توابین
تَوّابین، گروهی از شیعیان کوفه که در 65ق/ 684م به خونخواهی امام حسین بن علی(ع) قیام کردند. دربارۀ این قیام و جـزئیات آن، اخباریِ بزرگ عراق، ابومخنف (ه م) اثری خاص ــ غالباً با استناد بـه شاهدان عینی (مثلاً نک : طبری، 5/ 544، 555، 598) ــ داشته است (نک : ابن ندیم، 105) و از مورخان کهن، بلاذری (د279ق/ 892م) با رعایت اختصار، و طبری (د 310ق/ 922م) این واقعه را با تفصیل بیشتری روایت کردهاند.
چند ماهی پس از واقعۀ کربلا (محرم 61/ اکتبر 680)، گروهی از شیعیان کوفه که از یاری نرساندن به امام حسین(ع) سخت اظهار پشیمانی میکردند، در خانۀ سلیمان بن صُرَد خُزاعی گرد آمدند (بلاذری، 5/ 204-205؛ طبری، 5/ 552-553). در این جمع که شمار آنان را حدود 100 تن برآورد کردهاند (همو، 5/ 554)، از همه مشهورتر سلیمان بن صرد، صحابی کهنسال پیامبر(ص) (نک : ابن عبدالبر، 2/ 649-650؛ طوسی، 68) بود که پیش از آن در پیکار صفین در صف لشکریان امام علی(ع) حضور داشت و خود از کسانی بود که امام حسین(ع) را با نامه، به کوفه دعوت کرده بود (ابن سعد، 6/ 25). پس از او مُسَیِّب بن نَجبَۀ فَزاری از اصحاب امام علی(ع) و عبدالله بن سعد بن نُفَیل اَزدی و عبدالله ابن وال تَیمی و رِفاعَة بن شَدّاد بَجَلی ــ که همگی از بزرگان شیعه در کوفه شمرده میشدند ــ قابل ذکرند (بلاذری، همانجا؛ طبری، 5/ 552). با آنکه در باب مقدمات این گردهمایی، در مآخذ موجود چیزی نیامده است، میتوان حدس زد که این 5 نفر ــ و شاید از همه بیشتر سلیمان ــ با توجه به نفوذ آنان، در گردآوردن شیعیان شهر سهم عمده داشتهاند.
محور خطابهها در این گردهمایی، اظهار توبه از رها کردن امام حسین(ع) و نیز تصمیم به انتقام از قاتلان و مسببان شهادت آن حضرت بود و سرانجام حاضران به توصیۀ دیگر بزرگان جمع با سلیمان بن صرد به عنوان رهبر قیام بیعت کردند (بلاذری، 5/ 205؛ طبری، 5/ 552-553). سلیمان در نامهای به شیعیان مداین و بصره، ضمن تأکید بر اهداف قیام، ربیعالآخر 65 را موعد گـرد آمدن هواداران قیـام در نُخیلـۀ کوفـه ــ که ظاهراً لشکرگاه بـود ــ تعیین کرد و پیشنهاد او از سوی شیعیان این دو شهر مورداستقبال قرار گرفت (بلاذری، 5/ 206؛ دربارۀ متن نامه، نک : طبری، 5/ 555-558). تعیین این مدت در واقع برای جذب هواداران بیشتر و گردآوری سلاح بود (همانجا). البته در همان گردهمایی نخستین، کسانی از بزرگان شیعه اموال خود را وقف مخارج قیام کردند (نک : بلاذری، همانجا؛ طبری، 5/ 555).
مرگ یزید در ربیع الاول 64/ نوامبر 683 و آشفتگیهای ناشی از آن، فرصت مناسبی برای توابین پدید آورد؛ به ویژه که کوفیان در غیبت عبیدالله بن زیاد، عامل یزید جانشین او را از شهر اخراج کردند و اندکی بعد عبدالله بن یزید خطمی از سوی عبدالله بن زبیر (ه م) به امارت کوفه منصوب شد (بلاذری، 5/ 207). این تحولات شماری از یاران سلیمان را بر آن داشت تا به وی پیشنهاد کنند که عامل کوفه را اخراج، و دعوت به خونخواهی را علنی کند؛ اما به نظر سلیمان، چنانکه خود به تصریح گفت، با وجود اشراف کوفه ــ و در واقع عاملان اصلی واقعۀ کربلا ــ امکان پیروزی بسی اندک بود و او یاران را به خویشتنداری و فرستادن داعیان به شهرهای گوناگون برای گسترش دعوت فراخواند (طبری، 5/ 558-559). البته نباید فراموش کرد که مختار بن ابی عبید ثقفی نیز اندک زمانی پس از ورود حاکم زبیری کوفه به شهر وارد شده، و با شعار خونخواهی امام حسین(ع) درصدد گردآوری هوادار بود (بلاذری، همانجا؛ طبری، 5/ 560). مختار که سلیمان را در سیاست و جنگاوری صاحب بصیرت نمیدانست (بلاذری، همانجا؛ طبری، 5/ 561)، گرچه توانست شماری از هواداران جنبش توابین را جذب کند، اما اکثریت همچنان با سلیمان بود (بلاذری، 5/ 212-213؛ طبری، 5/ 580).
چون حاکم زبیری کوفه از تحرکات شیعه آگاهی یافت، در خطابهای ضمن نفرین بر عوامل فاجعۀ کربلا، با جنبش خونخواهی امام حسین(ع) موافقت نشان داد و توابین را به جنگ با سپاهیان شام به سرکردگی ابن زیاد که از جانب مروان ابن حکم و فرزندش عبدالملک، رو به سوی عراق داشت، تشویق کرد (بلاذری، همانجا؛ طبری، 5/ 561-562). عبدالله بن یزید بعدها نیز بار دیگر موضوع اتحاد برای مقابله با ابن زیاد را پیش کشید، اما سلیمان که جهاد تحت لوای عبدالله بن زبیر را گمراهی میشمرد، پیشنهاد او را نپذیرفت (بلاذری، 5/ 209؛ طبری، 5/ 586، 588، 591-592). البته سلیمان ابن زیاد را مقصر اصلی واقعۀ کربلا میشمرد و خود در اندیشۀ پیکار با او بود و به همین سبب حتیٰ پیشنهاد یار خود عبدالله بن سعد، مبنی بر انتقام از دیگر عوامل حاضر در کوفه، مانند عمر بن سعد را نیز رد کرد (بلاذری، همانجا؛ طبری، 5/ 585-586). با این همه، حضور حمید بن مسلم ــ که در واقعۀ کربلا جزو سپاهیان اموی بود و گفتهاند همو بود که همراه خولی اصبحی سر امام حسین(ع) را به کوفه آورد (نک : بلاذری، 3/ 206) و بعدها حتیٰ مختـار نیز درصـدد انتقام از او برآمد (همو، 5/ 240) ــ در صف توابین مایۀ شگفتی است (مثلاً نک : طبری، 5/ 554، 598، که بخشهایی از قیام توابین را از او روایت کرده است). به هر حال، موافقت حاکم کوفه با توابین موجب شد تا آنان آشکارا به تجهیز و گردآوری نیرو بپردازند (بلاذری، 5/ 208؛ طبری، 5/ 563).
سرانجام زمان موعود فرا رسید و سلیمان در آغاز ربیعالآخر 65/ نوامبر 684 در نخیلۀ کوفه اردو زد و کسانی را به شهر فرستاد تا با شعار «یا لثارات الحسین» هواداران را گرد آورند (بلاذری، همانجا؛ طبری، 5/ 583). با آنکه گفتهاند بیش از 15 هزار نفر در «دیوان» یا دفتر جنگجویان ثبتنام کرده بودند، اما بر اثر فعالیتهای مختار ثقفی، تنها حدود 4 یا 5 هزار نفر در نخیله حاضر شدند و بعدها از این شمار باز هم کاسته شد تا جایی که سلیمان را به اظهار شگفتی و گلایه واداشت (بلاذری، 5/ 208). با این همه، روایتهای جالبی نیز از میزان محبوبیت شعارها و اهداف توابین در دست است (نک : طبری، 5/ 583-584).
سلیمان بن صرد در نخیله ضمن خطابهای، بار دیگر تأکید کرد که این قیام تنها برای رسیدن به «رضوان» خداست و نه اموال و اهداف دنیوی (بلاذری، همانجا؛ طبری، 5/ 585). توابین چون به ناحیۀ کربلا و مضجع امام حسین(ع) رسیدند، شیون و زاری از ایشان برخاست و بار دیگر بر توبه از گناه یاری نرساندن به آن حضرت و انتقام از قاتلان ایشان پای فشردند (بلاذری، 5/ 209؛ طبری، 5/ 589-590). در قَرقیسیا (بر کنار نهر خابور در جزیره، نک : یاقوت، 4/ 65-66)، زُفَر بن حارث کلابی، از توابین پذیرایی کرد (بلاذری، همانجا؛ طبری، 5/ 593-594) و به پیشنهاد او، توابین به سوی عینالورده در شمال جزیره (اکنون در شمال سوریه و کنار مرز با ترکیه)، روی نهادند که سپاه انبوه عبیدالله بن زیاد از آن حوالی قصد نفوذ در خاک عراق را داشت (بلاذری، 5/ 209-210؛ طبری، 5/ 594-595؛ برای مسیر توابین به سوی رأسالعین، نک : موسیل، 351).
سلیمان پس از استقرار در عینالورده، نخست گروهی از سپاهیان خویش را به فرماندهی مسیب بن نجبه، به سوی مقدمۀ سپاهیان شام فرستاد و در جنگ سختی که درگرفت، شامیان شکست خوردند (بلاذری، 5/ 210؛ طبری، 5/ 597-598). ابن زیاد، حصین بن نمیر را با سپاهی انبوه بر سر توابین گسیل داشت و سلیمان هم از اردوگاه خویش (در اواخر جمادیالاول 65/ ژانویۀ 685) پیش آمد (بلاذری، همانجا؛ طبری، 5/ 598). ظاهراً حصین بن نمیر چندان مایل به جنگ نبود، اما سلیمان پای بر جنگ فشرد (بلاذری، 5/ 212) و با آنکه اکثریت با شامیان بود، به سبب پایداری توابین، جنگ به روز بعد نیز کشیده شد (همو، 5/ 210؛ طبری، همانجا). ابن زیاد بار دیگر سپاه انبوهی به یاری شامیان گسیل داشت، اما توابین پایداری بسیار نشان دادند (بلاذری، همانجا)؛ چندانکه گفتهاند سلیمان وشماری دیگر از سپاه توابین نیام شمشیرهای خویش شکستند (طبری، 5/ 599). سرانجام حصین بن نمیر به تیرباران متوسل شد که بر اثر آن سلیمان بن صرد به خاک افتاد و درفش توابین چنانکه سلیمان پیش از آغاز جنگ گفته بود (همو، 5/ 596، 599)، به مسیب بن نجبه رسید و پس از کشته شدن او عبدالله بن سعد بن نفیل، و سپس عبدالله بن وال آن را به دست گرفتند (بلاذری، 5/ 210-211؛ طبری، 5/ 599-600؛ نیز نک : ابن سعد، 6/ 25-26). با قتل او، رفاعة بن شداد لشکریان را به بازگشت فراخواند (طبری، 5/ 602-603)، اما کسانی تا پاسی از شب همچنان به جنگ ادامه دادند (همو، 5/ 604-605). سرانجام رفاعه همراه بازماندۀ سپاه، شبانه از عینالورده رخت برکشید (همانجا).
چنانکه پیشتر آمد، قرار بود کسانی از شیعیان مداین و بصره به توابین کوفه بپیوندند، اما به سببی که روشن نیست، چنین نشد و سعد بن حذیفة بن یمان هم که با گروهی از شیعۀ مداین به قصد یاری توابین بیرون آمد، در میانۀ راه از سرنوشت توابین آگاهی یافت و بازگشت (بلاذری، 5/ 211؛ طبری، همانجا). مختار ثقفی پس از بازگشت توابین به کوفه، در نامهای به رفاعه، ضمن ستایش از سلیمان و توابین، او و یارانش را دعوت کرد تا به وی بپیوندند و آنها پذیرفتند (بلاذری، 5/ 213؛ طبری، 5/ 605).
با آنکه توبه از گناه یاری نرساندن به امام حسین (ع) و انتقام از قاتلان آن حضرت، مضامینی است که پیوسته از سوی توابین تکرار میشد، اما بنابر نشانههای صریح، آنها برای خلافت نیز اندیشههایی داشتند؛ چنانکه سلیمان در آغاز نبرد، خواهان خلع عبدالملک و اخراج عوامل عبدالله بن زبیر و سپردن منصب خلافت به اهل البیت(ع) شد و یاران او نیز این مضامین را تکرار میکردند (نک : بلاذری، 5/ 210؛ طبری، 5/ 588، 559، 598). قیام توابین از معدود حرکتها در سدۀ نخست هجری است که مضامین دینی در آن به نحو آشکارتری جلوه یافته است.
مآخذ
ابن سعد، الطبقات الکبریٰ، بیروت، دارصادر؛ ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، 1380ق/ 1960م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج 5، به کوشش گویتین، بیتالمقدس، 1938م؛ همان، ج 3، به کوشش محمدباقر محمودی، بیروت، 1397ق/ 1977م؛ طوسی، محمد، الرجال، نجف، 1380ق/ 1961م؛ طبری، تاریخ؛ یاقوت، بلدان؛ نیز: