تنوخ
تَنوخ، عنوان اتحادیهای کهن متشکل از چندین قبیلۀ بزرگ عرب قحطانی و عدنانی. این قبایل به روزگار کهن همپیمان شدند که در بحرین اقامت گزینند و از مصالح و منافع هم دفاع کنند. این پیمان به سبب نقشی که در تأمین مصالح سیاسی ـ اجتماعی این قبایل ایفاء کرد، با گذشت زمان به عنوان نسب مشترکی برای این قبایل درآمد. هرچند دربارۀ این پیمان و قبایل تشکیلدهنده و نیز زمان آن گزارشهای متفاوت، با پردازش داستانی وجود دارد، اما با تحلیل این آگاهیها برپایۀ دانستههای جنبی از منابع تاریخی و یافتههای باستانشناختی جدید میتوان سیر حوادث تاریخی تنوخ را در بحرین، بینالنهرین و شام دنبال کرد:
تنوخ در بحرین
واژۀ تنوخ به معنای «اقامت» و «ماندگاری»، ظاهراً در پی تصمیم این قبایل بر اقامت در بحرین، به این اتحادیه اطلاق شد (نک : کلبی، 2/ 646؛ زمخشری، 1/ 73؛ سمعانی، 1/ 484؛ ابن اثیر، اللباب، 1/ 225؛ ابن منظور، نیز تاجالعروس، ذیل تنخ). بحرین به ویژه در حدود سدۀ 1ق/ 7م، شاهد مهاجرت قبایل مختلف از غرب و جنوب جزیرةالعرب بود. رشد جمعیت عربهای عدنانی و بسنده نبودن سرزمینهای حجاز و تهامه در تأمین آزوقۀ آنان، و نیز وقوع جنگهای شدید میان قبایل ساکن در این ناحیه، بیشک از عوامل مهم مهاجرت اینان از جنوب شبه جزیرۀ عربستان به شمال، بهویژه بحرین بوده است (نک : طبری، 1/ 609-610؛ ابوالفرج، 13/ 80-81؛ حمزۀ اصفهانی، 63؛ ابن اثیر، الکامل، 1/ 340؛ آل ملا، 2/ 14؛ «القبائل...»، 75-76). هرچنـد در منابع، جـزئیات این مهاجـرت ــ که بیشتر آن برگـرفته از روایات کلبـی است ــ بـه افسانه میماند، اما با صرفنظر از تقدم و تأخر ورود این قبایل به بحرین و نیز پیوستن آنان به این اتحادیه، این اندازه آشکار است که شاخههایی از قبایلی همچون ازد، قضاعه، ایاد، تغلب، تمیم، بکر بن وائل، عبدالقیس، لخم و جز آنها که به بحرین کوچیده بودند، این اتحادیه را به وجود آوردند (طبری، 1/ 610؛ ابوعبید، 1/ 22؛ ابناثیر، آل ملا، همانجاها). در برخی از منابع به قبیلههای قضاعه و ازد تنوخ اطلاق شده است، برخی دیگر هم ضُجاعمه و دوس را که ساکن بحرین بودند، تنوخ نامیدهاند (ابن خلدون، 2/ 299؛ قلقشندی، 178؛ سویدی، 423؛ زیدان، 231). منابع کهن زمان این پیمان را عصر ملوکالطوایف (اشکانیان) (نک : طبری، همانجا؛ ابن اثیر، همان، 1/ 341؛ ابن سعید، 1/ 218)، و پژوهشگران جدید، زمان آن را در حدود سال 190م تخمین زدهاند («القبائل...»، 79). جواد علی تنوخ را همان قوم تانویت مذکور در آثار بطلمیوس، جغرافیدان یونانی سدۀ 2م، دانسته است که در زمان او میزیستند (نک : 3/ 169؛ نیز: «القبائل»، همانجا؛ بلو، 660).
تنوخ در بینالنهرین
این قبایل پس از چندی اقامت در بحرین، به عراق رفتند و با استفاده از درگیریهای بنی ارم (ارمانیون = از عاد ارم) با اردوانیون (از ملوک الطوایف)، آنان را از سواد عراق بیرون راندند (طبری، 1/ 610-611؛ ابن اثیر، همانجا؛ ابن خلدون، 2/ 285؛ آل ملا، 2/ 15) و خود در منطقهای واقع در غرب فرات، میان حیره و انبار ساکن شدند (همانجا؛ پیگولوسکایا، 624). به تنوخیان این منطقه، به سبب آنکه به شهرها داخل نمیشدند و با مردم آمیزش نداشتند، «عرب ضاحیه» میگفتند (طبری، 1/ 612؛ ابن خلدون، همانجا).
مقارن با برپایی دولت ساسانی (226م)، 3 گروه تنوخ، عباد و احلاف ساکنان اصلی حیره بودند، و چون تنوخ نخواستند در حیره زیر فرمان اردشیر بابکان زندگی کنند، راه بادیه را در پیش گرفتند (ابن خلدون، 2/ 200-201)، اما گویا عباد هم مسیحیانی مرکب از قبایل مختلف، از جمله تنوخ بودند (نک : حمزه، 18؛ سالم، 226؛ مرادیان، 9). البته برخی منابع هم، احلاف را به همراه نزار و فهم 3 بطن از تنوخ دانستهاند (نک : یاقوت، المقتضب، 329؛ قلقشندی، همانجا).
به هر حال تنوخیان در عراق به رهبری مالک بن زهیر (مالک بن فهم) حکومتی تشکیل دادند. پس از مالک برادرش عمرو و سپس برادرزادهاش جذیمۀ اَبرش (از ازد یا قضاعه) در رأس آن حکومت قرار گرفتند (طبری، ابن اثیر، همانجاها؛ ابنسعید، 1/ 219؛ ابن خلدون، 2/ 285). در کتیبهای نبطی، جذیمه با عنوان «شاه تنوخ» وصف شده است (نک : بازورث، 597). جذیمه نیز حکومت را به خواهرزادهاش، عمرو بن عدی (بن نصربن ربیعة بن لخم) واگذار کرد که وی از آل نصر، شاخهای از بنیلخم بود (آل ملا، همانجا). بیشتر تاریخنگاران وی را نخستین پادشاه حیره از آل نصر یا آل لخم و نیز مؤسس دولت مناذره در حیره شمردهاند (نک : حمزۀ اصفهانی، 65؛ ابن خلدون، 2/ 314؛ زیدان، 263؛ عزاوی، 1/ 103؛ مهران، 581؛ نولدکه، 51). پس از این، دولتهای بنی لخم یا آل منذر به عنوان کارگزاران دولت ساسانی نه تنها همچون سدی، حایل میان ایران و عرب بادیه بودند، بلکه به نفع دولت ایران با روم و دولت دستنشاندۀ آن، غسانیان، در سوریه وارد جنگ میشدند (تقیزاده، 132؛ محمدی، 1/ 241-242؛ بازورث، 600). البته قبایل ساکن در عراق و حیره، از جمله تنوخ با استفاده از احوال پریشان اوایل حکومت شاپور ذوالاکتاف به مرزهای ایران تاختند؛ اما شاپور به زودی آنها را سرکوب کرد و شماری از اعراب این نواحی به قلمرو روم گریختند. چون شاپور بر اوضاع مسلط شد، با آلمنذر ائتلافی برضد دولت روم پدید آورد. پس از آن دولت حیره قوت یافت و قلمروش از فرات تا شام و نجد گسترده شد (تقیزاده، 122). امرؤالقیس بن عمرو و پسرش نعمان از نامدارترین پادشاهان این سلسلهاند (برو، 127؛ مهران، 584؛ تقیزاده، 122-123). مورخان این سلسله را «آل لخم»، «آل نصر» و «آل تنوخ» هم نامیدهاند و در نقل اخبار و نیز منشأ و شمار پادشاهان و مدت حکومت آنان با هم اختلافنظر دارند (نک : حمزۀ اصفهانی، 66-67؛ زیدان، 263-264؛ برو، 123؛ مهران، 581-595؛ سالم، 1/ 221-222). سرانجام خسروپرویز آن دولت را منقرض کرد.
تنوخ در شام
چون اردشیر بابکان، ملوکالطوایف را از میان برداشت و بر اعراب حیره سخت گرفت، بیشتر تنوخیان به شام کوچیدند و به قبایل قضاعه پیوستند (حمزۀ اصفهانی، 65-66؛ ابن اثیر، الکامل، 1/ 384؛ عزاوی، همانجا؛ نولدکه، 50؛ بازورث، 597). بعدها پس از کشته شدن نعمان بن منذر هم گروهی دیگر از تنوخیان که به احتمال بسیار مسیحی بودند یا سپس مسیحی شدند و به شام کوچیدند (اصطخری، 20؛ حمزه، 19؛ پیگولوسکایا، همانجا؛ النصرانیة، 1/ 31). آوردهاند که پادشاه روم آنان را بر اعراب شام حکومت داد (یعقوبی، 1/ 206)، تا اینکه بنوسلیح داخل شام شدند و بر تنوخ غلبه یافتند (یعقوبی، همانجا؛ مسعودی، 2/ 112؛ ابن خلدون، 2/ 298). این تنوخیان مسیحی پس از اسلام هم باقی بودند؛ زیرا در آثار سریانی، از اسقفهایی از قبیلۀ تنوخ یاد شده است (نک : النصرانیة، 1/ 99؛ پیگولوسکایا، 625؛ باومشتارک، 257). معرة النعمان، زیستگاه اصلی تنوخ، به ویژه تنوخ مسیحی بود (قلقشندی، 178؛ سویدی، همانجا)، و یاقوت این ناحیه را منسوب به نعمان بن غطفان تنوخی دانسته است ( بلدان، 5/ 156). در شام، قبایل دیگری هم به تنوخ پیوستند و از اینرو ست که برخی، شام را محل پدید آمدن پیمان اتحاد تنوخی دانستهاند (نک : حمزه، 20).
مقارن فتوحات اسلامی، گویا تنوخیان شام در حلب و قنسرین میزیستند (بلاذری، 144-145). در این زمان تنوخ با قبایل مسیحی دیگری همچون بهراء، کلب، سلیح و غسان همپیمان بود (یعقوبی، 1/ 257؛ ابن اثیر، الکامل، 2/ 395؛ ابن کثیر، 6/ 263). چون خالد بن ولید در 12ق/ 623م، دومة الجندل را گشود، شماری از تنوخ و گروهی از عشایر قبایل مذکور، به نبرد با او برخاستند (ابن اثیر، الکامل، 2/ 395-396؛ ابن کثیر، همانجا؛ دربارۀ جنگهای تنوخ با فاتحان مسلمان، نیز نک : بلاذری، 144-145، 164؛ ابن کثیر، 7/ 4؛ یاقوت، بلدان، 2/ 184-186؛ ابنعدیم، بغیة...، 1/ 152؛ زبدة، 1/ 26-29؛ ابن خلدون، 2/ 542-543).
به نقلِ برخی منابع متأخر گروهی از تنوخ عراق برای شرکت در فتوح شام، پیش ابوعبیده آمدند و او پس از فتح شام، آنان را در شهرهای شمالی همچون معرة النعمان، قنسرین، حماه و دیگر جایها اسکان داد (نک : حمزه، 21). در صورت صحت این گزارش، باید گفت که اسکان تنوخ عراق در میان خویشاوندان مسیحی خود در شام و عامل قرابت قومی میان آنها، نقش مهمی در تسهیل رشد اسلام در آن منطقه داشته است (همو، 22). تنوخ در زمان امویان نیز نقش مهمی ایفا کردند و در جنگ صفین (37ق/ 648م)، به سرکردگی نعمان بن جبلۀ تنوخی، معاویه را یاری دادند (ابن عدیم، بغیة، 3/ 1496؛ نیز نک : حمزه، 34). در همین روزگاران تنوخ شام همچون سدی در مقابل حملات روم عمل میکردند (حسین، 10؛ حمزه، 34-35؛ لامنس، 427). اما چون مروان دوم بر اینان سخت گرفت، تنوخیان نیز شکست او را از عباسیان در 127ق/ 745م مغتنم شمردند و در قنسرین به لشکر او تاختند و ساز و برگ آنان را به غارت بردند (ابنعدیم، زبدة، 1/ 53؛ ولهاوزن، 181؛ میور، 319).
پس از آن تا زمان خلافت مهدی عباسی (158-169ق) تنوخیان مسیحی در قنسرین میزیستند. مهدی در 165ق/ 781م آنان را واداشت تا اسلام آورند (یعقوبی، 2/ 398-399؛ ابنعدیم، بغیة، 1/ 562؛ نیز: نک : حتی، 360). اندکی پس از درگذشت هارونالرشید (193ق/ 809م)، تنوخ و دیگر ساکنان حاشیۀ حلب به این شهر حمله کردند، اما توفیق نیافتند و اهل حلب آنها را راندند (بلاذری، 145-146). در اواخر خلافت امین و آغاز خلافت مأمون در 198ق/ 814م، مقارن با بروز انقلابهایی در شام، تنوخیان حلب به رهبری منیع تنوخی برضد عباسیان قیام کردند. یعقوب بن صالح هاشمی، امیر شام، پس از سرکوب قیام، آنان را از حلب تبعید کرد (بلاذری، 146؛ نیز نک : حمزه، 36). به احتمال بسیار، پس از این شکست تنوخیان حلب در جبال غربی شام، در شمال از سواحل لاذقیه و در جنوب تا صیدا، پراکنده شدند (همو، 37). برخی از منابع بر آناند که ابوجعفر منصور عباسی (136-158ق)، تنوخیان معرة النعمان را برای مقابله با هجوم رومیان، به سواحل شام و جبال غربی کوچاند. عدهای از آنان نیز در لاذقیه ساکن شدند و برخی دیگر راه لبنان را در پیش گرفتند (دروزه، 1/ 5؛ ابوصالح، 26-27؛ ابوعزالدین، 184-185؛ حمزه، 61). در خلافت المستعینبالله (248-252ق/ 862-866م) یوسف بن ابراهیم تنوخی معروف به قصیص در معره قیام کرد و با جمعیت انبوهی از تنوخ به قنسرین رفت؛ خلیفه پس از سرکوب این شورش، امارت لاذقیه و اطراف آن را به وی واگذار کرد (یعقوبی، 2/ 497؛ کردعلی، 1/ 167؛ همدانی، 246، که فضیض گفته است).
در این روزگار، تنوخیان در غرب شام اماراتی داشتند. برخی از امرای آنان مثل امیرمسعود در 216ق/ 831م، مأمون را در دفع قیام قبطیها در مصر یاری داد و پس از آن، مأمون امارت او را به رسمیت شناخت (شدیاق، 2/ 281-282؛ دروزه، 2/ 26؛ حمزه، 57). در 256ق/ 870م، المعتمد عباسی، امارت جبل بیروت و ولایت صیدا را به نعمان بن عامر تنوخی، و پس از او به فرزندش واگذار کرد. نعمان که خلیفه را در دفع شورشی در فلسطین یاری کرده بود (شدیاق، 2/ 283؛ حمزه، 58)، در دوران امارت طولانی خود (257-325ق/ 876-937م) درگیریهای بسیاری با روم داشت (همانجاها). احمد بن طولون پس از بنیاد دولتی در مصر (حک 254-270ق/ 868-884م)، امارت نعمان را بر بیروت و صیدا به رسمیت شناخت (شبارو، 54؛ ابوصالح، 30-31). در زمان اخشیدیان هم تنوخیان بر صیدا امارت داشتند (نک : حمزه، 60).
در سدۀ 3ق، با اوجگیری فعالیت اسماعیلیان در بلاد شام (نک : کرد علی، 1/ 180؛ حمزه، 59)، قرامطه به رهبری حسین بن زکرویه (ه م)، مکنى به صاحب الخال، به برخی شهرهای شمالی شام از جمله حماه و معرة النعمان نفوذ کردند، در این هنگام امیر جهیر بن محمد تنوخی بر معرة النعمان امارت داشت (نک : ثابت ابن سنان، 20؛ جندی، 107). هرچند در طول نزاع فاطمیان و قرامطه میان تنوخ دودستگی پیش آمد، اما پس از شکست قرامطه، همه به فاطمیان پیوستند (شدیاق، 2/ 286-288؛ حمزه، 66). پس از فتح شام هم از سوی فاطمیان، در 360ق/ 971م (یا 357ق/ 968م) جعفر بن فلاح کتامی، از سرداران سپاه فاطمی، امیر سیفالدوله منذر بن نعمان تنوخی را پس از اعلام بیعت با فاطمیان، به حکومت غرب شام ــ که شامل بیروت هم میشد ــ منصوب کرد (شدیاق، 2/ 286؛ تدمری، 140).
تنوخ لبنان شمالی با پیوستن به دعوت نوپای دروزی در اوایل سدۀ 5 ق، نقش مهمی در گسترش این دعوت در منطقه ایفا کردند (نک : حتی، 81). گویا در این هنگام امیر ابوالفوارس معضاد از سوی داعی دروزی، المقتنی به ادارۀ امور دعوت دروزی، در جایی که اکنون به «جبل لبنان» موسوم است، منصوب شد (نک : رسائل...، 357؛ هشی، 38-39؛ حمزه، 69). در زمان تعقیب دروزیان توسط الظاهر فاطمی، قلمرو تنوخ پناهگاه بسیاری از دروزیان تحت تعقیب بود (همو، 71). البته گفتنی است که همۀ تنوخیان به دعوت دروزی نپیوسته بودند.
در خلال جنگهای صلیبی، به رغم پیشرویهای مسیحیان در طرابلس و بیروت، تنوخیان امارت خود را در غرب یا جبل الغرب حفظ کردند (نک : شدیاق، 2/ 294-296؛ صالح بن یحیى، 48-49؛ حمزه، 81-87) و گویا درگیریهایی هم با نیروهای صلیبی در بیروت داشتند (نک : صالح بن یحیى، همانجا؛ حمزه، 90). پس از آنکه امارت تنوخ در غرب به امیر بحتر بن شرفالدوله علی منتقل شد، این سلسله به آل بحتر (بنی بحتر) مشهور شد (نک : ابن سباط، 1/ 83؛ صالح بن یحیى، 43 بب ؛ هشی، 37؛ حتی، 383، 404؛ حمزه، 89). برخی از حاکمان بحتری، آل زنگی را در جنگ با صلیبیان یاری کردند (نک : شدیاق، 1/ 268؛ ابن سباط، 1/ 87؛ هشی، 44؛ حمزه، 91). آل بحتر در دوران حکومت بر منطقۀ غرب، با ایجاد روابط بازرگانی با تاجران اروپایی باعث شکوفایی اقتصاد این ناحیه شدند و جمعیت این منطقه به نحو چشمگیری افزایش یافت (حتی، 406).
پس از استیلای سلطان سلیم اول عثمانی در 922ق/ 1516م بر شام امارت آل بحتر به ضعف گرایید (شدیاق، 1/ 292-293؛ حتی، 450). در این زمان مرکز حکومت آل بحتر و تنوخ از غرب به «شوف» منتقل شد و امرایی از اینان در مناطقی از شوف تا 1043ق/ 1633م امارت داشتند. سرانجام آل معن به عنوان حاکمان جدید لبنان مرکزی و شمالی، جایگزین تنوخ شدند و بقایای حکام تنوخی را قتل عام کردند (شدیاق، 1/ 129-130؛ حسین، 12؛ ابوعزالدین، 227؛ حمزه، 218-219). اینک حضور تنوخیان در بیروت تنها به خیابانی به نام «شارع التنوخیون» محدود است (EI2).
مآخذ
آل ملا، عبدالرحمان، تاریخ هجر، مطابع الجواد، 1411ق/ 1991م؛ ابن اثیر، الکامل؛ همو، اللباب، بیروت، دارصادر؛ ابن خلدون، العبر، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، 1417ق/ 1996م؛ ابن سباط، حمزه، تاریخ، به کوشش عمر عبدالسلام تدمری، طرابلس، جروس پرس؛ ابن سعید مغربی، علی، نشوة الطرب، به کوشش نصرت عبدالرحمان، عمان، 1982م؛ ابن عدیم، عمر، بغیة الطلب، به کوشش سهیل زکار، بیروت، 1988م؛ همو، زبدة الحلب، به کوشش سامی دهان، دمشق، 1370ق/ 1951م؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، به کوشش علیمحمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، 1415ق/ 1994م؛ ابن منظور، لسان؛ ابوصالح، عباس، تاریخ الموحدین الدروز السیاسی فی المشرق العربی، دمشق، 1981م؛ ابوعبید بکری، عبـداللـه، معجـم ما استعجـم، به کـوشش مصطفـى سقـا، بیروت، 1403ق/ 1983م؛ ابوعزالدین، نجلا، الدروز فی التاریخ، بیروت، دارالعلم للملایین؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، قاهره، 1992م؛ اصطخری، ابراهیم، المسالک و الممالک، به کوشش محمدجابر عبدالعال حسینی و محمدشفیق غربال، قاهره، 1381ق/ 1981م؛ برو، توفیق، تاریخ العرب القدیم، دمشق، دارالفکر؛ بلاذری، احمد، فتوحالبلدان، به کوشش دخویه، لیـدن، 1865م؛ پیگولـوسکایا، ن. و.، اعراب حـدود مرزهای روم شرقـی و ایـران، ترجمۀ عنایتالله رضا، تهران، 1372ش؛ تاجالعروس؛ تدمری، عمر عبدالسلام، لبنان من قیام الدولة العباسیة...، طرابلس، 1412ق/ 1992م؛ تقیزاده، حسن، از پرویز تا چنگیز، تهران، 1349ش؛ ثابت بن سنان، «تاریخ اخبار القرامطة»، اخبار القرامطة، به کوشش سهیل زکار، بیروت، 1402ق/ 1982م؛ جندی، محمدسلیم، تاریخ معرة النعمان، به کوشش عمررضا کحاله، دمشق، 1383ق/ 1963م؛ حتی، فیلیپ، لبنان فی التاریخ، ترجمۀ انیس فریحه، دارالثقافه، 1959م؛ حسین، محمدکامل، طائفة الدروز، تاریخها و عقائدها، قاهره، 1962م؛ حمزه، ندیم نایف، التنوخیون اجداد الموحدین (الدروز) و دورهم فی جبل لبنان، دارالنهار للنشر، 1404ق/ 1984م؛ حمزۀ اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء، برلین، 1340ق؛ دروزه، محمدعزت، العرب و العروبة، بیروت، 1401ق/ 1981م؛ رسائل الحکمة، بیروت، 1986م؛ زمخشری، محمود، الفایق، حیدرآباددکن، 1324ق؛ زیدان، جرجی، العرب قبل الاسلام، بیروت، 1966م؛ سالم، عبدالعزیز، تاریخ العرب قبل الاسلام، اسکندریه، موسسة الشباب الجامعه؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، به کوشش عبدالله عمر بارودی، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ سویدی، محمدامین، سبائک الذهب، بیروت، 1406ق/ 1986م؛ شبارو، عصام محمد، تاریخ بیروت، بیروت، 1987م؛ شدیاق، طنوس، اخبار الاعیان فی جبل لبنان، بیروت، 1954م؛ صالح بن یحیى، تاریخ بیروت، به کوشش لویس شیخو، بیروت، 1927م؛ طبری، تاریخ؛ عزاوی، عباس، عشائر العراق، بغداد، 1365ق/ 1937م؛ علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، دارالعلم للملایین؛ «القبائل العدنانیة و عصر الازدهار»، الواحة، بیروت، 1416ق، شم 4؛ قلقشندی، احمد، نهایة الارب، بیروت، 1405ق/ 1984م؛ کردعلی، محمد، خطط الشام، دمشق، 1403ق/ 1983م؛ کلبی، هشام، نسب معد و الیمن الکبیر، به کوشش ناجی حسن، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ محمدی، محمد، تاریخ و فرهنگ ایران، تهران، انتشارات یزدان؛ مرادیان، خدامراد، کشور حیره در قلمرو شاهنشاهی ساسانیان، تهران، 1355ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به کوشش سعید محمد لحام، بیروت، 1417ق/ 1997م؛ مهران، محمد بیومی، دراسات فی تاریخ العرب القدیم، اسکندریه، 1989م؛ النصرانیة و آدابها بین عرب الجاهلیة، بیروت، 1986م؛ نولدکه، تئودُر، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمۀ عباس زریاب، تهران، 1358ش؛ هشی، سلیم حسن، دروز بیروت، بیروت، 1985م؛ همدانی، حسن، صفة جزیرة العرب، به کوشش محمد بن علی اکوع، صنعا، 1403ق/ 1983م؛ یاقوت، بلدان؛ همو، المقتضب من کتاب جمهرة النسب، بیروت، 1987م؛ یعقوبی، احمد، تاریخ، بیروت، 1379ق/ 1960م؛ نیز: