زمان تقریبی مطالعه: 8 دقیقه

بیگلربیگی

بِیْگْلَرْ بِیْگی‌، عنوانی‌ مركب‌ از «بیگ‌» (= امیر)، «لَر» (= نشانۀ جمع‌) و «ی‌» (= پسوند اضافۀ تركی‌) به‌ معنایِ امیر امیران‌، یا امیرالامرا. 
واژۀ بیگ‌ یا بگ‌ (ه‍ م) در زبان‌ تركی‌ پیشینه‌ای‌ كهن‌ دارد و در سنگ‌ نبشتۀ اُرخُن‌ (اُركون‌، I / 38, 58) و سایر سنگ‌ نبشته‌ها و متون‌ دیگر تركی‌ (همو، II / 74, 112, 114, III / 31, 61, 90) به‌ كار رفته‌ است‌ و در آن‌ دوران‌ به‌ معنای‌ رئیس‌ طایفه‌ یا قبایل‌ كوچك‌، كارگزار نظامی‌ و اداری‌ خاقان‌ بوده‌، كه‌ بر اثر دگرگونی‌ روابط اجتماعی‌ تغییر معنی‌ داده‌ است‌؛ از جمله‌ به‌ معنای‌ امیر، والی‌، شاهزاده‌، سلطان‌، شوهر، آقا، تازه‌ داماد و نیز ایزد و استاد در متون‌ مانوی‌ (كاشغری‌، I / 22, III / 55؛ جعفر اوغلو، 37؛ كلاوسن‌، 322-323؛ مای‌ تریسیمیت‌، 11, 13, 51؛ یوداهین‌، I / 104؛ «فرهنگ‌ ... 1»، 241) نیز آمده‌ است‌. بیگ‌ از نظر آوایی‌ نیز تغییراتی‌ یافته‌، گاه «ب‌» آغاز آن‌ به «پ‌» و «گ‌» آخر آن‌ به «ك‌» و «ی‌» تبدیل‌ شده‌ است‌ (دورفر، II / 389؛ كلاوسن‌، 322). 
دربارۀ اصل‌ این‌ واژه‌ كه‌ بی‌ گمان‌ غیرتركی‌ و دخیل‌ است‌، نظرهای‌ گوناگونی‌ ابراز شده‌ است‌؛ حتى‌ برخی‌ آن‌ را برگرفته‌ از واژۀ «بَغ‌» ایرانی‌ باستان‌ (= خداوند) دانسته‌اند، اما در واقع‌، این‌ واژه‌ از كلمۀ چینی «پو» (در چینی‌ باستان‌: پَك‌، نک‍ : كارلگرن‌، 212) به‌ معنای‌ فرمانده‌ 100 تن‌ اخذ شده‌ است‌ كه‌ تركان‌ از روزگار باستان‌ تحت‌ تأثیر فرهنگ‌ آنان‌ بودند (كلاوسن‌، همانجا؛ دورفر، II / 403). 
شكلهای‌ گوناگون «بیگ‌» از دیرباز همچون‌ یك‌ واژه‌، و گاه‌ همراه‌ نامهای‌ تركی‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ راه‌ یافته‌ است‌، مانند چغری‌ بیك‌، طغرل‌ بیك‌ (ناصر خسرو، 165، 172)، بگتگین‌ (بیهقی‌، 80)، بگتغدی‌ (همو، 94)، محمود بیك‌ (همو، 445)، بگتوزون‌ (همو، 865)، جیوش‌ بك‌ ( مجمل‌ ... ، 414)، قراچه‌ بیك‌ (نرشخی‌، 35)، بلكابك‌ (راوندی‌، 141)، آخر بك‌ (همو 145)، یغان‌ بك‌ (همو، 167) و الغ‌ باربك‌ (همو، 390). 
به‌ نظر می‌رسد كه‌ اصطلاح‌ بیگلربیگی‌ در زبان‌ تركی‌ و مغولی‌ كاربردی‌ نداشته‌، و در روزگار فرمانروایی‌ سلسله‌های‌ ترك‌ در ایران‌، یا در قلمرو فرهنگی‌ ایران‌ ساخته‌ شده‌ است‌ و بیشتر احتمال‌ دارد كه‌ ترجمۀ یك‌ اصطلاح‌ فارسی‌ و یا عربی‌ دخیل‌ در فارسی‌، و شاید ترجمۀ كلمه‌ به‌ كلمۀ «امیر الامرا» باشد كه‌ در دستگاه‌ خلافت‌ عباسی‌ نخستین‌ بار در 324ق‌ / 936م‌ این‌ عنوان‌ و منصب‌ به‌ ابن‌ رائق‌ (ه‍ م) داده‌ شد. از بررسی‌ منابع‌ بازمانده‌ چنین‌ برمی‌آید كه‌ نخستین‌ بار عنوان‌ بیگلر بیگی‌ به‌ جای‌ امیرالامرا یا ملك‌ الامرا در دستگاه‌ سلجوقیان‌ آسیای‌ صغیر كه‌ دیوانشان‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ بود، به‌ كار رفت‌ و در دوران‌ متأخر حكومتشان‌ كه‌ مطیع‌ ایلخانیان‌ ایران‌ به‌ شمار می‌آمدند، این‌ عنوان‌ تداول‌ یافت‌ و صاحب‌ آن‌ همواره‌ به‌ فرماندهی‌ كل‌ سپاهیان‌ گمارده‌ می‌شد. بنابراین‌، تركیباتی‌ چون‌ الغ‌ بگلر بگ‌، بگلر بگ‌ و بگلر بگی‌ را در منابع‌ تاریخی‌ آن‌ دوره‌ و سرزمین‌ می‌توان‌ فراوان‌ یافت‌ (مثلاً نک‍ : مولوی‌، 802؛ ابن‌ بی‌بی‌، 590، 596، 731، جم‍‌ ). برخی‌ امرای‌ بزرگ‌، مانند شمس‌ الدین‌ خاص‌ اُغُز عنوان‌ و لقب‌ ملك‌ الامرا و بیگلربیگی‌ را با هم‌ داشته‌اند (همو، 550، 554). 
در دوران‌ آغازین‌ ایلخانیان‌ ایران‌ این‌ لقب‌ كاربردی‌ نداشت‌ و در آثار جوینی‌ و رشیدالدین‌ از آن‌ نشانی‌ نیست‌. ظاهراً تاریخ‌ وصاف‌ قدیم‌ترین‌ منبع‌ تاریخی‌ این‌ دوره‌ است‌ كه‌ در آنجا در گزارش‌ دوران‌ كوتاه‌ پادشاهی‌ بایدو این‌ عنوان‌ به‌ صورت‌ بیكلار بیگی‌ دیده‌ می‌شود (ص‌284، نیز نک‍ : 614). گیخاتو (گیغاتو)، سلف‌ بایدو پیش‌ از پادشاهی‌ مدتی‌ در سرزمین‌ سلجوقیان‌ آسیای‌ صغیر مقیم‌ بود و در دوران‌ پادشاهی‌ نیز بیشتر روی‌ بدان‌ سو داشت‌ (رشیدالدین‌، 2 / 1190، 1192). احتمالاً در همین‌ دوران‌، برخی‌ از اصطلاحات ‌و عناوین‌ اداری‌ و لشكری‌ سلاجقه‌ به‌ دستگاه‌ ایلخانیان‌ راه‌ یافته‌ است‌. ابن‌ فضل‌ الله‌ عمری‌ جغرافی‌ نویس‌ و مورخ‌ برجستۀ عصر مملوكان‌ مصر بر آن‌ است‌ كه‌ در عصر ایلخانیان‌ امرای‌ الوس‌ 4 تن‌ بودند و «بكلاری‌ بك‌» (بیگلر بیگی‌)، یعنی‌ امیرالامرا مهتر و سرور همه‌ بود. وی‌ آن‌گاه‌ قتلو (قتلغ‌) شاه‌ را بیگلر بیگی‌ عهد غازان‌ و اولجایتو و امیر چوپان‌ را بیگلربیگی‌ اولجایتو و ابوسعید می‌شناساند ( مسالك‌ ... ، 3 / 103، التعریف‌ ... ، 68؛ قلقشندی‌، 4 / 424، 7 / 262). 
جز در كتاب‌ تزوكات‌ تیموری‌ كه‌ اصالت‌ آن‌ مورد تردید است‌ و در آن‌ بیگلربیگی‌ جدا از امیرالامرا دانسته‌ شده‌ است‌ (ص‌ 270)، از كاربرد بیگلربیگی‌ در منابع‌ عصر تیموریان‌ و تركمانان‌ سندی‌ در دست‌ نیست‌. اما در روزگار و قلمرو صفویان‌ و عثمانیان‌، اصطلاح‌ بیگلربیگی‌ با تغییر در مفهوم‌، احیاء و رواج‌ دیگر باره‌ یافت‌. بیگلر بیگی‌ در آغاز عصر عثمانیان‌ به‌ همان‌ معنای‌ دوران‌ سلجوقیان‌ یعنی‌ امیرالامرا به‌ كار می‌رفت‌. خیرالدین‌ پاشا چندرلی‌ (نشری‌، 1 / 154)، لالا شاهین‌ (همو، 1 / 198) و قره‌ تمرتاش‌ (همو، 1 / 240، 310، 316) بیگلر بیگی‌ بودند و دو تن‌ نخست‌، وزیر نیز خوانده‌ می‌شدند (همو، 1 / 154، 240) و این‌ نخستین‌ نشانۀ تعمیم‌ دایرۀ عمل‌ بیگلر بیگیان‌ به‌ امور كشوری‌ است‌. 
در زمان‌ سلطان‌ محمد عثمانی‌ دو بیگلربیگی‌ وجود داشت‌ كه‌ یكی‌ در آناتولی‌ (بخش‌ آسیایی‌ قلمرو عثمانی‌)، و دیگری‌ در روم‌ ایلی‌ (بخش‌ اروپایی‌ قلمرو عثمانی‌) مستقر می‌شد (همو، 2 / 552، 556). با گسترش‌ سرزمین‌ عثمانیان‌ و افزایش‌ ولایات‌ قلمرو آنان‌، شمار بیگلربیگیان‌ نیز افزایش‌ یافت‌ و بر هر یك‌ از ولایات‌ بزرگ‌ امپراتوری‌ یك‌ بیگلر بیگی‌ گمارده‌ شد. در سدۀ 
11ق‌ / 17م‌ شمار بیگلربیگیان‌ عثمانی‌ به‌ 40 تن‌ رسید كه‌ غیر از ادارۀ امور نظامی‌ توسط سوباشیان‌، امور اداری‌ قلمرو خویش‌ را نیز به‌ وسیلۀ سَنجَق‌بیگیان‌ كه‌ فرودست‌ آنان‌ به‌ شمار می‌آمدند، در دست‌ داشتند و تنها در امور قضایی‌ دخالت‌ نمی‌كردند. بیگلربیگیان‌ از میان‌ وابستگان‌ خاندان‌ سلطنتی‌، درباریان‌ و سران‌ ینی‌چِری‌ و از میان‌ سنجق‌بیگیان‌ برگزیده ‌می‌شدند. در دورۀ «تنظیمات‌» سازمان‌ بیگلربیگی‌ حذف‌ شد و از 1281ق‌ / 1864م‌ حاكمان‌ ولایات «والی‌» نامیده‌ شدند (EI2؛ میدان‌ لاروس‌؛ اوزون‌ چارشیلی‌، 1 / 565). 
عنوان‌ بیگلربیگی‌ در ایران‌ كاربرد چندانی‌ نداشت‌ و بی‌گمان‌ از حكومتهای‌ پیشین‌ ایران‌ به‌ صفویان‌ نرسیده‌ بود، بلكه‌ تركمانان‌ آناتولی‌ كه‌ بیشتر هواخواهان‌ و لشكریان‌ و امیران‌ دولت‌ صفوی‌ را تشكیل‌ می‌دادند، این‌ عنوان‌ را از آن‌ دیار به‌ ارمغان‌ آوردند. عنوان‌ و منصب‌ بیگلربیگی‌ ظاهراً از دورۀ فرمانروایی‌ شاه‌ طهماسب‌، احتمالاً در 950ق‌ / 1543م‌ (رهربرن‌، 29) در ایران‌ كاربرد یافت‌ و بیگلربیگیان‌ صفوی‌ مانند هم‌ عنوانان‌ خویش‌ در عثمانی‌، حاكم‌ و در عین‌ حال‌، امیرالامرا و فرمانده‌ نظامی‌ بودند (مینورسكی‌، 78، 139، 186-187). 
براساس‌ آنچه‌ كه‌ در دستور الملوك‌ میرزا رفیعا (ص‌ 70 بب‍‌ ) و تذكرة الملوك‌ میرزا سمیعا (ص‌ 4-5) آمده‌، ادارۀ كشور در عصر صفوی‌ برعهدۀ 4 والی‌ و 13 بیگلر بیگی‌ و نیز خوانین‌ و سلاطین‌ فرودست‌ این‌ دو گروه‌ بوده‌ است‌ (نیز نک‍ : سانسون‌، 58؛ مینورسكی‌، 78). ادعای‌ موروثی‌ بودن‌ عنوان‌ بیگلر بیگی‌ (مینورسكی‌، همانجا) نابجاست‌، اما گاه‌ فرزندان‌ بیگلر بیگیان‌ به‌ وسیلۀ پادشاه‌ به‌ جای‌ آنان‌ گمارده‌ می‌شدند (اسكندربیك‌، 942، 1088). 
عنوان‌ بیگلربیگی‌ با مفهوم‌ دوران‌ صفوی‌، در عصر افشاریان‌ (نک‍ : محمد كاظم‌، 1 / 18، 3 / 1102) و زندیان‌ (نک‍ : خوب‌ نظر، 60؛ قائم‌ مقامی‌، 104) ادامه‌ یافت‌، اما در عصر قاجار بیگلر بیگی‌ به‌ تدریج‌ اهمیت‌ خود را از دست‌ داد و حتى‌ به‌ رؤسای‌ برخی‌ از ادارات‌ گفته‌ شد و بعدها تنها به‌ عنوان‌ لقب‌ به‌ كار رفت‌ (نک‍ : اعتماد السلطنه‌، 392، 423؛ نوایی‌، 272؛ شیبانی‌، 327). 

مآخذ

بن‌بی‌بی‌، حسین‌، الاوامر العلائیة، به‌ كوشش‌ عدنان‌ صادق‌ ارزی‌، آنكارا، 1956م‌؛ ابن‌ فضل‌ الله‌ عمری‌، احمد، التعریف‌ بالمصطلح‌ الشریف‌، به‌ كوشش‌ محمد حسین‌ شمس‌الدین‌، بیروت‌، 1408 ق‌ / 1988م‌؛ همو، مسالك‌ الابصار، به‌ كوشش‌ فؤاد سزگین‌، فرانكفورت‌، 1408 ق‌ / 1988 م‌؛ اسكندر بیك‌ منشی‌، عالم‌ آرای‌ عباسی‌، تهران‌، 1350ش‌؛ اعتماد السلطنه‌، محمد حسن‌، المآثر و الآثار، به‌ كوشش‌ ایرج‌ افشار، تهران‌، 1363 ش‌؛ اوزون‌ چارشیلی‌، اسماعیل‌ حقی‌، تاریخ‌ عثمانی‌، ترجمۀ ایرج‌ نوبخت‌، تهران‌، 1368 ش‌؛ بیهقی‌، ابوالفضل‌، تاریخ‌، به‌ كوشش‌ علی‌ اكبر فیاض‌، مشهد، 1350 ش‌؛ تزوكات‌ تیموری‌، تحریر ابوطالب‌ حسینی‌ تربتی‌، به‌ كوشش‌ جوزف‌ وایت‌، آكسفرد، 1783م‌؛ خوب‌ نظر، حسن‌، جانشینان‌ كریم‌ خان‌ زند، شیراز، 1354ش‌؛ راوندی‌، محمد، راحة الصدور و آیة السرور، به‌ كوشش‌ محمد اقبال‌، تهران‌، 1333ش‌؛ رشیدالدین‌ فضل‌الله‌، جامع‌ التواریخ‌، به‌ كوشش‌ محمد روشن‌ و مصطفى‌ موسوی‌، تهران‌، 1373ش‌؛ رهربرن‌، ك‌. م‌.، نظام‌ ایالات‌ در دورۀ صفویه‌، ترجمۀ كیكاووس‌ جهانداری‌، 1349ش‌؛ سانسون‌، سفرنامه‌، ترجمۀ تقی‌ تفضلی‌، تهران‌، 1346ش‌؛ شیبانی‌، ابراهیم‌، منتخب‌ التواریخ‌، تهران‌، 1366ش‌؛ قائم‌ مقامی‌، جهانگیر، یكصد و پنجاه‌ سند تاریخی‌، تهران‌، 1348ش‌؛ قلقشندی‌، احمد، صبح‌الاعشى، قاهره‌، 1383ق‌ / 1963م‌؛ مجمل‌التواریخ‌ و القصص‌، به‌ كوشش‌ محمد تقی‌ بهار، تهران‌، 1318ش‌؛ محمد كاظم‌، عالم‌ آرای‌ نادری‌، به‌ كوشش‌ محمد امین‌ ریاحی‌، تهران‌، 1364ش‌؛ مولوی‌، مثنوی‌، به‌ كوشش‌ توفیق‌ هاشم‌ پور سبحانی‌، تهران‌، 1378ش‌؛ میرزا رفیعا، «دستور الملوك‌»، به‌ كوشش‌ محمد تقی‌ دانش‌پژوه‌، مجلۀ دانشكده‌ ادبیات‌، تهران‌، 1347ش‌، س‌ 16، شم‍ 1-2؛ میرزا سمیعا، تذكرة الملوك‌، به‌ كوشش‌ محمد دبیرسیاقی‌، تهران‌، 1332 ش‌؛ مینورسكی‌، ولادیمیر، سازمان‌ اداری‌ حكومت‌ صفوی‌، ترجمۀ مسعود رجب‌ نیا، تهران‌ 1334ش‌؛ ناصر خسرو، سفرنامه‌، به‌ كوشش‌ محمد دبیر سیاقی‌، تهران‌، 1356ش‌؛ نرشخی‌، محمد، تاریخ‌ بخارا، ترجمۀ احمد بن‌ محمد قباوی‌، تلخیص‌ محمد بن‌ زفر، به‌ كوشش‌ محمدتقی‌ مدرس‌ رضوی‌، تهران‌، 1351 ش‌؛ نشری‌، محمد، جهان‌ نما، به‌ كوشش‌ فایق‌ رشید اونات‌ و محمد كویمن‌، آنكارا، 1949، 1957م‌؛ نوایی‌، عبدالحسین‌، ایران‌ و جهان‌، از مشروطیت‌ تا پایان‌ قاجاریه‌، تهران‌، 1375 ش‌؛ وصاف‌، تاریخ‌، به‌ كوشش‌ محمدمهدی‌ اصفهانی‌، تهران‌، 1338 ش‌؛ نیز

Azarbaijan dilinin izahly lugati, Baku, 1966; Caferoğlu, A., Eski Uygur türkçesi sözlüğü, Istanbul, 1968; Clauson, G., An Etymological Dictionary of Pre-Thirteenth-Century Turkish, Oxford, 1972; Doerfer, G., Türkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, 1965; EI2; Karlgren, B., Analytic Dictionary of Chinese, Taipei, 1975; Kashghari, M., Divanü Lûgat-ti-Türk, tr. B. Atalay, Ankara, 1986; Maytrısimit, tr. Şinasi Tekin, Erzurum, 1960; Meydan-Larousse, Istanbul, 1980; Orkun, H. N., Eski Türk yazıtları, Ankara 1986; Yudahin, K. K., Kırgiz sülüğü, tr. A. Taymas, Ankara, 1988.
مصطفى‌ موسوی‌

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.