تنبان
تُنْبان، قطعهای از پوشاك مردان و زنان كه از كمر به پایین بدن را میپوشاند.
عموماً شلوارِ پارچهای لیفهدار را تنبان میگویند كه در تداول معمولاً به صورت تُمبون و تُمّون میآید (شاملو، حرف «ت»، دفتر اول، 467). معین در فرهنگ فارسی آن را به صورتهای تنبان، توبان و تبان ضبط، و آن را زیرجامه، ازار، شلوار و شلوارِ چرمی کشتیگیران معنی كرده است. دهخدا در معنی این واژه در لغتنامه به نقل از فرهنگهای مختلف نوشته است: ازار کوتاهِ کشتیگیران که توبان نیز گویند (از فاروقی، 1 / 299)؛ شلوار و رغنین و پایجامه و زیرجامه و پایچۀ چرمی کشتیگیران (از نفیسی)، و اضافه كردهاست كه تبان به معنی شلوار کشتیبان نیز آمده است که بیشتر ملاحان آن را پوشند. همو نوشتهاست: در اشعار فصحا کلمۀ تنبان دیدهنشده، و فقط قاری آن را به کار برده است. البته قاری تنبان را جامۀ درونی و زیرجامۀ کشتیگیران و تنّكه معنی كرده (ص 71، 198)، و آن را در اشعاری نیز آورده است.
بیضایی نیز در تعریف تنبان نوشته است: لباس کشتی در قرنهای گذشته که تا امروز متداول است. در قدیم چون جنس آن از چرم بوده است، به آن تنبان نطعی هم میگفتهاند (ص 83). دهخدا آن را از قول غیاث اللغات واژهای تركی دانسته، ولی دُزی دربارۀ كلمۀ تبان نوشته است: تبان تحریفیافتۀ کلمۀ فارسی تنبان و نوعی شلوار چرمی است که کشتیگیران به پا میکنند و اضافه كردهاست: به معنای نوعی شلوار کتانی نیز هست که ملاحان میپوشند. این واژه پس از رفتن به زبان عربی معنای اخیر خود را حفظ کرده است. همو از قول جوهری نوشته است: تبان شلوار کوتاهی است که فقط عورت را میپوشاند. این شلوار را ملاحان میپوشند (ص 90).
لغتنامهای عربی به فارسی نیز التُّبان را معرب تنبان دانسته که جمع آن تبابین است، و شلوار کوتاهی معنی كرده است که ستر عورت کند و بیشتر آن را ملاحان و کشتیگیران پوشند (جُر، 1 / 516-517). موْلف فرهنگ برهان قاطع آن را به عنوان واژهای فارسی آورده، و نوشته است بهطور عام به زیرجامه، ازار و شلوار، و بهطور خاص به تنبان چرمی کشتیگیران میگویند.
تنبان در عصر قاجار و قبل از آن
به نظر میرسد كه سابقۀ كلمۀ تبان، تا زمان حكومت عباسیان (179- 289 ق / 795-902 م) نیز میرسد، زیرا در متنی آمدهاست: تبان در حکومت عباسیان سروال کوتاهی بود که عورت را و پارۀ پایین تن را از ناف تا زانو میپوشاند. بیشتر کارگران گرمابههای عمومی تبان در بر میکردند. شکارچیان هم به هنگام شکار تبان میپوشیدند، زیرا به آنان امکان حرکت و آزادی میداد. احسن از قول سمعانی نقل میكند که تبان را ماهیگیران و کشتیبانانی که در رودها باربری میکردند، میپوشیدند (ص 64).
آنگونه كه از نوشتهها بر میآید از زمانی كه دین اسلام وارد ایران شد، تا زمانی كه مغولها به ایران حمله كردند (616 ق / 1219 م)، هر یك از صاحبان حرفهها و پیشهوران باید لباس خاص خود را میپوشیدند، مثلاً سقاها تنبان میپوشیدند و روی آن كمربندی از پوست دباغیشده، و روی آن مندیلی دبیقی به کمر میبستند. گِلکارها و خشتمالها نیز تنبان، یعنی شلوار کوتاهی که حداکثر تا زانوان میرسید، به پا داشتند. ملاحان نیز تنبان که همان شلوار کوتاه و تا زانوان بود، به پا میکردند. کشتیگیران نیز تبان (تنبان) میپوشیدند؛ محتسب به لباس صاحبان حِرَف و پیشهوران توجه بسیار داشت و برای هریک از آنها مقرراتی وضع کرده بود (چیتساز، 95-96).
در عصر شاه عباس صفوی (996- 1038 ق / 1588- 1629 م)، مردان ایرانی شلوار بلند نمیپوشیدند. تنبان آستركردهای به پا میكردند که تا غوزک میرسید. جلو این تنبان باز نبود؛ بهطوری که برای آبریز، ناگزیر بودند بند تنبان را باز كنند و تنبان را اندكی به پایین بكشند و بنشینند و پس از قضای حاجت، بلند شوند و تنبان را بالا بكشند و بند تنبان را محکمکنند. دامن پیراهن را در درون تنبان نمیگذاشتند، بلکه آزاد روی آن رها میكردند (شاردن، II / 50). در همین زمان، پوشاک بانوان نیز ظاهر دیگری به خود گرفت و تنبان زنانه که در سدههای پیش وجود نداشت، معمول گردید (ضیاءپور، 165).
تا زمان حكومت احمد شاه كه كمكم كت و شلوار نیز در زمرۀ پوشاكها در آمد (شهری، 2 / 489)، مردان تهرانی هنوز تنبان به پا میكردند. تنبان در تهران قدیم برای مردان پاکشی شلوارمانند بود. نظر به اینكه در آن زمان شرایط اجتماعی به نحوی بود كه برای مردان، بهخصوص جوانانی كه آب و رنگی و برورویی داشتند، نمایان بودن اندام پایین بدن از معایب به شمار میرفت، در دوخت تنبان، هیچ نوع زیبایی در نظر نمیگرفتند و آن را قالب تن نمیدوختند، بلكه هرچه گشادتر، و با خشتك آویزان و بدریخت و نازیبا میدوختند. این تنبانها گشاد و خشتکدار بود. خشتك تنبان را با به هم دوختن چند تكه پارچۀ سهگوشه به نام مرغك كاملاً گشاد میدوختند. در بالای آن لیفهای برای گذراندن بند تنبان تعبیه نموده، و با كشیدن و گره زدن بند تنبان، تنبان را به كمر محكم میكردند. خشتک این تنبانها چنان دراز و آویزان بود که از پشت، در هنگام راه رفتن در وسط دو پا به این سوی و آن سوی میافتاد. البته چون در زیر آن چیزی نمیپوشیدند گشادی آن ضمن فراهم نمودن آسایش اعضای بدن، نشستوبرخاست راحت را نیز ممكن می ساخت (شهری، 2 / 486-487).
در همین زمان، دامنهای بلند و گشاد و پرچین زنان را نیز كه تا روی زمین كشیده میشد، تنبان مینامیدند. اینها نیز با بندتنبانی که از لیفۀ تنبان گذشته بود، روی كمر ثابت میماند (همو، 2 / 487، حاشیۀ 1). در دورۀ ناصرالدین شاه قاجار لباس پایینتنه یا زیرجامۀ زنان را تنبان مینامیدند و معمولاً جنس آن از زری، مخمل، ترمه، تافته و تور نقدهدوزیشدۀ آستردار بود (ذکاء، 25). زنان زمان ناصرالدین شاه تنبانی داشتند مثل شلوار مردانه که از پارچۀ قصب قرمز (یک جور تافتۀ یزدی) میدوختند. قد این تنبان زنانه تا روی مچ پا بود و نزدیک مچ دهانهاش تنگ میشد و دورتادور آن را یراق میدوختند که روی پا میافتاد. این تنبانها خشتک نداشتند (مونسالدوله، 239).
مادر ناصرالدین شاه شلیتۀ زربفت میپوشید. شلیتههای ایرانی خیلی گشاد بودند و چون دامن فنری هنوز برای زنان ایرانی ناشناخته مانده بود، آنان معمولا 10-11 شلیته به پا میکردند و آن را در بالا با بند قیطانی میبستند. لبههای شلیتۀ مادر شاه با یک ردیف مرواریدِ نصبشده در روی گلابتون تزیین گردیدهبود (شیل، 132). ناصرالدین شاه در سفر اروپا از لباس بالرینها خوشش آمد و تنبان فنردار را به عنوان سوغات برای زنهای خود آورد که مد شد و زنها در زیر شلیته تنبان فنری میپوشیدند (فریدالملک، 456؛ مونسالدوله، 158-159).
در همین دوره، در آستانۀ اشرفیه و بندر کیاشهر و همچنین در تهران، برای دوختن تنبان، پارچهای کمابیش به عرض 3 وجب و به طول 4 زرع را آستر میدوختند و از سمت بالا لیفه میگذاشتند. عرض تنبان زیاد نبود، ولی بسیار گشاد و پُرچین بود و برای اینکه چتری بایستد، گاهی فنرهایی در زیر آستر آن قرار میدادند. گاهی نیز زیرتنبانهای آهارزده یا پنبهدوزیشده میپوشیدند. شمار این زیرتنبانها گاهی به 10 نیز میرسید و دایرهای به شعاع تقریباً نیم متر یا کمتر به دور خانمها تشکیل میداد. معمولاً عرض تنبان در جوانان هیچگاه به زانو نمیرسید و اگر از زانو به پایین میآمد، نشانۀ پیری یا دهاتی بودن و ساده بودنِ پوشندۀ آن بود. لبۀ پایین تنبان را یراق پهن و گرانبها میدوختند (فقیه، 1 / 564؛ ذكاء، 25-26). آلمانی که در 1899 م / 1317 ق در ایران بوده، نوشته است: در ایران از شال برای زنان تنبانهای گشاد و مواج میدوزند (II / 151).
