جزء
جُزء، عنوان مشترک طيفی از تأليفات حديثی که وجه مشترک آنها محدود بودن حجم و دور بودن از جامعيت است. جزء نزد محدثان عبارت از صورت تأليف شدۀ احاديثی است که از فردی واحد از صحابه، تابعين يا عالمان پسين نقل شده باشد، يا از حيث موضوع به مطلبی واحد از مطالب مورد بحث در کتـب جامـع ــ البته بـا امکان بسطـی بيشتـر ــ اختصاص یابد، مقید به محدوديت خاصی از علو اسانيد ــ مانند ثنائيات و عشاريات ــ و يا صرفاً متضمن برخی فوائد حديثی باشد (کتانی، 86).
جزءهای حديثی خود بر چند گونهاند: جزءهايی که در تقابل با کتب مسانيد محدود خود را به بخشی از مسانيد اختصاص دادهاند، جزءهايی که در تقابل با جوامع محدودۀ خود به بخشی از موضوعات اختصاص دارند، جزءهايی که به اوصاف خاصی در سند مقيد هستند، و جزءهايی که صرفاً مجموعهای کوچک از احاديثاند، بدون آنکه به انتخاب خاصی مقيد باشند. نزد محدثان «جزء» نوعی عنوان برای يک نوشته نيست و بسياری از اجزاء ممکن است عنوانهايی ديگر را برخود حمل کنند؛ در واقع جزء اصطلاحی است که میتواند طيف وسيعی از کتابهای بدون عنوان را در خود جای دهد و از سدۀ 3ق/ 9م به بعد جايگزين اصطلاحات مبهمی مانند کتاب، صحيفه و نسخه شده است. در مجموع میتوان گفت بيشتر ملاکهای تدوين که در کل ميراث حديثی وجود دارد، در مقياسی کوچکتر در تدوين اجزاء حديثی ديده میشود و اجزاء با توجه به حجم اندک، زمينهای برای تحقق اين تنوع تأليفی بودهاند.
اجزاء حديثی و کتابسازی: از نظر لغوی، مادۀ جزء مادهای مشترک ميان زبانهای سامی است که به معنای بخش و پاره است (گزنيوس، 159) و در کاربرد عرفی عموماً به بخشی از يک کل اطلاق میشود. در حوزۀ کتاب و کتابسازی، میدانيم که در دو سدۀ نخستين نوشتههای مسلمانان در حوزههای مختلف ــ از جمله در حديث ــ نوشتههايی با حجم محدود بوده است که نامهايی مانند «صحيفه»، «نسخه» و «کتاب» بر آنها اطلاق میشد که واژههايی با خاستگاه قرآنی بود. در سالهای انتقال از سدۀ 2 به 3ق است که نوشتن کتابهای پرحجم در ميان محدثان معمول شد، از حيث کتابسازی اين آثار نيازمند بخشبندی بود. مؤلف بدون آنکه به استنساخهای بعدی توجه داشته باشد، نوشتههای حجيم خود را به «جزء»هايی تقسيم میکرد، در حالی که واژۀ «مجلد» ناظر به بخشبندی کتاب در مراحل صحافی و جلدسازی بود و میتوانست بر اساس فشردگی خط و حجم کاغذ و به سليقۀ صحاف، نسبت به بخشبندی اصلی مؤلف متفاوت باشد. از جمله کتاب الاحکام ابن حزم توسط مؤلف به 8 جزء تقسيم شده بود که چه در نسخهها و چه در چاپ معمولاً هر جزء آن يک مجلد بوده است (نک : مقدمه، 1/ 3). ابوهلال عسکری کتاب تصحيفات المحدثين خود را با توجه به تناسبهای محتوايی به «جزء»هايی بخشبندی کرده بود که در نسخۀ چاپی دو جزء آن در مجلد پرحجم جای داده شده است (1/ 396). گاه تقسيمات ريزتر بود؛ از جمله خطيب بغدادی کتاب الکفايۀ خود را که امروز با حجم يک مجلد متوسط شناخته است، به 12 جزء تقسيم کرده (نک : مقدمه، 15)، و عمادالدين طبری کتاب بشارة المصطفی خود را که اکنون در يک مجلد میشناسيم، در 11 جزء بخشبندی کرده بود (نک : مقدمه، 12؛ نيـز نک : باقلانی، مقدمه، 39). به اينها بايد نمونههايی مانند مقتضب الاثر ابن عياش جوهری را افزود که مؤلف اين کتاب کمحجم (در چاپ، 55 ص) را به 3 جزء تقسيم کرده است (نک : ص 25، 41).
در مجموع میتوان گفت که در بخشبندی کتب متقدم در علوم حديث، دو برداشت از جزء وجود داشت: جزئی که در حجم، قابليت کتابسازی در حد يک مجلد را داشت (مثلاً رافعی، 1/ 175؛ ذهبی، سير ...، 17/ 603، 18/ 81) و جزئی که بخشی از يک مجلد میتوانست باشد و ممکن بود از حدود 8 تا 32 صفحه را دربر گيرد (ابوغالب، 78؛ ابن طاووس، اليقين، 116). تجزيۀ قرآن کريم به 30 جزء نيز نمونهای از همين کاربرد اخير است (دربارۀ 30 جزء قرآن، نک : ه د، قرآن، تقسيمات). در واقع جزء برابر مجلد به يک واژه مبدل شد و آنچه زمينۀ شکلگيری اصطلاح جزء در حديث بود، همان کاربرد بخشی از مجلد بود. کشی به نامهای از علی بن مهزيار خطاب به علی بن اسباط اشاره دارد و يادآور میشود که حجم آن به اندازۀ «يک جزء کوچک» است (2/ 835). برخی از منابع به حدود حجمی جزء توجه بيشتری نشان داده، و رابطۀ آن با کراسه را تعيين کردهاند؛ کراسه شگردی در چينش اوراق بود که معمولاً شامل 8 برگ بود و کتابهـا ــ اعم از پـرحجـم و کـم حجـم ــ در قالب ضميمه شدن کراسهها به يکديگر کتابسازی میشدند.
در مواردی که جزء به حجم مجلد به کار میرفت، از شماری کراسه تشکيل میشد (مثلاً ابن طاووس، الطرائف، 73)، اما در کاربرد جزء به معنای بخشی از مجلد، اگر نه از نظر معنا، اما از نظر کاربرد حجمی جزء معادل کراسه بود و گاه به جای هم بهکار میرفت؛ از جمله ابوغالب زراری (د 368ق) اشاره میکند که يک جزء شامل 8 برگ است (ص 82). ابن جبر در سدۀ 7ق/ 13م، برای باورپذيری اين سخن ابن شاهين که «فضائل امام علی (ع) را در هزار جزء جمع کرده بود»، يادآور میشود که مقصود او 9 هزار مجلد که هزار کراسه بوده است (ص 667). بهعکس، مولا صالح مازندرانی (د 1081ق) به هنگام توضيح دربارۀ «کراريس» آن را به «اجزاء» برگردان کرده است (3/ 102، حاشيه).
به گواهی نسخههای خطی باقیمانده، متونی که در حد کراسه دارای استقلال بودند، بیشتر به صورت ملحق به متون بزرگتر، يا به صورت مجموعهای از کراسههای مستقل در يک مجلد کتابسازی میشدند. گاه برخی از طالب حديثان اهل تدليس، به هنگام استماع از شيخ، جزئی را به جزء ديگر ملحق میکردند، يا حديثی را به جزئی میافزودند تا شيخ را بفريبند و او را به اسماع هر دو وادار کنند (مثلاً ابن جوزی، 2/ 84؛ ابن نقطه، التقييد، 1/ 397؛ ذهبی، ميزان ...، 1/ 415). رسم محدثان در اسماع آن بود که حتى کتب پرحجم را در مقام استماع، جزء بهجزء فراشنود میکردند (مثلاً سمعانی، ادب ...، 56؛ نيز نک : شروانی، 5/ 65) و از همين رو بسياری از طرق استماع کتب صحاح و مسانيد، محدود به اجزاء خاصی از مجموعه است (مثلاً نک : ابن خير، 101، 113، جم ؛ سمعانی، التحبير، 1/ 77، 2/ 241، جم ). همين رسم موجب شده بود تا محدثان متقدم، به هنگام نوشتن حديث و به هنگام بازبينی آن، اجزاء را در مد نظر داشته باشند، هرچند آنها جزئی از کتابی بزرگتر باشند (ابن عدی، 2/ 331، 4/ 82؛ ذهبی، سير، 10/ 272؛ ابن حجر، لسان ...، 5/ 25).
با آنکه تأليف آثار مختصر در علوم مختلف اسلامی رواج دارد و حتى برخی از نوشتههای کوتاه در شاخههای علوم و معارف مانند عقايد (مثلاً نک : رودانی، 205؛ GAS, I/ 495)، تصوف (رودانی، 205، 210؛ GAS, I/ 669)، ادبيات (ذهبی، همان، 19/ 497)، تاريخ (رافعی، 2/ 142)، قرائت و مصاحف (ابن طاووس، سعد ...، 278) و علوم قرآنی (سيوطی، الاتقان، 3/ 369) نيز جزء خوانده شدهاند، اما در عمل جزءنويسی به عنوان يک سبک تأليف، تنها در حوزۀ حديث تثبيت شده و گسترش يافته است.
جزء در تاريخ مکتوبات حديثی
با توجه به اينکه نخستين مکتوبات حديثی اغلب نوشتههايی کم حجم بودهاند، چه مانند اغلب مصاديق جُنگگونه باشند و چه مانند نمونههايی محدود دارای تحديدی در سند يا موضوع بوده باشند، در تعريف جزء جای خواهند گرفت. برخی از نخستين آثار حديثی مانند صحيفة الاشج از امام علی (ع) (نسخۀ خطی، GAS, I/ 85)، صحيفۀ خراش بن عبدالله از انس بن مالک (نسخۀ خطی، همان، I/ 86)، نسخۀ وکيع بن جراح (د 197ق) از اعمش (چ کويت، 1406ق) و نسخۀ عبدالعزيز بن مختار دباغ (اواخر سدۀ 2ق) از سهل بن ابی صالح (نسخۀ خطی، همان، I/ 97) عملاً در تعريف اجزاء میگنجيدند. به اينها بايد نوشتههايی از مجاعة بن زبير (اوايل سدۀ 2ق؛ نسخۀ خطی، همان،I/ 92) و زبير بن عدی (د 131ق؛ رودانی، 223؛ نسخۀ خطی، GAS, I/ 87) و فليح بن سليمان (د 168ق؛ نسخۀ خطی، همان، I/ 93) را افزود که در نسخ خطی حتى عنوان صحيفه يا نسخه بر خود ندارند. در ميان آثار شيعی همان دوره نيز نوشتههايی مانند کتاب ربيعة بن سميع در باب زکات دامها، نسخهای (يا دو نسخه) مشتمل بر عهد مالک اشتر و وصيت امام علی (ع) به پسرش محمد به روايت اصبغ بن نباته و نسخهای به روايت عبيدالله بن حر جعفی از امام علی (ع) (نجاشی،7-9) با تعريف اصطلاحی از جزء همخوانی داشتهاند. دربارۀ آثاری که قدری پرحجمتر بودند، مانند الصحيفة السجادية از امام سجاد (ع) (چاپ مکرر)، صحيفۀ همام بن منبه از ابوهريره (چ بيروت/ عمان، 1407ق) و کتاب سليم بن قيس (چ قم، 1415ق)، و نيز آثاری که در بارۀ حجم آنها چيزی نمیدانيم، مانند السنن و الاحکام و القضايا از ابورافع و کتاب پسرش علی بن ابی رافع (نجاشی، 4-7)، هر چه هست، فاصلۀ آنها از تعريف جزء چندان نيست و اين آثار از نظر گونۀ پرداخت، زمينۀ شمرده شدن در شمار مسانيد يا جوامع را نداشتهاند.
به هر روی وجه مشترک نوشتههای حديثی تا اواخر سدۀ 2ق آن است که نه در عصر خود، که حتى در سدههای پسين هرگز با عنوان جزء شناخته نشدهاند. کهنترين کاربردهای جزء در اطلاق به يک نوشتۀ حديثی مربوط به آثاری است که در سالهای انتقال از سدۀ 2 به 3ق، تأليف شدهاند، يعنی دقيقاً همان سالهايی که تدوين در جهان حديث آغاز گشته، و برخی محدثان روی به تأليف آثار پرحجم حديثی نهادهاند. بر اين اساس دور نيست اگر گفته شود معنای جزء در تقابل با مسانيد و جوامع شکل گرفته است. در همين سالها ست که شيوۀ مسند نويسی به ترتيب صحابه توسط کسانی چون ابوداوود طيالسی (د 204ق)، اسد بن موسى (د 212ق) و عبيدالله بن موسى عابد (د 213ق) در بصره و مصر و کوفه پايهگذاری شد (ابن عدی، 7/ 239؛ خليلی، 2/ 512؛ ابن خير، 141) و تدوين کتب موضوعی گسترده توسط کسانـی چون عبدالرزاق صنعانی (د 211ق) و سعيد بن منصور (د 227ق) در نقاط مختلف جهان اسلام آغاز گشت. حتى گزارشهايی وجود دارد حاکی از آنکه برخی از اين نسخههای حديثی با شرايط «جزء» در سدۀ 2ق، کراسه نيز خوانده میشدهاند (مثلاً برذعی، 520؛ ابن ابی حاتم، 1(1)/ 115، 2(2)/ 211؛ خطيب، تاريخ ...، 11/ 205).
به عنوان نخستين اثر شناختهای که «جزء» ناميده شد، بايد از نوشتههای حديثی از سفيان بن عيينه (د 196ق) ياد کرد که توسط راويان نام جزء بدان داده شد (نک : رودانی، 209) و برخی از تحريرهای آن چنين نامی را نداشت (نک : همو، 224؛ GAS, I/ 96). جزء ابوعمرو بکر بن بکار بصری (د 206ق؛ متقی، 4/ 461؛ ابن حجر، الاصابة، 6/ 219)، جزء حسن بن موسى اشيب بغدادی (د 209ق؛ چ دبی/ فجيره، 1410ق)، جزء يعلی بن عباد کلابی (د ح 210ق؛ نسخۀ خطی، GAS, I/ 98)، جزء ابوعاصم ضحاک بن مخلد نبيل (د 212ق؛ متقی، 5/ 792؛ کتانی، 86)، جزء محمد بن عبدالله بن مثنى انصاری (د 215ق؛ ابن حجر، فتح ...، 9/ 371؛ کتانی، 87)، جزء ابومسهر عبدالاعلی بن مسهر دمشقی (د 218ق؛ با عنوان نسخة ابی مسهر، چ طنطا، 1410ق) و جزء ابوعثمان عفان بن مسلم صفار (د 220ق؛ متقی، 3/ 400؛ نسخ خطی، GAS, I/ 102) آثار بعدیاند که عنوان جزء در آنها سيال است. در ربع دوم سدۀ 3ق، به نظر میرسد که عنوان جزء کاملاً تثبيت شده باشد؛ برخی از اجزاء حديثی نوشته شده در اين دوره، مانند جزء ابوالجهم علاء بن موسى باهلی (د 228ق؛ ابن حجر، همان، 7/ 63، 9/ 373؛ شوکانی، «اتحاف ...»، 31؛ نسخۀ ظاهريه، شم 3059) و جزء محمد بن سليمان لوين مصيصی (د 246ق؛ ابن حجر، همان، 6/ 623، 7/ 45، جم ؛ با عنوان جزء فيه من حديث لوين، چ رياض، 1419ق) هم از شهرت کافی برخوردار بوده، و هم در سنت محدثان خُرد به نام جزء شناخته نشدهاند.
تا سدۀ 5 ق/ 11م، همگام با دوام سنت شفاهی اسناد، همواره زمينه برای جزءنويسی وجود داشت و شمار بسياری جزء در اين سده تأليف شد. پس از افول محافل اصحاب حديث در سدۀ 6 ق و به خصوص پس از فروپاشی بسياری از محافل محدثان در حملۀ مغول، از سدۀ 7ق جزءنويسی به شدت روی به کاستی نهاد و جز شمار اندکی جزء در سدههای بعد نوشته نشد. از اين نمونههای اندک در سدۀ 6 ق میتوان جزء حسن بن محمد يونارتی اصفهانی (د 527 ق؛ همو، لسان، 5/ 48)، جزء جار الله زمخشری (د 528 ق؛ متقی، 6/ 675؛ رودانی، 209)، جزء زاهر ابن طاهر نيشابوری (د 533 ق؛ نسخۀ خطی، GAS, I/ 136) و جزء مشهور ابوالعباس ابن طلايۀ بغدادی (د 548 ق؛ ذهبی، ميزان، 4/ 459، سير، 15/ 25) را برشمرد. در سدۀ بعد هم میتوان به جزء عبدالقادر بن عبدالقاهر حرانی (د 634 ق؛ متقی، 7/ 716، با تحريف حرانی به جرجانی)، جزء رشيد الدين يحيی بن علی عطار نابلسی (د 662 ق؛ سيوطی، تدريب ...، 1/ 237؛ کتانی، 88)، جزء لؤلؤ بن احمد ضرير نحوی (د 672 ق؛ چ طنطا، 1989م)، جزئی در تفسير الباقيات الصالحات از صلاحالدين خليل بن کيکلدی علايی (د 761ق؛ چ بيروت، 1987م) و به گزيدههايی از اجزاء و مصنفات پيشين اشاره کرد که با عنوان جزء در سدۀ 7ق و پس از آن گرد آمدهاند (مثلاً رودانی، 78، 204، 221، 400؛ GAS, I/ 111, 206).
اقدام به تهيۀ جزءهای منتخب از اجزاء مشايخ پيشين در سدههای متقدم هم ديده میشد و از نمونههای آن منتخبات دارقطنی از احاديث مشايخ متقدم چون ابوبکر شافعی (ذهبی، همان، 16/ 42)، ابوبحر ابن کوثر (رودانی، 226) و ديگران است که هر يک به عنوان جزءهايی مستقل در طی سدهها متداول بودهاند (همو، 225؛ GAS, I/ 206, 208, 209).
در سدههای ميانی، افزون بر تعبير جزء و نيز تعبير کهن «نسخه» (مثلاً رودانی، 429-435)، برخی از اجزاء حديثی با عنوانهای فوائد (همو، 325-334) و مجلس (همو، 394-399) نيز شناخته میشدند. گاه ترکيبی از جزء و مجلس هم در عنوان به کار رفته است (مثلاً همو، 209، 399). در سدههای متأخر، حتى آنگاه که کتابهایی با ويژگیهای اجزاء حديثی نوشته میشدند، کمتر نام جزء به خود میگرفتند. حتى برخی از اين نوشتهها که فاقد نامگذاری ويژه بودند، با نام «کراسه» و نه «جزء» شناخته میشدند (مثلاً نک : سيوطی، «شرح ...»، 6/ 251؛ تاجالعروس، ذیل شرط، نیز رتن؛ عظيمآبادی، 5/ 57، 12/ 26).