ثعالبه
ثَعالِبه، از شاخههای خوارج که در اواخر سدۀ نخست و سراسر سدۀ 2ق مسکن اصلی آنان مناطقی از شرق ایران بوده است. همچون دیگر شاخههای خوارج، ثعالبه را باید دارای یک هستۀ اصلی تلقی کرد که خود زمینۀ انشعاب چندین فرقه بوده است. خاستگاه هستۀ اصلی ثعالبه، اردوی عَطَویه در سیستان و در دورۀ ریاست عبدالکریم بن عجرد بر این اردو بود.
براساس گزارشهای منابع فرقهشناختی، به علت اختلاف ثعلبة بن عامر معروف به مشکان با ابن عجرد در مسئلۀ ولایت و برائت کودکان پیش از بلوغ، آنها یکدیگر را تکفیر کردند و از هم برائت جستند. در پی این اختلاف در مقابل عجارده، گروه انشعاب یافته ثعالبه نام گرفتند. ثعالبه پس از عطیة بن اسود، امامت ابن عجرد را تا زمان اختلاف مشروع شمردند و پس از آن به امامت ثعلبه قائل شدند (نک : اشعری، 97، 100؛ بغدادی، 101-102؛ اسفراینی، 58؛ شهرستانی، 235؛ فخرالدین، 51). این وقایع را باید مربوط به حدود سال 80 ق/ 699م دانست.
گفتنی است که اطلاعات ارائه شده در برخی از منابع دربارۀ فرقۀ ثعالبه غیردقیق است (برای نمونه، نک : ابن حزم، 4/ 145). برخی از منابع نیز تنها از این گروه و پیشوای آن نام بردهاند، بدون آنکه اطلاعی دربارۀ عقاید آنان بیفزایند (مثلاً خوارزمی، 25؛ ابوالمعالی، 82).
محدودۀ دادههای تاریخی دربارۀ ثعالبه نشان از آن دارد که این گروه در اواخر سدۀ نخست و اوایل سدۀ 2ق، در منطقۀ شرق ایران روی به رشد و توسعه نهاد. میدانیم که در جریان انتقال خلافت از بنی امیه به بنی عباس در 132ق/ 750م، برخی از ثعالبه در شمار گروههایی از خوارج به ابومسلم یاری رساندند، و فردی به نام شیبان بن سلمه از ایشان به همراه گروهی از همکیشانش به سپاه ابومسلم پیوست و به همین سبب از سوی قاطبۀ ثعالبه طرد و تکفیر شد (اشعری، 98-99؛ بغدادی، 102؛ سمعانی، 3/ 485؛ شهرستانی، 239-240؛ ابن اثیر، 5/ 367 بب ). همچنین در میان همفکران شیبان از فردی به نام عطیۀ جرجانی یاد شده است (شهرستانی، همانجا) که پیروان او پس از برائت ثعالبه، به گرگان و نسا و ارمینیه روی آوردند (همانجا). در شکاف رخ داده در مسئلۀ همکاری با ابومسلم، اکثریت ثعالبه که موضعی مخالف شیبان اتخاذ کردند، به نام فقیه و پیشوایشان، زیاد بن عبدالرحمان، به زیادیه شهرت یافتند (اشعری، 99، 100؛ شهرستانی، همانجا). در اواخر همان سده، از یک متکلم خارجی به نام یمان بن رباب آگاهی داریم که نخست بر مذهب ثعلبی بود و سپس به بیاهسه پیوست (ابن ندیم، 233). از سدۀ 3ق، با استقرار حکومت طاهریان (205-259ق) بر خراسان، دیگر نشانی از حیات تاریخی ثعالبه دیده نمیشود.
آگاهیهای بیشتر دربارۀ ثعالبه مربوط به تفرق درونی آنها ست. از جمله گفته میشود که فردی به نام اخنس بن قیس، پیشوای فرقۀ اخنسیه دربارۀ گروهی از اهل قبله که در «دارالتقیه» زندگی میکردند، قائل به توقف شد و در برائت از آنان به پرهیز گرایید، مگر ایمان یا کفر آنان احراز گردد. آنان که در صفوف ثعالبه گرایش به اعتدال نهاده بودند، از اعمالی چون قتل مخالفان و دزدیدن اموال ایشان پرهیز داشتند و گفته میشود حتى نکاح زنان فرقۀ خود را با مخالفان تجویز میکردند. فرقۀ دیگر موسوم به مکرمیه یاران مکرم بن عبدالله عجلی، نیز در تأویل کفر تارک الصلاة دارای موضعی ویژه بودند (اشعری، 97-98، 100؛ بغدادی، 101-103؛ شهرستانی، 236-237).
بخشی از اختلافات منجر به تشکیل فرق، مربوط به فروع فقهی بود و مبنای کلامی نداشت. از جمله معبد بن عبدالرحمان، از معاصران اخنس و ثعلبه، در مسئلۀ ازدواج زنان فرقه با اخنس و در برخی از مسائل مربوط به گردآوری زکات با ثعلبه مخالف بود، اما از وی برائت نجست. با این حال همفکران او به فرقهای مستقل تبدیل شدند که به نام او، به معبدیه شهرت یافتند. همچنین رشید طوسی که پیروانش رشیدیه نام گرفتند، اختلافشان با قاطبۀ ثعالبه در باب زکات بود (اشعری، 98-100؛ بغدادی، 101-102؛ سمعانی، 3/ 70، 5/ 337؛ شهرستانی، 236).
مآخذ
ابن اثیر، الکامل؛ ابن حزم، علی، الفصل، قاهره، مکتبة الخانجی؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوالمعالی، محمد، بیان الادیان، به کوشش محمدتقی دانشپژوه، تهران، 1376ش؛ اسفراینی، شاهفور، التبصیر فیالدین، به کوشش کمال یوسف حوت، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ اشعری، علی، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، ویسبادن، 1980م؛ بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش ابراهیم رمضان، بیروت، 1415ق/ 1994م؛ خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، به کوشش فان فلـوتن، لیـدن، 1895م؛ سمعانـی، عبدالکریـم، الانساب، به کـوشش عبدالله عمـر بارودی، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به کوشش محمد بدران، قاهره، 1375ق؛ فخرالدین رازی، اعتقادات فرق المسلمین، به کوشش علی سامی نشار، بیروت، 1402ق.