زمان تقریبی مطالعه: 16 دقیقه

تمیستیوس

تِمیسْتیوس (317-388م)، فیلسوف، سیاستمدار و شارح آثار ارسطو. در منابع اسلامی غالباً از او با نام «ثامسطیوس» یاد کرده‌اند. در تذکره‌های قدیم، به ندرت می‌توان اطلاعی از شرح حال و زندگانی وی یافت. اما متن بعضی از خطابه‌های او حاوی اشاراتی به سرگذشت و احوال او ست که ترسیم تصویر مجملی از زندگانی وی را ممکن می‌سازد (نک‍ : شرودر، 33). او در حدود سال 317م در پافلاگونیا در خانواده‌ای اشرافی زاده شد. پدرش، ایوگنیوس که خود فیلسوف و آموزگار فلسفه بود (تمیستیوس، شم‍ 20؛ شرودر، همانجا)، نسبت به تعلیم و آموزش وی همت گماشت. از دیگر استادان و آموزگاران او چیزی دانسته نیست و گویا وی در هیچ‌یک از مدارس بزرگ آن عصر به تحصیل نپرداخته است (همانجا). تمیستیوس در حدود سال 340م، به همراه پدر راهی قسطنطنیه شد (پنلا، 1؛ تمیستیوس، شم‍ 17). در آنجا وی مدرسه‌ای دایر کرد و پس از 10 ‌سال تدریس و تحقیق، دوره‌ای طولانی از فعالیتهای سیاسی در زندگی او آغاز شد.
تمیستیوس مشاورِ امپراتوران و آموزگارِ شاهزادگان بود (همو، شم‍ 9). در 355م، امپراتور کُنستانتینوس او را عضو سنای قسطنطنیه کرد و دو سال بعد، وی به فرمانداری این شهر منصوب شد (پنلا، 1-2). مناصب حکومتیِ وی در طول حکومت یولیانوس محل اختلاف است (همان، 3-4) هرچند اگر به گزارش ابن ندیم اعتماد داشته باشیم، او تمیستیوس را وزیر یولیانوس خوانده است (ص 302).
به هرحال، پس از آن در دورۀ حکومت تِئودوسیوس در 380م، وی باز به مقامهای عالی حکومتی رسید (پنلا، 2). خصلت مهم تمیستیوس در فعالیتهای سیاسی، نرم‌خویی و تساهل بوده است. با اینکه وی خود از نظر مذهب بر شرک یونانیان باقی مانده بود، در مقام مشاور امپراتوران، همواره ایشان را به تساهل و مدارای مذهبی فرا می‌خواند؛ چنان‌که یولیانوس را از آزار و شکنجۀ مسیحیان بازداشت (تمیستیوس، شم‍ 5, 7؛ پنلا، 3) و والنس آریوسی‌مذهب را به مدارا با مسیحیان غیرآریوسی ترغیب کرد (همو، 6).
تمیستیوس خود را مروّج فلسفه‌ای می‌داند که نفع آن عاید همگان شود (شم‍ 31). از این‌رو، در شرحهای خود نیز کمتر به نظربافیهای غامض و دشوار می‌پردازد و همواره درک مخاطب عام را در نظر دارد و همین امر خود یکی از دلیلهای رواج و اقبال آثار او در میان نسلهای پس از او بوده است. فلسفه در نظر وی در حکم مقدمۀ کوتاهی برای فعالیتهای اجتماعی و سیاسی است، نه عمری تعهد حرفه‌ای (شرودر، 34). توجه او به سخنوری و خطابه نیز از همین‌رو ست. تعهد فیلسوف به اشاعۀ اندیشه‌ورزی فلسفی در میان تودۀ مردم و توجه به آیین سخنوری برای برآوردن این مقصود، از مضامین اصلی خطابه‌های تمیستیوس است (پنلا، 5). 