تنبان زنان و مردان در دیگر نقاط ایران
شلوار سیاه و گشاد مردانۀ بختیاریها نمونهای بارز و شاخص از تنبانی است كه بیشتر ایلات و عشایر (غیر از كردها و بلوچها) و حتى روستاییان روستاهای مركزی ایران بر تن میكنند. این تنبانها هنوز هم متداولاند و با اندكی تفاوت در تنگی و گشادی و بلندی و كوتاهی پاچه، تقریباً به شكل تنبان بختیاریاند (دیگار، 249، 252)؛ مثلاً در روستاهای ایران ازجمله روستای طالبآباد شهرری، دهقانان شلواری به نام تنبان از پارچهای ضخیم و سیاه به تن میکنند که آن را با بندتنبانی به رنگ سفید که از لیفهاش میگذرد، دور کمر محکم میبندند (صفینژاد، 473).
گاهی نیز تفاوتهایی دیده میشود؛ مثلاً مردان قدیم میناب بیشتر تنبانی را میپوشیدند که از پارچههای نازک، و غالباً در روستای گروگ دوخته میشد كه به شلوار گروگی معروف بود و برای رقص در عروسیها به تن میكردند (سعیدی، 119). کمر در کالبد انسان ازجمله جاهایی است که بعضی از پوشاکها به آن تکیه میکنند و بر بدن میمانند. در بین بختیاریها نیز ازجمله پوشاكهایی كه بر روی كمر تكیه میكند، تنبان آنها ست كه خودشان آن را تومبون میگویند. میتوان گفت كه تنبون تنها قطعۀ پوشاك مردانۀ بختیاری است كه از یك قرن پیش، و شاید هم بیشتر تغییری نکرده است، زیرا بختیاریها مجسمۀ مفرغی جنگجوی مادی را كه در گرمسیر بختیاری، در ایوه پیدا شد، به دلیل شکل تنبانش، از اجداد خود میدانند. گشادی قابل توجه پاچههای این تنبان به مرد بختیاری امكان میدهد كه با بالازدن پاچۀ تنبان، ادرار و قضای حاجت و حتى همخوابگی كند. همین گشادی پاچه موقع دویدن و كار كردن ایجاد مزاحمت میكند و آنها مجبورند سر پاچههای تنبان را بالا بكشند و در زیر كمربند خود بگذارند (دیگار، همانجا).
برای دوختن تنبان بختیاری بیش از 5 / 2 متر دبیت سیاه بهكار میبرند. طول این دبیت را به دو قسمت مساوی میبُرند كه هر قسمتی یك پاچۀ آن را تشكیل میدهد. بنابراین، گشادی هر پاچهای كمتر از 50 سانتیمتر نیست. یعنی وقتی بازشود، یك متر است. 4 قطعۀ كوچك مثلثیشكل نیز خشتك آن را، و برگردانی در قسمت بالای تنبان، لیفۀ آن را تشكیل میدهد كه قبلاً با بندتنبانی بسته میشد و دو سر بند تنبان از پهلوی راست آویخته میگردید؛ ولی در حال حاضر، آن را 3 ردیف چرخ میکنند و 3 عدد نواركش از آن میگذرانند كه مشهور به تنبون سهكَش و بهترین نوع تنبون است. پایین پاچههای آن را نیز برگردان و چند ردیف چرخدوزی میكنند. بختیاریها برای این شلوار گشاد خود ارزش و اعتبار خاصی قائلاند و اگر یك غربتی (صنعتگرِ دورهگرد) را ببینند كه تنبون بختیاری پوشیده است، او را مسخره، و به او توصیه میكنند كه بهتر است همان شلوار تنگ خود را بپوشد (همو، 252).
زنان بختیاری نیز پوشاکی از کمر خود میآویزند كه خودشان آن را تنبون زنونه میگویند. این تنبون دامن بلند و چینداری است كه از پارچهای از نوع نخی محكم و نرم مثل كودری و چیت به طول 8 تا 10 متر تشكیل شده است و دو سر عرضی آن به هم آمده، و با یك درز دوخته میشود. این تنبان سنگین، و تكیهگاه آن كمر است و تا روی پاها ادامه دارد. آن را در بالای كمر فقط بند تنبانی نگه میدارد كه از لیفۀ تنبون میگذرد و گشادی آن را در كمر جمع و چیندار میكند (همو، 260).
