زمان تقریبی مطالعه: 15 دقیقه

تابعین

تابِعين، عنوانی برای نسلی از عالمان دينی که به درک پيامبر (ص) نايل نشده، اما اصحاب آن حضرت را درک کرده‌اند. اين اصطلاح در حوزه‌های مختلف از علوم اسلامی، از حديث و تاريخ گرفته تا فقه و تفسير اهميت داشته، و بيانگر مرحله‌ای از انتقال و نيز سامان‌دهی علوم اسلامی است.
تعبير تابعين خاستگاه قرآنی دارد، اما مفهوم آن در فرايندی تاريخی شکل گرفته است. در اين فرايند، گروهی از مسلمانان نخستين که در قرآن کريم «تابعين به احسان» خوانده شده، و مورد ستايش قرار گرفته‌اند، نسل پس از صحابه دانسته شده، و نزد مسلمانان به اين تعبیر شهرت یافته‌اند. تعبير قرآنی تابعين، نخست زمينه‌ساز شکل‌گيری صفت منسوب «تابعی» (منسوب به تابعين) شده، و سپس تعبير تابعين با تسامح، به عنوان جمع تابعی شناخته شده است. تنها در برخی کتب شرح مصطلحات اشاره شده که افزون بر تابعی، تابع نيز به عنوان مفرد تابعين شناخته بوده است (نووی‌، تهذيب...، 1 / 44؛ ابن جماعه، 114).

الف‌ـ مفهوم تابعين

1. پيشينه در قرآن و حديث

 تنها آيۀ قرآنی که ناظر به جايگاه تابعين دانسته شده، آيۀ 100 از سورۀ توبه است. عموم مفسران بر اين نکته متفق‌اند که عبارت «... وَ الَّذينَ اتَّبَعوهُمْ بِاِحْسانٍ ...» پس از نام بردن از مهاجرين و انصار، ناظر به نسلی پس از صحابه است که راه آنان را دنبال کرده‌اند. البته برداشتی فارغ از سنت تفسيری، می‌تواند کاملاً متفاوت باشد.
با تکيه بر ظاهر آيه، می‌توان گفت که «وَ الَّذينَ اتَّبَعوهُمْ...»، ياد شده پس از «وَ السّابِقونَ اَلْاَوَّلونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْاَنْصارِ»، اشاره به کسانی باشد که در زمانی ديرتر از سابقين (از مهاجر و انصار) ايمان آورده‌اند و از آنجا که به نيکويی پای جای پای آنان نهاده‌اند، رضای الاهی، همچون سابقان شامل آنان نیز شده است. در واقع، با قرائت غير مبتنی بر سنت تفسيری، مقصود از «وَ‌الَّذينَ اتَّبَعوهُمْ» در اين آيه، متأخران از صحابه است. با توجه به تعبير «رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضوا عَنْهُ»، و با توجه به اينکه در تمام کاربردهای قرآنی، اين رضای دوسويه مبتنی بر امری سابق است، دور از اسلوب قرآنی است که «و الَّذينَ اتَّبَعوهُمْ» ناظر به آيندگان باشد. اگرچه در منابع کهن به ندرت، به اين نکته تأکيد شده است (مثلاً نک‍ : ابوالقاسم کوفی، 86؛ قس: ثعالبی، 3 / 208).
حتى در صورتی که چنين بازگشتی به آينده پذيرفته شود، موجبی برای محدود کردن آن به نسلی خاص نيست و «وَ الَّذينَ اتَّبَعوهُمْ» می‌تواند تا برپايی قيامت دوام داشته باشد و اين نکته‌ای است که از سدۀ 1ق تا سده‌های اخير بارها از سوی مفسران گفته شده (مثلاً نک‍ : طبرسی، 5 / 111؛ ابن جوزی، 3 / 333؛ شوکانی، 2 / 398)، و در کتب غير تفسيری نيز بازتاب يافته است (مثلاً نک‍ : دمياطی، 1 / 2).
گفتنی است که در قرائتی غير مشهور از عصر کبار صحابه، عبارت به صورت «والانصارُ الذين اتبعوهم» خوانده شده که در اين قرائت، «الذين اتبعوا» توضيحی برای انصار، و نه اشاره به گروه سوم بوده است (ابن خالويه، 54؛ قس: ابن جزری، النشر، 2 / 280). رواياتی که اين قرائت را توضيح داده‌اند، حکايت از نامأنوس بودن گروه سوم برای برخی از مهتران صحابه دارند (نک‍ : طبری، التفسير، 11 / 8؛ ابن حجر، «الکاف ...»، 2 / 304-305؛ سيوطی، الدر…، 4 / 268). تفسير آيه بر پايۀ اين قـرائت، در قـرنهای بعد ــ اگـرچه به ندرت‌ ــ‌ هوادارانی داشتـه است (مثلاً نک‍ : ابوطالب مکی، 1 / 5؛ زمخشری، 2 / 304).
در منابع تفسيری، برخی ديگر از آيات قرآنی را نيز ناظر به تابعين دانسته‌اند (صنعانی، تفسير ...، 3 / 292؛ طبری، همانجا؛ بغوی، 4 / 320؛ زمخشری، 4 / 530؛ قرطبی، 18 / 32)؛ در حالی که ظاهر آنها صرفاً بر مؤمنانی در آينده دلالت دارد، بدون آنکه محدود به نسلی معين باشد.
در پی‌‌جويی از جايگاه تابعين در حديث نبوی، مهم‌ترين مورد حديث «خير الناس قرنی...» است که از طريق شماری از مهتران صحابه، از جمله عبدالله بن مسعود و عمران بن حصين نقل شده است. بر اساس اين حديث، نسل پس از صحابه، بهترين مردم‌اند و نسل پس از آنان، ديگر از چنين فضيلتی برخوردار نخواهند بود (مثلاً نک‍ : بخاری، الصحيح، 2 / 938، 3 / 1335؛ مسلم، 4 / 1963-1964؛ حاکم، المستدرک...، 3 / 211، 535). اين حديث با تعدد طرق و شهرت، از مؤثرترين نصوص در شکل‌گيری مفهوم تابعين و دادن ارزش معنوی ويژه به اين طبقه است. نیز حديثی نبوی با اين مضمون را بايد به آن افزود که «خوشا آن‌که مرا بيند و خوشا آن‌که کسی را که مرا ديده است، بيند» (همان، 4 / 96؛ طبرانی، 22 / 20؛ ضياء‌الدین مقدسی، 9 / 99؛ برای بهره‌گيری از آن، نک‍ : سيوطی، تدريب...، 2 / 235).
افزون بر آن، در برخی از احاديث نبوی، به خصوص حديث مربوط به اويس قرنی، به گروهی با تعبير «تابعين» اشاره شده است (مسلم، 4 / 1968؛ احمد بن حنبل، مسند، 1 / 38، 3 / 480؛ حاکم، همان، 3 / 455، 456)، اما افزون بر تأملی که در اعتبار اين حديث وجود دارد، دلالتی بيش از تعبير تابعين در قرآن نمی‌توان از آن دریافت.

2. مفهوم تابعين در سدۀ نخست هجری

 نخستين مرحله در شکل‌گيری مفهوم تابعين را بايد در زمان حيات پيامبر (ص) جست که با الهام از آيۀ 100 سورۀ توبه، زمينۀ نام‌گذاری گروهی از مسلمانان عصر پيامبر (ص) به تابعين فراهم آمده است. نمونه‌ای از اين کاربرد در حديث اسلام آوردن برادر‌زادۀ مجاشع بن مسعود بازتاب يافته است؛ آنجا که وی درخواست می‌کند تا بر «هجرت» بيعت کند و پيامبر (ص) با تکيه بر اينکه «پس از فتح هجرتی‌نيست»، او را به بيعت بر «اسلام» فرا می‌خواند و اينکه از «تابعين به احسان» به شمار آید (احمد بن حنبل، همان، 3 / 468؛ ابن ابی عاصم، الآحاد ...، 3 / 86؛ طبرانی، 20 / 325). دو اصطلاح مهاجرين و انصار برای طبقه‌بندی مسلمانان پيش از فتح مکه بسنده بود، اما پس از فتح گروهی پرشمار به مسلمانان افزوده شدند که در هيچ يک از دو گروه جای نداشتند و چنين می‌نمايد که در همان عصر نبوی، همه يا جمعی از آنان با عنوان «تابعين» شناخته می‌شدند. در اواخر عصر نبوی، جمعيت قابل ملاحظه‌ای از اعراب اسلام آورده از قبايل گوناگون وجود داشتند که با عنوان «اعراب مؤمن» يا «وفود عرب» شناخته می‌شدند و در کنار مهاجران، انصار و تابعين، گروه چهارم به شمار می‌رفتند (حارث، 2 / 624؛ طبری، التفسير، 10 / 54). بدين‌ترتيب، برآورد گزارشها نشان می‌دهد که تابعين، در کنار مهاجران و انصار از نوعی شرف معنوی و اجتماعی برخوردار بودند و از همين‌نظر، همواره در کنار آن دو گروه، به عنوان گروهی مهم ياد شده‌اند و در تصميمات مهم نقش داشته‌اند. اعراب مؤمن، از آن حيث که در شمار نخبگان نبوده، و کم‌اهميت‌ تلقی می‌شده‌اند، در اغلب‌ گزارشهای‌ مربوط به سدۀ‌ نخست‌ هجری، در کنار 3 گروه‌ مهاجران،‌انصار و تابعين،‌ياد نشده‌اند.
پس از وفات پيامبر (ص)، تا سالها همچنان اين گروه‌بندیها وجود داشته است. در آغاز خلافت عمر، پس از فتح قادسيه برای تقسيم فیء‌، به ترتیب مهاجرين، آن‌گاه انصار و سپس تابعين طبقه‌بندی شدند (طبری، تاريخ، 2 / 454). اما در 23ق / 644م، در سخنرانی عبدالرحمان بن عوف به هنگام اعلام خلافت عثمان از سوی شورای 6 نفره، هنگام شمردن موافقان خلافت وی، از 4 گروه مهاجرين، انصار، «وفود عرب» و صالحان تابعين سخن رفته است (حارث، همانجا).
در دهۀ 30ق، نمونه‌های بسیاری از رواج کاربرد تعبير تابعين می‌توان یافت که در تحليل آنها، تحولی نسبی ديده می‌شود. در شماری از خطبه‌ها، نامه‌ها و سروده‌ها که به پيروی از آيۀ شريفه، یادکرد تابعين پس از مهاجرين و انصار آمده، همان کاربرد عصر نبوی دوام يافته است؛ از جمله در نامه‌ای از حضرت علی (ع) در اواخر سال36ق (نک‍ : نهج البلاغة، نامۀ 28)، خطبه‌ای از مالک اشتر در همان سال (دينوری، 143)، خطبه‌ای از زيد بن حصين طايی در 37ق (نصر، 99)، سروده‌ای در رثای عرو‌ة بن داوود عامری در همان سال که در آن تابعين در کنار اهل «بدر» و «نقباء» آمده است (همو، 459) و نامه‌ای از حضرت علی (ع) در اواخر سال 39 يا اوايل 40ق ( الامامة...، 1 / 177؛ ابن طاووس، 185؛ نيز نک‍ : ابن رستم، 426). گاه نيز تابعين به‌سابقين عطف شده، و همين معنا از آن اراده شده است (مثلاً خطبه‌ای از معاويه ‌در حدود سال‌35ق، نک‍ : ابن‌شبه، 3 / 1092؛‌ الامامة،1 / 48).
همين کثرت کاربرد که از توجه به اين اصطلاح حکايت دارد، زمينۀ تحول معنايی آن را نيز فراهم آورده است. 
ظاهراً تعميم «تابعين» به کسانی که صحبت پيامبر(ص) را درک نکرده بودند، از همان عصر رسول اکرم‌(ص) پذيرفته بود؛ اما چنين مینمايد که در اواسط دهۀ 30ق، «تابعين» در برخی از کاربردها که نه با مهاجرين و انصار، يا سابقين، بلکه با صحابه متناظر گشته، بيشتر به کسانی اطلاق شده است که صحبت پيامبر (ص) را درک نکرده بودند. نمونۀ اين کاربرد را می‌توان در نامه‌ای سراغ گرفت که در حدود سال 35ق، به نام بازماندگان شورای 6 نفره بر ضد عثمان انتشار يافته بود (نک‍ : همان، 1 / 53-54).
با دور شدن از عصر نبوی، اصطلاح تابعين گام در راه تغييری تدريجی نهاده است. نياز برای ارزش نهادن به نخبگانی که پس از عصر نبوی باليده بودند، زمينۀ آن را فراهم آورده بود تا در نيمۀ دوم سدۀ نخست هجری، طيف کسانی که صحبت پيامبر (ص) را درک نکرده بودند، بر معنای اصطلاح تابعين بيش از پيش غلبه يابد. آن طبقه از نخبگان که در اواخر عصر نبوی و دورۀ خلفای نخستين با عنوان تابعين شناخته می‌شدند، در نيمۀ اخير سده، اهميت اجتماعی خود را از دست داده بودند و ضرورتی برای ذخيره‌سازی اين اصطلاح برای آن طبقه وجود نداشت.
فقدان مقتضی برای حفظ کاربرد متقدم تابعين (نخبگان بجز مهاجرين و انصار) و پديد آمدن مقتضی برای کاربرد اين اصطلاح برای کسانی که از شرف صحبت پيامبر (ص) برخوردار نبوده‌اند، زمينۀ تحولی مهم در معنای اين اصطلاح را در حدود دهۀ 70ق فراهم آورد.
يکی از مهم‌ترين گزارشها مربوط به عبدالله بن موهب است که بايد آن را در 76ق / 695م يا ‌اندکی پس از آن، يعنی تاريخ نخستين ضرب سکه توسط عبدالملک بن مروان (نک‍ : ابن اثير، 4 / 416) دانست. به موجب اين گزارش، به هنگام ورود سکه‌های عبدالملک به مدينه، نه صحابه و نه تابعين هیچ کدام بر آن خرده‌ای نگرفته‌اند (بلاذری، 572). چنين مینمايد که در آن دوره، تقابل تابعين و صحابه، تقابلی جاافتاده بوده است. 
در همين سالها، بايد از يادکرد تابعين در يکی از ادعيۀ امام زين‌العابدين (ع) (د 94ق) سخن به میان آورد که پس از يادی از صحابه، بر تابعين نيز درود فرستاده است. تعبير «صَلِّ عَلَی التّابِعِينَ مِنْ يَوْمِنَا هَذا الى يَوْمِ الدّینِ» (صحيفه...، دعای 4)، به روشنی حکايت از آن دارد که در کاربرد آن عصر، تابعين هنوز به‌يک نسل به‌خصوص کاهش داده نشده، و تمام پسينيان را در‌بر می‌گرفته است.
در واپسين سالهای سدۀ نخست هجری، در عباراتی از عامر شعبی (د 103ق / 721م)، عکرمه مولای ابن عباس (د 105ق)، ضحاک بن مزاحم (د 105ق) و ابن‌سيرين (د 110ق)، کاربرد تابعين در تناظر با صحابه، برای دلالت بر گروهی که پس از آنان آمده‌اند، توسعه يافته است (دربارۀ شعبی، نک‍ : طبری، تاريخ، 2 / 468؛ برای عکرمه، نک‍ : صنعانی، تفسير، 3 / 292؛ سيوطی، الدر...، 8 / 153، برای ضحاک، نیز نک‍ : همانجا؛ برای ابن‌سيرين، نک‍ : ابن‌ابی‌شيبه، 3 / 230).

3. مفهوم تابعين در عصر تدوين

با آغاز سدۀ 2ق که عملاً دورۀ تاريخی تابعين ــ به معنای مصطلح ــ نيز به پايان آمده، اصطلاح تابعين روی به ثباتی افزون نهاده است. بسياری از گزارشهای اين سده، در‌بر دارندۀ خبری يا پرسشی در‌بارۀ درک تابعين توسط نسلهای پسين بوده است. زمانی که سليمان بن عبدالرحمان بن حباب (نيمۀ اول قرن 2ق) دربارۀ شمار بسيار کسانی از تابعين که آنان را درک کرده، سخن گفته است، با تعبير «رجالاً من المهاجرين و رجالاً من الانصار من التابعين» (ابن سعد، 2 / 383)، با تقسيم مهاجران و انصار به دو طبقۀ صحابه و تابعين، قسيم بودن تابعين برای مهاجران و انصار را کاملاً وانهاده، و از کاربردهای سدۀ نخست هجری کاملاً فاصله گرفته است (برای نقل قولی از مقاتل بن حيان، نک‍ : قرشی، 461).
در ميانۀ سدۀ 2ق، سفيان ثوری در تعريفی که از تابعين به دست داده، به اين نکته تصريح کرده است که تابعين کسانی هستند که اصحاب پيامبر (ص) را درک کرده‌اند، اما شرف درک صحبت پيامبر (ص) را نداشته‌اند. با اين‌همه، او صدق عنوان تابعين بر کسانی تا روز قيامت را پذيرفته، و اين عنوان را محدود به‌نسل خاصی ندانسته است (نک‍ : سيوطی، همان، 4 / 272).
در همان سالها، زمانی که از سعيد بن عبدالعزيز تنوخی (د 167ق)، فقيه شام دربارۀ يکی از رفتارهای فقهی تابعين پرسش شده، او اوزاعی (د 157ق) را به عنوان فرد اجلای اين رفتار معرفـی کرده است (نک‍ : ذهبی، سير...، 7 / 132)، در حالی‌ که وی‌ ــ در کاربرد مصطلح ــ جزو اتباع تابعين بوده است.
ربع سوم سدۀ 2ق، برهه‌ای مهم در تحول معنايی تابعين بوده است. در اين دوره، هم‌زمان با کوششهايی که برای سامان‌دهی‌ به‌ ‌معـارف دينی ــ به‌‌ويژه‌فقه ــ صورت‌گرفته،‌ضرورت دقت بيشتر در اصطلاحات را پديد آورده، و در پی همين تدقيق، مفهوم تابعين، به آنان که صحابه را درک کرده‌اند، محدود شده است. جداسازی رجالی که هرگز صحابه را درک نکرده‌اند (به اصطلاح اتباع تابعين) از تابعين، تلويحاً در نوشته‌های ليث‌بن‌سعد (د 175ق / 791م)، فقيه مصری بازتاب‌يافته است (نک‍ : ليث، 489؛ نيز مالک، «رسالة...»، 500). 
شاگردان ابن مبارک (د 181ق / 797م) نيز به سبب مفروض بودن اين تحديد، يافت شدن تابعين در اواسط سدۀ 2ق را ناممکن می‌انگاشتند (ابونعيم، 8 / 164). در پايان سدۀ 2ق، از خلال منابع گوناگون از جمله آثار شافعی، به وضوح تثبيت اصطلاح تابعين به معنای مصطلح در فرهنگ اسلامی و تحديد آن به کسانی که اصحاب پيامبر (ص) را درک کرده‌اند، برمی‌آيد(مثلاً نک‍ : الرسالة، 455، 461، 467،جم‍ ، الام،‌1 / 153، جم‍ ).
چنين می‌نمايد که به‌رغم کوشش فقيهان متقدم از اصحاب حديث در جهت تحديد مفهوم تابعين، گروهی ديگر از عالمان نسبت به اين تحديد، تا سدۀ 3ق همچنان مقاومتهايی داشته‌اند. از جمله هم‌زمان با ابن‌مبارک، بايد از کسانی چون‌عيسی‌بن‌موسیٰ ياد کرد که در برابر پرسش از اينکه چه کسانی از تابعين را درک کرده، با تجاهل مقاومت خود را نسبت به اين تحديد معنايی ابراز داشته است (نک‍ : نعمانی، 92).
سدۀ 3ق، به اعتبار تأليف نخستين مجموعه‌های طبقات و رجال، در تاريخ مطالعات رجالی، دورۀ مهمی به شمار می‌رود و اصطلاحی همچون تابعين نيز می‌توانست در طبقه‌بندی نسلها بسيار سودمند افتد؛ با اين همه، تنها از اواخر اين سده است که تعريف تحديد‌شدۀ فقيهان از تابعين، بر آثار رجالی سايه افکنده است.
بررسی احوال افراد بسیاری از رجال که با صحابه ــ با وجود اختلاف نسلی ميان خود صحابه ــ صحبت داشته‌اند، اين نياز را پديد آورده است که تابعين يک طبقۀ کلان تلقی شود و خود به شماری طبقات خرد تقسيم گردد. ابن‌سعد (د 230ق) از نخستين طبقات‌نويسان، در کتاب طبقات خود صحابه را در دو نسل مهتران و کهتران (کبار و صغار) مطالعه کرده، و در پی آن، زمينۀ مطالعۀ تابعين در 4 طبقه را فراهم آورده است. وی در تعريفی از تابعين، به صراحت آنان را نسلی پس از اصحاب پيامبر (ص) دانسته، و طبقۀ پس از آنان را خارج از تعريف تابعين شمرده است (2 / 378). 
برخلاف ابن‌سعد، معاصر او خليفة‌بن‌خياط در کتاب طبقات خود، از اصطلاح تابعين استفاده نکرده است، بلکه به سادگی رجال پس از عصر صحابه را از طبقۀ اول آغاز کرده، و تا چندين‌طبقه ــ بسيار بيش‌ از تابعين ‌به‌معنای‌مصطلح ــ اين‌طبقات را ادامه داده است. بخاری (د 256ق) در التاريخ الکبير خود تنها چند بار از اصطلاح تابعين استفاده کرده است، بدون آنکه به‌ صورت ساختاری از آن در کتاب خود بهره برد (نک‍ : 4 / 9، 5 / 40، 7 / 246، نيز التاريخ الصغير، 1 / 1).‌ اندکی پس از بخاری، ابراهيم حربی (د 285ق) از عالمان حديث، تابعين را به‌انداز‌ه‌ای موسع می‌دانسته است که رجال اوايل سدۀ 3ق را دربرگيرد و کسی چون احمد بن حنبل نه‌تنها در شمار تابعين قرار گيرد، که از نظر او «اجلّ» آنان شمرده شود (نک‍ : ذهبی، سير، 11 / 205). گفتنی است که خليفة بن خياط، بخاری و ابراهيم حربی، همه از پيوستگان به حلقه‌های اصحاب حديث متأخر به شمار می‌آيند، در حالی که ابن سعد به آموزه‌های استادش واقدی که خود برخاسته از فضای اصحاب حديث متقدم در مدينه است، پای‌‌بند بوده است. اين اختلاف در روش، برخاسته از اختلاف مبنايی دو گرايش اصحاب حديث بوده است، چه، اصحاب حديث متقدم به سبب حجت شمردن اقوال تابعين، تحديد آنها را لازم می‌شمرده‌اند. اصحاب حديث متأخر، به سبب حجت ندانستن اقوال تابعين، نه تنها ضرورتی برای تحديد آن نمی‌ديده‌اند، بلکه گاه از تعميم تابعين، برای اعتبار دادن به شخصيتهای برجستۀ مکتب خود بهره می‌جسته‌اند (در‌بارۀ اصحاب حديث متقدم و متأخر، نک‍ : ه‍ د، 9 / 115- 118).
در دهه‌های انتقال از سدۀ سوم به چهارم، پيدايی جريانهای جديد در ميان اصحاب حديث، زمينۀ تدقيق اصطلاح تابعين را نيز فراهم آورد. برديجی (د 301ق) در کتاب الاسماء المفردة، تابعيـن‌را به‌‌‌عنوان‌يک‌‌طبقه ــ طبقۀ‌‌پس‌‌از صحابه ــ‌ مطرح‌ساخت، سپس طبقۀ سوم را طبقۀ اتباع ناميد و از طبقات چهارم و پنجم‌بدون‌عنوانی خاص ياد کرد (ص‌79، 118، جم‍ ).‌ابن‌ابی‌حاتم رازی (د 327ق) در الجرح و التعديل، تعريفی همانند را مبنای کار خود نهاد (مقدمه، 8) و ابوجعفر احمد طحاوی نيز به همين مفهوم در آثارش، توجه داشته است (مثلاً نک‍ : شرح...، 4 / 102).
برشمردن برخی از افراد چون سليمان اعمش در ردیف تابعين، از سوی کسانی چون ‌مسلم (د 261ق / 875م)‌و ابن حبان (د354ق / 965م) را بايد حاصل همين اضطراب در تحديد اصطلاح دانست؛ در حالی که در کتب متأخر علم الحديث، کوششهای ديگری در جهت توجيه آن صورت گرفته است (مثلاً نک‍ : ابن حبان، الثقات، 4 / 302؛ سيوطی، تدريب، 2 / 235).

4. کاربرد اصطلاحی تابعين

صفحه 1 از3
آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.