تازا
تازا، یا تازه، شهریکهن در شمال شرقیمراکش. این شهر با جمعیتی حدود 142 هزار تن (1384ش / ٢٠٠٥م) در°٣٤ و´٢٢ عرض شمالی و°٤ و ´٢ طول غربی («فرهنگ... ») در درهای طویل به پهنای ٣ کمـ میان کوههای ریف و کوههای اطلس متوسط، در فاصلۀ ١٢٧ کیلومتری شرق فاس جای دارد. این دره بزرگراهی تاریخی را در برمیگیرد که از فاس و مکناسه تا وجده و تلمسان و شمال غربی الجزایر امتداد دارد و از دیرباز دارای موقعیتی مهم و سوقالجیشی بوده است. وادی اِناون از شاخابههای رودخانۀ سبو که میان تازا و فاس جاری است، در آن جریان دارد (بن عربی، ٩٤؛ لوتورنو، ١ / ٦٣؛ عبادی، ٣١٢، حاشیۀ 7)
بیشتر مورخان و جغرافینویسان مغربی در آثار خود به وصف تازا پرداختهاند. بنابرگزارشآنان، تازا شهری واقع در مرز میان مغرب اوسط و مغرب اقصا بوده است ( الاستبصار، ١٧٦، ١٧٩، ١٨٦؛ ابن عبدالمنعم، ١٢٨). این شهر در دامنۀ کوههایی بلند در زمینی به پهنای ٦ میل جای داشته، و بارویی استوار از سنگ و آهک آنرا در برمیگرفته است (نک : الاستبصار، ١٨٦؛ ابن عبدالمنعم، همانجا، که از آن با عنوان رباط یاد کردهاند). از کوههای پیرامون آن نهرها و آبهای بسیاری به سوی شهر جریان داشته است. این آبها به وسیلۀ شبکهای از جویبارها به داخل شهر هدایت میشدهاند و محلهها و باغهای میوۀ انبوه شهر را سیراب میکردهاند (همانجاها).
تازا شهری با آبی گوارا و هوایی سالم وصف شده است که به سبب برکت و حاصلخیزی زمینهایش، انبارهای آن پیوسته انباشته از غله و حبوبات بوده، و در باغهای انبوه شهر میوههایی چون انجیر، انگور و گردو و انواع میوه به وفور به دست میآمده است (ابن خطیب، معیار...، ١٨٢؛ الاستبصار، همانجا).
دامپروری نیز در تازا رونق داشته است (زهری، ١١٤). صنعتگران آن سفالهایی ظریف میساختهاند (ابن خطیب، همانجا). از تازا به نواحی مجاور آن، گندم صادر میشده (لئون افریقی، ١ / ٣٥١)، و در کوهی در نزدیکی آن کانی از طلای مرغوب وجود داشته است (ابوعبید، ٢ / ٧٩٩). تازا به وسیلۀ شبکهای از راهها به تلمسان در شرق و به فاس در غرب متصل میشد (مراکشی، ٣٥٧).
پارهای روایات بنای شهر تازا را به قبیلۀ بربر مکناسه ــ که در آغـاز فتـوح اسلامـیدر آن نواحـیسکنـا داشتنـد ــ نسبـت میدهند (ابن خلدون، عبدالرحمان، ٦ / ١٧٦؛ قلقشندی، ٥ / ١٨٢؛ عبدالحمید، ١ / ٩٥) و هم از اینرو، شهر را گاه «مکناسۀ تازا» میخوانند (ابن عبدالمنعم، همانجا). اما برخی از یافتههای باستانشناسی از جمله کاوش غارهای کیفانالغماری در نزدیکی تازا نشان میدهد که این ناحیه از هزاران سال پیش مسکون بوده است (حقی، ٣٠٩). غیاته از دیگر قبایل بربر ساکن تازا بود ( الاستبصار، همانجا) و بعدها قبیلۀ عرب مَعقل در آن اطراف سکنا گزیدند (ابن ابی زرع، الانیس...، ٣٢٧، ٣٣٥).
در جمادیالآخر ١٧٤ / اکتبر ٧٩٠ در دورۀ عباسیان، ادریسبن عبدالله بن حسن مثنّى ضمن استیلا بر مغرب، تازا را نیز گرفت (ابوعبید، همانجا) و پس از آن ادریسیان سلطۀ خود را بر تازا حفظ کردند (نک : سلاوی، ١ / ١٧٢).
با به قدرت رسیدن فاطمیان در قیروان، مَصالة بن حَبوس صنهاجی، سردار عبیدالله مهدی در تاهرت و مغرب اقصا قلمرو یحیی بن ادریس بن عمر، امیر ادریسی، از جمله تازا را از دست وی بیرون کرد و امارت این شهر را به موسى ابن ابی العافیۀ مکناسی واگذاشت (ابن خلدون، یحیى، ١ / ١٦٧؛ قلقشندی، همانجا؛ سلاوی، ١ / 182). تازا یک چند نیز برضد فاطمیان، فرمان امویان قرطبه را گردن نهاد (EI2). در ٤٦٩ق / ١٠٧٦م (یا ٤٦٧ق) میان یوسف بن تاشفین مرابطی با ابویعلى امیر تازا جنگهایی شدید در فحص الوادی درگرفت که با پیروزی امیر تازا، این حملات ناکام ماند (ابن عذاری، ٤ / ٣٠).
موحدون در ٥٢٧ق / ١١٣٣م (یا ٥٢٨ق) بر تازا استیلا یافتند و عبدالمؤمن بن علی آنجا را تصرف کرد و به سبب موقعیت سوقالجیشی منطقه در ٥٢٩ق دستور داد تا رباط تازا را بسازند (ابن ابی زرع، همان، ٢٤١، ٣٤٤). عبدالمؤمن پیشروی خود را همانجا متوقف کرد و برای نبرد با مرابطون در دشتها، اقدامی نکرد (EI2). از آن پس تازا را با عنوان رباط نیز میخواندند (نک : الاستبصار، زهری، همانجاها؛ دمشقی، ٣١٣؛ مراکشی، ٢٥٥، ٣٥٧). رباط نامیدن تازا به آن ارزش مذهبی میداد، اما تازا هیچگاه نقش مذهبی رباط را نداشت و تنها به عنوان پادگان نظامی که از جادۀ منتهی به فاس پاسداری میکرد، باقی ماند (EI2).
در ذیحجۀ ٦١٣ / مارس ١٢١٧ امیر عبدالحق نخستین فرمانروای مرینی با نمایندۀ موحدون در تازا وارد جنگ شد. فرمانده موحدی با وجود بسیج لشکریِ فراوان، کشته شد و نیروهایش منهزم گردیدند. پس از ضعف و انحلال دولت موحدون، عثمان بن عبدالحق مرینی (حک ٦١٤-٦٣٧ق) تازا را به صلح زیر فرمان درآورد و مالیاتی معین بر آنان بست (ابن ابی زرع، همان، ٣٧٤، ٣٧٧، الذخیرة...، ٣٧؛ ابوالنصر، 120-121). مرینیان به دنبال تثبیت موقعیت خود در ناحیۀ تازا و ریف جنوبی، فاس را در پی حملات مکرر در ٦٣٠ق / ١٢٣٣م به تصرف درآوردند (سراجاندلسی، ٢ / ١٣٦) و از آن پس تازا یکی از نواحی فاس (پایتخت مرینیان) گردید (نک : مراکشی، ٢٤٥؛ تاج...، ذیل تازه).
هنگامی که ابوزکریا حفصی امیر افریقیه (٦٢٥-٦٤٧ق / 1228-1249م) فرمان موحدون را وانهاد و دولت حفصیان را برپا کرد، بیشتر مغرب از جمله تازا را زیر سلطۀ خویش درآورد (ابن ابی زرع، الانیس، ٣٦٢، ٣٨٢-٣٨٣، الذخیرة، ٧١-٧٣؛ قلقشندی، ٥ / ١٩٦). در زمان حکومت ابوبکر ابن عبدالحق مرینی، برادرش یعقوب، امارت تازا را در اقطاع خویش داشت و پس از مرگ ابوبکر (٦٥٦ق / 1258م) به سلطنت رسید (همانجا؛ سلاوی، ٣ / ١٩-٢٠). مرینیان استحکامات تازا را تقویت، و در ٦٩٣ق / ١٢٩٤م و ٧٥٤ق / ١٣٥٣م مسجد جامع آنجا را تعمیر، و مدارسی در کنار آن بنیاد کردند (EI2).
در ٧٦٣ق / ١٣٦٢م تازا یک چند مرکز شورش عبدالحلیم بن ابی علی شاهزادۀ مرینی شد (ابن خطیب، اللمحة...، ١١٨، نفاضة...، ٣٢٣-٣٢٤). چندی بعد نیز، ابوحَمّوی دوم موسی بن یوسف، امیر عبدالوادی تلمسان، در ٧٨٤ق / ١٣٨٢م تازا را یک هفته در محاصره گرفت و کاخ شاهی را تخریب کرد، اما طرفی نسبت و ناگزیر عقب نشست (ابن خلدون، عبدالرحمان، ٧ / ٤٦١-٤٦٢؛ سلاوی، ٤ / ٦٧).
در وصفی که لئون افریقی (د ح ٩٥٦ق / 1549م) از تازا به دست داده، آنجا را شهری بزرگ و سومین شهر پادشاهی فاس با حدود ٥ هزار خانوار دانسته است که نزدیک به ٥٠٠ خانوار آن یهودی بودهاند. به گفتۀ وی، تازا دارای جامعی بزرگ، ٣ مدرسه، حمامها و خانههای بسیار و بازارهای منظم بود. بجز کاخهای اشراف، مدارس و مساجد که دیوارهای محکم داشتند، سایر خانهها نازیبا بود. نهری کوچک که از کوههای اطلس سرچشمه میگرفت، در شهر جاری بود و از مسجد جامع میگذشت و مرینیان به سبب هوای خوب تازا و هم برای مبادلۀ غله و حبوبات با خرمای صحرانشینان که به تازا میآوردند، تابستان را در این شهر اقامت میکردند.
شاهان فاس (بنی وَطّاس) معمولاً تازا را به عنوان اقطاع به فرزند دوم خود واگذار میکردند، اما مردمِ کوههای بلند و صعبالعبور اطراف تازا در طاعت شاه فاس نبودند و بدو مالیات و خراج نمیپرداختند (لئون افریقی، ١ / ٣٥٤- ٣٥٨).
در ٩٦١ق / ١٥٥4م محمد المهدی شریف مراکش (٩٥٥-٩٦٤ق / 1548-1557م) برای مقابله با تهاجم عثمانیان به فرماندهی صالح پاشا، به تازا رفت و به بنای استحکامات لازم پرداخت، اما منهزم گشت و به فاس بازگشت (التر، ١٨٨- ١٨٩). سپس در اواخر سدۀ ١٠ق / ١٦م یکی از شرفای سعدی ــ احتمالاً احمد المنصور ــ برای حفاظت از چشمههایی که تازا از آنها آب میگرفت و هم برای دفع حملات عثمانیان مستقر در الجزایر، برجی در حصار تازا بنا کرد که همچنان در گوشۀ جنوب شرقی حصار شهر برپاست (EI2).
در ١٠٠٣ق / ١٥٩5م الناصر پسر سلطان الغالب، برضد عموی خود سلطان المنصور قیام کرد و بر تازا مستولی شد و با گرد آوردن قبایل مجاور مانند بَرانس، کارش بالا گرفت، اما منصور در سال بعد یا ١٠٠٥ق وی را از میان برداشت (سلاوی، ٥ / ١٤٥-١٤٦). در ١٠٧٥ق / ١٦٦٤م مولای الرشید، نخستین حاکم خاندان علوی، تازا را پس از نبردی طولانی گرفت و پیش از استیلا بر فاس، آنجا را مقر خویش ساخت و در همانجا بود که وی سفیر فرانسه را در ١٠٧٧ق / ١٦٦٦م به حضور پذیرفت (همو، ٧ / ٣٣-٣٤؛ بن عربی، ٩٤). مولای اسماعیل، برادر و جانشین وی، با شورش برادرزادهاش احمد بن مُحرِز و استیلای او بر تازا مواجه گشت. اسماعیل بر ضد او لشکر کشید و وی را به صحرا متواری ساخت (سلاوی، ٧ / ٤٩). در ١٢٦٠ق / ١٨٤٤م مولای عبدالرحمان، قبیلۀ غیاتۀ تازا را برضد فرانسویان رهبری کرد، اما مغربیان در وادی اسلی شکست خوردند (همو، ٩ / ٤٩-٥٣؛ EI2). در 1291ق / 1874م مولای حسن بن محمد ضمن لشکرکشی برضد گروههای سهگانۀ غیاته که موجب آزار اهالی شهر بودند، آنان را ملزم به پرداخت مالیات کرد (سلاوی، ٩ / ١٤٣).
در ١٣٢٠ق / ١٩٠٢م بوحمارۀ جیلالی زرهونی قیام کرد و با تصرف تازا، خود را سلطان آنجا خواند (فرنو،36-37؛ EI2). تازا در 14 جمادیالآخر 1332ق / ١٠ مۀ ١٩١٤م به اشغال فرانسویان درآمد (EI2) و در پی آن، مبارزاتی مستمر برای کسب آزادی و استقلال صورت گرفت. از جمله، مجاهدان مغربی به رهبری عبدالکریم ریفی (د ١٣٨٢ق / 1962م) در سالهای ١٣٤٣ و ١٣٤٤ق / ١٩٢٤ و ١٩٢٥م و 1375ق / ١٩٥٦م به پایگاههای دشمن حمله کردند. سرانجام در همان سال اخیر در پی استقلال مغرب، تازا نیز آزادی خود را بازیافت(نک : ابوالنصر، 365, 377؛ فرنو، 36, 187 ).
از تازا عالمان و بزرگانی بسیار برخاستهاند (لئون افریقی، ١ / ٣٥٥) که «تازی» نسبت دارند (ابن ناصرالدین، ١ / ٣٢٣)، از آن جملهاند: عیسی بن عمران تازی (سدۀ ٦ق / 12م) قاضی، خطیب و شاعر (همانجا)، و عبدالله بن فارِس تازی (د ٨٩٤ق / 1489م؛ تاج، همانجا).
کتابخانۀ جامع کبیر تازا از کتابخانههای مهم مغرب و مشتمل بر نسخههای خطی نفیس به ویژه در موضوعات تاریخی است (حجی، ١ / ١٢٥-١٢٦). بجز این، آثار تاریخی بسیاری در تازا برجای مانده که از آن جمله است: مسجد اعظم ساختۀ موحدون؛ مدرسۀ مرینیان؛ باروهای شهر قدیم و برج بزرگ آن که طول آن ٢٦ متر است و در آن مخازنی برای نگهداری آب، غذا و ادوات جنگی ساخته بودند؛ و بقایای مدرسه و زاویۀ معروف به زاویۀ انملی. در اطراف شهر نیز مناظر طبیعی و مکانهای دیدنی بسیاری است که گردشگران را به سوی خود جذب میکند (نک : بن عربی، ٩٤-٩٥؛ EI2).
مآخذ
ابن ابی زرع، علی، الانیس المطرب، به کوشش عبدالوهاب بن منصور، رباط، ١٤٢٠ق / ١٩٩٩م؛ همو، الذخیرة السنیة، رباط، ١٩٧٢م؛ ابن خطیب، محمد، اللمحة البدریة، بیروت، ١٩٧٨م؛ همو، معیار الاختیار، به کوشش محمدکمال شبانه،مغرب، ١٣٩٦ق / ١٩٧٦م؛ همو، نفاضة الجراب، بهکوشش احمدمختار عبادی،بغداد، دارالشؤون الثقافیه؛ ابن خلدون، عبدالرحمان، العبر، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، ١٤٠٨ق / ١٩88م؛ ابن خلدون، یحیى، بغیة الرواد، به کوشش عبدالحمید حاجیات، الجزایر، ١٤٠٠ق / ١٩٨٠م؛ ابن عبدالمنعم، محمد، الروض المعطار، به کوشش احسان عباس، بیروت، ١٩٨٤م؛ ابن عذاری، محمد، البیان المغرب، به کوشش احسان عباس، بیروت، ١٩٨٣م؛ ابن ناصرالدین، محمد، توضیح المشتبه، به کوشش محمدنعیم عرقسوسی، بیروت، ١٤٠٧ق / ١٩٨٦م؛ ابوعبید بکری، عبدالله، المسالک و الممالک، به کوشش آدریان وان لوون و آندره فره، تونس، ١٩٩٢م؛ الاستبصار، به کوشش سعد زغلول عبدالحمید، بغداد، ١٩٨٦م؛ التر، عزیز سامح، الاتراک العثمانیون فی افریقیا الشمالیة، ترجمۀ محمود علی عامر، بیروت، 1409ق / 1989م؛ بن عربی، صدیق، المغرب، بیروت، ١٤٠٤ق / ١٩٨٤م؛ تاج العروس؛ حجی، محمد، جولات تاریخیة، بیروت، ١٩٩٥م؛ حقی، احسان، المغرب العربی، بیروت، 1967م؛ دمشقی، محمد، نخبة الدهر، بیروت، ١٤٠٨ق / 1988م؛ زهری، محمد، الجعرافیة، به کوشش محمد حاج صادق، پورت سعید، مکتبة الثقافة الدینیه؛ سراج اندلسی، محمد، الحلل السندسیة، به کوشش محمد حبیب هیله، بیروت، ١٩٨٤م؛ سلاوی، احمد، الاستقصاء، به کوشش جعفر ناصری و محمد ناصری، دارالبیضاء، ١٩٥٤-١٩٥٦م؛ عبادی، احمد مختار، مقدمه بر نفاضة... (نک : هم ، ابن خطیب)؛ عبدالحمید، سعد زغلول، تاریخ المغرب العربی، اسکندریه، ١٩٩٣م؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، قاهره، ١٣٨٣ق / ١٩٦٣م؛ لوتورنو، رژه، فاس قبل الحمایة، ترجمۀ محمد حجی و محمد اخضر، بیروت، ١٤٠٦ق / ١٩٨٦م؛ لئون افریقی، حسن بن محمد وزان، وصف افریقیا، ترجمۀ محمد حجی و محمد اخضر، بیروت، 1983م؛ مراکشی، عبدالواحد، المعجب، به کوشش محمدسعید عریان و محمد عربی علمی، قاهره، ١٣٦٨ق / ١٩٤٩م؛ نیز: