌ق‌م) و آناکسیماندر (610-546 ق‌م) و متعاقب آنان هکاتۀ میلتی (546-480ق‌م) سرزمینهایی را که تا آن زمان شناخته بودند، به شرح آورند. در سدۀ 4ق‌م ارسطو (384-322ق‌م) نظریۀ خود را دربارۀ هواشناسی عرضه کرد.

در سده‌های 3-2ق‌م دانشمندان مکتب اسکندریه، به‌ویژه اراتستن (275-195ق‌م) به شکل کرۀ زمین، نقاط مختلف و طرح و نقشۀ آن توجه کردند. اراتستن نخستین دانشمندی بود که کوشید همۀ جهات و جوانب علمی مربوط به زمین را در مجموعه‌ای به نام «جغرافیا» گرد آورد (BSE3, II / 270-271). جغرافیای کلاسیک قدیم طی سده‌های 1-2م در آثار استرابن (64 یـا 63 ق‌م ـ 24 یـا 23م) و کلـودیوس بطلمیوس (90-168م) به مراتب والایی دست یافت (همانجا) و بعدها در آثار مؤلفان سده‌های بعد و نیز مؤلفان اسلامی مؤثر افتاد. اصطلاح جغرافیا، عنوان آثار مارینوس از اهالی صور (ح 70-130م) و بطلمیوس، در متون جغرافیایی عربی به شکل «صورة الارض» ترجمه شده است (EI2؛ نیز نک‍ : ه‍ د، اقلیم). به عنوان نمونه، کتاب جغرافیای خوارزمی، ریاضی‌دان سدۀ 3ق / 9م نام صورةالارض داشته است. ترجمۀ اصطلاح یونانی جغرافیا ظاهراً صورتهای دیگری نیز داشته است. یعقوب کندی این اصطلاح را «رسم المعمور من الارض» نوشته است (کراچکوفسکی، IV / 93؛ نیز نک‍ : EI2). در آغاز این اصطلاح مانند دوره‌های متأخر دارای حدود و مشخصات دقیق و روشنی نبود. از این‌رو، مؤلفان با نامهای متفاوتی چون المسالک والممالک، ممالک و مسالک، علم الطرق، البلدان و جز آنها آثار جغرافیایی خود را معرفی می‌کردند.
مسلمانان طی سده‌های میانه در پیشرفت علوم نقش مؤثری داشته‌اند که هنوز در میراث فرهنگ جهانی درخشندگی خود را محفوظ داشته است. آثار مؤلفان مسلمان در فیزیک، ریاضیات، نجوم، شیمی، زیست‌شناسی و زمین‌شناسی چشمگیر بوده است. در میان رشته‌های علمی یادشده، آثار مؤلفان مسلمان در علوم تاریخ و جغرافیا نیز مورد توجه است. بی‌گمان این دستاوردها به‌خود نیامده، بلکه مسبوق به سوابقی است که نمی‌توان از دیده دور داشت. این سوابق را می‌توان در فرهنگ ایرانی، هندی، یونانی و تأثیر آنها بر عرب مشاهده کرد. همین امر سبب شد که
 قلمرو نوشته‌های جغرافیایی منحصر به کشورهای عرب نباشد، بلکه محدودۀ بسیار وسیع‌تری را دربر گیرد که اسلام بدانجا راه یافت. مسلمانان علوم را بر پایۀ سیر تکامل تاریخی به «علوم قدیم» و «علوم جدید» (العلوم القدیمه و العلوم الحادثه) تقسیم کردند (کراچکوفسکی، IV / 16). در این تقسیم‌بندی، جغرافیا بخشی از علوم دقیقه محسوب می‌شد. به جز بررسیهای دقیق جغرافیایی، رشته‌ای با عنوان جغرافیای توصیفی نیز پدید آمد که شامل سفرنامه‌ها و شرح شگفتیهای نواحی مختلف با نام عجائب البلدان است. اینها همه از آثاری که پیش از اسلام در اراضی هند، ایران، یونان و دیگر کشورها وجود داشته، متأثر شده‌اند (همانجا).
پیش از اسلام، عربها در مبادلۀ بازرگانی میان هند و شرق افریقا، اراضی اطراف رودهای دجله و فرات، امپراتوری روم شرقی (بیزانس) و ایران، نقش واسطه و میانجی داشتند و بازرگانان عرب در سفرهای دور و دراز خود دربارۀ نواحی، راهها، منابع آب و قبایلی که از محدودۀ آنها می‌گذشتند، مطالبی ارائه کرده‌اند. ایسیدُروس خاراکسی که گویا عرب‌نژاد بوده، از راههای کاروان‌رو میان انطاکیه و مرزهای هند خبر داده است (سارتن، I(1) / 230).

بدویان عرب به سبب سفر دائم و راه‌پیماییهای شبانه به منظور فرار از گرما، اطلاعاتی از جغرافیای نجومی داشتند. اطلاعات عرب پیش از عهد اسلامی بسیار ابتدایی و از مقولۀ اطلاعاتی بود که سینه به سینه و دهان به دهان نقل می‌شد و از طریق تجربه از نسلی به نسل دیگر می‌رسید. عمدۀ این اطلاعات شامل مواقع بروج، منازل قمر و عقایدی دربارۀ احکام نجوم بود (صفا، 1 / 29). عربها نه تنها در جریان راه‌پیماییهای شبانه، رهیابی به کمک ستارگان را آموختند، بلکه به کمک طلوع و غروب ستارگان، ساعات شب را هم مشخص می‌کردند. قرص ماه نزد آنان مقام خاصی داشت؛ آنان 28 منزل برای ماه معین کردند و آنها را «منازل القمر» نامیدند و به هریک از منزلها نام خاصی دادند (نالینو، 112).
ظاهراً عربهای عهد جاهلیت برجهای فلکی را نمی‌شناختند و «ابراج» یا «بروج» را به معنای ستارگان به کار می‌گرفتند (کراچکوفسکی، IV / 40). آنان در نتیجۀ تجربه‌های طولانی، توجه به برآمدن و پنهان شدن ستارگان و غروب منازل قمر، در کار پیش‌بینی هوا و تعیین فصول به توفیقهایی دست یافتند که در زندگی‌شان نقش مهمی داشت. آنها این تغییرات نجومی را «نوء» و در حالت جمع «انواء» نامیدند و آن را به رسم متعارف در قالب شعر ریختند. امروزه نیز اوصاف مختصری دربارۀ انواء بیست و هشت‌گانه از این اشعار برجا مانده است. انواء با پدیده‌های جوّی مرتبط بوده‌اند. در قدیم «نوء» معنی باران داشته، ولی در اصطلاح کنونی به معنای طوفان دریایی است. گاه نیز نزول باران را به ستاره‌های معینی نسبت می‌دادند که پیامبر اسلام(ص) با عقاید آنان به مخالفت برخاست (همو، IV / 59). بعدها گروهی از مؤلفان به کتابهای الانواء روی آوردند و یکی از اهل نجوم از وجود 22 کتاب عربی در این باب یاد کرد (نالینو، 128-133).
اعراب دوران جـاهلیت از جملـه غسانیان و لخمیان ــ که در محیط دو تمدن ایرانی و رومی به سر می‌بردند ــ هیچ اثری به زبان عربی که مختص علم جغرافیا باشد، از خود باقی نگذاشتند. اطلاعات جغرافیایی اعرابِ عهد جاهلیت به ندرت از حدود شبه‌جزیرۀ عربستان تجاوز می‌کرد. گروههایی از مردم یهود و نصارا که با مردم بومی دمساز بودند، به انتقال اندیشه‌هایی در میان مردم پرداختند. اطلاعات بدویان از جهان کم‌وبیش در اشعار دوران جاهلی آمده است. در این اشعار نامهایی از دجله، فرات، شام، بعلبک، دمشق، روم، عجم (ایرانی) و جز آن می‌توان یافت. پس از ظهور اسلام برخی نامها و نیز مسائل جغرافیایی در قرآن کریم به میزان اندک آمده است؛ از آن جمله است اهمیت ستارگان به عنوان راهنما (انعام / 6 / 97؛ نحل / 16 / 16). عنوان بروج به صورت جمع نیز در قرآن کریم مذکور است (نساء / 4 / 78). آسمان، زمین، مشرق، ستارگان (صافات / 37 / 5، 6) و نیز مغرب گاه به صورت مشرقین (الرحمٰن / 55 / 17) و مغربین ذکر شده است. نام آسمان اغلب به صورت جمع «سماوات» و زمین به صورت مفرد «ارض» آمده است. همچنین اصطلاحات دیگری چون کوه، دریا و نامهای مکانها چون مدینه (یثرب)، بدر، حنین، صفا، مروه و عرفات را می‌توان یافت که همگی در محدودۀ شبه‌جزیرۀ عربستان واقع‌اند. در خارج از جزیرةالعرب به نامهای ارض مقدس (فلسطین)، روم، سبا و مصر نیز برمی‌خوریم. در قرآن کریم نام قبایلی چون یهود، نصارا، صابئه، مجوس، سبا، تُبَّع، عاد، ثمود، یأجوج و مأجوج نیز آمده است.
تا آنجا که می‌دانیم در روزگار حجاج بن یوسف، عربها نخستین‌بار از نقشه سخن گفته‌اند که گمان می‌رود حاصل نفوذ عنصر ایرانی در میان اعراب است. در 89 ق / 708م قتیبة بن مسلم باهلی به جنگ وردان خداه، امیر بخارا رفت، اما تاب وی را نداشت و ظفر نیافت و به مرو بازگشت و ماجرا را برای حجاج نوشت. حجاج پاسخ داد که نقشۀ (صورت) بخارا را برای من بفرست (طبری، 6 / 439-440). مشابه این مطلب را ابن فقیه دربارۀ حادثه‌ای دیگر نقل کرده است، مبنی بر اینکه حجاج از مردم دیلم خواست که مسلمان شوند یا جزیه دهند. چون آنها نپذیرفتند، فرمان داد تا نقشۀ دیلم را از دشت و کوه و رود و دریاچه برای او فراهم کنند و چون آماده شد، دیلمیانی را که در مقرّ او بودند، فرا خواند و گفت صورت سرزمین شما را برای من کشیده‌اند و کار تصرف آن را دشوار نمی‌بینم. آنگاه سپاه وی به سرزمین دیلم حمله برد، ولی کاری نساخت و لشکریان به قزوین بازگشتند (ابن فقیه، 546-547). واژۀ نقشه در متن عربی به شکل «صورت» آمده است. بعدها عنوانهای المصور الجغرافی، صورةالارض، رسم الارض، اشکال الارض، و صفات الدنیا جایگزین واژۀ نقشۀ جغرافیایی شد («دائرةالمعارف دیانت ... »، XVI / 205). گمان می‌رود عنوان «صورةالارض» و عناوین مشابه آن برگرفته از واژۀ عربی صورت (نقشه) عهد امویان در سدۀ نخست هجری بوده باشد. عنوان «صورت» قرنها معمول بود تا اینکه در سده‌های متأخر جای خود را به «خریطه» داد.
در اوایل دوران خلافت، اطلاعات جغرافیایی در نوشته‌ها کمتر انعکاس داشت. بی‌گمان فتوحات عرب موجبات سفر آنان را به سرزمینهای مختلف فراهم آورد. در تصور اعراب، دربارۀ جهان دگرگونیهایی پدید آمد و دید جغرافیایی آنان گسترش یافت. مسعودی مطالبی ارائه کرده است که نمودار نیاز عربها به آگاهیهای جغرافیایی است. وی به گفتۀ اهل روایت می‌نویسد: وقتی خداوند عراق، شام، مصر و سرزمینهای دیگر را بر مسلمانان گشود، عمربن خطاب به یکی از حکیمان عصر نوشت که ما مردمی صحرانشین بوده‌ایم و خدا ولایتها را به روی ما گشوده است و می‌خواهیم در زمین جای گیریم و در شهرها مقیم شویم. برای من، شهرها را با هوا و سکونت آن و اثری که خاک و هوا در مردم آنجا دارد، وصف کن. حکیمْ وصف شام، مصر، حجاز، عراق، جبال، خراسان، فارس و جزیره را در جواب نوشت، ولی دربارۀ هند، چین و سرزمین روم سکوت کرد. نکتۀ مهم در پاسخ حکیم توجه به 4 جهت اصلی در کرۀ زمین بود. وی نوشت: خدای تعالى زمین را به قسمتهای شرق و غرب و شمال و جنوب قسمت کرد. آنچه در شرق واقع شده، به محل طلوع خورشید نزدیک‌تر است (مسعودی، مروج ... ، 2 / 34-38).
روایات تاریخی حاکی از توجه خلیفۀ دوم به مسائل جغرافیایی است. وی پس از جنگ قادسیه، در 16ق / 636 م به سعد بن ابی وقاص دستور داد جاهای مجاور آن را وصف کند. این وصف در نوشتۀ یاقوت محفوظ مانده است ( بلدان، 4 / 7-8). نخستین اشاره‌های مبهم از جغرافیای توصیفی و نقشه‌های جغرافیا در زمینۀ ادارۀ اقتصادی سرزمینهای مفتوح، متعلق به سدۀ 1ق / 7م است. در این دوره پُست (برید) سازمان یافت و در راهها سنگهایی برای نشان دادن مسافتها نصب شد. برخی از این سنگها که در فلسطین به دست آمده، متعلق به دوران خلافت عبدالملک بن مروان، پیش از 86 ق / 705م بوده است. سنگ دیگری نیز در تفلیس پیدا شده که مربوط به همین دوره است (کراچکوفسکی، IV / 62).

منابع جغرافیای اسلامی

صفحه 1 از16
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.