زمان تقریبی مطالعه: 8 دقیقه

تثلیث

تَثْلیث، اصلی‌ترین اعتقاد مسیحی که براساس آن خدای واحـد در 3 اقنومِ پـدر، پسر و روح القدس پرستیده می‌شود. مسیحیـان بر این باورند که هـرچند اصل اعتقادی تثلیث را نمی‌توان به شکلی تبیین یافته و صورت‌بندی شده در متون مقـدس یافت، اما ریشه‌های این اعتقاد در عهد جدید و در باور مسیحیـانِ نخستین آشکـارا وجود داشتـه است و آنچه در طی سده‌های بعد و به ویژه در شوراهای عام کلیسایی صورت اصلی جزمی به خود گرفته، تنها بیان این اعتقاد در قالب آموزه‌ای الاهیاتـی، و تبییـن آن در چارچوبی فلسفـی ـ کلامـی بوده است. محققـان و مفسران عهد جدید نیز اذعان دارند که نه تنها واژه‌شناسی تثلیث در عهد جدید یافت نمی‌شود، بلکه چارچوب اندیشـه و ساختار تفکـر خاص دورۀ پـدران کلیسا و شوراهای کلیسایـی نیز به کلـی با ذهنیت و فـرهنگ نویسندگان عهد جدیـد بیگانه است. از ایـن‌رو، اصل اعتقادی تثلیث را باید حاصل تـأملات اندیشمنـدان مسیحـی دربـارۀ چگونگی رابطـۀ خداوند با مسیح و روح‌القدس (یا دربارۀ یگانگی در عین سـه‌گانگی خداونـد)، و مباحثـات و مجادلات اعتقادی آنان با مخالفان و بـدعت‌گذاران سـده‌های اول تاریـخ مسیحیت، در بستـر انـدیشۀ فلسفـی یونانـی دانست. با این همـه، همین محققان بر آن‌اند که این اصل الاهیاتی مهم به صورتی موجز و اشاره‌وار در عهد جدید آمده، و مورد اعتراف مسیحیانِ نخستین بـوده است و به ایـن ترتیب، به شکـل «تثلیث بنیادیـن یا اولیه» از همان آغاز شکل‌گیری مسیحیت وجود داشته است. از این‌رو، برای بررسی سیر تحول این اعتقاد ‌باید در سیری منطقی نخست به عهد عتیق و عهد جدید پرداخت و سپس تحولات 4 سدۀ نخست مسیحیت را بازبینی کرد و آن‌گاه با پرداختن به اندیشمندان قرون وسطى و دورۀ جدید این روند تاریخی را تکمیل نمود.

الف ـ در عهد عتیق و عهد جدید


در عهد عتیق

 نویسندگان معتقد مسیحی در طول تاریخِ این دین همواره عبارات متعددی از کتابهای عهد عتیق را به عنوان شاهدی بر چندگانه بودن خداوند ذکر کرده‌اند که از آن جمله می‌توان به این موارد اشاره کرد: عبارات، افعال و ضمایر جمعی که در جملات متعدد «سفر پیدایش» و کتابهای دیگر دربارۀ خدا آمده است؛ سه‌گانۀ اسرارآمیزی که به ملاقات ابراهیم آمدند (پیدایش، 18: 1-22)؛ تسبیح سه‌گانۀ خداوند از زبان کروبیان در کتاب اشعیا (6 : 3)؛ و اشاره به خداوندگاری در کنار خداوند از زبان داوود (مزامیر، 110 : 1) که در انجیلهای متى (22 : 41-46)، مرقس (12: 35-37) و لوقا (20 : 41-44) نیز از زبان عیسى(ع) و در اشاره به ماهیت خود او نقل شده است. با این همه، هیچ یک از این عبارات را به یقین نمی‌توان شاهدی بر باور نویسندگان عهد عتیق بر طبیعت چند اقنومی خداوند به شمار آورد. شاید آنچه بیش از این عبارات زمینه را برای اندیشۀ عهد جدید آماده کرد، مفاهیم سه‌گانۀ «کلمه»، «حکمت» و «روح» در عهد عتیق باشد. «کلمه» در عهد عتیق عاملی خلاق (پیدایش، 3:1؛ مزامیر، 6:33)، بخشاینده (اشعیا، 55 : 11)، به مأموریت برانگیزاننده (ارمیا، 4:1 بب‍ ‌) و وسیله‌ای برای آشکار ساختن و اجرای اوامر و اهداف خداوند است. این عامل که در عهد عتیق چندان تشخص نمی‌یابد، در ادبیات بین‌العهدین چهرۀ روشن‌تری پیدا می‌کند و در انجیل یوحنا تمثیل مهمی را شکل می‌دهد که به عنوان پسر خداوند، او را آشکار می‌کند و می‌شناساند (یوحنا، 14:1، 18)؛ در امر آفرینش دخیل است (همان، 1:1-3)؛ و کلام پدر را انتقال می‌دهد (همان، 34:3؛ 16:7). «حکمت» که در کتاب امثال سلیمان به روشنی تشخص یافته است (8 : 1-36)، عاملی از پیشْ موجود، میانجی، و آشکار‌کننده است که در عهد جدید بارها بدان اشاره شده، و زمینۀ مناسبی برای اندیشۀ وجود ازلی مسیح بوده است. «روح» نیز که در عهد عتیق هم به معنای نفخه و باد، و هم به معنای حضور و قدرت الاهـی، به‌ ویژه نیروی حیات‌بخـش، برانگیزاننده و یاری دهندۀ او‌ست (مزامیر، 6:33؛ حزقیال، 26:36 بب‍ ؛ 37 : 1- 10؛ داوران، 10:3؛ اول سموئیل، 6:10؛ اشعیا، 42 :1)، در مواردی چند دارای فعالیتها و حالتهای‌شخصی در نظر گرفته شده‌است (پیدایش، 3:6؛ دوم سموئیل، 23 : 2؛ نحمیا، 20:9؛ اشعیا، 16:34؛ 63 : 10)، اما در هیچ یک از موارد، مستقل از خداوند به شمار نیامده، و همواره بر وابستگیِ او به خداوند تأکید شده است.

در عهد جدید

در انجیلهای هم دید، عیسى(ع) با القابی چون استاد (ربّی)،پیامبر،گاه پسر‌خدا و پسر خدای‌تعالى(مرقس، 5 : 7) خوانده می‌شود، اما در این انجیلها او برای معرفی خود بیش از هر چیز لقب «پسر انسان» را به کار می‌برد. این عبارت که ظاهراً برگرفته از بخشی از کتاب دانیال است (7 : 9-10، 13-14)، اشاره‌ای به مرتبۀ مسیحایی او، جایگاه بلندش نزد خداوند، اقتدار و حاکمیت او در آسمان و زمین، و حتى صبغۀ‌‌‌الاهی او دارد (نک‍ : اونز، 32-40). در انجیل چهارم یا انجیل یوحنا موضوع وجود پیشینی مسیح به روشنی مطرح می‌شود و الوهیت او مورد تأکید قرار می‌گیرد (1 : 1-5). در ابتدای این انجیل عیسى(ع) با کلمۀ ازلی خدا ــ که آفرینش همه چیز از طریق او صورت می‌گیرد و نور و حیات بشر از او ست ــ یکی دانسته شده است. او پسر یگانۀ خداوند (1 : 18) و کلمۀ متجسد (1 : 14) است که با خداوند یکـی است (24:10-25، 30؛ 14: 9) و واسطۀ‌ آفرینش (1 :3)، واسطۀ شناخت و معرفت خداوند (8 : 19) و واسطۀ نجات (3: 16- 18) است. در نامه‌های پولس رسول، که پیش از 4 انجیلِ یاد شده نوشته شده‌اند نیز، عیسى(ع) واسطۀ آفرینش (اول قرنتیان، 8 : 6)، شبیه خداوند (دوم قرنتیان، 4:4)، خداوند، خداوندگار (اول قرنتیان، 12 : 3؛ رومیان، 10: 9) و مطلقاً عاری از گناه (دوم قرنتیان، 5 : 21) دانسته شده است. به این ترتیب، در یک بررسی کلی نگاه نویسندگان عهد جدید به مسیح را می‌توان چنین خلاصه کرد:
1. مسیح با لقبها و عنوانهایی خوانده‌شده است که رنگ‌الاهی دارند (برای نمونه: «خدا»،یوحنا، 1:1؛ 20: 28؛ «پسرِ خدا»، یوحنا، 5 : 18 بب‍ ؛ اول یوحنـا، 4: 15؛ عبرانیـان، 1: 3؛ «خداونـدگار»، رومیان،10 : 9؛ فیلیپیان،2 : 9-11؛ عبرانیان،10:1؛ مکاشفۀ یوحنا، 6:19؛ «پسر خدای تعالى»، مرقس، 5: 7 ) و گاه با عبارتهایی وصف شده‌‌است که در عهدعتیق درمورد خداوند به‌کار رفته‌اند (مانند اشعیا، 45 : 23، در فیلیپیان، 2 : 10؛ مزامیر، 102 : 25، در عبرانیان، 10:1؛ یوئیل، 2 : 32، در رومیان، 10 : 13).
2. عیسى(ع) با صفاتی که ویژۀ الوهیت‌اند، وصف شده است، مانند برابری با خدا و شباهت با او (فیلیپیان، 6:2؛ دوم قرنتیان، 4:4)، ازلیّت(یوحنا، 1: 1؛ 8 : 59؛ 17: 5؛ مکاشفۀیوحنا، 13:22)، ابدیت یا جاودانگی (متى، 28: 20؛ عبرانیان، 7 : 25)، آفرینش (یوحنا، 1 : 3، 10؛ اول قرنتیان، 8 : 6؛ کولسیان، 1 : 16؛ عبرانیان، 1 : 10)، حاکمیت کیهانی (فیلیپیان، 2: 9- 11)، داوری (یوحنا، 5: 27)، بخشش گناهان (مرقس، 2 : 5-10؛ لوقا، 5 : 20-24؛ 7 : 47-49) و توانایی نقض یا تغییر شریعت (مرقس، 2 : 27- 28).
3. در عهد جدید عیسى(ع) محور آیین (به ویژه عشاء ربانی) (متى، 28 : 19؛ یوحنا، 6 : 53- 58)، موضوع ستایش (دوم پطرس، 3 : 18؛ مکاشفۀ یوحنا، 1 : 5-6) و موضوع دعا ست (اعمال رسولان، 7 : 59-60) و گاه همچون موضوع پرستش مطرح می‌شود (عبرانیان، 1: 6). با این همه، باید توجه داشت که نویسندگان عهد جدید به هیچ روی در پی آن نبودند که جنبه‌های وجود شناسانه و تثلیث و جایگاه درون‌خدایی (درون تثلیثی) عیسى(ع) را تبیین کنند، بلکه می‌کوشیدند تا تجربۀ خود یا راویان پیش از خود را از حضور در کنار مسیح، معجزات، گفتارها و کردارهای او، و به طور خلاصه درک خود از نقش نجات‌شناسانه و فرجام‌شناسانۀ عیسى(ع)، یعنی آنچه ایمان مسیحی را در آن هنگام شکل می‌داد، به خوانندگان پس از خود منتقل کنند. از این‌رو، انجیلها و دیگر رساله‌های عهد جدید بیش از هر چیز بیانگر «تثلیث تقدیری»، یعنی تقدیر و طرح اولیۀ خداوند برای بازگرداندن و نجات بشریت در فرایند تاریخی تولد، مأموریت، مصلوب شدن و سرانجام، رستاخیز عیسى مسیح‌اند، و تنها در دوره‌های بعد است که به تدریج وجوه الاهیاتی تثلیث، یعنی تثلیث وجودشناسانه یا «تثلیث درونی»، که‌متوجه ‌طبیعت‌درونی خداوند است، مطرح می‌شود و مورد‌ بحث قرار می‌گیرد.
تمایز شخصیت روح‌القدس و جایگاه الاهی او در عهد جدید به اندازۀ عیسى(ع) روشن نیست. در برخی عبارتها، وی وجود متمایزی ندارد و به عنوان روحی مطرح می‌شود که قادر است وجود شخص را از خود بیاکند (لوقا، 4: 1؛ اعمال رسولان، 2: 4)، یا همچون موهبتی به شخص اعطا می‌شود (لوقا، 11: 13؛ رومیان، 5 : 5)، یا آنکه از جانب خدا بر انسانها فرو می‌ریزد (اعمال رسولان، 2 : 17 بب‍ ؛ تیتوس، 6:3)؛ و در برخی عبارتهای دیگر همچون شخصیت متمایزی ظاهر می‌شود که سخن می‌گوید (اعمال رسولان، 11:21)، جست‌وجو می‌کند (اول قرنتیان، 10:2)، شهادت می‌دهد (رومیان، 8 : 16)، شفاعت می‌کند (همان، 8 : 26) و می‌فرستد (اعمال رسولان، 4:13). اما از دیدگاه محققان مسیحی، آنچه در عهد جدید بیش از هر چیز به روح‌القدس شخصیتی متمایز و وجهه‌ای الاهی می‌بخشد، ذکر نام او در کنار پدر و پسر، یعنی در عبارتهای تثلیثی (همچون غلاطیان، 13:3- 14؛ دوم قرنتیان، 1 : 21 بب‍ ؛ 3 : 3؛ 14:13؛ اول پطرس، 1 : 2)، و به ویژه مهم‌ترین آنها، جمله‌ای منسوب به عیسى(ع) است که می‌گوید: «پس بروید و همۀ ملتها را شاگرد من سازید و آنها را به نام پدر، پسر و روح‌القدس تعمید دهید» (متى، 28 : 19).

ب‌ـ از سدۀ 2م تا شورای نیقیه

صفحه 1 از5
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.