زمان تقریبی مطالعه: 11 دقیقه

جاجیم

جاجیم، دست بافته‌ای فاقد پرز که عموماً با استفاده از دار افقی و به شیوۀ «تارِ رو» بافته می‌شود. برخی آن را واژه‌ای فارسی ( آنندراج، ذیل جاجم؛ داعی‌الاسلام، نیز گلکاریان، ذیل واژه) و برخی دیگر ترکی ( غیاث‌اللغات؛ ردهاوس، 633 ؛ پرهام، 2/ 39) و مرتبط با واژۀ ترکی میانۀ یادیم، به معنای فرش و قالیچه می‌دانند (کلاوسن، 891). اما حتى اگر این واژه ترکی باشد نیز نباید آن را با «جیجیم» در ترکیه ــ شیوۀ به کارگیری پودهای اضافی جهت نقش‌اندازی در بافتهای متعادل یا «پودِ رو» (هال و بارنارد، 40؛ بالپینار آچار، 55) ــ یکی دانست.
جاجیم را هم در زمرۀ زیراندازها و فرش ( آنندراج، غیاث‌اللغات، برهان قاطع، ذیل جاجم) و هم‌گونه‌ای پارچۀ پشمی (جمال‌زاده، داعی‌الاسلام، فکرت، ذیل واژه) دانسته‌اند. افزون بر آن، این واژه می‌تواند اشاره به شیوۀ بافت تار رو نیز داشته باشد (تناولی، 138). جاجیم و شیوۀ بافت آن را در آسیای میانه، به ویژه ازبکهای شمال افغانستان، قوجری می‌نامند. بافت تار رو از جمله شیوه‌هایی است که بیشتر در آسیای میانه، به خصوص در ایران و افغانستان، و به صورت محدودتر در جمهوری آذربایجان رواج دارد (اَلن، 22؛ هاروی، 70؛ هال و لوچیک، 47, 241, 312؛ هال و بارنارد، همانجا).
کهن‌ترین نمونه‌های برجا ماندۀ جاجیم در موزه‌ها و مجموعه‌ها به ندرت بیش از یک سده قدمت دارند (صباحی، 38)، در حالی که واژۀ جاجیم دست کم از سدۀ 10ق/ 16م در ادبیات ( آنندراج)، و تصویر آن در نگاره‌های دورۀ ایلخانی و پس از آن قابل پیگیری است (صباحی، 38؛ برای نمونه، نک‍ : اُکین، تصویرهای 4, 12, 62). افزون بر آن از آنجا که در بسیاری از فرهنگهای لغت قدیمی، با وجود تفاوت جاجیم و پلاس، این دو را معادل و مترادف یکدیگر گرفته‌اند (برهان قاطع، آنندراج، ذیل پلاس)، می‌توان احتمال داد که مراد از پلاس در بسیاری از متون کهن همان جاجیم باشد، اما نمی‌توان در این باره نظر قطعی داد. گفته شده که در تمدنهای دیگر می‌توان شیوۀ بافت جاجیم را دست‌کم از سده‌های نخستین پس از میلاد پیگیری کرد (نک‍ : پرهام، 2/ 346، تصویر 204 ب). بافته‌هایی نظیر تنگ اسب یا پای‌تابه (نک‍ : حدودالعالم، 95، 109) که در بیشتر موارد همانند جاجیم، بافت تار رو دارند (صباحی، 45؛ هال و لوچیک، 47) نیز می‌تواند نشان از کاربرد احتمالی این شیوۀ بافت در سدۀ 4ق/ 10م باشد. با این همه، ویژگیهای خاص جاجیم به لحاظ طرح، رنگ و ابعاد، آن را از دیگر بافته‌های مشابه متمایز می‌کند.
با آنکه ساکنان بیشتر مناطق روستایی و عشایری به بافت جاجیم اشتغال دارند، اما در ایران نمونۀ بافته‌های بختیاری، قشقایی و شاهسون، از معروفیت بیشتری برخوردار است (همان دو، 312؛ اوپی، 186, 260؛ صباحی، 43). در افغانستان بیشتر روستاهای غرب مزار شریف، نزدیک بلخ و آق‌کند، و نیز عربهای ساکن مزار شریف به بافت قوجری اشتغال دارند (هال و ولوچیک، 265). در جمهوری آذربایجان نیز بافت جاجیم را بیشتر به بخش مرکزی و به خصوص شهر آقجه بِدی می‌توان نسبت داد (همان‌دو، 241).
جنس تار و پود جاجیم غالباً از پشم است و تار آن معمولاً در پشم‌چینی بهاره و از پشمهای مقاوم و بلند ناحیۀ شانه و شکم گوسفند تهیه می‌شود (صباحی، 45). افزون بر آن، گونه‌هایی که تار آن از پنبه، و پود آن از پشم یا ابریشم، و یا تار و پود هر دو از ابریشم باشد نیز وجود دارند. بافت جاجیمهای ابریشمی بیشتر در روستاهای جنوب اردبیل نظیر نمهیل، مُنامین و برندق رواج دارد (همو، 44؛ دانشگر، 175؛ تناولی، همانجا).
چگونگی طرح، نقش و اندازۀ دار جاجیم متأثر از شیوۀ بافت آن اسـت کـه در آن شمار تارها به نسبت پودها بیشتر و متراکم‌تر است و همین امر سبب می‌شود که هنگام بافت، پودها در زیر تارها پنهان بماند و طرح‌اندازی، در هنگام چله‌کشی، به وسیلۀ تارها صورت گیرد (صباحی، 49؛ قاضیانی، 98؛ هال و لوچیک، 47؛ پرهام، 2/ 39-40؛ یاوری، 85-86). پهنای دار جاجیم نیز به همین سبب نمی‌تواند از میزانی خاص، 18-38 سانتی‌متر، بیشتر شود، وگرنه کنترل کشش هم‌تراز تارها ناممکن است؛ در حالی که طول آن نسبت به پهنای آن زیاد و از 18-30 متر در نواحی مختلف ایران متغیر است، هرچند که گاه با درازای 60 متر نیز ثبت شده است (هال و لوچیک، 47, 312؛ یاوری، 85؛ صباحی، 50؛ قاضیانی، تناولی، همانجاها). از سوی دیگر نوارهایی باریک به پهنای کمتر از 10 سانتی‌متر نیز با این فن بافته می‌شود که به مصارفی نظیر نوار خیمه، مال‌بند و «آوارتهده» (نواری که گهوارۀ بچه را به هنگام کوچ بر پشت مادر می‌بندد) می‌رسد (هال ولوچیک، قاضیانی، همانجاها؛ اوپی، 140).
دارِ جاجیم افقی یا به اصطلاح عشایری است؛ هرچند که امروزه برخی عشایر شاهسون که در روستاها ساکن شده‌اند، از دارهای عمودی، نظیر دارِ فرش نیز برای بافت جاجیم استفاده می‌کنند (صباحی، 45؛ قاضیانی، 69). دار جاجیم عموماً بر روی زمین و در کنار مکان زندگی بافنده، در فضای باز یا بسته، برپا می‌شود. عنصر اصلی در این دارها دو استوانۀ موازی است که متناسب با طول جاجیم در فاصلۀ مناسبی از یکدیگر قرار می‌گیرد و با میخ و تسمه‌هایی در جای خود محکم می‌شوند. سه‌پایۀ کوتاه و متحرکی که پایه‌های آن در زمین فرو رفته نیز برای نگه داشتن چوبی که نقش وَرد را دارد و تارها را برای پودگذاری زیر و رو می‌کند، بر روی دار قرار می‌گیرد. پس از بافتِ هر رج، از قطعه چوب دیگری که پهنای آن بیشتر از پهنای دار، و یک لبۀ آن کمی تیز و لبۀ دیگرش پهن‌تر و خمیده‌ است، جهت ضربه زدن به تارها استفاده می‌شود تا پود میان تارها کاملاً محکم شود (نظیر دفتین زدن در بافت فرش). این نوع دار به آسانی قابل جمع‌آوری و جابه‌جایی است، و درصورت لزوم رشته‌های تار به همراه خودِ دار در بخش بافته شده، پیچیده، و سپس مجدداً در مکان جدید گشوده می‌شود. در این نوع دارها به پیچاندن بافته به دور نورد، چنان‌که در دارهای دیگر متداول است، نیازی نیست (قاضیانی، 70-75؛ یاوری، 87-88؛ صباحی، 45-46؛ ولف، 201؛ دانشگر، 175-176).
از آنجا که طرح اندازی جاجیم به هنگام چله‌کشی، با استفاده از تارهای رنگی صورت می‌گیرد، در نتیجه پس از اتمام چله‌کشی تغییر طرح یا کم و زیاد کردن ساختار آن میسر نیست. ایجاد نقش نیز تنها در طول تارها و به صورت عمودی، یا در مواردی شطرنجی، امکان‌پذیر است. به همین سبب نیز نقش محرمات یا راه راه، ساختار اصلی طرح در این نوع بافته به شمار می‌رود (یاوری، 86؛ پرهام، 2/ 39؛ صباحی، 46)؛ چنان‌که حتى بختیاریها رنگین کمان را با لفظ جاجیمِ دالو به معنای جاجیم مادربزرگ می‌خوانند (سرلک، ذیل واژۀ جاجیم دالو). اگر بافنده بخواهد بر روی این راههای رنگی نقشی اضافه کند، این نقوش معمولاً تک رنگ خواهند بود، زیرا نقش‌اندازی با افزودن تارهای اضافی در طول تارِ اصلی صورت می‌گیرد و افزون بیش از اندازۀ آنها، بر حجم کار خواهد افزود. این تارها معمولاً در پشت بافته رها شده، و در صورت نیاز دوباره برای ادامه دادن نقش به روی بافته آورده می‌شوند. در این روش که بیشتر نزد شاهسونها متداول است، پشت و روی کار متفاوت، و تنها رویۀ بافته قابل استفاده است (صباحی، 49؛ پرهام، 2/ 40). در روشی دیگر که قشقاییها آن را جاجیم «شِشه دِرمه» می‌نامند و بافته‌ای دو رو ست که هر دو روی آن قابل استفاده است، از آغاز در چله‌کشی از دو سری تار با رنگهای گوناگون استفاده می‌شود. سپس هنگام بافت، برای نقش اندازی و برحسب نیاز، بافنده تارها را جلو و عقب می‌برد و به همین سبب بافته در نهایت به صورت دو رویه با طرح و نقش همسان، اما با رنگهای معکوس یکدیگر درمی‌آید. در این روش نوارهایی از دو رنگ، شامل نقش و زمینه، شکل خواهد گرفت (همانجاها). در مواردی بسیار اندک نیز شاهسونها برای تزیین از پود اضافی که به دور تار پیچیده می‌شود، استفاده می‌کنند که آن را «چالما» یا «کِچمه» می‌نامند (صباحی، 50).
ساده‌ترین و متداول‌ترین جاجیمها تنها دارای نقش راه راه رنگی است که معمولاً با حاشیه‌های باریک از یکدیگر جدا شده‌اند. در دیگر نمونه‌ها با تکرار نقوش مختلف، بر این راههای رنگی نقش اندازی شده است. در جاجیمهای بافت ایران نقوش هر نوار رنگی مجزا از نوارهای مجاور، در طول جاجیم به کار رفته‌‌اند و در بیشتر موارد راههای باریکی که فاقد نقش هستند، این نوارهای نقش‌دار را از یکدیگر جدا می‌کنند (همو، 51). اما در قوجریهای بافتۀ ازبکها گاهی چند نوار رنگی برای ایجاد یک نقش به کار می‌رود. به عبارتی دیگر، نقشها محدود به پهنای راههای ترکیب‌بندی اصلی بافته نیستند و گاه کل پهنای دار قوجری را دربر می‌گیرند (برای نمونه، نک‍ : هال و لوچیک، تصویرهای 482, 504, 505).
رایج‌ترین نقوش مورد استفاده در بافت جاجیم اشکال هندسی ساده مانند لوزی، مثلث، هشت ضلعی و نیز ستاره است. این نقوش در بیشتر موارد معانی خاصی را در باورهای عشایر دارند (صباحی، همانجا)؛ و نقوش مورد استفاده در بافت جاجیم عموماً برگرفته از محیط اطراف بافنده و متناسب با سنت تصویری قوم او ست؛ مانند نقش «شانه» نزد شاهسونها (همانجا) و «هچه» (وسیله‌ای که برای بستن بار استفاده می‌شود) نزد بختیاریها (قاضیانی، 50). از دیگر نقوش رایج نزد این قوم می‌توان قچی (قیچی)، دندون مشکی (دندان موشی)، گل خیرده (گل خرد)، گل پیکه (گل خالی) و بالنده (پرنده) را نام برد (همو، 130-131، 139، 142-151، 188). از طرحها و نقوش رایج میان قشقاییها می‌توان به نقش کنگره‌ای ساده (پرهام، 2/ 345)، و نزد شاهسونها به یدّی قارداش (7 برادر)، گل و غنچه، بوته، عقاب، مار، اژدها، ستاره و انسان اشاره کرد (صباحی، 51-57؛ تناولی، 138).
به سبب شباهت نقش و بافت جاجیمهای شاهسونی در زیستگاههای مختلف این ایل، برخلاف گلیم، تشخیص محل دقیق بافت آنها دشوار است و به گفتۀ تناولی تنها از طریق رنگ یا میزان شل یا سفت بودن بافته است که می‌توان به عنوان مثال جاجیم میانه ـ بیجار را از جاجیم قزوین و ساوه تمییز داد (همانجا؛ هال و لوچیک، 199). به لحاظ رنگ نیز، چه در جاجیمهای ایران و چه در قوجریهای افغانستان از رنگهای زنده و تند نظیر قرمز، زرد، آبی و آبی ـ سیاه استفاده می‌شود. رنگ سبز در جاجیمهای ایرانی به نسبت قوجریهای افغانستان کاربرد بیشتری دارد (نک‍ : همان‌دو، 264؛ تناولی، 139, 140) و به طور کلی تضاد رنگی غالباً در نمونه‌های ایرانی بیشتر است.
جاجیم در اساس در دو سو حاشیه ندارد (اوپی، 170)؛ زیرا پس از اتمام بافت از قسمت طول به قطعات متعدد بریده شده، از پهلو به یکدیگر دوخته می‌شوند؛ برای مثال برای تهیۀ روکرسی یا زیرانداز، قشقاییها عموماً دو قطعه (پرهام، 2/ 40)، و شاهسونها معمولاً 6-10 قطعه (نک‍ : تناولی، 138) را به یکدیگر می‌دوزند. در حالی که در بیشتر موارد از تکه‌های یک جاجیم برای کنار هم دوختن قطعات استفاده می‌کنند؛ در مواردی نیز دیده می‌شود که جاجیمهایی با طرحهای متفاوت، با حفظ هماهنگی کلی طرح، در کنار یکدیگر دوخته شده‌اند (برای نمونۀ قوجری ازبک، نک‍ : هال و لوچیک، تصویر 482؛ برای نمونۀ قشقایی، نک‍ : اوپی، 186، تصویر 10.21). در انتهای جاجیمها معمولاً 2 سانتی‌متر تو گذاشته، و یا در مواردی ریشۀ ساده برای آنها در نظر گرفته می‌شود (تناولی، همانجا).
قطعه‌دوزی جاجیم تنوع بسیار در کاربرد آن ایجاد کرده است. جاجیم بیشتر به مصارفی نظیر روانداز، روکرسی، جل اسب، خورجین، پوشش تخت، سفرۀ غذا، کت بلند مردانه، بقچه، کیسۀ حمام، مال‌بند، پوشش روی رختخواب، جدا کنندۀ فضای آلاچیقها و زیرانداز می‌رسد. در برخی از موارد از جاجیم به عنوان پوشش زیراندازهای قیمتی‌تر نظیر فرش نیز استفاده می‌شود و در مواردی هم برای دوام بیشتر، آن را با نمد آستر می‌کنند و از آن بالاپوشی گرم می‌سازند (همانجا؛ نیز نک‍ : صباحی، 30, 43-44؛ امیر احمدی، 110؛ هال و لوچیک، 47, 265).
با وجود کاربرد عمدۀ جاجیم در زندگی روزمرۀ عشایر و روستاییان، از دهۀ 1330ش/ 1950م این محصول جنبۀ صادرات نیز پیدا کرده است (اوپی، 170).
در نگاره‌‌های موجود از دورۀ ایلخانی و پس از آن، حتى اشخاص ثروتمند نیز در حالی که از جاجیم به عنوان زیرانداز یا روانداز بهره می‌برده‌اند، به تصویر کشیده شده‌اند (اکین، همانجا). در حقیقت جاجیم با کاربری روزانه و مصرفی از جمله بافته‌هایی است که مورد استفادۀ همۀ جامعه بوده، و حتى در دربارها نیز کاربرد داشته است (نک‍ : میرزا سمیعا، 32).

مآخذ

آنندراج، محمدپادشاه، تهران، 1336ش؛ امیراحمدی، بهرام، «صنایع دستی در ایل بختیاری»، فصلنامۀ عشایری ذخایر انقلاب، تهران، 1369ش، شم‍ 10؛ برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، تهران، 1361ش؛ پرهام، سیروس و سیاوش آزادی، دست‌بافتهای عشایری و روستایی فارس، تهران، 1371ش؛ جمال‌زاده، محمدعلی، فرهنگ لغات عامیانه، به کوشش محمد جعفر محجوب، تهران، 1341ش؛ حدودالعالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340ش؛ داعی‌الاسلام، محمدعلی، فرهنگ نظام، تهران، 1362-1364ش؛ دانشگر، احمد، فرهنگ جامع فرش ایران، تهران، 1372ش؛ سرلک، رضا، واژۀ‌نامۀ گویش بختیاری چهارلنگ، تهران، 1381ش؛ غیاث‌اللغات، غیاث‌الدین محمد رامپوری، بمبئی، 1349ش؛ فکرت، محمدآصف، فارسی هروی: زبان گفتاری هرات، مشهد، 1376ش؛ قاضیانی، فرحناز، بختیاریها، بافته‌ها و نقوش، تهران، 1376ش؛ گلکاریان، قدیر، فرهنگ لغات فارسی، انگلیسی، ترکی استانبولی رهنما، تهران، 1380ش؛ میرزا سمیعا، تذکرة الملوک، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1368ش؛ یاوری، حسین، نساجی سنتی ایران، تهران، 1380ش؛ نیز:

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.