جریده
جَریده، نوعی عَلَم عزا در دستههای سینهزن و زنجیرزن که آن را چند روز از ماه محرم در برخی از نواحی ایران، به ویـژه در کاشان، قم، کرمان، یزد، خراسان و هرمزگان میگردانند.
جریده در زبان و ادب فارسی به معنای دفتر (نک : برهان ...، بهار عجم، آنندراج، نیز نفیسی)، شاخۀ بیبرگ و شاخۀ بیبرگ نخل (داعی الاسلام، نفیسی، لغتنامه...، نیز معین)، نیزۀ کوچک مخصوص قلندران (برهان، نیز آنندراج)، روزنامه و نشریه (داعی الاسلام، لغتنامه، نیز معین)، زبده، کارآمد و جنگی (مثلاً با لشکر جریده روی به طوس نهاد: راوندی، 100؛ با دو هزار سوار جریده، تاختن آورد: تاریخ...، 369)، دو چوب نازک و کوتاه که به هنگام دفن مرده زیر بغل او میگذارند (جریدتین) (بهار عجم، آنندراج، داعی الاسلام)، و مانند آنها آمده است. جریده به این معانی در متون تاریخی و نثر و نظم فارسی از سدۀ 4ق تا دورۀ صفوی به کار رفته است (مثلاً برای سدههای 4 و 5 ق، نک : بلعمی، بیهقی، جم ). از زمان کاربرد جریده به معنای عَلَم و گرداندن آن در دستههای عزا، اطلاع دقیقی در دست نداریم. به احتمال نزدیک به یقین در دورۀ صفوی جریده و جریدهکشی در مراسم عزاداری حسینی مرسوم شده است.
کهنترین جریدههای عزا در شهر کاشان به کار میرفته، و هنوز هم باقی مانده است. تاریخ وقف یکی از این جریدهها به نام «جریدۀ بابا قربانی»، واقع در محلۀ پشت مشهد، به تاریخ 1129ق/ 1717م (دورۀ سلطنت شاه سلطان حسین صفوی) است که همراه با صلوات کبیره و نام واقف در دو طرف کشکولِ آویخته به جریده نوشته شده است. جریدۀ دیگر به نام «جریدۀ فولادی»، واقع در محلۀ سَرْپرۀ کاشان، به تاریخ 1177ق/ 1763م (دورۀ زندیان) است که واقف آن این تاریخ را بر روی تیرک فولادی عمودی میان جریده، نوشته است (معتمدی، 1/ 566-567). از جمله ابزارهای قلندران در دورۀ صفوی، یکی هم جریده بوده است. مؤلف «رسالۀ خاکساریه» بازمانده از آن دوره، جریده را «عَلَم استقامت» درویشان خاکسار معرفی کرده و نوشته است که آنرا بر کف گیرند ( فتوتنامهها...، 264) و مجاهدانِ با نفسِ پرتدبیر را «غَزّا و صاحب جریده و زنجیر» نامیدهاند (همان، 266).
میرزا حسینخان تحویلدار در جغرافیای اصفهان، تألیفی از دورۀ قاجار، در شرح «نوع عملجات مُچّهداران شتر قربانی» در مراسم شتر قربانی در اصفهان مینویسد: «دستجات دهات» هر یک با «سازهای کوس و سرنا و سنج و جریدههای بزرگ و عَلَمهای بلند بسیار»، برای اجرای رسم قربانی به مراسم میآیند (ص 88، 89). تحویلدار بنیان این رسم را در دورۀ صفوی دانسته است (ص 88).
شکل و ساختمان
جریدههای هر شهر و دیار را احتمالاً بنابر نظام فرهنگ دینی ـ محلی مستولی بر آن جامعه، به شکل و شمایل گوناگون میساختند و میآراستند. مردم کاشان با شکوهترین جریدهها را ساخته بودند و در عزاداریهای محرم به کار میبردند. جریدۀ کاشانیها عبارت بود از یک تیغۀ فلزی پیکانی شکل بر سر تیرکی نیزه مانند و عمودی، یک آدمک سیاه بر روی تیغه، آینهای در زیر آدمک، 4 تیغۀ فلزی هلالی شکل شمشیر مانند در دو ردیف و در دو سوی تیرکِ نیزه مانند، شَرّابههای بلورین آویخته از تیغههای هلالی، کشکولی با تندیس فلزی دو شیر کوچک در میان و محل نصب محور افقی بر تیرک، دو پنجه و چند شمعدان فلزی کوچک به قرینه در دو سوی تیرک و بر روی محور افقی و مجموعهای منگوله و زنگولۀ آویخته از زیر محور افقی (بلوکباشی، 102؛ ابوالفضلی، 159-160؛ نیز نک : تصویر).
نشانههای نمادین
مردم کاشان هر یک از اجزاء جریده را نماد شخصیت و شیئی مقدس، و بیانگر مفهومی خاص میانگارند. مثلاً تیرک عمودی نیزهمانند را مظهر قامت بلند امام حسین(ع)؛ 4 تیغ جانبی آن را نمادی از 4 برادر او حضرت عباس(ع)، عون، عقیل و جعفر؛ کشکول را تمثیلی از مشک سقایی حضرت عباس(ع) یا تمثیلی از خیمهگاه امام حسین(ع)؛ منگولههای ریشهدار یا شَرّابهدار را مظهر گیسوی به خون آغشتۀ حضرت علیاکبر(ع)؛ آدمک را نشانی از غلام شهید شده در راه دین؛ آینه را نشان پیشانی شفاف و درخشان سلطان دین امام حسین(ع)؛ شَرّابههای بلوری را نشانگر دانههای اشک کودکان اهل بیت؛ زنگها را نمادی از نالهها و شیونهای اهل حرم؛ و پنجهها را مظهر دستهای بریدۀ حضرت ابوالفضل(ع) تبیین میکنند (همو، 158، 160؛ نیز نک : معتمدی، 1/ 558-559؛ بلوکباشی، 102-103).
همانطور که نخل را منتسب به حضرت حسین بن علی(ع)، و مظهری از تابوت او انگاشتهاند، جریده را هم به نام برادر او، سقای کربلا حضرت عباس بن علی(ع) و نشانی از عَلَم این علمدار دانستهاند (یادداشتها...). اطلاق نام جریده به «عَلَم حضرت عباس(ع)» ظاهراً به سبب شباهتِ شکل آن به شاخۀ درخت خرما (جریدة النخل) و انتساب آن به حضرت ابوالفضل، عباس بن علی(ع) به جهت بلند و کشیده بودن شاخ و برگهای هلالیِ ماهْمانندِ جریده و همانندی آن با قامت بلند حضرت ابوالفضل(ع)، قمر بنـی هاشم بـوده است (نک : معتمدی، 1/ 557-559).
جریده گردانی
درگذشته، هر محله از محلههای کاشان چند علم و علامت و جریده داشت. جریده مانند توغ (ه م) و نخل نماد و نشانهای از محله نیز بود و دستههای عزادار هر محله را به نام این علامتها میخواندند. به هنگام عزاداری جریده را بنابر سنت کهن برپا میداشتند و مردم هر محله در پای جریدۀ محلۀ خود گرد میآمدند و آن را بلند میکردند و برای عزاداری حرکت میدادند (همو، 1/ 556). به هنگام گرداندن جریده چند تن با سنجهای کوچک چوبی در پای آن سنج میزدند و نوحهخوانان اشعار مخصوص میخواندند (برای نمونۀ یکی از نوحهها، نک : همو، 1/ 572-573). در مراسم سنجزنی در پای جریده در مراحلی مختلف سنجزنها به شور و هیجان میآیند و پیاپی با همۀ تاب و توان به هوا بر میجهند و سنجهای خود را بر بالای سرشان به یکدیگر میکوبند. این حالت را «شور» مینامند وبا خواندن اشعاری ویژه شور را تشدید میکنند (ابوالفضلی، 160).
در پیشاپیش دستههای عزا، دستهای سقّا نیز حرکت میکرد که هر یک از افراد آن کشکولی در یک دست و جامی در دست دیگر داشت و مشک آبی هم از شانه آویخته بود و به مردم آب مینوشاند. در هر یک از این دستهها خوانندهای به نام «سخنور» بود که در برابر علائم و جریدههای دستههای عزادار میایستاد و اشعاری به نام «سخن» خطاب به آنها میخواند (پرتو بیضایی، 23-24).
نمونهای از این اشعار که در مجموعۀ خطی اشعار سخنوری آمده، به این گونه است: «این جریده ز مالِ اهل عزا ست/ لیک وقت است بشنو این گفتار/ / خواه چاووش و خواه درویشان/ کلّ کسوت بود زخُرد و کبار/ / چو عزای حسین شود برپا/ گو بیا این جریده را بردار!» (افشاری، 264، نیز حاشیۀ 2).
در سردمهایی که در گذشته سخنوران در تکیهها و قهوهخانهها میبستند، همراه با آویختن و تزیین کردن سردم با 17 فقره اسباب و ابزار منسوب به 17 صنف از سلسلۀ فقرا، عَلَم و جریده و حتى نخلی کوچک مخصوص عزاداریها را هم میگذاشتند (پرتو بیضایی، 25).
در کاشان جریده را در 3 روز هفتم و هشتم و نهم محرم، به ویژه شب و روز تاسوعا که آن را مرتبط با حضرت عباس(ع) میدانند و به نام او میخوانند، برمیدارند و میگردانند (معتمدی، 1/ 562).
بابای جریده
در فرهنگ ایران، به ویژه نزد صوفیان، لفظ «بابا» را بر پیران کامل میگذاشتند، مانند باباافضل کاشی و باباطاهر همدانی (عریان). سرکرده و ریش سفید طایفۀ قلندران را هم «بابا» مینامیدند (برهان، لغتنامه)، هر کسی را هم که در کاری بزرگ بود، برای بزرگداشت او بابا میخواندند ( آنندراج، هدایت).
فرقۀ عجمْ مشایخ، و پیروان بکتاشیه (ه م) پیران خود را «بابا» مینامیدند (افشاری، 266، نیز حاشیۀ 5). در دورۀ صفوی شیوخ فرقۀ درویشانِ حیدری را «بابا» و منصب شیخوخیت تکیۀ حیدری را «بابایی» میگفتهاند (نصرآبادی، 1/ 402؛ نیز نک : دانشنامه...). در میان مردم، مؤسسان و متولیان هر یک از جریدهها، همچنین متولیان نخلها، بابا نامیده میشدند. نگهداری از جریده و آراستن و راه انداختن آن با دستههای عزادار برعهدۀ بابا بود. پس از مرگ هر بابا، یکی از اعضای خانوادۀ او این مسئولیت را برعهده میگرفت. گاهی مردم دستههای عزا و جریدهها را به نام بابای آن مینامیدند، مانند «جریدۀ بابا قربانی» در کاشان (معتمدی، 1/ 566).
هر یک از جریدهها موقوفاتی داشت که مردم برای تأمین هزینۀ عزاداری، وقف آن میکردند (همو، 1/ 556-557، برای صورت موقوفات مربوط به جریدۀ باباقربانـی، نک : 1/ 567-569: وقفنامۀ بابا زینل و حاجی علیاکبر).
جریدهها نذورات مخصوصی داشتند که معروفترین آنها نان نذری معروف به «نان عباس علی» و «آب قند» است. این نان و آب قند در عصر تاسوعا میان مردم پخش میشود و آنها را معمولاً با هم میخورند (ابوالفضلی، 161؛ برای نذورات، نک : معتمدی، 1/ 562-563). یکی از وظایف باباهای جریده جمع کردن نذورات عمومی و خصوصی پای جریده، غبارروبی سالانه و معرفی کسانی برای حمل جریده است (ابوالفضلی، 158).
درگذشته هر کس میخواست جریدهای برای عزاداری بسازد و یا یک هیئت عزاداری دارای جریده پایهگذاری کند، موظف بود که از باباها و صاحبان جریدههای قدیمی رخصت بطلبد. درصورت شایسته بودن داوطلب و صلاحیت او در داشتن جریده و عزاداری کردن با جریده، به او اجازۀ کتبی میدادند و جای جریدۀ او را در مسیر حرکت دستهها و پشت سر جریدههای باباهای قدیمی معین میکردند (معتمدی، 1/ 563؛ برای متن اجازه نامه، نک : همو، 1/ 564-565).
خاستگاه
براساس اسناد و شواهد تاریخی که پیشتر به برخی از آنها اشاره شد، به احتمال بسیار جریده نخست نشان و علامت ویژۀ قلندران صوفی بوده است که آن را به مفهوم نمادین «عَلَم استقامت» به کار میبردهاند (نک : برهان؛ فتوتنامهها، 264).
سخنوران سلسلۀ عجم نیز در بستن سردم سخنوری، تندیس کوچکی از جریده را به عنوان نماد و نشانی از صوفیان و دراویش، به سردم میآویختند (نک : پرتو بیضایی همانجا). بعدها این علامت از حوزۀ تصوف به حوزۀ مراسم عزاداری و شتر قربانی راه یافت و چون نمادی از قدرت و استقامت و پایداری بود، آن را مظهری از قامت، قدرت و پایداری حضرت عباس علمدار (ع) گرفتند و به نام او خواندند.
کلمۀ «بابا» هم که اصطلاحی عرفانی و صوفیانه، و به معنای پیر، بزرگ و شیخ بود، به حوزۀ مذهبی درآمد و به صاحب و نگهدارندۀ جریده تفویض شد. از آنگاه متولیان برخی علامتهای مذهبی مانند نخل و جریده نیز بابا خوانده شدند و شأن و منزلت پیر را یافتند.
عامۀ مردم کاشان با نقل داستانی خاستگاه صوفیانۀ جریده و به شکل و شمایل امروزی در آمدن آنرا در دستههای عزا، چنین بیان میدارند: در کربلا درویشی از واقعۀ عاشورا آگاه میشود. از تأثر و تألم بسیار عصای خود را در زمین فرو میکند. آنگاه کشکول و تسبیح 100 بندش را بر آن میآویزد و دو تکه سنگ از زمین برمیدارد و آنها را به هم و بر سرش میکوبد و میگرید. از اینرو، مردم جریدۀ کنونی را مظهری از عصا و کشکول و سبحۀ درویش، و سنجزنی پای جریده را نشانهای از سنگ بر هم زدن و بر سر کوبیدن درویش دانستهاند (ابوالفضلی، 160).
مآخذ
آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363ش؛ ابوالفضلی، محمد، «مراسم و نشانههای عزاداری ماه محرم درکاشان»، مجموعۀ مقالات اولین گردهمایی مردمشناسی، تهران، 1369ش؛ افشاری، مهران، تعلیقات بر فتوتنامهها... (هم )؛ برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمد معین، تهران، 1361ش؛ بلعمی، محمد، تاریخنامۀ طبری، به کوشش محمد روشن، تهران، 1366ش؛ بلوکباشی، علی، نخل گردانی، تهران، 1380ش؛ بهار عجم، لاله تیک چند بهار، به کوشش کاظم دزفولیان، تهران، 1380ش؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به کوشش علیاکبر فیاض، مشهد، 1350ش؛ پرتو بیضایی، حسین، تاریخ ورزش باستانی ایران: زورخانه، تهران، 1337ش؛ تاریخ سیستان، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1314ش؛ تحویلدار، حسین، جغرافیای اصفهان، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1342ش؛ داعیالاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، تهران، 1362ش؛ دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1375ش؛ راوندی، محمد، راحة الصدور، به کوشش محمداقبال لاهوری، تهران، 1333ش؛ فتوتنامهها و رسایل خاکساریه، به کوشش مهران افشاری، تهران، 1382ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ معتمدی، حسین، عزاداری سنتی شیعیان، تهران، 1378ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1371ش؛ نصرآبادی، محمدطاهر، تذکره، به کوشش محسن ناجی نصرآبادی، تهران، 1378ش؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1343ش؛ هدایت، رضاقلی، فرهنگ انجمن آرای ناصری، تهران، 1288ق؛ یادداشتهای مؤلف.