زمان تقریبی مطالعه: 19 دقیقه

تاتار

تاتار، یکی از اقوام آسیای مرکزی. این نام در متون اسلامی به صورتهای تتار و تتر نیز نوشته شده است (نرشخی، 36؛ گردیزی، 258؛ یاقوت، 1 / 191؛ شرف‌الدین، 54). این واژه در ادوار مختلف به معانی متفاوت آمده است (بارتولد، V / 559). 
 دربارۀ نسب‌شناسی ترکان و تاتاران، آثار اسلامی نسبت به نوشته‌های یهودیان و مسیحیان از دقت بیشتری برخوردار است (همو، / 578(1)II). با این وصف، احوال قوم تاتار را با افسانه‌هایی درآمیخته‌اند و نسب آنان را به یافث بن نوح(ع) می‌رسانند. در اسطورۀ مربوط به ترکان، تاتاران و مغولان آمده است که یافث فرزندی به نام «ترک» داشت که او را «یافث اُغلان» می‌نامیدند که هم‌زمان با کیومرث می‌زیست (شرف‌الدین، 52-53). از اخلاف یافث به نیکی یاد نشده است. اینان به عنوان ویرانگران فرهنگ و تمدن معرفی شده‌اند. مؤلف ایرانی ناشناخته‌ای در سدۀ 6ق / 12م از دو فرزند یافث با نامهای ترک و خزر یاد کرده است. به نوشتۀ همین مؤلف، ترک 4 فرزند به نامهای توتِل(تونگ)، چگل، برسخان و ایلک داشت (بارتولد، / 578, 579(1)II). شرف‌الدین علی یزدی نامهای این ۴ فرزند را توتک، چکل، برسنجار (برسخان؟) و املاق (ایلاق) آورده است (ص 52). در نوشته‌ها آمده است که النجه‌خان از اعقاب ترک بن یافث دو پسر همزاد داشت که یکی را تاتار و دیگری را مغول نامید (همو، 53-54؛ میرخواند، 5 / 817). شرف‌الدین علی یزدی در ذکر «طبقۀ تاتار» از ۸ فرمانروا نام برده است که نخستین آن تاتارخان، و هشتمین آن رسوِنج‌خان بود (ص 54). 
دربارۀ منشأ تاتارها اختلاف نظرهایی وجود دارد. رشیدالدین فضل‌الله تاتارها را از ترکان دانسته است که بعدها در ردۀ مغولان درآمدند و مغول نامیده شدند (1 / 43، 65، 76). این نظر رشیدالدین فضل‌الله از سوی بارتولد با تردید تلقی شده است. وی با استناد به نام تاتار در سنگ‌نبشتۀ اورخون، متعلق به سدۀ 2ق / 8م، می‌نویسد که در آن زمان (دست کم 4 سده پیش از حملۀ مغولان)، گروه مذکور را مغول می‌نامیدند و نام ترک بر آنان اطلاق نشده بود (V / 559). 
مؤلف‌حدودالعالم تاتارها را بخشی‌از تغزغز معرفی کرده است (ص 76)،اما گردیزی‌آنان‌را بخشی‌از کیماک دانسته‌است‌(ص‌257- 258 ). گومیلف نظر مؤلف حدودالعالم را درست دانسته، نام تاتار را مرادف با اغوز (غز) آورده و افزوده است که نام این گروه را در رویداد‌نامه‌های چینی «شی وِی» نوشته‌اند که تصحیفی از واژۀ کهن «سیان‌بی» است (ص 343، نیز حاشیۀ 54). 
بارتولد تاتارها را مرکب از دو مجموعه قبایل با نامهای «سی تاتار» و «نه تاتار» دانسته است (همانجا) که مجموع آنان را 70 هزار خانوار نوشته‌اند (نك‍ : رشیدالدین، 1 / 76). گومیلف بر آن است که در 554م امیرنشینهای پراکندۀ تورکوتها (ترکان باستان)متفق شدند و دولتی امپراتوری تشکیل دادند(ص30, 31). در این زمان 3 قوم به نامهای تاتاب (به زبان چینی خی)، کیدان، و سی تاتار در شرق استقرارداشتند. عنوان تاتار، نخستین‌بار در میان قبائل مغول پدید آمد. تاتارها کوچندگانی بودند که‌درسده‌های6-9م درمحدودۀ جنوب شرقی دریاچۀ بایکال در سیبری ‌استقرار داشتند‌(BSE3,XXV / 296). برخی‌زیستگاه تاتاران را در جنوب غرب دریاچۀ بایکال، به تقریب تا ناحیۀ کرولِن دانسته‌اند (نك‍ : بارتولد، همانجا). 
کاشغری مطالبی دربارۀ اقوامی که به‌ترکی سخن نمی‌گفتند، نقل کرده است؛ اما این آگاهیها چندان روشن نیستند و نشانه‌هایی از سرزمینهای دوردست شمال شرقی قارۀ آسیا به‌دست نمی‌دهند. همو ضمن بحث دربارۀ اقوام قای (گای) و تاتار، زیستگاه آنان را در غرب سرزمین ترکان نوشته است، اما درعین‌حال یادآور شده است که تاتارها در اُتوکان (اوتوگِن) ــ که جایگاهی در بیابانهای تاتار(تتار)نزدیک سرزمین اویغور بوده است ــ می‌زیستند(1 / 123؛ نیز نك‍ : بارتولد، / 439(1)II). 
نام اوتوگن در سنگ‌نبشتۀ اورخون به صورت اُتوکِن آمده است (نك‍ : «متن یادواره...»، شم‍ 15). اتوکن در سدۀ 5ق / 11م زیستگاه تاتاران بود (بارتولد، / 499(1)II). در 594م تولی‌خان ترک «سی تاتار» را تابع (ایل) کرد (گومیلف، 137). در متن بزرگ سنگ‌نبشتۀ اورخون ضمن برشمردن طَبقاچ و تغوذ اوغوذ (تُغُز غُز) به عنوان دشمنان شرقی و غربی ترکان، به قرقیزان، کوره‌کنان، سی تاتار، ختای و تاتابها در ردیف دشمنان خاقان ترک اشاره شده است (نک‍ : «متن بزرگ...»، شم‍ 14). 
از متن سنگ‌نبشتۀ اورخون چنین برمی‌آید که در آن زمان هنوز نام ترک بر تاتارها اطلاق نشده بود، ولی در کتاب دیوان لغات الترک که ظاهراً در سدۀ 5ق / 11م نوشته شده، نام تاتار (تتار) در ردیف قبایل ترک آمده است. به نظر می‌رسد که پس از پیروزیهای ترکان، تاتارها ایل (تابع) شده باشند (نك‍ : کاشغری، 1 / 27- 28، 344). گومیلف (ص 106، حاشیۀ 12) برآن است که شابولیو نخستین خان ترک در اتوکان (اُتوکن) مرکز نواحی تحت فرمان خویش مستقر شد. پس از او قراچورین مقر خود را به آق‌طاغ (سپیدکوه) در شمال تیان‌شان انتقال داد. با ظهور دولت قراختاییان، ترکان از اراضی کنونی مغولستان بیرون رانده شدند و پیشرویهای مغولان آغاز گردید (بارتولد، V / 559). 
در سنگ‌نبشتۀ اورخون («متن کوچک»، شم‍ 3, 4, 8) بارها از سرزمین اتوکن به عنوان زیستگاه ترکان یاد شده است. این سرزمین در نیمۀ دوم سدۀ 5ق / 11م در منطقۀ زیستگاه تاتاران واقع بود (کاشغری، 1 / 123). گردیزی جایگاه ۷ قبیله از تاتار را منطقۀ رود ارتش (ایرتیش) دانسته است (همانجا). در سدۀ 2ق / 8م تاتارها در اطراف رود آمور مستقر شدند. آنها در کرانه‌های رود به ماهی‌گیری، و در محدودۀ دریاچۀ بایکال به دام‌پروری اشتغال ورزیدند (گومیلف، 379-380). در 205ق / 820م قبایل تاتار از محدودۀ رود آمور به ناحیۀ اینشان در سیبری نقل مکان کردند (همو، 429). 
در مجمل التواریخ (ص 421) ضمن فهرست شاهان، از شاه تاتار با نام سیمون‌بیوی‌حیار یاد شده است. بارتولد این نام را سیمون بویوی (بیوی؟) جیار نوشته و افزوده است که در هیچ اثری جز مجمل التواریخ، یادی از این فرمانروای تاتار نشده است (همانجا). تا اوایل سدۀ 3ق / 9م تاتارها در مآخذ چینی با نام «شی وِی» شهرت داشتند (نک‍ : گومیلف، 31)، اما در 227ق / 842م نخستین‌بار چینیان از این گروه با نام «تا ـ تا» یاد کردند (ساندرز، 211). بارتولد (همانجا) این نام را به صورت «دا ـ دا» آورده است. محتمل است «شی وی» و «تا ـ تا» یا «دا ـ دا» دو گروه جدا از این قوم بوده‌اند. 
در سدۀ 2ق هنگامی که شاد مویانچور در رأس حکومت اویغوران قرار گرفت، با شورش اتباع خود روبه‌رو شد. در این ماجرا، کیدانها و تاتارها به‌شورشیان پیوستند. اویغوران با شورشیان به پیکار برخاستند. سپاهیان اویغور با کیدانها و تاتارها در شمال غرب رود سِلِنگا روبه‌رو شدند و آنها را به سوی رود راندند. کیدانها و تاتارها ناگزیر عقب نشستند. در جریان عقب‌نشینی، تاتارها که نیمی از نیروی خود را از دست داده بودند، به اسارت درآمدند (گومیلف، 374). دومین فرمانروای اویغور، بایان چورخان در 126ق / 744م در کتیبۀ خویش (شینه ـ اوسو) از جنگ با تاتارها و تابع کردن اینان خبر داده است (روشن، 3 / 2059). سرکوب تاتارها در پاییز 133ق / 750م در شمال غرب منچوری روی داد (گومیلف، 376). شدت اختلاف میان چین و اویغوران سبب شد که اویغوران در 172ق / 788م به اتفاق تاتارها (شی‌وی) به چین حمله برند. چندی بعد در 179ق چینیان درصدد تلافی برآمدند و 60هزار تن از اویغوران و متحدانشان را از دم تیغ گذراندند (همو، 418). در 225ق / 840م پس از شکست اویغورها در پیکار با چینیان، گروهی از تاتارها که در خدمت اویغوران بودند، به جنوب و سوی مرزهای چین روی آوردند. در 243ق / 857م اویغوران بر کانسو و تورفان مسلط شدند. 

تاتارهای بوئیرنورا

در این زمان گروهی از تاتاران در خدمت اویغوران بودند(روشن،همانجا). رشیدالدین فضل‌الله در شرح تاریخ پیش از عهد مغولان به‌گروهی با نام بویرنائور ــ که بارتولد (همانجا)آنها را بوئیرنورا نامیده است ــ جدا از مغولان اشاره کرده، و این گروه را از قوم دوربان و تاتار دانسته است (1 / 390). بارتولد (V / 559-560) ضمن بیان این مطلب می‌نویسد: رشیدالدین که به نظر می‌رسد از کاربرد و اشاعۀ نام تاتار آگاهی چندانی نداشته، از تاتارها به عنوان اقوامی جدا از مغولان یاد کرده که زیستگاه آنان سرزمینی نزدیک بوئیرنورا (حدود جنوب شرقی کرولن) بوده است. برخی از محققانِ جامع التواریخ دربارۀ این گروه یادآور شده‌اند که تاتارهای بویرنائور مورد بحث رشیدالدین، به احتمال بسیار مغولانی بوده‌اند که تحت تأثیر زبان و فرهنگ ترکی قرار داشته‌اند (روشن، 3 / 2060).

چغان تاتار

(= تاتارهای سفید): این شاخه از تاتارها، برخلاف نظر برخی از محققان جز همنامی هیچ‌گونه مناسبتی با تاتارهای سفید ترکی‌زبان جنوب وادی آلاشان در همسایگی اویغورهای کانسو و تورفان نداشته‌اند (همانجا). با تسلط اویغوران بر کانسو و تورفان گروهی از تاتارها که در خدمت آنان بودند، دولتی به فرمانروایی تین ونگ تشکیل دادند که تاتارهای سفید نامیده شدند. اینان به همراه اویغورها شهر کان ـ چو را تصرف کردند (همو، 3 / 2059-2060). پیش از هجوم مغولان، بجز تاتارهای بویرنائور و تاتارهای سفید که به آنها اشاره شد، از چند گروه دیگر با نام تاتارهای سیاه و تاتارهای اورخون نیز سخن رفته است. 