زنان ایلات کهگیلویه دامنی به اسم تونبون به پا دارند که بسیار گشاد است و صدها چین دارد و گاهی حاشیهای با نوارهای سیاه و سفید به نام کورا دارد. بلندی آن از غوزک پا تجاوز میکند و 15 گز پارچه برای دوختنش باید مصرفکرد (لمعه، 19-20). در ایل بویراحمدی، قسمتِ از کمر به پایین زنان را پوشاکی به نام تمبون یا زِرجومه میپوشاند که نقش دامن را در لباس شهری دارد و از چند لایه پارچه به طول 7 تا 20 متر در رنگهای مختلف دوخته شده است که طولش به پایینتر از غوزک میرسد و آن را با نوار بافتهای از نخ ابریشمی یا پشمی كه از لیفه میگذرد، به کمر میبندند. هنگام فراغت یا کار در خانه به پوشیدن دو تنبان روی هم بسنده میشود. در میهمانیها یا عروسیها پوشیدن 5 یا 6 تنبان بر روی هم الزامی است. تنبان رویی گرانترین آنها ست كه به دورش چند نوار یا قیطان الوان دوختهمیشود. پایین تمبون چینهای ممتد و غالباً سیاهرنگی دارد (احمدی، 149).
زنان شاهسونهای کوچنشین دشت مغان نیز دامنگونهای به نام تومان دارند، با این تفاوت که تومانْ لیفهدار و پُرچین است و برای دوخت آن بین 12 تا 15 متر پارچه لازم است. برای ثابت کردن آن بر روی کمر ، بند بافتهشدهای از لیفۀ آن میگذراندند، دو سر آن را در جلو میکشند و گره میزنند. در قسمت پایین تومان نوار دیگری به نام خرج میدوزند تا مانع ساییدهشدن انتهای تومان به روی زمین شود. معمولاً، با توجه به موقعیتهای مختلف مثل كار در منزل یا مهمانی، بین 3 تا 10 تومان بر روی هم میپوشند (قاسمی، 2 / 131).
زنان قشقایی نیز شلیته یا تنبان میپوشند كه دامنی پرچین است و با توجه به نوع فصل و آبوهوا ممکن است از چندین دامن به روی هم به شکل چند لایه استفاده کنند (تمیمداری، 311، 313). زنان مراغی قزوین تنبان بلندی که تا نوک پای آنها ست، میپوشند. این تنبان باید حتماً از کرباس آبیبافت خودشان باشد. آنان این تنبان كرباسی را حتى در موقع عروسی هم به پای دارند (ورجاوند، 474).
مردان ترکمن در گذشته تنبانهایی به نام لالق به پا میکردند. روی اینها تنبان گشاد دیگری به نام جولبار میپوشیدند كه دارای سجاف بود و از درون لیفۀ آن رشتهای از نخ پنبۀ بافتهشده میگذراندند و بر دو سر آنها منگولههایی نصب میکردند (معطوفی، 3 / 2290). بین شلیته و تومان ظاهراً شباهتی وجود دارد. منتها شلیته بسیار کوتاهتر از تنبان است. در کتاب هشت هزار سال تاریخ پوشاک اقوام ایرانی، بین شلیته و تنبان این فرق را قائل شدهاند که میان شلیته بر خلاف تنبان باز بوده است (غیبی، 588)، یعنی تنبان همانند دامنشلواری کنونی بوده است (همو، 592)؛ در ضمن در همان کتاب آمده است که شلیته دامن کوتاهی بود که از زیرتنبانهای پنبهدوزی شدۀ آهاردار پوشیده میشد (همو، 588).
در گیلان، شلیته یا کوتاهتومان دامنی کوتاه و پُرچین است که به آن گردتومان نیز میگویند. در مرکز و شرق گیلان، به دامن بلند و چیندار، درازتومان میگویند. در غرب گیلان، تالشها به آن شلار میگویند (تمیمداری، 305). زنان قدیم گیلان بین شلوار و شلیته و تنبان تفاوت قائل بودند . لباس پایینتنه یا زیرجامۀ زنان گیلک را تومان تشکیل میداد که جنس آن معمولاً از زری، مخمل، ترمه، تافته، یا تور نقرهدوزی شدۀ آستردار بود. آستر را از پارچهای به عرض 3 وجب و طول 4 زرع میدوختند و از سمت بالا لیفه میگذاشتند و بند تنبان را که نواری باریک و بلند بود، از میان آن عبور میدادند.
در هنگام پوشیدن این لباس، دو سر این بند را از جلو میکشیدند و کیسها و چینهای زیادی در آن به وجود میآوردند؛ و بعد، بند را گره میزدند تا تنبان بر روی کمر استوار بماند. عرض تنبان زیاد نبود و برای اینکه به حالتی چتری بایستد، گاهی فنرهایی نیز در زیر آن قرار میدادند. گاهی نیز در زیر آنها زیرتنبانهای آهارزده یا پنبهدوزیشده میپوشیدند و گاه تعداد این زیرتنبانها به بیش از 10 عدد میرسید. به این ترتیب، تنبانْ دایرهای به شعاع تقریبی نیم متر به دور زنانی که آن را میپوشیدند، تشکیل میداد. لبۀ پایین تنبانها با یراقی پهن و گرانبها تزیین میشد و معمولاً زنان جوان تنبانهایی را که بلندی آن به روی زانوهایشان نمیرسید، میپوشیدند، چون استفاده از تنبانهای بلندتر نشانۀ پیری و سادگی پوشندۀ آن به حساب میآمد (سیرتپرست، 65-66).
در مورد زنان استان هرمزگان نوشتهاند: اینها تمبون گشادی میپوشیدند که در اصل دامن بود. حداقل 10 متر پارچه برای دوخت آن استفاده میشد و از کمر تا غوزک پا را میپوشاند. این اندازه پارچه به دلیل سنگینی بهوسیلۀ بند کلفت پارچهای که از بالای آن میگذشت، محکم میشد (صفا، 69).
در فرهنگ عامۀ مردم ایران هالهای یا جوی از اشارهها، تهدیدها، تمسخرها، مثلها،کنایات و جز آنها در اطراف تنبان و بند تنبان وجود دارد: گاهی تنبان به عنوان هدیه و پاداش در نظر گرفته میشود، مثلاً در روستاهای جلگهای گیل و دیلم در رسم گیشهبیجار (مزرعۀ برنجِ عروس) پدر و مادر داماد، عروس خود را در موقع نشاکردن به مزرعۀ برنج دعوت میکنند. عروس یاور (کمککار در کشت و درو) خبر میکند و همگی با ساز و نقاره و تشتزدن و آواز دستهجمعی به مزرعۀ داماد میروند. پدر و مادر داماد به همۀ یاورها قوارۀ پارچه، و به عروس خود نوعی شلوار به نام تَنگهتومون و بالبند میدهند (پاینده، 73، نیز حاشیه).
دربارۀ زن یا مردی که در انتخاب جنس مخالف برای همآغوشی سختگیر و دیرپسند نباشد، یا در مورد مرد یا زنی که برای خوابیدن با هر زن و یا هر مرد آمادگی نشان دهد، عبارتِ «بندِ تنبانش شل است» را به کار میبرند (شاملو، حرف «ب»، دفتر دوم، 1559). حتى در گذشته در تهران بعضی به بند تنبان خود گره کور میزدند تا این تهمت شامل حالشان نشود (شهری، 2 / 488). دربارۀ مردانی که چون به موقعیتی بهتر میرسند، خود را فراموش میکنند و به اعمال ناپسند روی آورند، میگویند: «تنبان مرد که دو تا شد به فکر زن نو میافتد» ( لغتنامه). این مثل از آنجایی به وجود آمدهاست كه در گذشته چون تعدد زوجات در ایران بسیار معمول بود، برخی زنان سعی داشتند از ثروتمندشدن شوهرانشان جلوگیریكنند تا به هوس تجدید فراش نیفتند (امینی، 1 / 235). روایت دیگری از این مثل چنین است: «تمبان مرد که دو تا شد ... زنش زشت میشود و خانهاش تنگ» (شاملو، حرف «ت»، دفتر اول، 469).
در مورد کسی که از موضوعی به سختی ترسیده یا جرئت مقابله با کاری سخت یا مبارزهای دشوار را ندارد، بر سبیل استهزا عباراتِ «تنبانش را نجس کرده» (امینی، 1 / 234-235)، «تنبانش را پر کرده» و «تنبانش را خراب کرده» را به کار میبرند (شاملو، حرف «پ»، دفتر اول، 23، 318، حرف «ت»، دفتر اول، 469). دربارۀ شخصی که آرامش خود را از دست داده، و به سختی متوحش و متوهم و دچار وسوسه و تشویش و اضطراب و دغدغه شده است، میگویند : «کک به تنبانش افتاده است» (همو، حرف «آ»، دفتر دوم، 616). فرهنگ آنندراج این حالت را در قالب این عبارت آوردهاست: «ریگ در موزه / کیک در شلوار». وقتی کسی را به سختی گرفتار وحشت و نگرانی و اضطراب و هراس کرده باشند، میگویند: «ترس به تنبانش انداختهاند» (شاملو، حرف «آ»، دفتر سوم، 925). دربارۀ شخص بیاراده و ناتوان و بیدستوپا گفته میشود: «نمیتواند تنبانش را بالا بکشد» (همو، حرف «ب»، دفتر اول، 619).
گاهی نیز عباراتی دربارۀ تنبان وجود دارد که نشان از تجاوز و تهدید و بیآبروکردن دارد. مثلاً «تنبان کسی را درآوردن» کنایهای است از تجاوز به عنف یا تهدید کسی به بیآبرو کردن او (همو، حرف «پ»، دفتر اول، 23-24)، یا در عباراتی چون: «تمبان را به سر کشیدن» که تعبیری از هوچیگری، بیآبرویی در آوردن، هیاهوی اعتراض و مخالفتی شدید است (همو، حرف «ت»، دفتر اول، 469)؛ یا «تمبانکَن» که حکایت از فردی سخت وقیح و بیآبرو دارد (همو، حرف «ت»، دفتر اول، 470). کنایۀ «به آب نرسیده، تنبانش را در میآورد» نیز حکایت از فرد شتابزدهای دارد که رعایت هیچ نوع هنجار اجتماعی را نمیکند (همو، حرف «ت»، دفتر اول، 469).
گاهی نیز عبارتی حامل شکوِه و شکایتی است، مثل « یکی را دادهای صد لنگه تمبان / یکی را مثل من لِنگِ بیتمبان» (همو، حرف «ت»، دفتر دوم، 755). گاهی نیز نصحیتی و گوشزدی مثلِ «دختردار که شدی تمبانِ قرمزت را درآر»، یعنی دختر به مادر تأسی میکند و بیشتر چیزها را از او فرا میگیرد. در فرهنگ مردم نیز تمبان قرمز پوشیدن کنایه از خودآرایی و دلبری بوده، و درآوردنش به معنی ترک آن عمل است (همو، حرف «ت»، دفتر اول، 469). و شاید مشهورترین و متداولترین عبارتی که کلمۀ تنبان در آن به کار رفته، این است که «این حرفها برای فاطی تنبان نمیشود»، که مسلماً بر پایۀ داستانی ساخته شده است؛ و مردم این عبارت را در مورد چیزی و حرفی به کار میبرند که نتیجهای مفید و چشمگیر به بار نخواهد آورد (همو، حرف «ب»، دفتر دوم، 989) و بسیاری کنایهها، اشارهها، ضربالمثلها، تعبیرها و نصایح دیگر که با استفاده از کلمۀ تنبان، شاید بهسبب وضعیت خاص این پوشاک و ساتر عورت بودن آن، در بستر زمان ساخته و پرداخته شده است.
گاهی باورهایی نیز دربارۀ تنبان و بند تنبان وجود دارد؛ مثلاً کشتیگیران سابق در مواقعی که قصد کشتی داشتند ، قبل از حضور جمعیت لب گود میایستادند و با دو انگشت دست راست لبۀ دو پاچۀ تنبان را میگرفتند و با شدت به هوا پرتاب میکردند تا به کف گود بیفتد. وقتی تنبان بر کف گود میافتاد، اگر پاچههای آن صاف روی کف گود قرار میگرفت، علامت غلبۀ وی بر حریف بود و در غیر این صورت دلیل شکست بود (بیضایی، 86).
مردم در زمان ناصرالدین شاه باور داشتند که هرکس مهرۀ مار همراه داشته باشد، اولاً جادو جنبل به او کارگر نمیشود و دیگر اینکه در چشم همه نازنین و دوستداشتنی خواهد بود. کسی که داوطلب گرفتن مهرۀ مار میشد، باید تنبان آبی پایش باشد و به محض دیدن مارها تنبان خود را در آورد و روی آنها بیندازد؛ سپس آن قدر بدود تا از روی 7 جوی آب بگذرد، بعد برگردد و مهرهها را جستوجو کند (مونسالدوله، 58). بر اثر همین باور ضربالمثلی با این عبارت ساخته شده است: «اونی که مارمهره (مهرۀ مار) میگرفت، تنبانش آبی بود» و مراد این است که به طرف بفهمانند هرکاری شرایطی دارد و شایستگیهایی را میطلبد که در همه کس جمع نیست (شاملو، حرف «آ»، دفتر اول، 214).
بختیاریها باور دارند که بند تنبان باطلکنندۀ نیروی موجودی وهمی به نام مردآزِما ست. این موجود به هر شکلی که بخواهد بر فرد مورد نظر خود ظاهر میشود و فرد را با ترفندی به صحرا میبرد و با زبان زبری که دارد، کف پای او را میلیسد و همۀ خون او را میمکد. فرد برای گریز از دست او باید بلافاصله بسم الله بر زبان آورد و دست به بند تنبان خود ببرد که در این صورت موجود وهمی تنوره میکشد و چون گردبادی میگریزد (سرلک، 54-55). چون مرغوبترین بند تمبان در اصفهان بافته میشد، عبارت «بند تمونِ اصفهانی» نیز برای بیان بهترینها متداول شدهبود (شاملو، حرف «ت»، دفتر اول، 485).
بند تنبان نواری بافتهشده از نخ یا ابریشم بود به پهنای یک بند انگشت که در لیفۀ تنبان کشیده میشد و گره حمالی میخورد که با کشیدن یک طرف به راحتی باز میشد. بر هر یک از دو سر آن منگولهای آویخته بود که در هنگام راه رفتن در میان دو پا تلوتلو میخورد. بعضی با منگولههایی از رشته و رشمههای طلا و نقره و مروارید، و معدودی همراه با زنگولههای ریز از نقره یا طلا بود (شهری، 2 / 487).
وقتی دو طرف بند تنبان را از دو دهانۀ روبهروی هم لیفه میکشیدند و در جلو میآویختند، این دو هرگز باهم برابر نبودند، یکی کوتاه و دیگری بلند بود. گویا با دیدن همین بندتنبان بوده است که عبارت «شعر بند تنبونی» دربارۀ بیتهایی به کار برده شد که دو مصراع آن هم وزن و هماهنگ نبودند (شاملو، حرف «ب»، دفتر دوم، 1561). برای بند تنبان چیستانی نیز ساخته شده است : «کدوم ماره که تو دو تا سوراخ سر میکنه؟» (همو، همان دفتر، 1559).
تنبان به بعضی از داستانهای مردمی نیز راه یافته است؛ مثل داستان خاله قورباغه که در آن مردی فقیر تنبان همسایۀ غنی خود را که باد به حیاطش انداخته بود، میپوشد. همسایه میبیند و تنبان را طلب میکند و حاضر میشود در قبال آن یکی از 3 دخترش را به عقد او در آورد و بقیۀ ماجرا (صبحی، 125). گاهی در مجالس سخنوری (ه م) که در قهوهخانهها برگزار میشد، یکی از حریفان با بیان اشعاری تمام لباسهای حریف دیگر، حتى تنبان او را به گرو میگرفت: «از پا برآور موزه را شلوار را بیرون نما / عریان چو گشتی لنگ را بر خویشتن محرم نما». تا حدی که قهوهچی لنگی برای آن شخص میآورد تا ستر عورت کند؛ تا زمانی که همین شخص در نوبت خود بتواند با خواندن اشعاری در پاسخ او نهتنها تنبان خود را از گرو درآورد: «کنم شلوار بر پا از تو کشکول و تبر گیرم / شود اثبات بر رندان که من رند سخندانم»، بلکه با این شعر تنبان او را نیز به گرو میگیرد: «نمایم گنج و تبر گیرم به آسانی در این محضر / تو هم شلوار بیرون کن ز پا عریان نما پیکر» (محجوب، 2 / 1068، 1070؛ شهری، 1 / 404-405).
تنبان به ادبیات داستانی ایرانی هم راهی باز کرده است؛ مثلاً جمالزاده در هفت قصه دهقانی پیر را توصیف میکند که کلاه نمدی مدور بر سر داشت و پیشانیاش آفتابزده بود و دامن قبایش را بر کمر زده، لیفۀ تنبانش را بالا کشیده بود (ص83)؛ و آل احمد در مدیر مدرسه از حاجیآقایی صحبت میکند که با تنبان سفید و خشتک گشاد در حال نماز بوده است (ص 61).
تنبان كشتیگیران ورزش باستانی
همانطور که در تعاریف تنبان یاد گردید، در همۀ آنها به تنبان کشتیگیران اشاره شده است. در فتوت نامۀ سلطانی دربارۀ آداب تنبانپوشیدن و تنبانبیرونکردن کشتیگیران آمده است: اگر پرسند که آداب تنبانپوشیدن چند است؟ بگوی 6: اول آنکه نشسته پوشد؛ دوم آنکه دست در زیر جامه برد؛ سیم روی در دیوار کند و اگر مجال نباشد، سر در پیش افکند؛ چهارم آنکه اول پای راست پیش دارد پس پای چپ؛ پنجم بند تنبان پوشیده دارد تا به دست خصم نیفتد؛ ششم با طهارت باشد که پوشد تا کارش در گشاد بود. اگر پرسند که ادب تنبانبیرونکردن چند است؟ بگوی 4: اول آنکه جامه در پوشد تا تنبان بیرون کردن ظاهر نگردد؛ دویم آنکه پای چپ فرا پیش دارد، پس پای راست؛ سیم چون بیرون کند، باز گرداند که اگر باز نگرداند مبارک نباشد؛ چهارم جایی بنهد که پاک باشد (کاشفی، 310).
تنبان کشتیگیران را تنکه نیز مینامیدند. تنکهدوزی برای کشتیگیران یکی از شعب صنعت سراجی قدیم بود و صنعتی قابل توجه بهشمار میرفت. بعضی از آنها را بهطور زیبایی قلابدوزی میکردند. آستر تنکه از چند لای کرباس بود که بر روی هم دوخته میشد و بعضی مختصر حشوی از پنبه داشت. رویۀ آن منسوجی از نوع ماهوت، و اغلب به رنگ آبی بود. روی درزهای تنکه باطرز مخصوصی مغزی چرم دوخته میشد. بالای تنه و لبۀ پاچهها و بندتنبان نیز از چرم محکم بود. غیر از نقاطی که از چرم پوشیده میشد، بقیۀ آن با نقشهای زیبایی قلابدوزی میشد و روی رانها را بیشتر نقش بزرگی به نام بتهجقه میانداختند. گلوبوتههایی که بهوسیلۀ قلابدوزی بر تنکه نقش شده بود، از نخهای بسیار محکم و تابیده و موم کشیده یا از نخ ابریشم بود و به قدری سفت دوخته میشد که در حین کشتیگرفتن، بدن حریف را خراش میداد. بعضی از این تنکهها را به دلیل سفت و سخت بودنش تنکۀ میخچه یا تنبان میخچه مینامیدند (بیضایی، 85؛ انصافپور، 218). تنبان آینه یا تنکۀ آینه نوعی از تنبان بود از نوع میخچه که روی هریک از پیشکاسههای آن (یعنی زانوهای آن) آینهای نصب شدهبود و نشان میداد که پهلوان صاحب این تنبان سرپا کشتی میگیرد و هرگز زانوهایش به خاک نخواهد رسید (انصافپور، همانجا).
