جرهم
جُرْهُم، از قبایل کهن یمنیتبار شبه جزیرۀ عربستان که مطابق روایاتی در زمان ابراهیم(ع) در مکه ساکن شدند و زمام امور آنجا را چندی در دست گرفتند. برخی واژۀ جرهم را معرب ذرهم و برخی دیگر آن را کلمهای عربی و کهن دانستهاند (نک : ابن درید، 2/ 1137؛ جوالیقی، 241).
در منابع، از دو قبیله با عنوان جرهم یاد شده است: جرهم نخستین (جرهم الاولى) را جزو عرب عاربه (عرب اصیل) یا عرب بائده (منقرض شده) دانستهاند که در زمان عاد و ثمود میزیستند (ابن اثیر، 1/ 79؛ ابن کثیر، 1/ 120؛ ابن خلدون، 2/ 22؛ مسعودی، مروج…، 2/ 56؛ قلقشندی، قلائد…، 13، 36؛ نیز نک : علی، 1/ 345). از اینان اکنون هیچ آگاهی در دست نیست (ابن حزم، 8؛ ابن سعید، 1/ 69-70؛ نیز نک : کوسن دوپرسوال، I/ 33). تاریخ پیدایش و زیست جرهم دوم، به روزگار موسوم به عصر جاهلی برمیگردد. اخبار و حوادث تاریخی این دوره که از آن اطلاعاتی در دست است و به صورت شعر و روایات شفاهی حفظ میشده، و بخشی از آن در عصر اسلام مکتوب گشته، آشفته و نابسامان است. این آشفتگی دربارۀ جرهم نیز صادق است، به گونهای که در برخی از موارد، با انبوهی از روایات مختلف و گاه متناقض روبهرو هستیم که به سبب آمیختگی برخی از این روایات با اسطوره، تشخیص واقعیت بسی دشوار مینماید.
در منابع، نام پدر جرهم یا نیای قبیله، به اختلاف قحطان بن هود، یقطن (که با چند واسطه نسبش به سام بن نوح میرسد) و عابر بن سبا بن یقطن ذکر شده است (نک : ابن هشام، السیرة...، 1/ 4، التیجان...، 182؛ طبری، 1/ 207؛ ابن قتیبه، 27؛ برای روایتی اسطورهای، نک : فاسی، شفاء...، 1/ 357، العقد...، 1/ 131). طبری (همانجا) نام جرهم را هذرم بن عابر بن سبا (که ظاهراً تصحیف هدورام موجود در عهد عتیق است، نک : پیدایش، 10: 27؛ توطئه، 467-468) آورده است. در برخی از احادیث اسلامی، قبیلۀ جرهم از بقایای قوم عاد پنداشته شده است (نک : سمعانی، 1/ 29). اما نظر مشهور آن است که جرهم فرزند قحطان (نیای یمنیان) است؛ به همین سبب قبیلۀ جرهم را جزو قبایل قحطانی شمردهاند (ابن هشام، السیرة...، نیز فاسی، شفاء، همانجاها، که قحطان را معرب یقطن موجود در تورات دانستهاند؛ قلقشندی، نهایة...، 196).
دربارۀ کوچ جرهمیان به مکه و زمامداریشان در آنجا نیز گزارشهای متفاوتی وجود دارد. براساس یک روایت، یعرب بن قحطان، برادر بزرگتر جرهم، پس از به دست گرفتن حکومت یمن، عمالقه را از حجاز برانداخت و حکومت آنجا را به برادرش جرهم داد (ابن هشام، التیجان، 177؛ ابن خلدون، 2/ 53؛ قلقشندی، همانجا، نیز قلائد، 37). نیز گفتهاند که قبیلۀ جرهم در پی اختلاف با دیگر قبایل قحطانی یمن، به حجاز کوچید (نک : حمزه، 238). در پارهای دیگر از منابع آمده است که چون جرهمیان در یمن دچار خشکسالی شدند، در جستوجوی چراگاه به مکه رسیدند و آنجا ساکن شدند (طبری، 1/ 256؛ مسعودی، همان، 2/ 52؛ ابن اثیر، 1/ 103؛ ابن کثیر، 1/ 155). به نظر میرسد که اینان پس از استقرار در مکه، عمالقه را از آنجا بیرون راندند و همین حادثه، نیز هلاک جرهم (نک : دنبالۀ مقاله) در برخی از منابع، ملاک و اساس طبقهبندی تاریخ کهن عرب شده است (نک : مسعودی، التنبیه...، 173؛ ابن دواداری، 2/ 536؛ نیز نک : کوسن دوپرسوال، همانجا).
چنین به نظر میرسد که جرهمیان پیش از ورود ابراهیم(ع) به مکه، در حجاز اقامت داشتند و پس از جوشیدن چشمۀ زمزم پیرامون آن سکنا گزیدند. بدین سان اسماعیل(ع) میان جرهمیان بزرگ شد، زبان عربی را از آنان فرا گرفت و دختر رئیس قبیله، مضاض بن عمرو جرهمی را به زنی گرفت (ازرقی، 1/ 57؛ ابن قتیبه، 34؛ طبری، 1/ 258؛ ابن اثیر، 1/ 104؛ ابن کثیر، 1/ 192-193؛ مقدسی، 3/ 60).
جرهمیان در بنای خانۀ کعبه به ابراهیم(ع) مدد رساندند (بلاذری، انساب...، 1/ 12-13). و هم اینان نخستین قبیلهای بودند که دعوت ابراهیم(ع) را برای حج پذیرفتند (ابن سعد، 1/ 48) و بعدها، پس از اسماعیل(ع) و طبقهای از فرزندانش، بر امور کعبه مسلط شدند (نک : ازرقی، 1/ 81؛ بلاذری، همان، 1/ 13؛ طبری، 2/ 284؛ ابن جوزی، 2/ 321؛ قلقشندی، قلائد، 36-37).
نخستین زمامدار کعبه از جرهم را به اختلاف مضاض بن عمرو یا حارث بن مضاض (نک : یعقوبی، 1/ 222؛ طبری، همانجا؛ مسعودی، مروج، 2/ 56؛ ابن جوزی، همانجا)؛ و آخرین آنان را حارث بن مضاض اصغر، فرزند عمرو بن حارث (نک : یعقوبی، همانجا؛ مسعودی، همان، 2/ 54؛ نیز نک : حمزه، همانجا) و مدت این استیلا را از 300 تا 600 سال دانستهاند (نک : فاسی، شفاء، 1/ 364). اما ابن هشام ( التیجان، 212)، بر آن است که بشر بن حارث جرهمی آخرین زمامدار جرهمی کعبه بود که پس از پیوستن به سلیمان نبی(ع)، به فرمان همو حکومت را به نوادگان اسماعیل(ع) سپرد. پس از اینکه زمامداری مکه دوباره به دست نوادگان اسماعیل(ع) افتاد، معد بن عدنان مقارن با هجوم بختنصر (ه م)، بیشتر جرهمیان را از دم تیغ گذراند و بقیه را پراکنده ساخت (طبری، 1/ 560؛ نیز نک : یعقوبی، همانجا، که هلاک جرهم را در زمان حکومت ادد، جد معد میداند). بلاذری در این زمان از وجود گروهی از آنان در یثرب خبر میدهد که به کار کشاورزی اشتغال داشتند ( فتوح...، 29).
جرهمیان در مکه در دوران فرمانروایی و تولیت خویش بر کعبه، حرمت کعبه را نادیده میگرفتند، نسبت به زوار ظلم و تعدی روا میداشتند و از خزانۀ کعبه میدزدیدند (نک : ازرقی، 1/ 90-91؛ ابن جوزی، همانجا؛ ابن اثیر، 2/ 42؛ مقدسی، 4/ 125؛ یاقوت، 5/ 186). هرچند روایات موجود در این باره با نوعی داستانپردازی آمیخته شده است (نک : ابن حبیب، 282؛ مسعودی، همان، 2/ 55؛ ابن اثیر، 2/ 42-43؛ نیز کوسن دوپرسوال، I/ 199-200)، ولی به هر حال بنا به روایات مختلف، ارتکاب امور ناپسندی از این دست، باعث اخراج آنان از مکه و هلاکتشان شد (فاسی، همان، 1/ 369).
براساس یک روایت، نوعی بیماری در میان جرهمیان افتاد که در یک شب 80 نفر از آنان را کشت و به سبب همین بیماری از مکه رانده شدند و در منطقۀ «اضم» از سرزمین جهینه فرود آمدند که سیلی در آنجا آمد و آنها را با خود برد (نک : ابن حبیب، 282-283؛ طبری، 2/ 284-285؛ ابوعبید، 1/ 166؛ فاسی، همان، 1/ 369 بب ). برخی هم گویند که عمرو بن لحی (ه م)، نیای قبیلۀ خزاعه، به سبب رقابت در به دست آوردن کلیدداری کعبه با آنان جنگید و از مکه بیرونشان راند (ابن حبیب، 288؛ بلاذری، انساب، 1/ 13؛ ابن جوزی، 2/ 322؛ یاقوت، 5/ 204). نیز گفتهاند که اولاد اسماعیل(ع)، جرهمیان را به سبب تعدی به مردم و سرکشی از مکه بیرون راندند (نک : مسعودی، نیز فاسی، همانجاها). اینان هنگام خروج از مکه دو غزال طلا و مقداری اشیای نفیس از اموال کعبه، در زمزم دفن کردند که بعدها عبدالمطلب موقع حفر این چاه بدانها دست یافت (ابن سعد، 1/ 85؛ ابن هشام، السیرة، 1/ 101-102؛ طبری، 2/ 251، 285؛ ابن جوزی، 2/ 209؛ ابن اثیر، 2/ 14؛ مقدسی، 4/ 83؛ یاقوت، 3/ 149). حمزه احتمال داده که اخراج جرهم از مکه در اوایل قرن 3م اتفاق افتاده است. او مجموع اقامت آنان را در مکه 21 قرن دانسته است (ص 239؛ قس: سباعی، 21، که خروج آنان را در اوایل قرن 4م ذکر کرده است).
جرهمیان را بر آیین ابراهیم(ع) دانستهاند (حمزه، همانجا)؛ نیز سابقۀ پیمانی به نام «حلف الفضول» را ــ که اندک زمانی پیش از ظهور اسلام در حمایت از ضعیفان میان قریش منعقد شده بود ــ به تنی چند از افراد قبیلۀ جرهم که نامشان مشتق از فضل بوده است، میرسانند (ابن جوزی، 2/ 310؛ ابن اثیر، 2/ 41؛ زمخشری، 2/ 372). در برخی از منابع، ملوک جرهم نخستین افرادی دانسته شدهاند که بر مکه پرده پوشانیدند (ابن هشام، همان، 1/ 17). نیز بر اساس روایات اسلامی، یکبار وقتی خانۀ کعبه ویران شد، جرهمیان آن را دوباره بنا کردند (نک : ازرقی، 1/ 62؛ ابن رسته، 7/ 29؛ فاسی، همان، 1/ 361؛ نیز کوسن دوپرسوال، I/ 199).
وجود بقایایی از جرهم تا صدر اسلام و پس از آن نیز گزارش شده است. استفان بیزانسی از وجود قومی به نام شارمائی در نزدیکی مکه یاد کرده است که برخی آن را با جرهم یکی انگاشتهاند (نک : علی، 1/ 362). جنین مینماید که در صدر اسلام (تا اواخر سدۀ 2ق) جماعتی از جرهمیان در نزدیکی مکه میزیستند (همانجا؛ کراوس، 352) و در زمان پیامبر اسلام(ص) هم هیئتی از آنان بر پیامبر(ص) وارد شد (بکری، 42). اصمعی نیز از وجود بقایای آنان در اطراف مکه در روزگار خود خبر داده است (ص 96).
از این قبیله یکی از کهنترین نویسندگان عصر اسلامی به نام عبید بن شریۀ جرهمی از نخستین کسانی که آثاری در انساب و ادب عرب پدید آوردند، برخاست. کتاب او با عنوان اخبار الیمن و اشعارها و انسابها به چاپ رسیده است (سجادی، 81). ابن هشام این اخبار را در کتاب خود به نام التیجان آورده است (نک : ص 311 بب ). برخی هم عبیدیون یمن، و نیز بنی لحیان را از بقایای جرهم دانستـهاند (نک : طبری، 1/ 612؛ علی، همانجا).
اخبار و حوادث مربوط به جرهم را هشام بن محمد کلبی (د 204ق) و ابراهیم بن سلیمان نهمی (د 310ق) با نام اخبار جرهم جمعآوری کردهاند (نک : نجاشی، 1/ 94، 2/ 400؛ طوسی، 6) که اینک اثری از آنها در دست نیست.
مآخذ
ابن اثیر، الکامل؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و دیگران، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ ابن حبیب، محمد، المنمق، به کوشش خورشید احمد فارق، بیروت، 1405ق/ 1985م؛ ابن حزم، علی، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ ابن خلدون، العبر، به کوشش خلیل شحاده و سهیل زکار، بیروت، دارالفکر؛ ابن درید، محمد، جمهرة اللغة، به کوشش رمزی منیر بعلبکـی، بیروت، 1987م؛ ابن دواداری، ابوبکر، کنزالدرر، به کـوشش ادوارد بدین، بیروت، 1414ق/ 1994م؛ ابن رسته، احمـد، الاعلاق النفیسـة، لیـدن، 1891م؛ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبرى، بیروت، دار صادر؛ ابن سعید مغربی، علی، نشوة الطرب، به کوشش نصرت عبدالرحمان، عمان، 1982م؛ ابن قتیبه، عبدالله، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، 1969م؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، بیروت، 1977م؛ ابن هشام، عبدالملک، التیجان، حیدرآباد دکن، 1347ق؛ همو، السیرة النبویة، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دارالفکر؛ ابوعبید بکری، عبدالله، معجم ما استعجم، به کوشش مصطفى سقا، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ ازرقی، محمد، اخبار مکة، به کوشش رشدی صالح ملحس، مکه، 1408ق/ 1988م؛ اصمعی، عبدالملک، تاریخ العرب قبل الاسلام، به کوشش محمدحسن آل یاسین، بغداد، 1379ق/ 1959م؛ بکری، محمد، الدرة المکللة، به کوشش محمد حجازی، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، به کوشش سهیل زکار و دیگران، بیروت، دارالفکر؛ همو، فتوح البلدان، به کوشش رضوان محمد رضوان، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ توطئه، ا.، «جرهم البائدة»، المقطتف، قاهره، 1912م، ج 40؛ جوالیقی، موهوب، المعرب، به کوشش ف. عبدالرحیم، دمشق، 1410ق/ 1990م؛ حمزه، فؤاد، قلب جزیرةالعرب، ریاض، 1388ق؛ زمخشری، محمود، الفائق فی غریب الحدیث، به کوشش علی محمد بجاوی و محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1399ق/ 1979م؛ سباعی، احمد، تاریخ مکة، مکه، مطبوعات نادی مکة الثقافی؛ سجادی، صادق و هادی عالمزاده، تاریخنگاری در اسلام، تهران، 1380ش؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ طبری، تاریخ؛ طوسی، محمد، الفهرست، به کوشش محمدصادق آل بحرالعلوم، نجف، 1380ق؛ علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب، بیروت، 1976م؛ عهد عتیق؛ فاسی، محمد، شفاء الغرام باخبار البلد الحرام، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ همو، العقد الثمین، به کوشش محمدحامد فقی، بیروت، 1406ق/ 1986م؛ قلقشندی، احمد، قلائد الجمان، به کوشش ابراهیم ابیاری، قاهره، 1383ق؛ همو، نهایة الارب، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به کوشش عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره، دارالصاوی؛ همو، مروج الذهب، به کوشش سعید محمد لحام، بیروت، دارالفکر؛ مقدسی، مطهر، البدء و التاریخ، پاریس، 1903م؛ نجاشی، احمد، رجال، به کوشش محمدجواد نائینی، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ یاقوت، معجم البلدان، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1379ق/ 1960م؛ نیز: