زمان تقریبی مطالعه: 5 دقیقه

تاجیک

تاجیک، نام قومی مسلمان و فارسی زبان، از اقوام آریایی. تاجیکان از کهن‌‌ترین ساکنان بومی آسیای مرکزی و افغانستان بوده‌اند و امروزه افزون بر این مناطق، در ایران، پاکستان، شمال هندوستان و ‌در ناحیۀ ‌سین‌کیانگ چین نیز ‌‌‌‌‌به ‌سر ‌می‌بـرند (نک‍‌‍‍ : ‌بارتـولـد، «تاجیکان»، 73؛ عمرزاده، 262، 268؛ افشار، 82-84؛ دیوانه ‌قل، 189؛ میراحمدی، 238؛ سیدی، «تاجیکها...»، 305؛ همام، 89-90؛ سجادیه، 181).
برخی ‌نام «تاجیک» را از قبیله‌ای به نام «تاج» گرفته‌اند‌(نک‍‌‍‍ : داعی‌الاسلام، ذیل «تاجیک»؛ ذهنی، 216؛ قس: صدیقی، 229؛ عینی، 41-42؛ یعقوب‌شاه، 212-213، جم‍ : منسوب به تاج به معنای افسر، دیهیم، کلاه کیانی)، و برخی تاج را صورت مقلوب واژۀ «جـات» دانستـه‌اند (نک‍ :‌ سجادیـه،177). همچنین «تاجیک» همـان آریـایی و ‌پـاک و ‌نجیب و اصیـل‌زاده و میهمان‌نـواز‌ معنا‌ می‌دهد (نک‍ : یعقوب‌شاه، 218-220).
در متون پهلوی واژۀ «تاژیکان»،به معنای «عرب» آمده است: «که ما چه دیدیم از دشت تاژیکان» و «بیاوریم کین تاژیکان» (در قطعه شعر مربوط به بهرام ورجاوند، نک‍ : متون پهلـوی، 160-161؛ نیـز بهار، 161) و بـاز از آمدنِ تاژیکان به ایرانشهر و رواج بخشیدن ایشان دُش‌دینی و دُش‌خواهی را (نک‍ : بندهش، 31). سبئوس، تاریخ نگار ارمنی، نیز واژۀ تاجیک را همه جا به معنی «عرب، اعراب» آورده است (نک‍‌‍‍ : سبئوس، جم‍ ؛ مسلمانیان قبادیانی، تاجیکان...، 13؛ نیز نک‍ ‍: بارتولد، همان، 54). 
تاژیک و تاجیک به معانی‌گوناگون ضد و نقیض دیگری هم آمده است، مانند کودک عرب؛ قبیله‌ای از قبایل عرب؛ فرزند عرب که در میان عجم‌ زاده و بزرگ شده است؛ طایفۀ غیرعرب، ترک و تبعۀ ترک و طایفۀ غیر ترک (نک‍‌‍‍ : برهان قاطع، نیز نفیسی، علی‌اکبر، ذیل تاجیک؛ رامپوری، 183؛ دایرة‌المعارف فارسی، 1 / 591؛ میراحمدی، 237).
برخی تاجیک را قومی از اقوام مغول پنداشته‌اند، در صورتی که مغولان غیر خود را تاجیک می‌نامیدند (آقه‌باش قاجار، 271- 272؛ بارتولد، همان، 61) و پان‌ترکیستها، مسلمانان شیعۀ شهر بخارا را فارس ـ تاجیک و سنیهای بخارا و اطراف آن را ازبک می‌خواندند؛ از این‌رو، بیشتر تاجیکان بخارا را ازبک می‌دانستند (نک‍‌‍‍ : محیی‌الدینف، 375؛ اکرامی، 362). 
برخی نیز تاجیک را از ریشۀ «تات» و قومی آریایی (افشار، 81؛ محیط طباطبایی، 108 بب‍ ؛دبیرسیاقی، 118بب‍ ؛ قس: بارتولد، همان، 59)، و برخی هم آمیزه‌ای از قوم عرب و ایرانی، بعد از تسخیر ایران به وسیلۀ مسلمانان عرب می‌دانند (کارلس، 155؛ قس: نفیسی، سعید، 136؛ نیز فیلد، 134، که تاجیکها را از نسل عربهایی می‌داند که در اوایل دورۀ مسیحیت یمن را ترک کرده، به شمال رفتند). سرزمین تاجیک، در سدۀ 6 م یکی‌از بخشهای‌مهم امپراتوری هخامنشیان بود. به نوشتۀ سوندرمان سغدیان عربها را «تاژیک» می‌گفته‌اند (نک‍‌‍‍ : فرای، 113)، اما او خود «تاجیکها» را مانویانی دانسته‌ است که به فارسی نو صحبت می‌کنند، و از سدۀ 3ق / 9م ادبیات مانوی برجسته‌ای به فارسی نو پدید آورده‌اند (نک‍‌‍‍ : ص 56، 57).
در سالنامه‌های چینی سدۀ 2م، از قومی به نامهای هماهنگ «ته آجی»و «تائوچی» یاد شده‌است که احتمال‌قوی می‌رود،‌ صورت‌پیشین‌‌«تاجیک»‌در‌‌‌زبان‌‌چینیها‌باشد‌‌(نک‍‌‍‍ :مسلمانیان ‌قبادیانی، ‌همان،‌‌17؛‌‌‌نیز ‌سجادیه، 179). تبتیها‌‌برای ‌‌واژۀ‌‌ تاجیک‌این‌‌‌صورتها‌را ‌آورده‌اند:gzigs-‌, stag-gzig, rta-mjug, stag-bzhi, rtag ta-zig (نک‍‌‍‍ : کوزنتسف،45 ). بنابر گزارش نویسنده‌ای چینی در کتاب خود (تألیف: 694م)، ساکنان تخارستان را که در سدۀ 1 ق‌م می‌زیسته‌اند، «داشی» می‌گفته‌اند که یقیناً تاجیکِ امروزه‌اند (نک‍‌‍‍ : نعمتف، 241-242؛ نیز مسلمانیان قبادیانی، همان، 18). به گفتـۀ تورسان‌زاده، نام تاجیـک از آغاز پیدایش بر همۀ پارسی‌گویان‌عجم به‌کار رفته است(ص60؛ نیز نک‍‌‍‍ : جاوید، 202).
محیط طباطبایی با توجه به ابهام و تعقید کلمۀ تاجیک باور دارد که این کلمه صفتی برای ایرانی فارسی زبان بوده، و بر غیر ایرانی اطلاق نمی‌شده است و تاجیکها از قبیلۀ «طی» عرب نبوده‌اند و در اسناد کهنه و نو یافتۀ ختنی در سدۀ 4 ق صورت «تژیک» آمده است (ص 104، 108، 113؛ نیز نک‍‌‍‍ : یعقوب شاه، 242،‌247،‌که تاجیکها را قومی آریایی نژاد خوانده، و بر این‌باور است که‌تاجیک نام جدید‌نژادی تمام‌آریایی و فارسی زبان‌است). 
در دیوان لغات الترک نیز کلمۀ «تَژک» به معنای تاجیک آمده است (کاشغری، 466؛ دبیرسیاقی، 152). داعی‌الاسلام در فرهنگ نظام (ذیل تاجیک)، تاجیک را نسل ایرانی و فارسی زبان، و این نام را مبدل «تازیک» دانسته، و از نسل تازی (عرب) بودن و در میان عجم بزرگ شدن تاجیکها را صحیح ندانسته است و می‌گوید: تاجیک در افغانستان و ترکستان به فارسی زبانان در مقابل «ترک» گفته می‌شود (برای تلفظ تازیک به‌جای تاجیک، نک‍‌‍‍ : یعقوب‌شاه، 235-236). 
در آسیای مرکزی به عربهای ساکن در بخارا، سمرقند، نسف، ترمذ، کولاب و قبادیان که از بازماندگان عربهایی هستند که در عهد کهن‌‌آمده، و در آنجاها ماندگار شده‌اند، تاجیک نمی‌گویند. به گفتۀ سمعانی عربهای قبادیان از عربهای قبیلۀ تمیم بوده‌اند (4 / 440). اینها امروزه هم خود را عرب می‌دانند، اگر چه زبان مادری خود را فراموش کرده، و مانند تاجیکها دری‌گفتار شده‌اند و از عربهای بخارا فقط بخشی تا آغاز سدۀ 14ش / 20م زبان مادری خود را حفظ کرده‌ بودند (نک‍‌‍‍ : نسیم، 169 بب‍). طبق رسوم عربهای آسیـای مرکـزی، پسران‌عرب حق‌ازدواج با دختران‌تاجیک را داشتند،‌اما پسران‌ تاجیک‌ نمی‌توانستند با دختران‌عرب‌ازدواج کنند‌(یادداشتهای مؤلف).
کسروی به نقل از حمدالله مستوفی از بومیان فارسی زبان آذربایجان با نام «تاجیکان» یاد می‌کند (ص 39-41؛ نیز نک‍‌‍‍ : شکورزاده، 159) و مینوی بر این باور است که مراد از تاجیک (تاژیک و تازیک) در کتب فارسی، اتباع و ساکنان ایرانی مناطق ایرانی‌‌نشین بوده، و این نامی است که ترکان بر ایرانیان گذاشته‌اند (ص 158؛ نیز نک‍‌‍‍ : دبیرسیاقی، 118 بب‍ ‍).
روند تشکل قوم تاجیک در 3مرحلۀ تاریخی، و 3منطقۀ جغرافیایی صورت گرفته است: نخست، در دورۀ ساسانیان (‌226- 652 م) در شمال‌شرقی خراسان؛دوم، در سده‌های 1 و 2ق / 7 و 8م در ماوراء‌النهر؛ سوم، در عهد سامانیان (261- 389ق / 875- 999م) در قلمرو‌دولت بخارا (نک‍‌‍‍ : نعمتف،82-83؛ نیزنک‍‌‍‍ : ه‍ د، تاجیکستان). 
ترکیب قومی تاجیکان در هزارۀ 1ق‌م عبارت بوده است از سغدیها (وادی زرافشان، قشقه دریا، حاشیه و میانۀ سیردریا)، باختریها (حاشیۀ سرگه و میانۀ جیحون)، فرغانیها (وادی فرغانه)، سارتها (کنار سیردریا، خوارزم)، سکاییهای صحرایی (آسیای میانه، نواحی کوهستان تیان شان، آلای و پامیر)، مرغیانیها و پارتها که با زبانهای باستانی ایرانی‌گفت‌و‌گو می‌کردند (میراحمدی، 241-242؛ نیز غفورف، 30-31، 572؛ بطلمیوس، 207؛ جاوید، 193-194). 
در اسناد تورفان که حاوی سرودهای مانوی و متعلق به هزار سال پیش است، کلمۀ تجگنی آمده که صفتی است مشتق از نام تاژ‌یگ (تاجیک) که معرف سخنگویان به زبان فارسی نوین بوده است (سوندرمان، 48- 49، 57). 
علیشیر نـوایی و بابر، تاجیکان هرات و فرغانه را «سارت» گفته‌اند (نک‍‌‍‍ : بارتولد، «تاجیکان»، 62-65؛ مسلمانیان قبادیانی، همان، 32). 

صفحه 1 از2
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.