تخاری
تُخاری، زبانی منسوخ و شاخهای مستقل از خانوادۀ زبانهای هند و اروپایی که در ترکستان [منطقۀ خودمختار اویغوری سینکیانگ در شمال غربی چین امروز] تکلم میشده است. این زبان را میتوان در مقایسه با دیگر زبانهای هند و
اروپایی منسوخ، زبانی «تازه یافته» قلمداد کرد، چرا که اسناد آن در اواخر سدۀ 19 و اوایل سدۀ 20 م در جریان حفاریهای باستانشناسان اروپایی یافت شده است. این دستنوشتهها که به گفتۀ مالوری (ص 56) متعلق به سدههای 6 تا 8 م است، متونی به یکی از خطوط هندی است که بر روی برگ نخل، کاغذ چینی و الواح چوبینوشته شدهاند (دیکنز، «همه چیز...»،npn.). بسیاری از اینها، ترجمههایی از متون سنسکریت بودایی است و دو زبانهبودن برخی از آنها، خواندن این زبان را برای محققان سادهتر کرده است (صفا، 22). در این اسناد، بجز متون مذهبی، مکاتبات بازرگانان، اجازۀ حرکت کاروانها و نوشتههای پزشکی و جادویی هم دیده میشود (بالدی، 41).
هند و اروپایی بودن تخاری را دو زبانشناس آلمانی به نامهای امیل زیگ و ویلهلم زیگلینگ در 1908م تأیید کردهاند (لاکوود، 38). طبق شواهد موجود در متون زبانشناسی تاریخی، بروگمان با استفاده از مواد مربوط به 8 شاخه یا خانوادۀ فرعی، زبان هند و اروپایی را بازسازی کرد. این 8 شاخه اینهاست: 1. هند و ایرانی، 2. ارمنی، 3. یونانی، 4. آلبانیایی، 5. ایتالیایی، 6. سلتی، 7. ژرمنی، 8. بالتی ـ اسلاوی. سپس آنتوان میّه با به کارگرفتن موادی از دو شاخۀ دیریاب این زبان (یعنی آناتولیایی و تخاری)، شمار زیرشاخههای زبانهای هند و اروپایی را به 10 رسانید (آرلاتو، 147).
کشف زبان تخاری باعث شد تا زوایای تاریکی از ویژگیهای زبانهای هند و اروپایی روشن شود. تا پیش از کشف این زبان، تصور زبانشناسان بر این بود که خانوادۀ زبانهای هند و اروپایی دو شاخۀ اصلی دارد: شاخۀ غربی یا کنتوم [شامل زبانهای سلتی،ژرمنی، ایتالیایی، یونانی و آناتولیایی] و شاخۀ شرقی یا سَتِم [شامل زبانهای بالتی ـ اسلاوی، ارمنی، آلبانیایی و هند و ایرانی]. ملاک این تقسیمبندی نیز، تحول واجی صامتهای پسکامی*ķ و *kwو*k بود. تحول این واجها در شاخۀ شرقی، ابدال *k وkw *را به k و ابدال *ķ را به واجی صفیری چون s نشان میداد، و این در حالی بود که در شاخۀ غربی، *ķ و *kبه k، و *k به kwبدل میشد. با وجود این، تخاری که به نظر میرسید شرقیترین زبان هند و اروپایی باشد، رفتار یک زبان غربی را از خود بروز میداد، چرا که در آن، صورت هند و اروپایی مادر *ķ (آوای پسکامی پیشین شده) و *k (آوای پسکامی ساده) درست مثل زبانهای غربی به صورت k درآمدهاند و جالب اینکه در عین حال، تخاری از این جهت به زبانهای شاخۀ شرقی شبیه است؛ چرا که در آن آوای *kw با آواهای ملازی ساده آمیخته شده است، یعنی هر 3 صورت *k، *k و *ķ و *kw و در آن به صورت k درآمدهاند. از اینرو، این زبان نه به شاخۀ شرقی تعلق دارد و نه به شاخۀ غربی. وجود این زبان باعث شد که برش سادۀ زبانهای هند و اروپایی به دو صورت شرقی و غربی نقض شود و ماهیت «موجی» تغییرات زبانی آشکار شود (لیووین، 53).
نامگذاری
انتخاب نام تخاری بر این زبان، به سبب نامی است که در متون اویغوری به گویندگان آن داده شده است. طوایف تخاری زبان ــ که میان سدههای 5 و 10م در ترکستان چین ساکن بودند ــ با طوایف آلتایینژاد اویغور همسایه بودند. این طوایف خود را «آرچی»، یعنی «سفید» مینامیدند، ولی همسایگانشان ــ خاصه اویغورها ــ آنها را «تخار» میخواندند (صفا، همانجا). در دستنوشتههای ترکی اویغوری هم زبان این قوم twγry یا twghry (با تلفظ تُخْری) آمده (دیکنز، همانجا)، ولی به اعتقاد هنینگ (ص 342) تلفظ احتمالی آن tuγre بوده است.
در اینجا باید به نکتهای مهم اشاره کرد. تخاری زبان مردم منطقهای که به «تخارستان» مشهور است، به شمار نمیآید. تخارستان (یا باکتریای قدیم) سرزمینی میان سغد و بامیان به پایتختی بلخ بوده، و مناطق خَتلان و دره حصار و پامیر غربی (شُغنان و جز آن) و ناحیۀ بامیان (افغانستان شمالی) و جز آن را تا حدود سیستان شامل میشده است (ارانسکی، 162). برخلاف نظر ارانسکی (ص 148) مبنی بر اینکه قبایل سکایی و تخاری در اواسط سدۀ 2 قم تحت فشار هونها در مسیر علیا و سفلای آمو دریا سکنا داشتهاند، سیمز ویلیامز بر آن است که بلخ در این سده توسط قومی چادرنشین مورد «هجوم» قرار گرفته است؛ این قوم نزد مورخان چینی «یوئهجین» و نزد یونانیان «تخاریان» نامیده شده است (ص 86) و نام «طخارستان» که در منابع اسلامی همچون البلدان و تاریخ یعقوبی، تاریخ طبری، احسن التقاسیم مقدسی، تاریخ گردیزی، المسالک و الممالک اصطخری، معجمالبلدان و روضة الصفا آمده، به همین سبب است. همین مسئله باعث شده است که برخی از محققان به خطا واژۀ «تخاری» را برای زبان منطقه باکتریا، یعنی «بلخی» به کار برند (بارتولد، 432) و تخاری را نمایندهای از زبانهای ایرانی میانۀ شرقی بدانند (خانلری، 68-69)؛ در حالی که تخاری جزء زبانهای ایرانی میانۀ شرقی نیست و خط آن نیز با خط بلخی که برگرفته از یونانی بوده است (نک : ایرانیکا، III / 347)، تفاوت داشته، و به کارگیری حروف یونانی برای نوشتن زبان محلی بلخ نخستینبار در ابتدای دوران کوشانیان صورت پذیرفته است (سیمز ویلیامز، همانجا).
خط تخاری
خط تخاری خطی است هجایی به نام «براهمی» که از خطوط هندی است (باسمن، 486) و از چپ به راست نوشته میشده است. در این خط، هر صامت برای ایجاد هجا فی نفسه با مصوت a همراه است و سایر مصوتهای این زبان با علامتهای دیگر یا علامتهای اضافی پایان هجا نمایانده میشدهاند («الفبای ... »، npn.).
صامتها
مصوتها
مرزنماهای پایان هجا
h ң ħ ķ
علامتهای نشانۀ مصوت
tho thau thaj tho the thū thu thī thi thā tha
نمونههای ترکیبی این حروف در چند واژه به این صورت است:
«قانون» , pal«قصد» , spaltäk«سر» lap
«زندگیها»maskäs «آتشها»slamas
تمامی متون تخاری (جز یک متن کوچک) به همین خط نوشته شدهاند («دائرةالمعارف...»، 4619,).
گویشهای تخاری
مدارک به دست آمده دربارۀ زبان تخاری، نمایانگر دو گویش متفاوت از این زبان است که زبانشناسان آنها را تخاری الف (A) و تخاری ب (B) نامیدهاند. آثار تخاریِ الف در «تورفان» و «قره شهر»، در ناحیۀ شرقی حوضۀ رود تاریم در شمال ترکستان یافت شدهاند، از اینرو، تخاری الف «تورفانی» یا «تخاری شرقی» نیز نامیده میشود. در حالی که متون تخاری ب در «کوچا» و چند نقطۀ دیگر هم یافت شدهاند، از اینرو، به گویش تخاری ب، «تخاری غربی» یا «کوچایی» هم گفته میشود. این دو گویش به ترتیب «اگنی» و«کوچی» نیز نامیده میشوند (یارشاطر، 11).
متون تخاری ب تنوع موضوعی بیشتری را نسبت به تخاری الف نشان میدهند و مقدار بیشتری هم از آنها به دست آمده است. متون تخاری ب بجز مطالب مذهبی، به مطالب دیگری هم میپردازند که پیشتر بدانها اشاره شد.
تفاوتهای موجود میان این دو گویش در ظاهر بسیار است، اما روشهای زبانشناسی تاریخی، همریشه بودن آنها را به روشنی نشان میدهد. این نمونهها، چند دادۀ پایه در تخاری الف و ب هستند که این همریشگی را تأیید میکنند (بالدی، 34-35). واج شناسی: از راه مطالعۀ متون تخاری، مصوتهای این زبان به این شرح شناخته شدهاند:, i, u, e, oä, ā , a («دائرةالمعارف»، همانجا). به نظر میرسد که کشش مصوتی در این زبان نقش واجی نداشته باشد و تفاوتهای ā , a صرفاً در کیفیت تولید باشد. مصوتهای مرکب aiو au در تخاری ب مشاهده شدهاند. تفاوتهای مصوتی میان این دو گویش نیز به لحاظ تاریخی قابل توجهاند: مثلاً e در تخاری الف معادل ai در تخاری ب است و بازماندۀ مصوتی مرکب از زبانهای پیش از تخاری است. در حالی که e در تخاری ب ریشهای دیگر دارد و معادل a در تخاری الف است. شباهت صامتهای این دو گویش بیشتر و صامتهای اصلی آنها چنین است:
P, t, k, c (ts), m, n, r, l, w, y, s, ś, Ş
نکتۀ مهم دیگر دربارۀ صامتهای تخاری آن است که واکداری و دمیدگی در آواهای این زبان بسیار است. از این رو، میتوان به عنوان مثال چنین پنداشت که p تخاری بازماندۀ *p *b, یا *bh هند و اروپایی مادر است. همچنین گفتنی است که پارهای از این صامتها تحت فرآیند «کامی شدگی» قرار گرفتهاند (مانند t ~ c, k ~ ś , ts ~ ś , l ~ l و امثال آن) که بجز نقش آوایی، نقش نمای برخی از تمایزات دستوری به ویژه در حوزۀ فعل هستند (همانجا).
صرف
در صرف تخاری مقولات اسمیِ جنس، شمار و حالت شناسایی شدهاند. جنسهای دستوری مذکر و مؤنث تخاری از طریق مطابقۀ صفتها و ضمایر شناسایی میشوند. همچنین جنس «تناوبی» هم در این زبان وجود دارد (یعنی صورت مفرد واژه، مذکر و صورت جمع آن، مونث است). به لحاظ شمار نیز، جمع و مفرد و مثنى (برای جفتواژههای طبیعی چون «چشم») در این زبان وجود دارند. حالت در این زبان گونههای فاعلی، ندایی، غیرفاعلی و اضافی را در کنار حالتهای ثانوی (مانند ابزاری، برایی، سببی و کناری) دارد. حالتهای ثانوی از طریق افزودن وندها (که بازماندۀ پس اضافههای کهن بودهاند) به اسم حاصل میشوند؛ مثلاً در عبارت kuklas yukas onkälmāsyo از تخاری الف به معنای «با ارابهها، اسبها (و) فیلها»، نشانۀ حالت بایی -yo به هر 3 واژه حالت داده است.
نظام فعلی تخاری بیشتر گرایش به ساختار تصریفی دارد. شناسهها بجز شخص، شمار و جهت فعل را نیز نشان میدهند. همچنین زمان و وجه فعل را از طریق تفاوتهای ریشۀ فعل میتوان شناخت. فعل تخاری علاوه بر تعریف سادۀ خود، حاوی تصریف سببی نیز بوده است (همانجا).
نحو
از آنجا که بیشتر متون تخاری ترجمه از زبانهای دیگر به ویژه سنسکریت است، دربارۀ نحو آن نمیتوان به دقت اظهار نظر کرد، اما میتوان دریافت که آرایش پایۀ واژهها در تخاری فاعل ـ مفعول ـ فعل بوده است (رضایی باغ بیدی، 694).
مآخذ
آرلاتو، آنتونی، درآمدی بر زبانشناسی تاریخی، ترجمۀ یحیى مدرسی، تهران، 1373ش؛ ارانسکی، ی. م.، مقدمۀ فقه اللغۀ ایرانی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1358ش؛ بارتولد، و.و.، گزیدۀ مقالات تحقیقی، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1358ش؛ خانلری، پرویز، زبانشناسی و زبان فارسی، تهران، 1361ش؛ رضایی باغ بیدی، حسن، «تخاری»، دانشنامۀ جهان اسلام، تهران، 1381ش، ج 6؛ سیمز ویلیامز، ن.، «رمز زدایی از زبان بلخی، پرتوی تازه بر افغانستان باستان»، ترجمۀ محمود جعفری دهقی، مجلۀ زبانشناسی، تهران، 1379ش، شم 2؛ صفا، ذبیحالله، سیری در تاریخ زبانها و ادب ایرانی، تهران؛ 1355ش؛ طبری، تاریخ؛ یارشاطر، احسان، «زبانها و لهجههای ایرانی»، مجلۀ دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران، 1336ش، س 5، شم 1 و 2؛ نیز: