زمان تقریبی مطالعه: 9 دقیقه

بیعت

بِیعَت‌، شیوه‌ای‌ رایج‌ در فرهنگ‌ اسلامی‌ برای‌ پیمان‌ بستن‌ مردم‌ با حاكمان‌ كه‌ برپایۀ آن‌ به‌ وفاداری‌ گردن‌ می‌نهند. بیشتر بیعتها در عصر پیامبر(ص‌) و خلفا از طریق‌ دست‌ دادن‌ با حاكم‌ صورت‌ می‌گرفته‌ است‌. البته‌ بیعت‌ حضوری‌ بدون‌ دست‌ دادن‌ (نک‍ : ابن‌ سعد، 8 / 5 بب‍‌ ) و بیعت‌ غیرحضوری‌ با نمایندۀ حاكم‌، یا با فرستادن‌ نامه‌ (ابن‌ عبدالبر، 16 / 347) نیز شناخته‌ بوده‌ است‌. این‌ شیوه‌ در سده‌های‌ متمادی‌ از تاریخ‌ اسلام‌، از جانب‌ عموم‌ مردم‌ برای‌ مشروعیت‌ داشتن‌ حاكم‌ در اعمال‌ حاكمیت‌، ضروری‌ دانسته‌ می‌شده‌ است‌. دربارۀ شرایط و لوازم‌ آن‌ نیز از سوی‌ متكلمان‌ سده‌های‌ نخست‌، و پس‌ از آن‌ در فقه‌ اسلامی‌ بحثهایی‌ شده‌ است‌. 
عرب‌ پیش‌ از اسلام‌ برای‌ پذیرش‌ حاكمیت‌ از فردی‌ و تعهد به‌ فرمانبرداری‌ از وی‌ بیعت‌ می‌كرده‌ است‌ (برای‌ نمونه‌، نک‍ : طبری‌، 1 / 506). با آمدن‌ اسلام‌ این‌ شیوه‌ همچنان‌ رایج‌ ماند و كسانی‌ كه‌ مسلمان‌ می‌شدند، در پذیرش‌ اسلام‌ و دوری‌ از محرمات‌ (نک‍ : ابن‌ منده‌، 2 / 578 بب‍‌ ) و گاه‌ در مواردی‌ چون‌ بیعت‌ رضوان‌ (نک‍ : ه‍ د، حدیبیه‌، صلح‌)، برای‌ وفاداری‌ و همراهی‌ هنگام‌ سختیهای‌ جهاد، با پیامبر (ص‌) بیعت‌ می‌كردند، در قرآن‌ كریم‌ از بیعت‌ مسلمانان‌ با پیامبر(ص‌) پیش‌ از وقوع‌ یك‌ جنگ‌، همچون‌ مایۀ آرامش‌ مؤمنان‌ و پیروزی‌ آنها یاد شده‌ است‌ (فتح‌ / 48 / 10). 
نخستین‌ بیعت‌ پس‌ از ظهور اسلام‌ را «بیعت‌ عشیره‌» دانسته‌اند كه‌ در سال‌ سوم‌ بعثت‌ صورت‌ گرفت‌. پیامبر (ص‌) 40 تن‌ از نزدیكان‌ خویش‌ را دعوت‌ كرد و خواستار بیعت‌ ایشان‌ شد (طبری‌، 1 / 542 -543). از بیعتهای‌ مهم‌ دیگر در صدر اسلام‌، بیعت‌ عقبۀ اول‌ و دوم‌ و بیعت‌ رضوان‌ است‌ (نک‍ : همو، 1 / 562، 2 / 121-122). 
انتخاب‌ ابوبكر به‌ خلافت‌ با به‌ كار بستن‌ همین‌ روش‌ صورت‌ گرفت‌ (نک‍ : الامامة...، 1 / 24 بب‍‌ )، اما گروهی‌ از مهاجران‌ و انصار با او بیعت‌ نكردند. گزارشهای‌ تاریخی‌ حاكی‌ از آن‌ است‌ كه‌ برای‌ بیعت‌ گرفتن‌ از برخی‌ از مخالفان‌ به‌ زور متوسل‌ شده‌اند (نک‍ : همان‌، 1 / 30-31؛ طبری‌، 2 / 233). 
عمر به‌ موجب‌ مكتوبی‌ كه‌ ابوبكر پیش‌ از درگذشت‌ املا كرده‌ بود، به‌ خلافت‌ رسید. در دوره‌های‌ بعد، بیعت‌ همگانی‌ با وی‌ و پذیرش‌ خلافتش‌ گونه‌ای‌ رضامندی‌ به‌ پیشنهاد خلیفۀ اول‌ دانسته‌ شد و شیوۀ انتخاب‌ او به‌ استخلاف‌ موسوم‌ گردید (خالدی‌، 157). عمر تعیین‌ خلیفۀ پس‌ از خود را به‌ شورایی‌ 6 نفره‌ سپرد تا از میان‌ خویش‌ یكی‌ را برگزینند (نک‍ : طبری‌، 2 / 548 بب‍‌ ). ویژگی‌ همۀ این‌ بیعتها آن‌ بود كه‌ از جانب‌ نخبگان‌ جامعه‌، یك‌ فرد به‌ عنوان‌ خلیفۀ پیامبر (ص‌) و حاكم‌ اسلامی‌ برگزیده‌ می‌شد. در مرحلۀ بعد، مردم‌ مدینه‌ (پایتخت‌ جهان‌ اسلام‌) با او بیعت‌ می‌كردند و آن‌گاه‌، مردمان‌ مناطق‌ دیگر نیز گردن‌ می‌نهادند. 
پس‌ از قتل‌ عثمان‌ در 35ق‌ / 655م‌، مردم‌ به‌ سوی‌ خانۀ علی‌(ع‌) هجوم‌ آوردند و خواستار بیعت‌ با او شدند. علی‌(ع‌) در برابر اصرار مردم‌ با تأكید بر علنی‌ بودن‌ و لزوم‌ رضای‌ مردم‌، در مسجد حاضر شد و با او بیعت‌ كردند (همو، 2 / 696). از ویژگیهای‌ انتخاب‌ علی‌(ع‌) به‌ خلافت‌ آن‌ بود كه‌ جز مردمان‌ مدینه‌، مردمانی‌ از شهرهای‌ مصر و عراق‌ نیز در بیعت‌ عمومی‌ با وی‌ حضور داشتند (همو، 2 / 700-701). علی‌(ع‌) خود نیز در جاهای‌ مختلف‌ در این‌ باره‌ سخن‌ گفته‌ است‌ و در نامه‌ای‌ به‌ معاویه‌ بیعت‌ را حق‌ مهاجران‌ و انصار ذكر می‌كند. او توضیح‌ داده‌، كه‌ بیعت‌ با او چنان‌ مقبول‌ مردمان‌ بوده‌ است‌ كه‌ پس‌ از به‌ انجام‌ رسیدن‌ آن‌، نه‌ حاضران‌ حق‌ تجدیدنظر دارند و نه‌ غایبان‌ حق‌ رد (همو، 3 / 70؛ نهج‌البلاغة، نامۀ 6). 
در دوران‌ امویان‌ و عباسیان‌، بیعت‌ گرفتن‌ از مردم‌ حتى‌ با تهدید و تطمیع‌ هم‌ رواج‌ داشته‌ است‌ (برای‌ نمونه‌، نک‍ : ابونعیم‌، 2 / 170-171). گاه‌ مسجدی‌ را با سربازان‌ در محاصره‌ می‌گرفته‌، و مردمان‌ را مجبور به‌ بیعت‌ می‌كرده‌اند (همو، 7 / 42). گویا نخستین‌ بار حجاج‌ بن‌ یوسف‌ دست‌ دادن‌ را برای‌ برقرار شدن‌ بیعت‌ كافی‌ ندانسته‌، و سوگند خوردن‌ به‌ شیوه‌ای‌ خاص‌ را نیز از بیعت‌ كنندگان‌ مطالبه‌ كرده‌ است‌ (نک‍ : ذهبی‌، 5 / 45؛ نیز بهوتی‌، 6 / 241). 
طبیعی‌ است‌ كه‌ در این‌ میان‌، به‌ ویژه‌ افراد صاحب‌ نفوذ برای‌ بیعت‌ با حاكم‌ تحت‌ فشار قرار می‌گرفته‌اند. در برابر، گاه‌ نیز برخی‌ بزرگان‌ بیعت‌ خود را به‌ بیعت‌ عموم‌ مردم‌ با حاكم‌ جدید موكول‌ می‌كرده‌اند (برای‌ نمونه‌، نک‍ : ذهبی‌، 4 / 229). از آن‌ سو، گاه‌ نیز كسی‌ كه‌ در طلب‌ قدرت‌ بوده‌، با دادن‌ وعده‌هایی‌ به‌ مردم‌ از آنها بیعت‌ می‌خواسته‌ است‌ (نک‍ : بغدادی‌، 31). 
با این‌ همه‌، می‌توان‌ گفت‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ از نگاه‌ عموم‌، نقض‌ بیعت‌ چنان‌ قبیح‌ بوده‌ است‌ كه‌ حتى‌ اگر با اكراه‌ بدان‌ گردن‌ می‌نهادند، اطمینان‌ لازم‌ برای‌ حاكمان‌ در اطاعت‌پذیری‌ ایشان‌ حاصل‌ می‌شده‌ است‌. نیز به‌ نظر می‌رسد كه‌ در نگاه‌ ایشان‌، هرگاه‌ حاكمی‌ می‌توانست‌ از بیعت‌ عمومی‌ برخوردار باشد، حمایت‌ از او مشروع‌ می‌شده‌ است‌. 
در دوران‌ امویان‌ و عباسیان‌، گاه‌ برخی‌ حاكمان‌ در حیات‌ خویش‌ برای‌ جانشین‌ خود نیز بیعت‌ می‌گرفته‌اند (برای‌ نمونه‌، نک‍ : ابن‌ عماد، 1 / 230، 2 / 52). از مردمان‌ شهرهای‌ مختلف‌ نیز توسط والیان‌ بیعت‌ گرفته‌ می‌شد (نک‍ : ذهبی‌، 4 / 230). 
كهن‌ترین‌ گزارشها كه‌ از اهتمام‌ مسلمانان‌ به‌ بحث‌ نظری‌ دربارۀ بیعت‌ حكایت‌ می‌كند، نشان‌ از آن‌ دارد كه‌ در سدۀ 2ق‌، بیعت‌ همچون‌ راهی‌ برای‌ دست‌یابی‌ حكومتها به‌ مشروعیت‌، موضوعی‌ جدی‌ در محافل‌ كلامی‌، و سرمنشأ اختلاف‌ در میان‌ مسلمانان‌ بوده‌ است‌ (برای‌ نمونه‌، نک‍ : شهرستانی‌، 1 / 72-73؛ بغدادی‌، 23؛ ابوعمرو، 1062). همانند برخی‌ مباحث‌ كلامی‌ دیگر، شاید نخستین‌ بار كه‌ بحث‌ دربارۀ شروط و شیوه‌های‌ بیعت‌ میان‌ متفكران‌ مسلمان‌ مطرح‌ شد، زمانی‌ بود كه‌ با بالا گرفتن‌ ستم‌ امویان‌، مسلمانان‌ در التزام‌ به‌ عهد خویش‌ با حاكمان‌ دچار تردید شدند و از دیگر سو، دربارۀ بیعت‌ با كسانی‌ كه‌ پرچم‌ مبارزه‌ با امویان‌ را برافراشته‌ بودند، می‌اندیشیدند. در برخی‌ از آثار كلامی‌، دستاورد این‌ بحثها بازتاب‌ یافته‌ است‌ (برای‌ نمونه‌، نک‍ : غزالی‌، 230؛ عضدالدین‌، 3 / 590 بب‍‌ ). 
در دوره‌های‌ بعد، بحث‌ از بیعت‌ به‌ آثار فقهی‌ اهل‌ سنت‌ نیز راه‌ یافت‌ و به‌ ویژه‌ در ابواب‌ قضا، جهاد و مانند آن‌ (برای‌ نمونه‌، نک‍ : نووی‌، 7 / 263)، و گاه‌ به‌ صورت‌ بابی‌ مستقل‌ (ابن‌ مفلح‌، 10 / 10 بب‍‌ )، توجه‌ فقیهان‌ را برانگیخت‌. در كتابهایی‌ كه‌ در سدۀ 5 ق‌ با عنوان «احكام‌ السلطانیة» نوشته‌ شد، همواره‌ نخستین‌ بحث‌، مسئلۀ بیعت‌ با حاكم‌، شروط صحت‌ آن‌، و تعهداتی‌ بود كه‌ در پی‌ داشت‌ (نک‍ : ماوردی‌، 49 بب‍ ؛ ابویعلی‌، 19 بب‍‌ ). به‌ عنوان‌ نمونه‌ای‌ از شروط، می‌توان‌ از دیدگاه‌ ابویعلی‌ یاد كرد. وی‌ امور ده‌گانه‌ای‌ را وظایف‌ دینی‌ و سیاسی‌ حاكم‌ برشمرده‌ و گفته‌ است‌ كه‌ هرگاه‌ بدانها قیام‌ كند، امت‌ مكلف‌اند كه‌ از یاری‌اش‌ فروگذار نكنند (ص‌ 27- 28). 
شیعیان‌ كه‌ انتخاب‌ حاكم‌ را از جانب‌ خدا می‌دانستند، به‌ شیوۀ بیعت‌ گردن‌ ننهادند و آن‌ را مشروع‌ نشمردند (نک‍ : طوسی‌، 209-210؛ علامۀ حلی‌، 1 / 453). در این‌ میان‌، دیدگاه‌ ابن‌ بابویه‌ را باید استثنا كرد كه‌ در مقام‌ تعلیل‌ گفته‌ است‌ كه‌ امام‌ زمان‌(ع‌) از آن‌رو در غیبت‌ به‌ سر می‌برد كه‌ بیعت‌ حاكمان‌ ظالم‌ را بر گردن‌ نداشته‌ باشد و با قیام‌ خویش‌ نقض‌ بیعت‌ نكند (ص‌ 44). گویی‌ در نگاه‌ وی‌ وفاداری‌ در بیعت‌ با حاكمان‌ در هر حال‌ واجب‌ بوده‌ است‌ (برای‌ روایتی‌ با همین‌ مضمون‌، نک‍ : كلینی‌، 1 / 342). 
گذشته‌ از آن‌، هیچ‌گاه‌ شیعیان‌ در سده‌های‌ نخست‌ اسلامی‌ به‌ حكومت‌ دست‌ نیافتند. بدین‌سان‌، جز با اشاره‌هایی‌ كوتاه‌ و گذرا در مقام‌ مجادلۀ كلامی‌ با اهل‌ سنت‌ (برای‌ نمونه‌، نک‍ : سیدمرتضی‌، 3 / 245-246؛ بحرانی‌، 5 / 180)، یا در خلال‌ برخی‌ بحثهای‌ فقهی‌ (برای‌ نمونه‌، نک‍ : علامۀ حلی‌، 1 / 410، 453؛ شهید اول‌، 2 / 162)، به‌ بحث‌ دربارۀ بیعت‌ و احكام‌ آن‌ نپرداخته‌اند. 
در دوران‌ اخیر، برخی‌ از متفكران‌ اهل‌ سنت‌، بیعت‌ را همچون‌ تنها راه‌ مشروعیت‌ حكومت‌ در قالب‌ نظریۀ قرارداد اجتماعی‌ كه‌ از سوی‌ متفكران‌ غربی‌ ارائه‌ شده‌ است‌، تفسیر می‌كنند (زحیلی‌، 6 / 684). فقیهان‌ معاصر شیعه‌ نیز بیعت‌ را همچون‌ راهی‌ برای‌ مشروعیت‌ بخشیدن‌ به‌ حكومت‌ حاكمان‌ در زمان‌ غیبت‌ امام‌ معصوم‌(ع‌) دانسته‌اند (نک‍ : بجنوردی‌، 5 / 170؛ منتظری‌، 1 / 78، 405). 
گفتنی‌ است‌ كه‌ افزون‌ بر بحثهای‌ مفصل‌ اهل‌ سنت‌ دربارۀ بیعت‌ در جای‌جای‌ ابواب‌ فقهی‌، كلامی‌ و جز آن‌، از دیر باز نگارش‌ كتابهایی‌ مستقل‌ در این‌ موضوع‌ رایج‌ بوده‌ است‌ (برای‌ نمونه‌، نک‍ : ابن‌ ندیم‌، 140؛ ذهبی‌، 9 / 225؛ حاجی‌ خلیفه‌، 1 / 851؛ صدیق‌حسن‌خان‌، 3 / 267؛ برای‌ نمونه‌هایی‌ از معاصران‌، نک‍ : البیعة...، نیز عبدالمجید، سراسر كتابها). 

مآخذ

ابن‌ بابویه‌، محمد، كمال‌الدین‌، به‌ كوشش‌ علی‌ اكبر غفاری‌، قم‌، 1405ق‌؛ ابن‌ سعد، محمد، الطبقات‌ الكبری‌، بیروت‌، دارصادر؛ ابن‌ عبدالبر، یوسف‌، التمهید، به‌ كوشش‌ مصطفى‌ بن‌ احمد علوی‌ و محمد عبدالكبیر بكری‌، رباط، 1387ق‌؛ ابن‌ عماد، عبدالحی‌، شذرات‌ الذهب‌، بیروت‌، دارالكتب‌ العلمیه‌؛ ابن‌ مفلح‌، ابراهیم‌، المبدع‌، بیروت‌، 1400ق‌؛ ابن‌ منده‌، محمد، الایمان‌، به‌ كوشش‌ علی‌ محمد ناصر فقیهی‌، بیروت‌، 1406ق‌؛ ابن‌ ندیم‌، الفهرست‌؛ ابوعمرو دانی‌، عثمان‌، السنن‌ الواردة فی‌ الفتن‌، ریاض‌، 1416ق‌؛ ابونعیم‌ اصفهانی‌، احمد، حلیة الاولیاء، بیروت‌، 1387ق‌ / 1967م‌؛ ابویعلی‌، محمد، الاحكام‌ السلطانیة، به‌ كوشش‌ محمد حامد فقی‌، قاهره‌، 1386ق‌ / 1966م‌؛ الامامة و السیاسة، منسوب‌ به‌ ابن‌ قتیبه‌، به‌ كوشش‌ علی‌ شیری‌، بیروت‌، 1990م‌؛ بجنوردی‌، حسن‌، القواعد الفقهیة، قم‌، 1410ق‌؛ بحرانی‌، یوسف‌، الحدائق‌ الناضرة، قم‌، 1363ش‌؛ بغدادی‌، عبدالقاهر، الفرق‌ بین‌ الفرق‌، بیروت‌، 1977م‌؛ بهوتی‌، منصور، كشف‌ القناع‌، به‌ كوشش‌هلال‌ مصیلحی‌، بیروت‌، 1402ق‌؛ البیعة و الخلافة فی‌الاسلام‌، رباط، 1415ق‌ / 1994م‌؛ حاجی‌ خلیفه‌، كشف‌؛ خالدی‌، محمود، البیعۀ فی‌ الفكر السیاسی‌ الاسلامی‌، عمان‌، 1405ق‌ / 1985م‌؛ ذهبی‌، محمد، سیر اعلام‌ النبلاء، به‌ كوشش‌ شعیب‌ ارنؤوط و دیگران‌، بیروت‌، 1401ق‌ / 1981م‌؛ زحیلی‌، وهبه‌، الفقه‌ الاسلامی‌ و ادلته‌، دمشق‌، 1403ق‌ / 1983م‌؛ سیدمرتضی‌، علی‌، رسائل‌، به‌ كوشش‌ احمد حسینی‌، قم‌، 1405ق‌؛ شهرستانی‌، محمد، الملل‌ و النحل‌، به‌ كوشش‌ محمد سید كیلانی‌، بیروت‌، 1404ق‌؛ شهید اول‌، محمد، الدروس‌، قم‌، 1414ق‌؛ صدیق‌حسن‌خان‌، محمدصدیق‌، ابجد العلوم‌، به‌ كوشش‌ عبدالجبار زكار، بیروت‌، 1978م‌؛ طبری‌، تاریخ‌، بیروت‌، 1407ق‌؛ طوسی‌، محمد، الاقتصاد، به‌ كوشش‌ حسن‌ سعید، تهران‌، 1400ق‌؛ عبدالمجید، احمد، البیعة عند مفكری‌ اهل‌ السنة، قاهره‌، 1998م‌؛ عضدالدین‌ ایجی‌، عبدالرحمان‌، المواقف‌، به‌ كوشش‌ عبدالرحمان‌ عمیره‌، بیروت‌، 1997م‌؛ علامۀ حلی‌، حسن‌، تذكرۀ الفقهاء، قم‌، مكتبۀ مرتضویه‌؛ غزالی‌، محمد، قواعد العقائد، به‌ كوشش‌ موسی‌ بن‌ نصر، بیروت‌، 1985م‌؛ قرآن‌ كریم‌؛ كلینی‌، محمد، الكافی‌، به‌ كوشش‌ علی‌اكبر غفاری‌، تهران‌، 1377ق‌؛ ماوردی‌، علی‌، الاحكام‌ السلطانیۀ، به‌ كوشش‌ محمد جاسم‌ حدیثی‌، بغداد، 1422ق‌ / 2001م‌؛ منتظری‌، حسینعلی‌، دراسات‌ فی‌ ولایۀ الفقیه‌، قم‌، 1409ق‌؛ نووی‌، یحیی‌، روضة الطالبین‌، به‌ كوشش‌ عادل‌ احمد عبدالموجود و علی‌ محمد معوض‌، بیروت‌، دارالكتب‌ العلمیه‌؛ نهج‌البلاغة.  

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.