شروح او بر آثار ارسطو تا اندازه‌ای شبیه به متون درس گفتاری است (برای نمونه، نک‍ : ص 23، 39، نیز شم‍ 23)؛ ازاین‌رو، برخی از پژوهشگران این شروح را متعلق به دورۀ تدریس او در مدرسه دانسته‌اند (شرودر، 33). شرحها و تفسیرهای تمیستیوس، برخلاف تفاسیر نوافلاطونیانِ پس از او، بسیار به متن اصلی نزدیک است (همو، 34, 36)، و هیچ نشانی از ترکیبها و بازسازیهایی که در شروح پسین دیده می‌شود، در آنها نیست. همین سبک، در سده‌های بعد، الگوی کار مفسرانی مانند سُفونیاس و پسلوس قرار گرفت (همو، 33؛ بدوی، ارسطو...، 22). تمیستیوس در مقدمۀ «شرح بر تحلیلهای دومین» می‌گوید که هدفی جز فراهم آوردن جزوه‌ای آسان‌فهم برای نوآموزان ندارد و هرگز نمی‌خواهد با آراء مفسران پیشین رقابت کند (شرودر، 35؛ نیز نک‍ : شهرستانی، 1/ 162). دیدگاه و روش غالب در این تفسیرها، دیدگاه و روش مشائی است و به رغم رواج اندیشه‌های نوافلاطونی درآن عصر، این اندیشه‌ها درآثار وی چندان مشهود نیست. با این حال، برخی کوشیده‌اند رگه‌هایی از اندیشه‌های افلاطونی و نوافلاطونی را در آثار وی نشان دهند (شرودر، 34-35). برای نمونه، تعریف او از فلسفه همچون «تشبّه به خدا در حد طاقت بشر»، و توصیف پادشاه، چونان «کسی که جامع خصائل سقراط و اسکندر باشد»، از معدود نمودهای اندیشۀ افلاطونی در نوشته‌های او ست.

آثـار

1. «شرح بر تحلیلهای نخستین» (نک‍ : ابن ندیم، 309)، شرحی منسوب به او ست که چارلز مانکین آن را در نشریۀ «مطالعات عربی و اسلامی بیت‌المقدس» در 1988م منتشر کرده است.
2. «شرح بر تحلیلهای دومین» که والیس آن را در 1900م در مجموعۀ «تفسیرهای ارسطویی» در برلین منتشر کرده است. 
3. «شرح بر کتاب‌النفس». ابن ندیم می‌گوید که اسحاق بن حنین آن را به عربی ترجمه کرده بوده است (ص 311). اصل این اثر در1899م توسط هاینتسه در مجموعۀ «تفسیرهای ارسطویی» تصحیح و چاپ شد. بخشهایی از ترجمۀ باقی ماندۀ عربی را نیز لاینز در 1973م در تتفورد منتشر کرده است. این کتاب در 1267م توسط ویلیام موربکه به لاتین ترجمه شد که وربکه آن را در 1957م در لوون تصحیح و چاپ کرد. 
4. «شرح بر طبیعیات»، که شنکل در 1900م آن را تصحیح، و در مجموعۀ «تفسیرهای ارسطویی» منتشر کرد.
5. «شرح بر دربارۀ آسمان». ترجمه‌های عبری و لاتین این رساله موجود است و در 1902م توسط لانداور در مجموعۀ «تفسیرهای ارسطویی»، ویراسته و چاپ شده است. 
6. رساله‌ای با نام «دربارۀ فضیلت». ترجمه‌ای سریانی از آن باقی مانده که ادوارد زاخاو آن را در 1870م در یکی از آثار خود منتشر کرده است. این رساله به احتمال زیاد بخشی از «خطابه‌ها» بوده است (پنلا، 5). 
7. رساله‌هایی با نامهای «دانشِ دانشها» و «دربارۀ روان» (ابن ندیم، 314). قطعه‌های باقی‌مانده از این دو رساله که ممکن است بخشی از یک خطابه بوده باشند (پنلا، همانجا)، در مجموعۀ «خطابه‌ها» (ویرایش شنکل) چاپ شده است.
8. «رساله‌ای دربارۀ فرمانروایی» خطاب به یولیانوس (ابن‌ندیم، همانجا). ترجمۀ عربی آن در 1970م توسط محمدسلیم سالم با عنوان رسالة ثامسطیوس الى یولیان الملک فی السیاسة و تدبیر المملکة در قاهره منتشر شده است. پنلا احتمال داده است که این رساله نیز بخشی از یک خطابه بوده باشد (همانجا). 
9. «رسالۀ به یولیانوس» (ابن ندیم، همانجا). ترجمۀ لاتین آن را پراتو و فورنارو در 1984م در لتچه چاپ کرده‌اند.
10. «تلخیص و شرح کتاب الحیوان» که عبدالرحمان بدوی آن را در مجموعۀ شروح على ارسطو مفقودة فی الیونانیة با عنوان «کتاب فیه جوامع کتاب ارسطوطالیس فی معرفة طبائع الحیوان» در 1971م در بیروت منتشر کرده است.
11. «شرح کتاب السماء و العالم». به گزارش ابن‌ندیم این کتاب به قلم یحیی بن عدی ترجمه شده بوده است (ص 311). زِراحیه بِن اسحاق حِن آن را به عبری، و موسِس آلاتینو از عبری به لاتین ترجمه کرده است. نسخۀ عربی آن در دست نیست، اما نسخۀ لاتینی آن باقی است و توسط لانداور در 1902م انتشار یافته است.
12. «شرح بر کتاب مابعدالطبیعة». تمیستیوس تفسیری بر 3 مقالۀ آخر این کتاب، از جمله مقالۀ «لامبدا» داشته است که به گزارش ابن ندیم (ص 312، 322)، ابوبشر متى آن را به عربی ترجمه کرده بوده است. عبدالرحمان بدوی متنی موجود از همین شرح بر «مقالة اللام» را در مجموعۀ ارسطو ‌عندالعرب (ص 12-21) چاپ کرده، و بنا بر ادله‌ای آن را به اسحاق بن حنین نسبت داده است. ترجمۀ لاتینی و عبری بخشهایی از «شرح بر کتاب مابعدالطبیعة» نیز موجود است که در 1903م توسط لانداور در برلین منتشر شده است.
13. شرح بر چندین مقاله از کتاب اخلاق ارسطو. ابن ندیم به ترجمۀ شرح تمیستیوس به بعضی از کتب اخلاقی ارسطو اشاره می‌کند که ظاهراً به دست اسحاق ترجمه شده بوده است (ص 312). ابوالحسن عامری در السعادة و الاسعاد، قطعه‌هایی از این کتاب را نقل کرده است (نک‍ : ص 58، 409؛ نیز نک‍ : غراب، 77-78). 
14. «رساله در رد آراء ماکسیموس»، رساله‌ای است به زبان عربی که نخستین‌بار عبدالرحمان بدوی در مجموعۀ ارسطو عندالعرب (ص 309-325) آن را معرفی و چاپ کرده است. 
15. «خطابه‌ها». از تمیستیوس 33 خطابۀ عمومی و خصوصی برجـا مـانده است. البته مجموعـه‌هـای جـدیـد ــ کـه نخستین آنها در 1684م، تـوسط پتـاویـوس هـاردنیوس ویراسته و منتشر شـد ــ شـامل یک خطابۀ دیگر نیز هستند. این خطابه به زبان لاتینی و ظاهراً خطاب به والنس است، ولی تحقیقات جدید نشان داده که این خطابه‌ مجعول، و متعلق به قرن 6م است (پنلا، 5-7). از ویرایشهای متأخر می‌توان به ویرایش شنکل و داونی (لایپزیگ، 1965-1974م) اشاره کرد. 
16. «شرح قاطیغوریاس». تمیستیوس بر بخشهایی از این کتاب شرح نوشته است؛ غیر از آنکه ابن ندیم (ص 309) و قفطی (ص 35) از آن یاد کرده‌اند، ابوالحسن عامری نیز در رسائل خود به آن اشاره کرده است (ص 369).
17. «شرح بر طوبیقا». وی بر بخشهایی از کتاب طوبیقا شرح نوشته بوده است (ابن ندیم، 310). ضمناً ابن ندیم از ترجمۀ یکی از کتابهای او با نام اعتبارالحکم و تعقب المواضع توسط متی بن یونس یاد می‌کند (ص 322) که اشتاین اشنایدر موضوع آن را منطق و جدل دانسته است (ص 100).
18. «شرح بر بوطیقا»، که به گفتۀ ابن ندیم برخی آن را منحول می‌دانسته‌اند (ص 310). 
19. «تفسیر سماع طبیعی» (نک‍ : همو، 311). 
20. «شرح بر کون و فساد» (نک‍ : همانجا). 

تأثیر تمیستیوس بر فلسفۀ اسلامی

تمیستیوس یکی از شناخته‌شده‌ترین اندیشمندان یونانی در میان مسلمانان بوده، و بسیاری از آثار وی به عربی ترجمه شده بوده است. کثرت ترجمۀ آثار او موجب شده بود تا مسلمانان تصویری تقریباً منسجم از آراء و تا اندازه‌ای هویت او داشته باشند. مسلمانان غالباً از وی، درکنار اسکندر افرودیسی، به عنوان یکی از بزرگ‌ترین شارحان آثار ارسطو نام می‌برده‌اند (لاینز، 15-16). ابن ندیم وی را کاتب و وزیر یولیانوس دانسته است و اشاره می‌کند که انتصاب وی به وزارت از سوی یولیانوس سبب شد تا فلسفه بار دیگر در میان رومیان رونق یابد (ص 302، 314). فیلسوفان مسلمان در شرح افکار ارسطو، به خصوص در شرح کتاب النفس و «رسالۀ لامبدا»ی مابعدالطبیعه به آراء او استناد می‌جسته‌اند. اعتماد ایشان به شروح وی به حدی بوده است که مثلاً شهرستانی در نقل آراء مابعدالطبیعی ارسطو، با اعتماد کامل به شروح تمیستیوس متوسل می‌شود و برای موجه ساختن کار خود، چنین اعتمادی را به ابن‌سینا نیز نسبت می‌دهد (1/ 129).
فارابی در کتاب فی قوانین صناعت الشعر تحت تأثیر شرح تمیستیوس بر بوطیقا ست (دحیه، 20-27)، ودر الالفاظ المستعملة فی المنطق سخنی را از وی دربارۀ واضع علم منطق نقل می‌کند ( ص109). او همچنین ‌در «الابانة عن غرض ارسطوطالیس فی کتاب مابعدالطبیعه» (ص 40)، و ابن‌سینا در النجاة (ص 635) و «شرح کتاب حرف اللام» (ص 26-27، 31) و ابن رشد در تلخیص کتاب النفس (ص 83) و تفسیر مابعدالطبیعة (ص 1393، 1410، 1492، 1635) از وی نام برده، و قطعاتی نیز نقل کرده‌اند. ترجمۀ لاتینی این آثار، به‌ویژه نوشته‌های ابن رشد، در سدۀ 7ق/ 13م مقدمات آشنایی غربیان با اندیشه‌های تمیستیوس را فراهم کرد (شرودر، 32).
ابوعلی مسکویه در تهذیب الاخلاق قطعۀ کوچکی از وی نقل می‌کند، ولی اشتباهاً آن را از سقراط می‌داند (ص 139-141). ابوسلیمان سجستانی هم در صوان الحکمة جملات قصاری به وی نسبت می‌دهد (ص 259) که جای شک دارد. از میان متأخران هم می‌توان به صدرالدین شیرازی اشاره کرد که در جایهایی از کتاب الاسفار، از تمیستیوس نام برده است (3/ 487، 5/ 227، 6/ 97). 
ضمناً ابن‌سینا در «رسالة الى ابی‌جعفر کیا» از کتابی گمشده با نام الانصاف یاد می‌کند که در آن به داوری دربارۀ آراء مفسران مشرقی و مغربی آراء ارسطو (از جمله تمیستیوس؟) پرداخته است (نک‍ : «المباحثات»، 121، 122). عبدالرحمان بدوی در ارسطو عندالعرب، شماری از رسالات ابن‌سینا («شرح بر کتاب النفس» و «شرح بر مقالۀ لامبدا») را منتشر ساخته، و مدعی است که این شروح، بخشهایی از همان کتاب الانصاف اند (ص 22 بب‍ ).
بخش عمدۀ شهرت تمیستیوس در جهان اسلام به سبب شرح او بر کتاب النفس ارسطو، و تفسیری است که از مفهوم عقل به دست می‌دهد. وی برخلاف اسکندر افرودیسی عقل فعال را عنصری نفسانی و درونی می‌داند و علاوه برآن، تفسیر اسکندر در باب فناپذیری عقل هیولانی یا بالقوه را نمی‌پذیرد. طبق این تفسیر، عقل فعال، عاملی خارجی و غیرنفسانی است که اسکندر آن را با خدای ارسطو (محرک نامتحرک) یکی می‌گیرد (اسکندر، 34-35، 40-42؛ شرودر، 32, 37؛ اهوانی، 35-37)، زیرا این هر دو فعلیت محض، بیرون از چرخۀ کون و فساد طبیعت و جاودان‌اند؛ اما در مقابل، عقل بالقوه با مرگ و فساد بدن از میان خواهد رفت. 
اما تمیستیوس چنین تفسیری را نمی‌پذیرد. نخست اینکه وی با الٰهی خواندن عقل فعال و یکی انگاشتن آن با محرک نامتحرک مخالف است. وی عقل فعال را عقلی «از ما» و «در ما» می‌خواند (نک‍ : همو، 39؛ شرودر، 37)، و دیگر اینکه به اعتقاد او رأی اسکندر مبنی بر زوال‌پذیری عقل بالقوه، تحریف آراء ارسطو ست؛ زیرا به عقیدۀ تمیستیوس، ارسطو نیز قائل به جاودانگی و مفارقت عقل بالقوه از بدن بوده است (اهوانی، 40). عقل بالقوه اگرچه با بدن پیوسته، و به امور آن مشغول است، پس از مرگ از بدن خواهد گسست و در اتحاد با عقل فعال به حیاتی روحانی ادامه خواهد داد. آنچه با فساد بدن نابود می‌شود، عقل دیگری است که وی آن را عقل منفعل یا مشترک می‌نامد و در مرتبه‌ای فروتر از عقل بالقوه قرار می‌دهد. این عقل، ظرف عواطف، حافظه و تعقل گفتاری است و از بدن جدایی نمی‌پذیرد (اهوانی، شرودر، همانجاها). 
هرچند تمیستیوس عقل فعال را آشکارا «از ما» و «در ما» می‌خواند و چنین می‌نماید که وی جایگاهی فردی و نفسانی برای آن قائل بوده است، مطابق برخی تفسیرهای جدیدتر، می‌توان در گوشه و کنار آثار وی اشاره‌هایی به تعالی و فرافردی بودن آن یافت (شرودر، همانجا).
طبق نظر تمیستیوس، عقل فعال پس از ترک بدن نخواهد توانست هیچ ارتباطی را که با عقل منفعل داشته است، به یاد بیاورد؛ اما این به معنای اضمحلال شخصیت و خودآگاهی نیست، زیرا به اعتقاد او، آنچه «خود» خوانده می‌شود، نه عقل منفعل و نه عقل بالقوه است، بلکه پیوند عقل فعال با عقل بالقوه، به مثابۀ صورت و ماده است که پس از حیات فرد نیز تداوم می‌یابد. از این‌رو، تمیستیوس واژگان «عقل فعال» و «ما» را به جای یکدیگر به کار برده است (همو، 38). 
گذشته از جدایی‌پذیری عقل بالقوه از بدن، نکتۀ مهم در تفسیر تمیستیوس، توفیق او در تبیین رابطۀ میان عقل فعال و عقل بالقوه است. ارسطو خود هیچ اشاره‌ای به چگونگی ارتباط میان این دو نکرده بود. همچنان‌که نور سبب مرئی شدن اشیاء و رؤیت آنها توسط چشم می‌شود، اشراق عقل فعال نیز تحقق معقولات را در عقل بالقوه ممکن می‌سازد. می‌توان گفت که هنگام تاریکی، چشم، بالقوه قادر به رؤیت اشیاء است، اما فعلیت یافتن این قوه، مستلزم تابش نور بر اشیاء است، به همین قیاس، قوای عقل بالقوه نیز بدون اشراق عقل فعال، تحقق نمی‌پذیرد (ارسطو، گ 30a، سطرهای 10-25). اسکندر افرودیسی نیز در توضیح این مسئله، حداکثر به تکرار این تمثیل ارسطویی اکتفا می‌نماید و پاسخ قانع‌کننده‌ای ارائه نمی‌کند (نک‍ : ص 33-34)؛ ضمن آنکه اگر عقیدۀ اسکندر مبنی بر واحد بودن عقل فعال در برابر کثیری از عقول فردی را بپذیریم، مشکل مضاعف خواهد شد. تمیستیوس با توسل به آموزۀ ارسطویی نوع و فرد (صورت و ماده) درصدد تبیین این مسئله برمی‌آید. وی نسبت میان این دو را از قبیل نسبت میان افراد یک نوع و صورت نوعیۀ آنها می‌داند. عقل فعال در حکم صورت نوعیه‌ای برای عقول فردی است و در عین واحد بودن، در همۀ آنها حضور دارد. به نظر می‌رسد که تمیستیوس در این عقیده ــ که بعدها از سوی برخی حکمـای مسلمـان نیز پذیرفتـه شد ــ تحت تـأثیر انـدیشـه‌هـای افلوطین بوده است (نک‍ : اهوانی، 41-42، 45). 
اگرچه اندیشۀ غالب در میان فیلسوفان مسلمان در مسئلۀ عقل، همانا صورتی از اندیشه‌های اسکندر افرودیسی بوده است، چنان‌که همۀ آنها دربارۀ مفارقت عقل فعال، جانب وی را گرفته‌اند، تا آنجا که در این باره حتى فیلسوفی مانند ابن رشد که تنها داعیۀ شرح افکار ارسطو را دارد، عقل فعال را عاملی خارجی می‌انگارد ( تلخیص...، 89-90؛ نیز نک‍ : اهوانی، 59)؛ با این حال، در میان آثار ایشان می‌توان نشانه‌هایی از افکار تمیستیوس را نیز نشان داد.
کندی و فارابی رابطۀ میان عقل فعال و عقل بالقوه را بر‌حسب نسبتی که میان نوع و افراد آن وجود دارد، توضیح می‌دهند (فارابی، «معانی...»،56؛ کندی، 356؛ اهوانی، 43، 45) و بعید نیست که در این مورد به آراء تمیستیوس نظر داشته بوده باشند. ازسوی دیگر، فارابی برخلاف کندی و اسکندر، مرز مشخصی میان عقل فعال و عقول دیگر نمی‌کشد، بلکه بیشتر تمایل دارد آنها را از جنسی واحد، لیکن با درجات متفاوتی از تجرد، توصیف کند (همان، 53؛ اهوانی، 45). به نظر می‌رسد که وی در این عقیده به تمیستیوس نزدیک‌تر باشد. از فحوای کلام تمیستیوس چنین بر می‌آید که او اختلاف عقل بالقوه و عقل فعال را اختلافی ماهوی نمی‌دانسته است. هر دو عقل در طول حیات با بدن پیوسته‌اند و پس از مرگ از آن جدا خواهند شد. هرچند جدایی عقل فعال بر عقل بالقوه تقدم دارد (اهوانی، همانجا؛ شرودر، 37). 
در مورد بقای عقل بالقوه پس از مرگ، ابن‌سینا از تمیستیوس هم پیشی می‌گیرد و عقل بالقوه را در طول حیات فرد نیز از جسم او جدا می‌داند ( النجاة، 374؛ ابن رشد، همان، 90) و باز اگرچه ابن‌سینا رأی اسکندر مبنی بر تعالی عقل فعال را پذیرفته است، در شرح کتاب النفس، مانند تمیستیوس، از شارحانی که عقل فعال را عنصری الٰهی انگاشته‌اند، انتقاد می‌کند که ظاهراً منظور او کسی جز اسکندر نیست (نک‍ : «التعلیقات...»، 92).
علاوه بر شروح شناخته‌شدۀ تمیستیوس بر بعضی از کتب منطقیِ ارسطو، عبدالرحمان بدوی در مجموعۀ ارسطو عندالعرب، رسالۀ کوتاهی از تمیستیوس با نام «مقالة ثامسطیوس فی الرد على مقسیموس...» منتشر ساخته (ص 309-325) که در منابع کتاب‌شناختی قدیم، اشاره‌ای به آن نشده است. تمیستیوس در این رساله به رد آراء ماکسیموس (سدۀ 4م) دربارۀ غیر قابل تقلیل بودن اَشکال دوم و سوم قیاس، به شکل اول، پرداخته، و اَشکال دوم و سوم را به شکل اول بازگردانده است. از آنجا که مسئلۀ تقلیل اشکال دوم و سوم قیاس، به شکل نخست، برای مسلمانان مسئله‌ای آشنا ست، و طبق گزارش بدوی (همان، 62-63)، هنوز متن دیگری که بیانگر چگونگی ورود این بحث به اندیشۀ مسلمانان باشد، در دست نیست، فعلاً می‌توان این رساله را به عنوان یکی از مهم‌ترین زمینه‌های طرح این مسئله در میان منطقیان مسلمان تلقی کرد. 

مآخذ

ابن رشد، محمد، تفسیر ما بعدالطبیعة، به کوشش م. بویژ، بیروت، 1948م؛ همو، تلخیص کتاب النفس، به کوشش احمد فؤاد اهوانی، قاهره، 1950م؛ ابن‌سینا، «التعلیقات على حواشی کتاب النفس لارسطاطالیس»، «شرح کتاب حرف اللام»، «المباحثات»، ارسطو عندالعرب (نک‍ : هم‍ ، بدوی)؛ همو، النجاة، به کوشش محمدتقی دانش‌پژوه، تهران، 1364ش؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوالحسن عامری، محمد، رسائل، به کوشش سحبان خلیفات، ترجمۀ مهدی تدین، تهران، 1375ش؛ همو، السعادة والاسعاد، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1336ش؛ ابوسلیمان سجستانی، محمد، صوان الحکمة، به کوشش عبدالرحمان بدوی، تهران، 1974م؛ ابوعلی مسکویه، احمد، تهذیب الاخلاق، اصفهان، انتشارات مهدوی؛ اسکندر افرودیسی، «مقالة فی العقل على رأی ارسطاطالیس، ترجمۀ اسحاق بن حنین»، شروح على ارسطو مفقودة فی الیونانیة (نک‍ : هم‍ ، بدوی)؛ اهوانی، احمد فؤاد، مقدمه بر تلخیص کتاب النفس (نک‍ : هم‍ ، ابن رشد)؛ بدوی، عبدالرحمان، ارسطو عندالعرب، کویت، 1978م؛ همو، مقدمه بر شروح على ارسطو... (هم‍‌ )؛ تمیستیوس، «شرح کتاب النفس» (نک‍ : مل‍‌ )؛ شروح على ارسطو مفقودة فی الیونانیة و رسائل اخرى، به کوشش عبدالرحمان بدوی، بیروت، 1986م؛ شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتح‌الله بدران، قاهره، 1375ق/ 1956م؛ صدرالدین شیرازی، محمد، الاسفار، تهران، 1383ق؛ فارابی، «الابانة عن غرض ارسطوطالیس»، «معانی العقل»، مجموعة فلسفة، قاهره، 1907م؛ همو، الالفاظ المستعملة فی المنطق، به کوشش محسن مهدی، مطبعۀ علامه طباطبایی، 1404ق؛ قفطی، علی، تاریخ الحکماء، به کوشش آوگوست مولر، لایپزیگ، 1903م؛ کندی، یعقوب، الرسائل الفلسفیة، به کوشش محمد عبدالهادی ابوریده، قاهره، 1369ق/ 1950م؛ نیز: 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.