توزر
تَوزَر، نام استان و شهری در تونس:
استانتوزر
ایناستان با 719‘4کمـ 2مساحت و819‘102تن جمعیت (1385ش/ 2006م) در غرب بخش مرکزی تونس در منطقۀ جلگهای جرید واقع است. استان توزر واحۀ بزرگی است که میان نمکزارها و دریاچههای شور غرسه و جرید جای دارد («فرهنگ...»). واحۀ توزر با داشتن صدها هزار نخل، صادرکنندۀ خرمای بسیار مشهوری است. در گذشته تنههای نشانهگذاری شدۀ درختان خرما راهنمای مسافران در این منطقه بوده است (EI2).
شهر توزر
این شهر با 453‘35 تن جمعیت (2006م) مرکز استان توزر است و درگذشته مرکز اداری جرید به شمار میرفت (همانجا؛ «فرهنگ»). منابع اسلامی ضبط تَوْزَر (به فتح تاء) را مشهورتر دانستهاند (یاقوت، 1/ 892؛ تجانی، 163) و به نظر میرسد که خواستهاند این نام را به شکل و وزن عربی درآورند (همانجا؛ EI2)؛ با این حال تلفظ کلمه به صورت تُوزر (به ضمّ تاء) نیز رایج بوده است (تجانی، همانجا).
این شهر را رومیها در صحرای نومیدیا در کنار جویباری کوچک که از کوههای جنوبی جریان مییافت، بنا کردند (لئون افریقی، 2/ 142). پس از آن، توزر برای سدههای پیاپی تمدنی شکوفا داشته است (ثامر، 32).
مردم توزر از بقایای رومیها بودند که پیش از فتح اسلامی در افریقیه سکنا داشتند. در گذشتههای دور نیز گروههایی از بربرها در آنجا اقامت گزیده بودند. پس از فتح اسلامی شماری از قبایل عرب مانند بنواسد، بنوفقعس و بنو مرداس در توزر ماندند (یعقوبی، 350؛ تجانی، 159-160، 163؛ ابن عبدالمنعم، 144-145). توزر در 79ق/ 698م به دست حسّان بن نعمان و به یاری نیروی کمکی که عبدالملک اموی برای وی فرستاد، به صلح گشوده شد. اما بر اساس تاریخ منسوب به ابوطاهر سِلَفی، توزر به دست عُقبة بن نافع، والی افریقیه (49-55 ق؛ بار دیگر 62 ق بب ) فتح شده است. اگر روایت اخیر را بپذیریم، احتمالاً توزر نخست در زمان عقبة بن نافع فتح شده، و سپس از تصرف مسلمانان خارج، و بار دیگر حسان آن را فتح کرده است. آنچه بر فتح توزر به صلح گواهی میدهد، کلیساهایی است که در زمان دیدار تجانی از این شهر در شوال 706/ آوریل 1307 به صورت مخروبه باقی بوده است، بیآنکه دگرگون شده باشد؛ بلکه مسلمانان در مقابل هر کلیسا، مسجدی ساخته بودند (تجانی، 161-162؛ قس: لئون افریقی، همانجا، که به خطا از تخریب توزر به دست مسلمانان سخن گفته است).
از اواسط سدۀ 2ق/ 8 م خوارج در توزر زمینۀ مساعدی برای فعالیت خود یافتند (دائرةالمعارف...، 117). و تا چند سده اباضیه در این شهر حضور داشتند (یاقوت، 4/ 97). یعقوبی در سدۀ 3ق توزر را یکی از بزرگترین شهرهای چهارگانۀ قسطیلیه و مقر فرماندهان این ناحیه دانسته است (همانجا).
از گفتار ابنحوقل در سدۀ 4ق برمیآید که گاه نام قسطیلیه بر مرکز آن توزر نیز اطلاق میشده است (1/ 94؛ نیز نک : یاقوت، همانجا؛ دائرةالمعارف، 116). یاقوت از قول ابنحوقل این شهر بزرگ و آباد را جزو بلاد جرید در منطقۀ زاب بزرگ برشمرده است (همانجا). به عبارت دقیقتر قسطیلیه (بعدها جرید) که برتوزر و شهرهای تابع آن اطلاق میشد، یکی از دو بخش بلاد جرید به شمار میآمد (مراکشی، 355؛ لئون افریقی، 1/ 32).