بعضی از پهلوانان باسلیقه سفارش دوختن تنبانهایی از مخمل آبی و قرمز برای خود میدادند که جنبۀ تشریفاتی داشت و فقط هنگام ورزش گلریزان از آن استفاده میکردند (بیضایی، 86). جاهایی از تنبان کشتیگیران که در موقع کشتیگرفتن مورد استفادۀ حریف قرار میگرفت، نامهای مخصوص داشت؛ مثلاً کلمۀ برج برای بیان بالای تنبان؛ و عبارت پیشقبضه برای نامیدن جلو تنبان و جایی که زیر شکم قرار میگرفت؛ عبارت پیشکاسه برای نامیدن لبۀ جلو زانو و پسکاسه برای لبۀ عقب زانو به کار میرفت (همانجا).
مآخذ
آل احمد، جلال، مدیر مدرسه، تهران، 1337 ش؛ آنندراج، محمد پادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ احسن، محمد مناظر، زندگی اجتماعی در حکومت عباسیان، ترجمۀ مسعود رجبنیا، تهران، 1369 ش؛ احمدی، نصر، مرفولوژی کرانۀ گمنام، تهران، 1361 ش؛ امینی، امیرقلی، فرهنگ عوام، اصفهان، 1350 ش؛ انصافپور، غلامرضا، تاریخ و فرهنگ زورخانه، تهران، 1386 ش؛ برهان قاطع؛ بیضایی، حسین، تاریخ ورزش باستانی ایران، تهران، 1337 ش؛ پـاینده، محمـود، آیینها و بـاورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1355 ش؛ تمیمداری، احمد، فرهنگ عـامه، تهران، 1390 ش؛ جُرّ، خلیل، فرهنگ عربی ـ فارسی، ترجمۀ حمید طبیبیان، تهران، 1363 ش؛ جمالزاده، محمدعلی، هفت قصه، تهران، 1321 ش؛ چیتساز، محمدرضا، تاریخ پوشاک ایرانیان، تهران، 1379 ش؛ دزی، ر. پ.، فرهنگ البسۀ مسلمانان، ترجمۀ حسینعلی هروی، تهران 1359 ش؛ دیگار، ژان پیر، فنون كوچنشینان بختیاری، ترجمۀ اصغر كریمی، مشهد، 1366 ش؛ ذکاء ، یحیى، لباس زنان ایران، تهران، 1336 ش؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سعیدی، سهراب، پنجشنبهبازار و صنایع دستی میناب، قم، 1387 ش؛ سیرتپرست، حوری و اعظمالسادات قدیری، «پوشاک قدیم گیلکها»، گیلاننامه، به کوشش م. پ. جکتاجی، رشت، 1371 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1357-1385 ش؛ شهری، جعفر، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران، 1378 ش؛ صبحی مهتدی، فضلالله، افسانههای کهن ایرانی، به کوشش محمد قاسمزاده، تهران، 1386 ش؛ صفا ایسینی، شایا، پوشاک زنان هرمزگان، تهران، 1389 ش؛ صفینژاد، جواد، مونوگرافی ده طالبآباد، تهران 1355 ش؛ ضیاءپور، جلیل، پوشاک زنان ایران، تهران، 1347 ش؛ غیاثاللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، بمبئی، 1349 ش؛ غیبی، مهرآسا، هشت هزارسال تاریخ پوشاک اقوام ایرانی، تهران، 1385 ش؛ فاروقی، ابراهیم، شرفنامۀ منیری، به کوشش حکیمه دبیران، تهران، 1385 ش؛ فریدالملک همدانی، محمدعلی، خاطرات، به کوشش مسعود فرید (قراگزلو)، تهران، 1354 ش؛ فقیه محمدی جلالی، محمدمهدی، سیمای کوچان، قم، 1383 ش؛ قاری، نظام، دیوان البسه، استانبول، 1303 ش؛ قاسمی، احد، کوچنشینان دشت مغان (ایل شاهسون)، تهران، 1377 ش؛ کاشفی، حسین، فتوتنامۀ سلطانی، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، 1350 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ لمعه، منوچهر، فرهنگ عامیانۀ عشایر بویراحمدی و کهگیلویه، تهران، 1353 ش؛ محجوب، محمدجعفر، ادبیات عامیانۀ ایران، به کوشش حسن ذوالفقاری، تهران، 1387 ش؛ معطوفی، اسدالله، تاریخ، فرهنگ و هنر ترکمان، تهران، 1383 ش؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، تهران، 1342 ش؛ مونسالدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ نفیسی، علیاکبر، فرهنگ، تهران، 1343 ش؛ ورجاوند، پرویز، سرزمین قزوین، تهران، 1349 ش؛ نیز:
Allemagne, H. René d’, Du Khorassan au Pays des Backhtiaris, Paris, 1911; Chardin, J., Voyages en Perse, Paris, 1811; Sheil, M., Glimpses of Life and Manners in Persia, London, 1856.