ترازو
تَرازو، وسیلهای برای اندازهگیری وزن اجسام. طرز کار ترازوها بر پایۀ قوانین اهرم و تعادل است و بیشتر آنها منضماتی با نام وزنه دارند.
واژۀ ترازو در فارسی میانه (پهلوی) به صورت ترازوگ (مکنزی، 82) آمده که بازمانده از ترکیب «تَرا» به معنی تعادل و ریشۀ «از ـ » به معنـای انتقـالدادن است (نیبرگ، II / 191) و در ایرانی باستان * ترازو (* تَرَ ـ آزو)، خوارزمیِ آن ترازک، و عربیِ آن میزان است (معین، 1 / 480، شم 1-2). اهالی گلباف کرمان نیز به ترازو میزون میگویند (اسدی، 65). در گذشته به کسی که ترازو میساخت، ترازوگر گفته میشد (انوری، 1678). در ارداویرافنامه ترازو وسیلۀ سنجش پرهیزگاران و بدکاران است (ص 30).
با استناد به تصاویر بعضی از انواع ترازو در مقبرههای فراعنۀ مصر، قدمت آن به حدود 000‘5 قم میرسد (بریتانیکا، I / 820). در عهد عتیق نیز به ترازو و کاربرد آن اشاره شده است. مثلاً در سفر پیدایش آمده است که حضرت ابراهیم (ع) 400 مثقال نقره را برای به انجام رساندن کاری رد نمود (16:23) که همین امر نشان میدهد در آن زمان مردم نقره و طلا را وزن میکرده، و نیاز به ترازو داشتهاند. در سفر لاویان نیز چنین آمده است: موسى (ع) امر فرمود که ترازو و سنگ باید حق باشد (36:19؛ نیز نک : هاکس، 249-250). در قرآن کریم نیز به میزان به معنای ابزار سنجش وزن و همچنین به مفهوم وسیلۀ برپا داشتن عدل، و نیز خیانت نکردن در ترازو اشاره شده است (برای نمونه، نک : الرحمٰن / 55 / 7- 9).
فیثاغورس در سیاحتنامۀ خود نوشته است که در مدخل شهر پرسپولیس ترازوداری دیده شد که به موکب داریوش پیوست و در برابر او ایستاد. مردم این عمل او را که اشارهای بر میزان عدل، انصاف و دادگستری کارگزاران بود، دوست میداشتند (ص 84).
آیاتی در قرآن کریم به وزن کردن با ترازوی درست (قسطاس مستقیم) (اسراء / 17 / 35؛ شعراء / 26 / 182)، و همچنین رعایت عدالت در پیمانه و میزان (انعام / 6 / 152؛ اعراف / 7 / 185؛ هود / 11 / 84-85) امر میکند. همین اشارات نشانۀ وجود شواهدی از تقلب در وزن کردن و استفاده از ترازو در آن روزگار و حتى دورههای بعد است؛ چنانکه برای جلوگیری از تقلب در امر توزین همواره بر این امر نظارت میشده است. نویسندۀ کتاب آیین شهرداری، تألیف شده در قرن 7 ق / 13 م ضمن اینکه توزین را هنری بزرگ دانسته، اضافه کرده است که عدم دقت و درستی در امرِ توزینْ مردمِ روزگاران گذشته را نابود ساخته است (ابناخوه، 102).
در همین کتاب دربارۀ نظارت بر ترازو و وزنهها و ممانعت از کمفروشی و تقلب، سفارشهای بسیار دقیق شدهاست؛ از این قرار: وزنهها باید آهنی باشند و محتسب باید وزنهها را بیازماید و خود مُهری بر آنها بنگارد. وزنهها را نباید از سنگ بسازند، زیرا به هم برمیخورند و از وزنشان کاسته میشود. اگر آهن در دسترس نبود، باید وزنههای سنگی را در پوست کنند و پس از آزمایش، بر آنها مهر زنند. ترازوی درست آن است که دو طرف آن برابر و کفههایش متعادل و سوراخ آویزۀ آن در میانۀ شاهین باشد. این سوراخ باید تیز و از مسمار فولادین باشد تا با کوچکترین وزنهای بهراحتی و تند حرکت کند، در غیر این صورت شاهین میایستد و به خریدار ضرر میساند.
باید محتسب ترازودار را وادار به پاککردنِ ترازو کند، زیرا به خریداران ضرر میرساند و نیز باید فروشنده پیش از وزن کردن، ترازو را از حرکت باز دارد و آن را به حالت تعادل درآورد، سپس کالا را به دست خود و اندکاندک در ترازو بگذارد و با انگشت شست خود بر کالا یا کفه فشار ندهد تا مرتکب کمفروشی نشود. ازجملۀ تقلبهای نهانی در وزن کردنِ طلا این است که فروشنده با در دست گرفتن اهرم میان شاهین، ترازو را با دست خود بالا میآورد و روبهروی صورت خود نگاه میدارد و در همان حال دور از چشم مشتری در کفۀ حامل طلا میدمد تا کفه به پایین متمایل شود. خریدار متوجه نمیشود، زیرا وی به ترازو مینگرد نه به دهان فروشنده. تقلب دیگر این است که مومی به زیر کفهای که معمولاً حامل کالا ست، میچسبانند یا حلقۀ بالای ترازو را با موی نازکی که برای خریدار نامرئی است، میبندند و بدین سان از کالا کم میکنند (همو، 101-102).
در ایران برای وزن کردن اجناس از ترازوهای سنتی شاهینی که هریک از کفهها با بندهایی به دو سر شاهین آویخته بود، استفاده میشد. واحد وزن و اوزان گوناگون نیز در زمانها و مکانهای مختلف متفاوت بود. دیولافوا اشارهای به چگونگی توزین در ایزدخواست دارد و برخی از ترازوهایی را که در ایزدخواست دیده است، چنین وصف میکند: در ایزدخواست آذوقه با بها و وزن کم به فروش میرسید و تا از ترازو عبور نمیکرد، خریدار یا فروشنده از معامله راضی نمیشدند. ترازوهای آنها مرکب از دو سبد بود که به طرفین چوبی آویخته بود و در وسط چوب ریسمانی بود که آن را به دست میگرفتند و ترازو را بلند میکردند. پارهسنگهایی در انواع و حجمهای مختلف به جای وزنههای قانونی به کار میرفت. وقتی وزن خربزهای از یک من اندکی بیشتر میشد، جالیزبان لنگۀ گیوۀ خود را که به گفتۀ خودش عشر یک من وزن داشت، در ترازو میانداخت تا وزن را میزان کند (ص 346).
اوضاع توزین کالا تقریباً در همه جای ایران بدین منوال بود تا اینکه در 18 دیماه 1311، قانون اوزان کشور برای جلوگیری از تشتت وزنهها و مقیاسها تصویب شد و نظام متریک تعیین، و سازمان سنجش اوزان کشور تأسیس گردید. پس از آن بود که همه ساله بازرسان این اداره به تمامی شهرهای ایران سر میزدند و با وزنهها و ترازوهای استانداردی که همراه داشتند، وزنههای سنتی و نظام متریک را اصلاح و ترازوهای دوکفهای شاهیندار را بررسی و سیم و سُرب میکردند تا در معاملات حقی از کسی ضایع نگردد (رضایی، 384).
با این همه، حتى در 1355 ش نیز فروشندگان دورهگردی که به بعضی از روستاهای ایران سر میزدند، برای وزنکردن اشیاء کموزن، از ترازوهای کوچک برنجی یا بندهای بلند زنجیری استفاده میکردند و برای اشیاء زیاد یا بزرگ ترازوهایی را به کار میبردند که کفههای بزرگی از جنس حلبی داشت و بندهای آنها از طناب بود. سنگ مشخصی نیز نداشتند و یک تکه آجر یا قطعۀ آهنی را برای وزنکردن به کار میبردند که وزن آنها را فقط خودشان میدانستند (صفینژاد، 490).
ترازوهایی که در دهههای اخیر به کار برده میشود، انواع متفاوتی دارد (نک : لغتنامه ... ). در گذشته در بیشتر روستاها، برای توزین اجناس کمحجم از ترازوهای دستی، و برای توزین اجناس پرحجم که معمولاً در گونی یا جوال میریختند، از قپان استفاده میکردند (صفینژاد، 491). در حدود نیم قرن پیش در تویسرکان نیز برای توزین کالا از ترازوهای دستی شاهیندار و قپان استفاده میکردند. در برخی از مغازهها و داروخانهها ترازوی کوچک دوکفهای وجود داشت که شاهین و به تبع آن، دو کفۀ ترازو به فشار اهرمی بالا میرفت و تعادل دو کفه وزن دقیق کالا را معین میکرد. برای توزین اشیاء سنگین و پرحجم مثل لنگۀ غلات و آرد یا جعبههای بزرگ یا هیزم از قپان استفاده میکردند. چند نفر شغل قپانداری داشتند که با قپان خودشان در محل توزین کالا حاضر میشدند (مقدم، 1 / 523).
کارکرد قپان، برخلاف ترازو، برپایۀ وزنههای متعدد نیست، بلکه بر پایۀ اهرمی است که وزنهای بر روی آن میلغزد. قپان دارای اجزائی مانند وزنه یا سنگ قپان فلزی مدرج به اندازۀ حدود یک متر است و اعدادی را به خط ابجد بر هر قسمت آن نوشتهاند. میان قپان به دو قسمت کوتاه و بلند تقسیم شده است. حدفاصل این دو قسمت نقطۀ تکیهگاه این اهرم یا میل قپان است. به این نقطه از میل قپان که در حکم شاهین ترازو ست، زنجیر و قلابی رو به سوی بالا متصل است که از آن برای آویختن میل قپان به چوب قپان استفاده میشود. زنجیر و قلاب دیگری به انتهای قسمت کوتاه میلۀ قپان، رو به پایین، متصل است که از آن برای آویختن بار بهره میگیرند.
اندازۀ چوب قپان در حدود 5 / 1 متر است که در وسط آن حلقهای تعبیه شده تا قلاب بالایی میل قپان در آن بیفتد. سر بلند میل قپان را سرِ سنگین، و سر کوتاه آن را سرِ سبک مینامند. برای توزین کالا دو نفر هر کدام یک سر چوب قپان را در دست میگیرند و اگر کالا سنگین و بلند باشد، بر روی دوش خود میگذارند. قپان را توسط قلاب بالایی به چوب قپان آویزان میکنند. معمولاً جسم را به قلاب سر سبک میله و کوتاه قپان میآویزند. با این عمل سر سنگین و بلند میلۀ قپان بالا میرود. سنگ قپان را که وزن معینی دارد و به قلابی متصل است، با قلاب آن بر روی میلۀ قپان آنقدر میلغزانند تا میله افقی و متعادل بایستد. عدد را از روی میله میخوانند که بیان کنندۀ وزن جسم است (قجقینژاد، 96).
ترازوی شاهنگدار یا ترازوی شاهین نوعی از ترازو بود که هر یک از دو کفۀ چوبی، حصیری یا فلزی آن را با 3 رشته زنجیر یا ریسمان به درازای یک یا دو متر به دو سر میلهای آهنی یا چوبی که زبانهای در میان دارد، میبستند. در تهران قدیم از این ترازوها در نانواییها نیز استفاده میشد که با ریسمانی از بامِ «کته» میآویختند. پیشکار نانوایی پساییهای آرد را با آن وزن میکرد (بلوکباشی، 263). پسایی یا پستایی کیسههای کرباسی چهارمنی بود (مستوفی، 2 / 395). پیشخوان هر مغازه نیز میز طویل کمعرضی با سکویی ساختهشده از آجر بود که رویش قالیچه یا متقال قرمزی میکشیدند و الواری از درازا رویش میگذاشتند و ترازویی شاهینی را با زنجیری بر بالای آن میآویختند که دو کفۀ برنجی آن، که هر کدام با 3 رشته زنجیر از هریک از دو سوی شاهین آویخته بود، روی الوار قرار میگرفت. سنگ وزنههای هشتضلعی منقش مفرغی را روی آن در جلو ترازو میگذاشتند. تشتک برنجی دخل پول را در کناری میگذاشتند و سنگ خردههای سیر و نیم سیر و چهار مثقال و جز اینها را در روی پیشخوان میریختند (شهری، 1 / 138).
ترازو در هر منطقه انواع کوچک و بزرگ و نامهای محلی مختلف داشت. برای مثال، هنوز در ابیانۀ کاشان ترازویی دارند که به آن دَراقزه میگویند و در دو نوع دراقزۀ عطاری و دراقزۀ کِیهای خانگی است. دراقزۀ عطاری ترازوی دوکفۀ کوچکی است که با آن اشیاء کموزن (کمتر از یک کیلو) را میسنجند. معمولاً کفۀ این ترازو فلزی است که با بند نخی به دو انتهای میلۀ فلزی به نام شاهین آویخته شدهاند. دراقزۀ کیهای در بیشتر خانهها وجود دارد. این دراقزه دارای دو کفۀ حصیری، بند چوبی و شاهین چوبی است. کفههای آن با ساقۀ خوشههای گندم و روکش چرمی دوخته میشود. به 3 طرف کفهها حلقهای فلزی وصل شده که هر حلقه به حلقهای که به سر تسمۀ چرمی وصل است، انداخته میشود و سر دیگر تسمهها به دو انتهای میلۀ چوبی به نام شاهین بسته میشود. در وسط شاهین سوراخی تعبیه شده که طنابی به آن بستهاند تا در موقع سنجش آن را از زمین بلند کنند (نظری، 428).
اهالی منطقۀ فامور فارس نیز از ترازوی دوکفهای ششبند، برای توزین بار؛ از ترازوی مثقالکش یا ترازوی عطاری، برای کشیدن چیزهای سبک مانند چای؛ از ترازوی تریاککش یا طلاکش، برای چیزهای ریز؛ از چوب و قپان، برای وزنکردن بارهای سنگین؛ و از باسکول سبک چرخدار، برای توزین بارهای نسبتاً بزرگ و سنگین استفاده میکنند (ثواقب، 288).
در نطنز، پیش از پیدایش ترازوهای جدید، شغلی به نام ترازودوزی وجود داشت. ترازودوز با استفاده از ساقههای متراکم گندم، برای ترازوهای شاهینی کفه میدوخت و بر آنها رویۀ چرم تیماجی میپوشاند. هنر ترازودوز هموزن درآوردن دقیق این دو کفه بود (اعظم، 1 / 294).
نخستین نوع ترازو با کفههای برنجین قابل برداشتن و گذاشتن، که به جای ترازوهای شاهینی با کفههای آویختۀ قدیم، بر روی پیشخوان مغازهها گذاشته شد، ترازوی مرغی نامیده میشد. کلمۀ مرغی به سبب شکل مرغی بود که در انتهای دو شاهین کوچک این ترازو قرار داشت و هر کدام در برابر یکی از کفههای برنجین آن بودند. نوک آنها در موقع توزین صحیح مقابل هم قرار میگرفتند (شاملو، 225؛ صفینژاد، 29).
ترازوی ساعتی یا عقربهای، ترازویی است که در آن از سنگ و وزنه استفاده نمیشود و وزنِ جنس را عقربهای نشان میدهد که بر صفحۀ مدرجی میگردد. ترازوی عددی، ترازویی که در آن از سنگ و وزنه استفاده نمیشود و وزنِ جنس را با عددی نشان میدهد که بر صفحهای نمودار میشود (شاملو، 224). ترازوی دیجیتالی، نوع جدید ترازو ست که وزن اجسام و قیمت جنس وزن شده را به صورت رقمهایی نشان میدهد (انوری، 1678).
با توجه به نقشی که ترازو در زندگی مردم داشته، باورهای آنان را نیز تحت تأثیر قرار داده است. در خراسان معتقد بودند اگر کفههای ترازو را بیجهت بالا و پایین ببرند، قحطی خواهد شد (شکورزاده، عقاید ... ، 631)، یا اگر کسی از روی ترازو قدم بردارد، دلدرد میگیرد (شاملو، 221). گیلانیها باور دارند که اگر بچـه از روی گالیتـرازو ــ ترازویی کـه دو کفهاش حصیری و شاهین آن چوبی است ــ رد شود، بدشگون است و پدرش میمیرد (پاینده، 228). در برخی از شهرها مادرها برای بختگشایی دخترشان آجیل مشکلگشا نذر میکردند. مادرِ دختر برای خرید این آجیل وارد مغازۀ رو به قبلهای میشد و بدون اینکه حرفی بزند، پول آجیل را در کفۀ ترازو میگذاشت؛ صاحب دکان منظور او را میفهمید (محتاط، 291). در گیلان برای سلامت فرزند، بچه را در یک کفۀ ترازو و در کفۀ دیگر هموزن او نان و خرما میگذارند و میان فقرا تقسیم میکنند (پاینده، 28). در تهران عصر ناصری وقتی قرآن را در شب عید فطر ختم میکردند، آن را در یکی از کفههای ترازو میگذاشتند و هموزن آن خرما میکشیدند و برای شادی روح درگذشتگان در همان شب عید خیرات میکردند (مونسالدوله، 179). اهالی گلباف کرمان باور دارند که اگر مغازهدار سنگ کیلو را در کفۀ ترازو جا بگذارد، مشتری به طرف دکانش نمیرود (اسدی، 280).
در سنگستان بوشهر غله را پس از باددادن در همان «خرمنجا» وزن میکنند. کشاورزان در موقع کشیدن غله از ترازوی نیم منی (هر لنگه یا نیمۀ ترازو برابر با 4 /1 مَنِ هاشم، برابر 4 من تبریز است) که در اختیار وزنکننده یا به اصطلاح خودشان وزّان است، استفاده میکنند. این توزین با مراسم و باور خاصی همراه است و برای هر دو نوبت توزین، کف ترازو را 10 بار پر و خالی میکنند و برای شمارش هر بار عبارتی را بر زبان میآورند که در برگیرندۀ نام پنجتن و نام دیگر اولیای دین است که برکت میدهد (احمدی، 1 / 105-106).
ظاهراً ترازو یا میزان به عنوان نماد عدالت، قضاوت، سنجش، مالاندیشی و تعادل چنان نقشی در فرهنگ مردم و در باورهای آنها داشته است که حتى منجمان یکی از صور فلکی را میزان نـام نهاده و ادیبـان و شاعران دورههای مختلف دربـارۀ آن قلم ـ فرسایی کردهاند.
مثلها، استعارهها، چیستانها و کنایاتی نیز دربارۀ ترازو در بین مردم رواج دارد: دربارۀ ترازوی شاهیندار دوکفهای زنجیردار این چیستان معروف است: عجایب صنعتی دیدم که شش پا و دو سر دارد / عجایبتر از آن دیدم که دُمبی بر کمر دارد (شکورزاده، عقاید، 540)، که طرف باید از دو کفۀ آن به عنوان دو سر، از 3 بند متصل به هریک از کفهها به عنوان 6 پا، و از بندی که به میانۀ شاهین ترازو متصل است، به عنوان دُمِ کمر به پاسخ چیستان برسد که ترازوی زنجیری است. اهالی میناب این چیستان را چنین طرح میکنند: 7 پا و دو سُمب دارد، عجب طرحی است که در کمر دُمب دارد (سعیدی، 123). بختیاریها برای ترازو چنین چیستانی دارند: چِنه چِنه؟ آلنگ آلنگ، 6 پا و دو لَنگ (سرلک، 71).
«ترازو بر زمین زدن» کنایه از ابرام و سماجت است. «ته ترازو به زمین زدن» تعلل در کار یا تردید و تأمل در معامله و یا ادعای غبن برای نفع بیشتر است؛ ریشۀ این مثلها از آنجا ست که دکانداران پس از وزنکردن جنسی با ترازوی شاهیندار با دو کفۀ آویخته، ته دو کفۀ ترازو را به زمین میگذاشتند و تا قیمت جنس را نمیگرفتند، جنس را از کفۀ ترازو درنمیآوردند و به مشتری نمیدادند (بهمنیار، 403). «ترازو چشمه داشتن» کنایه از افزونی یک کفه بر کفۀ دیگر است. «ترازو زدن» حکایت از ریشخند و مسخرهکردن دارد؛ ریشۀ این کنایه از آنجا ست که وقتی یک روستایی وارد بازار شهر میشد، بازاریان ترازوی شاهیندار و آونگی خودشان را که کفههای آن از مس یا برنج بود، برمیداشتند و پشت سر او روان میشدند و کفهها را به هم میزدند و با صدای آن مردم متوجه میشدند که هنگامۀ ریشخندکردن است. مَثل «ترازو شدن» را به کنایه برای برابر شدن دو فوجی به کار میبردند که برابر بودند و هیچکدام بر دیگری نمیتوانست پیروز شود ( آنندراج، ذیل واژه). «ترازوی سنگزن» به ترازویی میگویند که یک پلۀ آن زیاد باشد و دیگری کم (غیاث ... ، ذیل واژه). خراسانیها به کسی که سنجیده کاری را انجام دهد، به کنایه میگویند: «آن وقت که عقل قسمت میکردند، تو عقب ترازو و مثقال رفته بودی؟»، که «خدا یک جو عقل بدهد» نیز معادل همین است (شکورزاده، دوازدههزار ... ، 62).
تقریباً همۀ خردهفرهنگهای ایرانی مثلی دربارۀ ترازو دارند. مازندرانیها: آنقدر سنگ و ترازو به زمین نزن؛ قشقاییها: از ترازوی خود سنگ بردار یا از کفۀ ترازوی خود وزنه را بر مدار؛ سبزواریها: از تنور در ترازو گذاشت؛ لارستانیها: اصل و نسب کسی را با ترازو نکشیدهاند؛ شوشتریها: اگر به گدا رحم کنی ترازو را آماده میکند؛ لرها: اگر تو یک منی من ده منم، ترازو بیار و وزنم کن، آن هم بدون دوش و شانه و گردنم؛ زرقانیها: بابا و ننۀ کسی را نمیشود در ترازو کشید؛ بختیاریها: باید سلام ترازو رو به خودم باشد؛ شوشتریها: ترازو شرم نمیکند؛ قمیها: کره کره، مازو سنگ ترازو؛ قشقاییها: کفۀ ترازو را به زمین میزند؛ قشقاییها و بختیاریها: مرد را با ترازو وزن نمیکنند؛ آذریها: هرکه با سنگ و ترازوی خودش وزن میکند؛ همیشه کفۀ سنگین ترازو را در نظر میگیرند؛ لامردیها: هنوز نخلش خرما نداده، بند ترازویش بریده است؛ لرها: یا مرا ترازو کن یا با من وزن کن (ذوالفقاری، 1 / 240، 283، جم ، 2 / 1423، 1445، جم )؛ نسیهخور از پارسنگ ترازو ایراد نمیگیرد (پارسنگ وزنۀ کوچکی است که برای متعادلشدن دو کفه به یکی از کفهها آویزان میکنند) (شکورزاده، همان، 941).
شاعران نیز در معانی و مفاهیم گوناگون اشاراتی به ترازو کردهاند؛ ازجمله: شرع چون کیله و ترازو دان یقین / که بدو خصمان رهند از جنگ و کین (مولوی، 5 / 63)؛ چون راست بود سنگ با ترازو / جز راست نگوید، سخن زبانه (ناصر خسرو، 400)؛ سنگ است حلم او که نگردد ز سیل خشم / آن سنگ در ترازوی محشر نکوتر است؛ ورنه ترازوی فلک زرگر قلبکار شد / نقد عراق چون کند زر خلاص جعفری (خاقانی، 54، 388)؛ فرستم تا ترازودار شاهان / جوی چندم فرستد عذرخواهان (نظامی، خسرو ... ، 46)؛ جز این از منت هیچ واخواست نیست / که در یک ترازو دو من راست نیست (همو، شرفنامه، 196)؛ هم ترازو را ترازو راست کرد / هم ترازو را ترازو کاست کرد (مولوی، 2 / 14)؛ تو ترازوی احدخو بودهای / بل زبانۀ هر ترازو بودهای (همو، 1 / 186)؛ هرچه کس الفخته به بازو کند / طعمۀ شاهین ترازو کند (دهلوی، 261)؛ اگر محتسب گردد آن را غم است / که سنگ ترازوی بارش غم است (سعدی، 49)؛ اگر سنگ کمی داری ترازو را فلاخن کن / که اینجا محتسب پیوسته در بازار میگردد؛ کوه گناه ما نتواند تمام کرد / سنگ کمی که ما به ترازو نهادهایم (صائب، 273، 531)؛ اگر خواهی هنر را سختبازو / زر بیسنگ باید در ترازو؛ به مرد تیشهسنج سختبازو / چو زر کردند گوهر در ترازو (وحشی، 532).
بچهها نیز غالباً برای بقالبازی خودشان ترازو میساختند. مثلاً در شیراز بچهها از دو کفۀ پوست نارنج یا دو عدد سر قوطیِ واکس، ترازو درست میکردند. هر کدام از کفهها را با 3 رشته نخ به یک سر چوبی میبستند و ترازو را آویزان میکردند. دختر بچهها خریدار بودند و پسر بچهها فروشنده، و اشیاء دکان نیز از بازماندۀ سبزیفروشیها یا از خوردنیهای خانهها تأمین میشد (زیانی، 116).
ترازو در خوابگزاری تعبیرهای گوناگون داشته است: ترازو در خواب نشانۀ قاضی و سنگهای ترازو نشانۀ عدل و داد است که قاضی موقع حکمکردن در میانِ دشمنان کند. اگر در خواب بینند که ترازو ایستاده است و به هیچ طرفی مایل نیست، نشانۀ آن است که قاضی عدل کند. اگر بینند که کفههای ترازو برابر نایستادهاند، نشانۀ آن است که قاضی راست و منصف نیست و در حکمدادن به سویی تمایل دارد. اگر در خواب بینند که عمود ترازو شکست، نشان آن است که قاضی آن دیار بمیرد. اگر در خواب ببینند که ترازو کم و زیاد دارد، نشانۀ کم و زیادی قاضی در عدل و انصاف است. پاککردن ترازو در خواب نشانۀ رها شدن قاضی از عذاب دوزخ است. اگر ترازوگر را در خواب ببینند، نشانۀ پادشاه عادل است. دیدن ترازویی با دو کفۀ متعادل، نشانۀ قاضیِ راستحکم یا وزیر عادل است (حبیش، 140).
مآخذ
آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1363 ش؛ ابن اخوه، محمد، آیین شهرداری، ترجمۀ جعفر شعار، تهران، 1367 ش؛ احمدی ریشهری، عبدالحسین، سنگستان، شیراز، 1382 ش؛ ارداویرافنامه، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1342 ش؛ اسدی گوکی، محمدجواد، فرهنگ عامیانۀ گلباف، کرمان، 1379 ش؛ اعظم واقفی، حسین، میراث فرهنگی نطنز، تهران، 1374 ش؛ انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، تهران، 1382 ش؛ بلوکباشی، علی، در فرهنگ خود زیستن و به فرهنگهای دیگر نگریستن، تهران، 1389 ش؛ بهمنیار، احمد، داستاننامۀ بهمنیاری، تهران، 1361 ش؛ پاینده، محمود، آیینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران، 1356 ش؛ ثواقب، جهانبخش، دریاچۀ پریشان و فرهنگ منطقۀ فامور، شیراز، 1386 ش؛ حبیش تفلیسی، کامل التعبیر، تهران، 1326 ش؛ دهلوی، امیرخسرو، مطلع الانوار، به کوشش طاهر احمداوغلی محرماف، مسکو، 1975 م؛ خاقانی، دیوان، به کوشش حسین نخعی، تهران، 1336 ش؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضربالمثلهای فارسی، تهران، 1388 ش؛ رضایی، غلامرضا، شهر من فسا، شیراز، 1387 ش؛ زیانی، جمال، دلنوشتههایی از فرهنگ، آداب، رسوم و باورهای مردم شیراز، شیراز، 1390 ش؛ سرلک، رضا، آداب و رسوم و فرهنگ عامۀ ایل بختیاری چهارلنگ، تهران، 1385 ش؛ سعدی، بوستان، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1375 ش؛ سعیدی، سهراب، فرهنگ مردم میناب، تهران، 1386 ش؛ شاملو، احمد، کتاب کوچه، تهران، 1387 ش، حرف «ت»، دفتر اول؛ شکورزاده، ابراهیم، دوازدههزار مثل فارسی، مشهد، 1380 ش؛ همو، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363 ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1370 ش؛ صائب تبریزی، دیوان، به کوشش سیروس شمیسا، تهران، 1373 ش؛ صفینژاد، جواد، مونوگرافی ده طالبآباد، تهران، 1355 ش؛ عهد عتیق؛ غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، بمبئی، 1390 ق؛ فیثاغورس، سیاحتنامه، ترجمۀ یوسف اعتصامی، تهران، 1314 ش؛ قرآن کریم؛ قجقینژاد، شاپور و دیگران، مردمنگاری راور، تهران، 1386 ش؛ لغتنامۀ دهخدا؛ محتاط، محمدرضا، سیمای اراک، اراک، چاپخانۀ هما؛ مستوفی، عبدالله، شرح زندگانی من، تهران، 1341-1343 ش؛ معین، محمد، حاشیه بر برهان قاطع؛ مقدم گلمحمدی، محمد، تویسرکان، تهران، 1378 ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش محمد استعلامی، تهران، 1369 ش؛ مونسالدوله، خاطرات، به کوشش سیروس سعدوندیان، تهران، 1380 ش؛ ناصر خسرو، دیوان، به کوشش مجتبى مینوی، تهران، 1367 ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش حسن وحید دستگردی، تهران، 1333 ش؛ همو، شرفنامه، به کوشش همو، تهران، 1316 ش؛ نظری داشلیبرون، زلیخا و دیگران، مردمشناسی روستای ابیانه، تهران، 1384 ش؛ وحشی بافقی، دیوان، به کوشش حسین نخعی، تهران، 1339 ش؛ هاکس، جیمز، قاموس کتاب مقدس، بیروت، 1928 م؛ نیز:
Britannica , 1989; Dieulafoy, J., La Perse, la Chaldée et la Susiane, Tehran, 1369; MacKenzie, D. N., A Concise Pahlavi Dictionary, London, 1971; Nyberg, H. S., A Manual of Pahlavi, Tehran, 2003.