توزر در نخستین سدههای اسلامی شهری آباد و بزرگ با بارویی استوار، بنا شده از سنگ و آجر و 4 دروازه و مسجد جامع و بازارهای بسیار وصف شده است. پیرامون این شهر را باغهای مرکبات و نخلستانهای بسیار دربرگرفته بود. بیشتر محصول خرمای افریقیه از آنجا به دست میآمد و اغلب روزها هزار شتر بار خرما از توزر صادر میشد. ترنج نیز از دیگر محصولات آن بود؛ اما مزارع جو و گندم آن اندک بود و این محصول را از جاهای دیگر میآوردند و از اینرو بهای آن در بیشتر اوقات بالا بود (ابوعبید، 2/ 708؛ ادریسی، 1/ 277؛ ابنسعید، 127).
این شهر به لحاظ قرار گرفتن در مسیر جادۀ کاروانرو از موقعیت تجارتی مهمی در مبادلۀ کالا با صحرا و سودان و شهرهای افریقیه برخوردار بود. در بازارهای توزر انواع کالا یافت میشد و بازرگانان برای صادرات و واردات بدانجا آمدوشد داشتند و از این رو هیچ شهری به پای توزر نمیرسید (ابنحوقل، همانجا؛ ابناثیر، 8/ 422؛ ابنعبدالمنعم، 144). توجه قبایل مختلف نومیدیا و بربر به بازارهای توزر موجب رونق بیشتر این شهر شده بود (لئون افریقی، 2/ 143).
باغها و نخلستانهای توزر به وسیلۀ شبکۀ گستردهای آبیاری میشد. ابوعبید بکری شبکۀ آبیاری توزر را به خوبی وصف کرده است. به گزارش او آب آشامیدنی شهر از 3 رود تأمین میشد. این آبها در بیرون شهر در محل وسیعی به نام «وادیالجمال» جمع، و از آنجا منشعب میشدند و هر رود به 6 جویبار اصلی و شاخابههای فرعی بسیار تقسیم میشد که در جویهای ساخته شده از سنگ جریان مییافت و باغها و نخلستانها را آبیاری میکرد (همانجا).
در 296ق/ 909م ابوعبدالله شیعی سلطۀ خود را بر قلمرو اغلبیان، از جمله توزر گسترد (نک : طالبی، 737؛ عبدالحمید، 2/ 178). ابوعبیدالله مهدی که هنگام رفتن به سجلماسه و پیوستن به ابوعبدالله از توزر نیز عبور کرده بود، اهالی این شهر را دکاندارانی دیده است که از زینت و شکوه پادشاهی بیبهرهاند (همو، 2/ 590).
در 332ق/ 944م ابویزید مَخلَد بن کیداد خوارجی برضد خلیفه القائم فاطمی قیام کرد. گفته میشود وی در توزر پرورش یافت و پس از فراگرفتن مذهب اباضیه، در توزر کودکان را قرآن میآموخت و هر که را میتوانست بر ضد خلیفه برمیانگیخت و 300 نفر گرد آورد. چون ابن فرکان، فرماندار توزر او را احضار و تهدید کرد، ابویزید ناگزیر از توزر به جبال اوراس رفت (صنهاجی، 1/ 53-54؛ ابناثیر، همانجا).
بعدها موحدون بر توزر مسلط شدند. عبدالمؤمن، خلیفۀ موحدی ــ که از اواخر سال 553 ق/ 1158م با لشکرکشی به افریقیه شهرهایی را فتح کرده، و برخی مناطق را نیز از دست رومیها گرفته بود ــ با فرستادن لشکریانی بلاد جرید، از جمله شهر توزر را فتح کرد و بدینگونه با فتح سراسر افریقیه قلمرو خود را به سوی شرق گسترش داد (مراکشی، 228-230؛ نیز نک : مجموع...، 195-197).
در حدود سال 570 ق/ 1174م توزر از شهرهایی بود که به استیلای ایوبیان درآمد و پس از مدتها نام خلیفه در آنجا در خطبهها یاد شد (ابوشامه، 2/ 18). چندی بعد قراقوش ارمنی، مملوک ایوبیان، به ابنغانیه (از دودمان بنیغانیه، شاخهای از مرابطون که در میورقه حکومت داشتند) پیوست و آنان بر شهرهاییاز افریقیه، از جملهتوزر دست یافتند (ابنخلدون، 6/ 28، 256). به دنبال آن، ابن غانیه علی بن اسحاق میورقی و برادرش یحیى از برابر لشکر یعقوب بنیوسف منصور موحدی (حک 558-580 ق) به بجایه گریختند؛ اما سرانجام در 582 ق/ 1186م ابنغانیه که به هواخواهی از عباسیان برخاسته بود، توزر را یک چند محاصره، و درختان و نخلستانهای اطراف را قطع کرد و در پی تبانی با برخی از مردم شهر بر آنجا مستولی شد. وی اموال کسانی را که در برابر او ایستادگی کردند، مصادره کرد و از آنان سر بها گرفت و هر کسی که پرداخت نمیکرد، او را میکشت و اجساد کشتگان را درون چاهی میانداخت که بعدهاً بئرالشهداء نام گرفت. ابنغانیه در سال بعد در نبرد الحمّه از منصور شکست خورد و به توزر، و از آنجا به صحرا گریخت و سرانجام در 585 ق بر اثر تیری که به ترقوۀ او اصابت کرد، در توزر درگذشت (تجانی، 162؛ ابنعبدالمنعم، همانجا؛ عنان، 2/ 153، 194).
پس از 623 ق/ 1226م که حفصیان دولت خود را در افریقیه تأسیس کردند، امیر ابوابراهیم حفصی حاکم توزر و دیگر شهرهای قسطیلیه گردید (زرکشی، 21؛ عنان، 2/ 375-376). در زمان سلطان ابراهیم حفصی (حک 678-683 ق)، مرغم بن صابر دیابی از سران عربهای بدو بر توزر و چند شهر دیگر مستولی شد (مونس، 2(3)/ 431-432). در اوایل سدۀ 8 ق/ 14م طی آشوبهایی که در اطراف قلمرو حفصیان پدید آمد، بنویملول در توزر ادعای استقلال کردند (ثامر، 49-50). این دولت کوچک که با همکاری مشیخه یا شورای بزرگان در منطقه شکل گرفت، حیاتی سخت آشفته داشت ( دائرة المعارف، 117)؛ تا آنکه در 802ق/ 1400م امیر ابوفارس حفصی (حک 796-837 ق) به توزر لشکر کشید و پس از محاصره، آنجا را گرفت (ابنقنفذ، 197؛ زرکشی، 120).
در 1017ق/ 1608م عثماندایی ــ ازداییهایینـیچری ــ توزر را غارت، سلطۀ ترکان را بر آنجا برقرار کرد (لینپول، 1/ 62، 63؛ نیز نک :EI2). توزر از بحرانی که پس از 1256ق/ 1840م سراسر کشور تونس را فراگرفت، بر کنار نماند. قبیلۀ اولاد الهادف که در سدۀ 10ق/ 16م قدرت را از دست بنویملول بیرون کردند، موقعیت اقتصادی نیرومندی از طریق تجارت کسب کرده بودند و از این راه میتوانستند تفوق خود را در شورای بزرگان تحمیل نمایند و پیش از افول قدرت در دوران اصلاحات تاریخی تونس، در مقام مالیاتبگیران بیلیک عمل میکردند (EI2). در همین دوران بنومرداس که یکی از قبایل مهم ساکن در شهر بودند، با گروه دیگر یعنی فطناسه که اشراف و بزرگان در آن جای میگرفتند، دشمنی داشتند و هر دو گروه نیز کمتر تحت فرمان حاکم تونس بودند (لئون افریقی، 2/ 143). امروزه برخی از مردم توزر خود را یمنی یا حجازی میدانند یا مانند اولاد الهادف ادعای انتساب به یهود میکنند (EI2).
ثروت اصلی منطقۀ جرید امروزه نیز همچون گذشته به سبب نخلستانهای پرثمر آن است که برطبق آمار 1341ش/ 1962م تقریباً به یک میلیون نخل بالغ میشود و بخش مهمی از آن به توزر تعلق دارد ( دائرةالمعارف، 116؛ نیز نک : EI2).
گروهی از علما و دانشمندان به توزر منسوباند، از جمله: بجبج بن خداش ابوسعید مغربی (د 296ق)، شاگرد ابن سحنون (ابن ماکولا، 1/ 207)؛ ابوحفص عمربن احمد توزری، استاد سِلفی (یاقوت، 1/ 893)؛ ابن کردبوس عبدالملک بن قاسم توزری (د پس از 575 ق)، مورخ؛ ابن شباط محمدبن علی توزری (د 681 ق)، ادیب، مورخ و مهندس آبیاری؛ عمربن عبدالرحمان قرشی توزری (د 858 ق)، منجم (نک : زرکلی، 4/ 161، 5/ 49، 6/ 283)؛ ابننحوی یوسف بن محمد (د 513)، فقیه و شاعر (همو، 8/ 247)؛ و ابن مصری محمدبن علی توزری، مؤلف الغرة اللائحة (سبکی، 8/ 60 قس: حاجی خلیفه، 2/ 1198).
مآخذ
ابن اثیر، الکامل؛ ابن حوقل، محمد، صورة الارض، به کوشش کرامرس، لیدن، 1938م؛ ابن خلدون، العبر، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، 1401ق/ 1981م؛ ابن سعید مغربی، علی، الجغرافیا، به کوشش اسماعیل عربی، بیروت، 1970م؛ ابنعبدالمنعم حمیری، محمد، الروض المعطار، به کوشش احسان عبـاس، بیروت، 1980م؛ ابن قنفـذ، احمد، الفارسیة فـی مبادیء الدولة الحفصیته، به کوشش محمد شاذلی نیفر و عبدالمجید ترکی، تونس، 1968م؛ ابن ماکولا، علی، الاکمال، به کوشش عبدالرحمان معلمی یمانی، حیدرآباددکن، 1381ق/ 1961م؛ ابوشامه، عبدالرحمان، عیون الروضتین، به کوشش احمد بیسومی، دمشق، 1992م؛ ابوعبید بکری، عبدالله، المسالک و الممالک، به کوشش وان لون و ا. فره، تونس، 1992م؛ ادریسی، محمد، نزهة المشتاق، بیروت، 1409ق/ 1989م؛ تجانی، عبدالله، الرحلة، به کوشش حسن حسنی عبدالوهاب، تونس، 1377ق/ 1958م؛ ثامر، حبیب، هذه تونس، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ حاجی خلیفه، کشف؛ دائرةالمعارف التونسیة، تونس، 1994م؛ زرکشی، محمد، تاریخ الدولتین الموحدیة و الحفصیة، به کوشش محمد ماضور، تونس، 1966م؛ زرکلی، اعلام؛ سبکی، عبدالوهاب، طبقات الشافعیة الکبرى، به کوشش عبدالفتاح محمد حلو و محمود محمد طناحی، قاهره، 1971م؛ صنهاجی، محمد، اخبار ملوک بنی عبید و سیرتهم، به کوشش تهامی نقره و عبدالحلیم عویس، قاهره، 1401ق؛ طالبی، محمد، الدولة الاغلبیة، ترجمۀ منجی صیادی، بیروت، 1985م؛ عبدالحمید، سعد زغلول، تاریخ المغرب العربی، اسکندریه، 1979م؛ عنان، محمدعبدالله، عصر المرابطین و الموحدین فی المغرب و الاندلس، قاهره، 1384ق/ 1964م؛ لینپول، استنلی و دیگران، تاریخ دولتهای اسلامی و خاندانهای حکومتگر، ترجمۀ صادق سجادی، تهران، 1363ش؛ لئونافریقی، حسن بن محمد وزان، وصف افریقیا، به کوشش محمد حجی و محمد اخضر، بیروت، 1983م؛ مجموع رسائل موحدیه، به کوشش لوی پروونسال، رباط، 1941م؛ مراکشی، عبدالواحد، المعجب فی تلخیص اخبار المغرب، به کوشش محمد سعید عریان و محمدعربی علمی، قاهره، 1368ق/ 1949م؛ مونس، حسین، تاریخ المغرب و حضارته، بیروت، 1412ق/ 1992م؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، «البلدان»، همراه الاعلاق النفیسۀ ابنرسته، به کوشش دخویه، لیدن، 1891م؛ نیز: