بیلقان
بِیلَقان، یا بیلكان، بیلگان، نام شهر و استانی تاریخی در سرزمین اران (آلبانیای قفقاز). از نوشتههای جغرافینویسان سدههای نخستین اسلامی چنین بر میآید كه بیلقان میان دو رود ارس (رَسّ) و كُر قرار داشته است (ابن خردادبه، 150؛ ابن رسته، 89) و با محل برخورد این دو رود چندان فاصلهای نداشته است (بارتولد، جغرافیا ...، 287). امروزه ویرانههای آن در جایی به نام «میلر بیلقان» در جنوب شرقی «شوشه» (شوشی) قرار دارد (مینورسكی، تعلیقات ... ، 422).
بیلقان در آثار برخی از نویسندگان اسلامی گاهی از شهرهای اران به شمار آمده است (ابن حوقل، 294؛ ابن اثیر، 1 / 414؛ یاقوت، المشترك، 19؛ قزوینی، 493) و زمانی آن را متعلق به ارمنیۀ بزرگ دانستهاند (ابن خردادبه، 108؛ یعقوبی، البلدان، 119-120) و دولتشاه سمرقندی آن را از اعمال (نواحی) آذربایجان محسوب داشته است (ص 91).
بیلقان با بردعه یا برذعه (شهر عمدۀ اران) 14 فرسنگ فاصله داشت و در جنوب آن قرار گرفته بود (لسترنج، 178). راهی كه از بردعه به سوی جنوب شرقی میآمد، از بیلقان میگذشت و از آنجا به دشت مغان و شهر «وَرت» (وَرتان یا وَرثان) كه شهر مرزی آذربایجان بود و در 7 فرسنگی جنوب بیلقان قرار داشت، میرسید و سپس به اردبیل میرفت (بارتولد، همانجا).
بیلقان، پس از ویرانی بردعه (این شهر در سدۀ 7ق / 13م ویران بوده است) مركز سرزمین اران گردید (لسترنج، همانجا). برخی از نوشتههای مورخان متقدم اسلامی، گویای آن است كه بیلقان روزگاری به صورت یك «كوره» بوده است (طبری، 9 / 193؛ ابن اثیر، 7 / 68) و موسی خورنی، نویسندۀ نامدار ارمنی كه در سدۀ 5م میزیسته، پایداقاران (بیلقان) را در بر گیرندۀ 12 كوره دانسته، و نام آنها را كه بیشترشان پارسی هستند، برشمرده است (كسروی، كاروند، 407؛ نیز نک : ماركوارت، 111). از كتاب جغرافیایی موسى خورنی چنین بر میآید كه در زمان او، شهر باكو نیز از نواحی اطراف بیلقان به شمار میآمده است (نک : كسروی، زبان پاك ... ، 241).
نام بیلقان را معرب بیلگان دانستهاند ( غیاثاللغات، 133). «كان» یا «گان» پسوندی است كه در پایان نام شهرها و روستاهای ایران، بسیار آمده است (كسروی، كاروند، 316؛ رضا، 13). وجود نام شهرهایی مانند بیلقان، شروان و لیزان كه اكنون لاهیج خوانده میشود و با همنام خود لاهیجان پیوند دارد (نک : مینورسكی، تاریخ ... ، 21-22، 145)، نشانۀ مهاجرت گروههایی از ایرانیان، به ویژه مردم گیلان، دیلمان و دیگر مردم كرانۀ جنوبی دریای خزر بدین نواحی است (مادلونگ، 226-227؛ مینورسكی، همان، 21). از این رو، نام بیلقان (احتمالاً: بیلكان) باید با بیلمان در گیلان پیوستگی داشته باشد (بهمعنی خانۀ بیلها، نک : مینورسكی، همان، 22).
بارتولد از گزارشی یاد كرده كه براساس آن منطقهای كه محدودۀ شهر بیلقان در آن قرار داشته است، روزگاری «كاسپین» نامیده میشد و كاسپین را یونانیان برای اقوام ساكن در كرانههای دریای خزر به كار میبردند و زیستگاه آنان در جنوبغربی این دریا بودهاست ( جایگاه ... ، 3). نام بیلقان در زبان ارمنی به صورتهای فایداگاران، پایداقاران و پایتاكاران نوشته شده است (لسترنج، همانجا؛ كسروی، همان، 287؛ ماركوارت، همانجا). بیلقان در دورۀ حكومت استالین به نام یكی از رهبران اتحاد جماهیر شوروی، ژدانف خوانده شد، ولی هماكنون بار دیگر نام گذشتۀ خود را بازیافته است (خواجویان، 49).
بسیاری از نویسندگان دورۀ اسلامی، بنیانگذار بیلقان را قباد (كواد یا كواذ) یكم (د 531م)، شاه نامدار ساسانی دانستهاند (ابن خردادبه، همانجا؛ یاقوت، بلدان، 1 / 798؛ ابن اثیر، 1 / 414؛ حمدالله، نزهة ... ، 91؛ نیز نک : برونر، 765)، اگرچه در روایتی دیگر ساختِ این شهر را به بیلقان ابن ارمنی بن لنطی بن یونان نسبت دادهاند (یاقوت، همانجا). ظاهراً قباد بیلقان و بردعه ــ دو شهر عمدۀ آلبانیا (اران) ــ را كه بر سر راه اردبیل به ایبریا قرار داشتند، پس از عقب نشاندن مهاجمان قوم خزر كه به سرزمینهای ایران تاخته، و از رود ارس تا شروان را تصرف نموده بودند، در اران بنیاد نهاده است (ابن اثیر، همانجا). در زمان خسروپرویز (سل 590- 628 م) بیلقان از جملۀ شهرهایی بود كه چندی به دست هِرقل (هراكلیوس)، امپراتور روم افتاد (مسعودی، التنبیه ... ، 157).
این شهر در زمان عثمان، خلیفۀ سوم (23-35ق / 644-655م) به دست سلمان بن ربیعۀ باهلی، سردار عرب گشوده شد و مردم شهر با گردن نهادن به پرداخت جزیه و خراج، با او سازش نمودند و در برابر آن، جان و مال آنها در امان ماند و باروی شهر نیز تخریب نگردید (بلاذری، 1 / 240؛ یعقوبی، تاریخ، 2 / 168؛ ابناثیر، 3 / 85). در خلافت معاویه (40-60ق / 660-680م)، بیلقان بازسازی گردید (بلاذری، 1 / 242). در زمان خلافت هشام بن عبدالملك (105-125ق / 723-743م)، جراح بن عبدالله حكمی، والی ارمنستان، پس از گذرانیدن زمستانی در بیلقان و بردعه، با خزرها ــ كه در مغان، آذربایجان و شروان شورش نموده و ویرانی بسیار به بار آورده بودند ــ به جنگ پرداخت، ولی كشته شد. هشام، سعیدبن عمرو حرشی را به نبرد با آنها گسیل كرد و او خزرها را شكست داد و به بیلقان و بردعه دست یافت (همو، 1 / 243؛ حمدالله، تاریخ ... ، 281-282) و نیز در زمان هشام، «مسافر قصاب»، شورشیِ بزرگِ خوارج، ارمنستان و آذربایجان را گرفت و خوارج بیلقان، اردبیل، باجروان و ورثان به او پیوستند و مدتی با مروان بن محمد، والی ارمنستان جنگیدند.
در خلافت سفاح (132-136 ق / 750-753 م)، ابوجعفر منصور والی ارمنستان گردید و توانست در نبرد با مسافر قصاب پیروز گشته، او را از پای درآورد. مردم بیلقان ناگزیر در قلعۀ «كِلاب» متحصن گردیدند، تا آنكه سردارشان، قُدَد بن اصغر بیلقانی امان گرفت و آنان از تحصن دست برداشتند (بلاذری، 1 / 246).
به هنگام خلافت هارونالرشید (170-193 ق / 786- 809 م) ناآرامیهایی در بیلقان و ارمنستان پدید آمد و خوارج این سرزمین، بار دیگر به رهبری ابومسلم خارجی به پا خاسته، توانستند بر چند والی خلیفه پیروز گردند. هارون، عباس بن جریر بجلی را به حكومت ارمنستان گماشت، اما هنگامی كه او به بردعه رسید، مردم بیلقان بر وی هجوم آوردند و او ناچار در پشت باروی آن شهر متحصن گردید و ابومسلم به بیلقان رفت و شورش وی در ارمنستان بالا گرفت. هارون، یحیی حرشی را با 12 هزار، و یزید بن مزید شیبانی را با 10 هزار سپاهی به نبرد با شورشیان آذربایجان و ارمنستان گسیل كرد. حرشی آذربایجان را آرام نمود و برای نبرد با ابومسلم به سوی ارمنستان رفت، ولی پیش از رسیدن وی، ابومسلم مُرد و رهبری شورش را سَكَن بن موسی بیلقانی در دست گرفت. حرشی بیلقان را تصرف نمود و به مردم شهر امان داد، ولی قلعۀ آن را ویران ساخت (یعقوبی، همان، 2 / 426-427).
در سالهای آغازین سدۀ 3ق / 9م هنگامی كه جنبش خرمدینان به رهبری بابك در ناحیۀ بذّ (ه م) آغاز شد، مردم بیلقان، آذربایجان و اران به او پیوستند (مسعودی، مروج ... ، 3 / 442، 467). طبری از عیسی بن یوسف، معروف به ابناخت اصطفانوس نام برده است كه به هنگام قیام بابك، پادشاه بیلقان بود (9 / 54) و او همان كسی است كه عبدالله برادر بابك، پس از شكست خرمدینان از عربها در دژِ وی، در 10 فرسنگی بیلقان پناه گرفت (همو، 9 / 193؛ ابن خلدون، 32 / 326).
مردم بیلقان یك بار دیگر نیز در خلافت مأمون (198- 218ق / 814-833م) شوریدند، اما سلیمان بن احمد بن سلیمان هاشمی، والی خلیفه شورشیان را سركوب كرد (یعقوبی، همان، 2 / 462). از اینهمه شورشهای پی در پی كه در بیلقان روی داده است، چنین بر میآید كه بیلقانیان اساساً مردمی گردنكش و پرخاشجو بودهاند (مینورسكی، 45؛ نفیسی، 181). مینورسكی از نوشتههای مسعود بن نامدار نویسندۀ كُرد به تاریخ 505ق / 1111م یاد كرده كه در آن داستان این گردنكشیها منعكس گردیده است (همانجا).
در 383 ق / 993 م فضل بن محمد شداد (فضلون) (از دودمان كُرد شدادیان آذربایجان و ارمنستان) بیلقان و بردعه را تصرف نمود. او در 421ق / 1030م، پسر خود، موسی را به بیلقان فرستاد تا با برادرش، اَسكویه كه به كمك مردم بیلقان در برابر پدر شورش كرده بود، بجنگد. موسی به یاری روسها بیلقان را گرفت و برادر شورشی خود را دستگیر كرد و كشت (همو، 16-17؛ مادلونگ، 240).
در 618ق / 1221م مغولان به بیلقان رسیدند و آن را محاصره كردند. مردم شهر از آنها خواستند تا نمایندهای برای قرارداد صلح بفرستند. مغولان پذیرفتند و یكی از بزرگان خویش را فرستادند، ولی این نماینده به دست مردم شهر كشته شد. مغولان شهر را به تصرف درآوردند، خرد و كلان را كشتند، هرچه را یافتند به یغما بردند و شهر را به آتش كشیدند (ابن اثیر، 12 / 382-383؛ رشیدالدین، 1 / 533؛ یاقوت، بلدان، 1 / 797- 798). پس از رفتن مغولها، آن گروه از مردم بیلقان كه گریخته و زنده مانده بودند، به شهر بازگشتند و تا آنجا كه میتوانستند باروی شهر را بازسازی كردند (ابن اثیر، 12 / 410).
در 619ق گرجیان كه به اران حمله كرده بودند، بر بیلقان دست یافتند و مردم این شهر یك بار دیگر و بیش از پیش دچار قتل و غارت گردیدند (همانجا). در 624ق / 1227م این شهر آنچنان ویران بود كه قابل بازسازی به نظر نمیرسید. جلالالدین خوارزمشاه آن را به شرف الملكِ وزیر داد و او بیلقان را دوباره آباد ساخت (نسوی، 160).
هنگامی كه هولاكوخان (حك 649-663ق / 1251- 1265م) قلعۀ بیلقان را محاصره كرد، گشودن آن مدتها به درازا كشید، زیرا در نواحی بیلقان سنگ برای به كار انداختن منجیق نمییافتند. به پیشنهاد خواجه نصیرالدین طوسی، درختهای بزرگ را انداختند و از چوب آنها به شكلِ سنگ منجیق تراشیدند و در میانشان قلع ریختند و با آن برج و باروی قلعه را ویران ساختند و بدین ترتیب شهر را گشودند (دولتشاه، 91). پس از این رویداد، بیلقان تا زمانی دراز، آباد نگشت (رازی، 3 / 305).
در 806ق / 1403م امیر تیمور گوركانی فرمان داد در زمینهای بیلقان طرح شهری را پی افكندند كه شامل خندق، برج و بارو، خانههای بسیار، باغ و بوستان، 4 بازار و دو دروازه بود. او ساختِ بخشهای گوناگون شهر را به عهدۀ شاهزادگان و بزرگان گذاشت. همۀ ساختمانها، با خشت پخته در مدت یك ماه ساخته شد (شامی، 288-289؛ شرفالدین، 2 / 385-386؛ میرخواند، 1113). امیرتیمور همچنین فرمان داد تا برای آبیاری زمینهای بیلقان از رود ارس، آبراههای كندند. این ابراهه نیز یك ماهه ساخته شد (شامی، 291). كلاویخو كه در 808ق از آن شهر دیدن كرده، شمار ساكنانش را 20 هزار نفر نوشته است (ص 312).
چنین پیداست كه امیرتیمور در زمان خود بیلقان را جزئی از قلمرو خلیل سلطان، نوادۀ خود قرار داد (بارتولد، گزیده...، 158). در 824ق / 1421م شاهرخ، فرزند و جانشین امیرتیمور به بیلقان آمد و مدتی در آنجا اقامت گزید (سومر، 132). او میخواست بیلقان را آباد نماید، ولی بزرگان دربار به بهانۀ امكان از میان رفتن علفزارهای منطقه و نیز وقوع زلزلههای پیاپی و ویرانگر با آبادانی بیلقان مخالفت نمودند؛ اما شاهرخ فرمان داد آبراههای برای شهر كندند كه تا سالهای پایانی سدۀ 9ق / 15م برقرار بوده است (دولتشاه، 92). به نوشتۀ رازی، در آغاز سدۀ 11 ق / 17 م بیلقان به اندازۀ دهی، آبادانی داشته است (3 / 306). زینالعابدین شیروانی (د 1253 ق / 1837 م) تصریح كرده كه بیلقان از مدتها پیش ویران بوده است (ص 154).
برخی از نویسندگان اسلامی آن را شهری كوچك، با مردمی خوب كه شیرینی «ناطف» (نوعی حلوا) آن معروف است، وصف كردهاند (مقدسی، 289)؛ همچنین بیلقان شهركی پرنعمت خوانده شده است كه از آنجا، بُرد (نوعی پارچه)، جُل (پوشش ستور)، برقع (روبند) و ناطِف خیزد (نک : حدود ... ، 422)، و نیز آن را شهری پاكیزه، پرآب و دارای باغها و درختان و آسیابهای بزرگ نوشتهاند (ابن حوقل، 299). به نوشتۀ حمدالله مستوفی بیشتر ساختمانهای بیلقان از آجر، هوایش گرم و فرآوردههای آن غله، شلتوك، پنبه و حبوبات است ( نزهة، 91).
از زمرۀ بزرگانی كه از این شهر برخاستهاند، میتوان ابوالمكارم مجیرالدین بیلقانیِ (د 586ق / 1190 م) شاعر را نام برد كه شاگرد خاقانی شروانی و نیز از نزدیكان محمد ایلدگز (از اتابكان آذربایجان) بوده است (صفا، 2 / 721؛ آذر، 1 / 105-106).
مآخذ
آذر بیگدلی، لطفعلی، آتشكده، به كوشش حسن سادات ناصری، تهران، 1336ش؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابن حوقل، محمد، صورة الارض، بیروت، 1979م؛ ابن خردادبه، عبیدالله، المسالك والممالك، به كوشش محمد مخزوم، بیروت، 1408ق / 1988م؛ ابن خلدون، العبر، به كوشش خلیل شحاده و سهیل زكار، بیروت، 1408ق / 1988م؛ ابن رسته، احمد، الاعلاق النفیسة، به كوشش دخویه، لیدن، 1891م؛ بارتولد، و. و.، جایگاه مناطق اطراف دریای خزر در تاریخ جهان اسلام، ترجمۀ لیلا رُبنشه، تهران، 1375ش؛ همو، جغرافیای تاریخی ایران، ترجمۀ همایون صنعتیزاده، تهران، 1377ش؛ همو، گزیدۀ مقالات تحقیقی، ترجمۀ كریم كشاورز، تهران، 1358ش؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به كوشش صلاحالدین منجد، قاهره، 1956م؛ حدودالعالم، با حواشی و تعلیقات مینورسكی، به كوشش مریم میراحمدی و غلامرضا ورهرام، تهران، 1372ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به كوشش ادوارد براون، لندن، 1328ق / 1910م؛ همو، نزهة القلوب، به كوشش لسترنج، لیدن، 1333ق / 1915م؛ خواجویان، محمدكاظم، «خاطرات سفرباكو»، كیهان فرهنگی، تهران، 1369ش، س 7، شم 1؛ دولتشاه سمرقندی، تذكرة الشعراء، به كوشش محمد رمضانی، تهران، 1338ش؛ رازی، امین احمد، هفت اقلیم، به كوشش جواد فاضل، تهران، 1340ش؛ رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، به كوشش محمد روشن و مصطفى موسوی، تهران، 1373ش؛ رضا، عنایتالله، آذربایجان و اران (آلبانیای قفقاز)، تهران، 1360ش؛ زینالعابدین شیروانی، حدائق السیاحة، تهران، 1348ش؛ سومر، فاروق، قراقوینلوها، ترجمۀ وهاب ولی، تهران، 1369ش؛ شامی، نظامالدین، ظفرنامه، به كوشش محمد پناهی سمنانی، تهران، 1363ش؛ شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه، به كوشش محمد عباسی، تهران، 1336ش؛ صفا، ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، تهران، 1339ش؛ طبری، تاریخ؛ غیاث اللغات، غیاثالدین محمد رامپوری، بمبئی، 1390ق؛ قزوینی، زكریا، آثارالبلاد، بیروت، 1380ق / 1960م؛ كسروی، احمد، زبان پاك آذری یا زبان باستان آذربایگان، به كوشش عزیزالله علیزاده، تهران، 1378ش؛ همو، كاروند، به كوشش یحیی ذكاء، تهران، 1356ش؛ مسعودی، علی، التنبیه و الاشراف، به كوشش دخویه، لیدن، 1893م؛ همو، مروج الذهب، به كوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، 1385ق / 1966م؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به كوشش محمد مخزوم، بیروت، 1987م؛ میرخواند، محمد، روضة الصفا، به كوشش عباس زریاب، تهران، 1373ش؛ مینورسكی، و.، تاریخ شروان و دربند، ترجمۀ محسن خادم، تهران، 1375ش؛ همو، حواشی و تعلیقات بر حدودالعالم، ترجمۀ میرحسین شاه (نک : هم، حدودالعالم)؛ نسوی، محمد، سیرت جلالالدین مینكبرنی، ترجمۀ كهن فارسی، به كوشش مجتبی مینوی، تهران، 1344ش؛ نفیسی، سعید، بابك خرمدین، تهران، 1333ش؛ یاقوت، بلدان؛ همو، المشترك، به كوشش ووستنفلد، گوتینگن، 1816م؛ یعقوبی، احمد، البلدان، بیروت، 1408ق / 1988م؛ همو، تاریخ، بیروت، 1379ق / 1960م؛ نیز:
Brunner, C., «Geographical and Administrative Divisions: Settlements and Economy», The Cambridge History of Iran, vol. III(2), ed. E. Yarshater, London, 1983; Clavijo, J., Embassy to Tamerlane, tr. G. Le Strange, London, 1928; Le Strange, G., The Lands of the Eastern Caliphate, London, 1966; Madelung, W., «The Minor Dynasties of Northern Iran», The Cambridge History of Iran, vol. IV, ed, R. N. Frye, London, 1975; Markwart, J., Ērānšahr, Berlin, 1901; Minorsky, V., Studies in Caucasian History, London, 1953.
محسن احمدی