تاتارهای سیاه

 اینان ظاهراً از اسلاف چنگیز بودند و در کنار رودهای اونان و کلوران با زندگی ابتدایی روزگار می‌گذراندند. در منابع چینی سده‌های 3 و 4ق / 9 و 10م آگاهیهای اندکی از آنان وجود دارد (نك‍ : همانجا). این گروه، از مغولانی بودند که بعدها ایل (تابع) شدند و به صورت گروهی از قبایل ترک درآمدند (بارتولد، / 84(1)II). هنگامی که منکوقاآن، هولاکوخان را به ایران فرستاد، تاتارهای سیاه (قراتاتارها) را ضمیمۀ لشکر او گردانید. زمانی که هولاکو در تبریز بر تخت نشست، این گروه را به سبب شرارتشان به آسیای صغیر کوچ داد (شرف‌الدین، 879). در دوران سلطان ابوسعید، این گروه که خود را قراتاتار می‌نامیدند، 52 گروه شدند و سرکشی آغاز کردند (همو، 880). تیمور قراتاتاران را که حدود 30 هزار خانوار بودند، به توصیۀ ایلدرم بایزید به آسیای مرکزی کوچ داد؛ گروهی از آنان را به کاشغر فرستاد و جمعی دیگر را به جزیره‌ای در میان دریاچۀ ایسیغ کول کوچاند (همانجا؛ ابن عربشاه، 371) و نیز گروهی از آنان را در جمع لشکر ارغون شاه درآورد و به حدود خوارزم انتقال داد (همانجا). جزیرۀ میان دریاچۀ ایسیغ کول اکنون پدیدار نیست و چه‌بسا به زیر آب فرو رفته باشد (بارتولد، III / 437؛ نیز نك‍ : ه‍ د، ایسیغ کول). 
پس از مرگ تیمور قراتاتارها از آنجا گریختند و در مرو سکنا گزیدند. از این‌رو، گروه مزبور به تاتارهای مرو نیز شهرت یافتند. برخی از محققان برآن‌اند که قراتاتارهای مقیم مرو بعدها به ترکمانان پیوستند و به صورت گروهی از قبیلۀ یموت درآمدند (بارتولد، / 84(1)II). در زمان نادرشاه افشار مرو در اختیار ایل قاجار، و حومۀ مرو در تصرف قراتاتارها و گروهی از عربها بود. پس از بروز اختلاف میان قاجارها، گروه قراتاتار در این محدوده برتری یافتند. به گزارش مؤلفان عهد افشاریه میان قراتاتارها و قزلباش اختلاف و دشمنی بود و ظاهراً تلاش مسئولان برای ایجاد صلح و آشتی میان این دو گروه به جایی نرسید و تاتاران بر قزلباش حمله بردند و آنان را به خاک و خون کشیدند؛ سپس به شهر مرو درآمدند، به غارت و چپاول پرداختند و آب را به روی اهالی بستند. در 1136ق / 1724م بیماری طاعون و وبا در مرو شایع شد که حدود 30-40 هزار تن را از میان برد (محمدکاظم، 1 / 56- 58؛ استرابادی، 49-50) و تاتارها به ترکمان قلعه رفتند. چندی بعد نادر برای نبرد با گروه تاتار رهسپار مرو شاهجان شد. در پیکاری که روی داد، قراتاتارها شکست یافتند و ترکمان قلعه نیز به تصرف سپاه نادر درآمد (محمدکاظم، 1 / 59). در 1140ق / 1728م کاظم‌بیک رئیس گروه قراتاتار کشته شد و ساروخان از سوی نادر در رأس آنان قرار گرفت (همو، 1 / 71-73). 

تاتارهای اورخون

 طبق مآخذچینی آنان در 312ق / 924م در شهر اردو بالغ، پایتخت پیشین اویغورها و محل استقرار اردوی بیگله خاقان گوک ترک (تُرکو) می‌زیستند. در 461ق / 1069م فرمانروای آنان عنوان ترقان (طرخان) داشته است که در سدۀ 6ق / 12م در مآخذچینی یادی از آنها شده است. برخی آنان را از ترکان دانسته‌اند (نک‍‌ : روشن، 3 / 2060).
درسده‌های9-10ق / 15-16م خانات‌غازان، آستاراخان، کریمه، سیبری و جز آن پدید آمدند و گروههای جداگانه‌ای با عنوان تاتارشکل گرفتند.درمیان اینان، شمارتاتارهای‌اطراف‌مسیروسطای ولگا و اورال بیش از دیگران بود (BSE3, XXV / 296-297). در سدۀ 7ق / 13م با هجوم گروههای مغول ـ تاتار، نام تاتار در اروپا متداول شد. در سده‌های 7- 8ق / 13-14م این نام به اقوامی از اروپا و آسیا که جزو اردوی زرین بودند، اطلاق گردید. در سده‌های10-13ق / 16- 19م در مآخذ و اسناد روسی، ترکی‌زبانان و نیز اقوامی که اطراف و حوالی روسیه می‌زیستند، ازجمله ترکی‌زبانان شمال و جنوب قفقاز، آسیای میانه، حوالی ولگا و جز آن تاتار نامیده شدند که در میان برخی از آنان نام تاتار همچنان باقی ماند (همان، XXV / 296). 
در خبر لشکرکشی سلطان علاءالدین محمد تکش خوارزمشاه بر ضد قپچاقها از پیکار او با کشلوخان تاتار (کوچلوک خان) و در حوادث سال 615ق / 1218م از پیکار با قدرخان تاتار و پیروزی خوارزمشاه یاد شده است. در این ماجرا، توشی، فرزند چنگیز از چین به لشکر تاتار پیوست. کنار رودی کوچک پیکار درگرفت که حاصلی به بار نیاورد و دو لشکر به جایگاههای خود بازگشتند (منهاج، 2 / 309-310). 
در شرح حوادث مربوط به لشکرکشی مغولان در سدۀ 7ق / 13م، فاتحان را در بیشتر نواحی، ازجمله چین، ممالک اسلامی، روسیه و اروپای غربی تاتار نامیده‌اند. در زمان پیروزی چنگیز بسیاری از اقوام و قبایل تابع او نام مغول (منغول) بر خود نهادند (بارتولد، V / 559). پیش از پیروزی چنگیز تاتارها چندان نیرومند بودند که بسیاری از اقوام و قبایل خود را تاتار نامیدند. پس از او در دوران رشیدالدین نیز در ختای، هند، سند، چین و ماچین، قرقیزستان، کرالای لهستان (کلار)، باشقیر (باشغرد)، دشت قپچاق، سرزمینهای شمالی، نواحی عرب‌نشین، سوریه (شام)، مصر و مغرب، همۀ اقوام ترک را تاتار می‌نامیدند (رشیدالدین، 1 / 78).
به نظر می‌رسد که اقوام دارای منشأ مغولی که به زبان مغولی سخن می‌گفتند، همواره خود را تاتار می‌خواندند و پس از چنگیز این نام در مغولستان و آسیای مرکزی سخت محدود شد و جای خود را به‌نام منغول که رسماً ازسوی‌چنگیزاعلام شده بود، واگذارد.
در نواحی غربی امپراتوری مغولان، نام منغول چندان تداول نیافت و جای خود را به عنوان رسمی «قزل اوردا» (اردوی زرین) داد. حال آنکه مردم نواحی کوچک، حتى در ادوار متأخر آنان را تاتار می‌نامیدند. اسناد متعدد حاکی از آن است که ترکی‌زبانان شبه‌جزیرۀ کریمه نه تنها از سوی دولت عثمانی، بلکه از سوی روسها تاتار نامیده شدند و خود را نیز تاتار می‌خوانند. 

تاتارهای سیبری

 این گروه را در آغاز با نام قبیله‌ها و زیستگاههایشان می‌شناختند، اما اکنون اینان را به صورت دو گروه قومی با عنوانهای بومی (توپ یرلی خلق) و مهاجر می‌شناسند (آکینر، 95). گروه نخست شامل تاتارهای آباکان، چولیم، مِلِت، مینوسین، ینی‌سئی، کوزنتسک، قوندوما، مراس و چرنووی هستند. 5 قوم نخست را اکنون با نام گروه قومی خاکاس، و 3 قوم دیگر را با عنوان گروه قومی شور، و قوم چرنووی را به نام آلتاییها می‌شناسند. گروه دوم تاتارهای بارابا، ایرتیش،تار،توبولْسْک، تومْسْک،تورا،تیومِن و یالوتوروف هستند که بیشتر مسلمان و سنی حنفی مذهب‌اند و هم‌اکنون نیز تاتار نامیده می‌شوند (همو، 94). در 605ق / 1208م تاتارها به سوی دشتهای ترکستان پیش تاختند. در آن روزگار مغولان را نیز تاتار می‌نامیدند (بارتولد، / 137(1)II). 
تاتارهای سیبری در اوایل سدۀ 8ق / 14م از طریق بازرگانان مسلمان به همراه اردوی زرین به اسلام روی آوردند. این جریان تا اوایل سدۀ 19م ادامه داشت. روسها پس از فتح سیبری کوشیدند تاتارها را به مسیحیت راغب کنند، ولی کاری از پیش نبردند. بی‌گمان حضور مسلمانان بخارا و دیگر نقاط که در اواخر سدۀ 9 و اوایل سدۀ 10ق / 15 و 16م به سیبری رفته بودند (نك‍ : ﻫ د، بخارا)، بیش از مسیحیت در میان تاتارها مؤثر افتاد. تاتارهای سیبری با نقل مکان تاتارهای اطراف ولگا به سرزمین آنها در سدۀ 13ق / 19م، بیش از پیش به اسلام گرویدند. اکنون تاتارهای سیبری در قلمرو مرکز اسلامی مستقر در اوفا قرار دارند (آکینر، 95, 96). 
در 822ق / 1419م بخشی از تاتارها به شبه‌جزیرۀ بالکان روی آوردند و در ناحیۀ فیلیپوپول مسکن گزیدند و شهر«تاتار پازارـ جیک» به نام این گروه نامیده شد. محتمل است که بخشی از اعقاب این گروه در سدۀ 12ق / 18م به مرو رفته باشند (بارتولد، V / 560، حاشیۀ 1؛ هامر پورگشتال، VIII / 426). بعدها در روسیه و اروپای غربی، اغلب اقوام ترک را «تاتار» نامیدند. البته عثمانیان آناتولی از این قاعده مستثنى بودند (بارتولد، V / 560-561). این نام بعدها در میان مغولان، به‌ویژه منچورها نیز شایع گردید. در روسیه نام تاتار به اهالی ترکی‌زبان ساکن اطراف رود ولگا از غازان تا آستاراخان (= حاجی طرخان)، شبه‌جزیرۀ کریمه و بخشی از سیبری نیز اطلاق می‌شد. از این‌رو، در فهرست اقوام اتحاد جماهیر شوروی که در 1927م انتشار یافت، گروههای قومیِ ترکی‌زبان مذکور با عناوین تاتارهای کریمه، تاتارهای قاسم افی و تاتارهای توبولسک نامیده شدند. افزون بر آن، گروهی از تاتارهای کریمه که در جنگها اسیر، و به سرزمین بلوروس آورده شده بودند، تاتارهای بلوروسی نام گرفتند. این گروه که همچنان بر دین اسلام باقی بودند، به زبان مردم بلوروس گفت‌وگو می‌کنند. ترکی‌زبانان آستاراخان که از اعقاب نوغای (نوگای)ها هستند، از نهادن نام تاتار بر خود امتناع می‌ورزند و ترجیح می‌دهند خود را مسلمان بنامند، زیرا از این رهگذر مراتب اعراض خود را از اسلاف بت‌پرست خویش اعلام می‌دارند. عثمانیان نیز مدتی دراز از نهادن نام ترک بر خود ابا داشتند. در حوالی مسیر وسطای رود ولگا گروهی از ترکی‌زبانان که به آیین مسیح گرویده بودند، با عنوان «تاتارهای مسیحی» نامیده شدند (بارتولد، V / 561). 

تاتارهای کریمه (قرم)

اینان شاخه‌ای از اردوی زرین بودند که پس از هجوم مغولان در 620ق / 1223م در ناحیۀ سوداک مستقر شدند. در سدۀ 7ق / 13م مغولان به شبه‌جزیرۀ کریمه حمله بردند و در 636ق / 1239م آنجا را متصرف شدند و آلانها، پولووِتسها، اسلاوها، ارمنیان و یونانیان ساکن شبه‌جزیره را تابع خود کردند. از اواخر سدۀ 7ق / 13م خانهای مغول و قبایل اولوس، شیرین، نارین، آرتین، قپچاق و دیگران، شبه‌جزیرۀ کریمه را به زیستگاه زمستانی خود بدل کردند. در سده‌های 7- 8ق / 13-14م شبه‌جزیرۀ کریمه مقر عاملان فرمانروای مغول شد (BSE3, XIII / 517). پس از جنگهای خانگی میان گروههای مستقر در کریمه، در 836ق / 1433م دولتی مستقل توسط حاجی‌گرای که از تاتارها بود، تأسیس یافت. وی چندی بعد دولت دنیپر را نیز تابع خود کرد. پس از مرگ او(870ق / 1466م)، منگلی‌گرای‌(873-921ق / 1468-1515م) قدرت را دردست گرفت (همانجا). 
در 880ق / 1475م ترکان عثمانی در روزگار سلطان محمد دوم به نیروهای جنوایی مقیم شبه‌جزیرۀ کریمه حمله کردند و جنواییها را از سواحل شمال دریای سیاه بیرون راندند و خانهای کریمه را مطیع خود کردند (همانجا؛ آکینر، 88). تاتارهای کریمه در سده‌های 10-11ق / 16-17م به اراضی روسیه، اوکرائین و لهستان حمله بردند و در سدۀ 10ق چندبار مسکو، تولا و دیگر شهرهای روسیه را به محاصره گرفتند و در نیمۀ نخست سدۀ 11ق حدود 200 هزار نفر از روسها را اسیر کردند. دولت روسیه در سده‌های 10-11ق برای حفاظت از مرزهای جنوبی خود و جلوگیری از هجوم تاتارهای کریمه، استحکامات و پایگاههایی پدید آورد. روسها در 1098-1100ق / 1687- 1689م به کریمه حمله بردند (BSE3، همانجا). 
از زمان فتح کریمه توسط ترکان عثمانی تا 1188ق / 1774م، اینان بر شبه‌جزیرۀ کریمه تسلط داشتند (آکینر، همانجا). جنگ کریمه میان روس و عثمانی نتیجه‌ای به بار نیاورد. در این جنگها، تاتارهای کریمه متحد ترکان عثمانی بودند. سرانجام در 1188ق پس از چند سال جنگ میان روسیه و عثمانی پیمانی در دهکدۀ قِیْنارجۀ کوچک منعقد شد که بنابر آن خانات کریمه از تابعیت دولت عثمانی خارج شد و اعلام استقلال کرد (همانجا؛ اوزون چارشیلی، / 422-425(1)IV). این وضع تا 1197ق / 1783م ادامه یافت. در این سال خان‌نشین تاتارهای کریمه به روسیه ملحق شد. در دوران حاکمیت روسیه هجوم روسها و دیگر اقوام اسلاو سبب مهاجرت گروه کثیری از تاتارها به مناطق زیر سلطۀ دولت عثمانی شد. با گذشت 100 سال از سلطۀ روسها شمار تاتارهای کریمه از نیم‌میلیون به 200 هزار نفر کاهش یافت (آکینر، نیز BSE3، همانجاها). 
پس از انقلاب 1917م روسیه، در مهر 1300 / اکتبر 1921 در درون جمهوری فدراتیو روسیه، جمهوری خودمختار کریمه تأسیس شد. در این سالها بسیاری از سران تاتار کریمه به خارج، ازجمله ترکیه و رومانی مهاجرت کردند. در 28 اردیبهشت 1323ش / 18 مۀ 1944م کل جمعیت تاتارهای کریمه به گناه همکاری با آلمانها از سوی دولت شوروی به آسیای مرکزی و قزاقستان تبعید شدند که شمار آنان را حدود 194 هزار تن تخمین زده‌اند. 46٪ از تاتارها در جریان تبعید جان خود را از دست دادند. در 1346ش / 1967م از تاتارهای کریمه اعادۀ حیثیت شد و گروهی از آنان توانستند به زادگاه خود بازگردند. ظاهراً جمعیت کنونی تاتارهای کریمه در منطقۀ شوروی پیشین به 500 هزار نفر تخمین زده می‌شود (آکینر، 88-90)، اما حدود 5 میلیون نفر از تاتارهای کریمه در ترکیه زندگی می‌کنند (همو، 93). 
زبان تاتارهای کریمه به گویش باختری زبان تاتاری تعلق دارد و جزو گروه فرعی زبان قپچاقی ـ پولووتسی است که خود دارای چند گویش فرعی است (BSE3, XIII / 517-518). 
در سده‌های 7- 9ق / 13-15م خانات تاتار آستاراخان، کریمه، سیبری،مسیرمیانی ولگا،حوالی اورال،و غازان پدیدآمدند. تاتارهای اطراف مسیر میانی رود ولگا و حوالی اورال پرجمعیت‌ترین و پیشرفته‌ترین بخش فرهنگی تاتارها را تشکیل می‌دادند. اینان بعدها به گونه‌ای خودمختاری دست یافتند (BSE3, XXV / 297؛ نك‍ : ﻫ د، تاتارستان). 
بجز گروههای تاتار یاد شده، گروههای کوچک دیگری از این قوم در ماوراء قفقاز، برخی نواحی کوهستانی قفقاز و دیگر جایها وجود دارند که شمارشان اندک است (برای آگاهی بیشتر، نك‍ : ویکی‌پدیا). 
زبان تاتاری بیشتر در جمهوریهای خودمختار تاتارستان، باشقیرستان، چوواش، مُردوا و چند استان درون جمهوری فدراتیو روسیه رایج است. شمار کسانی که به زبان تاتاری گفت‌وگو می‌کنند، بنابر آمار 1970م حدود 5 میلیون نفر است. زبان تاتاری شاخه‌ای از گروه قپچاقی زبان ترکی است. گویشهای عمدۀ زبان تاتاری اینهاست: 1. گویش مرکزی یا میانی که تاتارهای غازان بدان سخن می‌گویند، 2. گویش غربی یا میشاری، 3. گویش شرقی که گویش تاتارهای سیبری است (BSE3, XXV / 296). 
بیشتر مردم تاتار، مسلمان، سنی و پیرو مذهب حنفی هستند. در سده‌های 16- 18م شمار اندکی از تاتارها به آیین مسیحی درآمدند، ولی در اواخر سدۀ 19 و اوایل سدۀ 20م بسیاری از مسیحی‌شدگان، بار دیگر به اسلام روی آوردند (آکینر، 93, 431-432). 

مآخذ

ابن عربشاه، احمد، عجائب المقدور، به کوشش احمد فایز حمصی، بیروت، 1407ق / 1986م؛ استرابادی، محمدمهدی، جهانگشای نادری، به کوشش عبدالله انوار، تهران، 1341ش؛ حدودالعالم، به کوشش منوچهر ستوده، تهران، 1340ش؛ رشیدالدین فضل‌الله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، 1373ش؛ روشن، محمد و مصطفى موسوی، حاشیه بر جامع التواریخ (نک‍ : هم‍ ، رشیدالدین فضل‌الله)؛ شرف‌الدین علی یزدی، ظفرنامه، به کوشش عصام‌الدین اورونبایف، تاشکند، 1972م؛ کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، استانبول، 1333ق؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347ش؛ مجمل التواریخ والقصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، 1317ش؛ محمدکاظم، عالم آرای نادری، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، 1364ش؛ منهاج سراج، عثمان، طبقات ناصری، به کوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363ش؛ میرخواند، محمد، روضةالصفا، به کوشش عباس زریاب، تهران، 1373ش؛ نرشخی، محمد، تاریخ بخارا، ترجمۀ احمدبن محمد قباوی، تلخیص محمدبن زفر، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1351ش؛ یاقوت، بلدان؛ نیز: 

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.