بیرامیه
بِیرامیه، طریقهای ترك منسوب به حاجی بیرام ولی (753-833ق /1352-1430م) كه در آناتولی و سرزمینهای بالكان پیروان بسیار داشت.
حاجی بیرام ولی كه پس از تحصیلات دینی در آنكارا و بورسه، به آق سرای رفته، و به حمیدالدین آق سرایی دست بیعت داده بود، پس از درگذشت مرشد خود در 815 ق /1412 م، در آنكارا ساكن شد و با توجه به اصول خلوتیه و نقشبندیه و گرایشهای ملامتی خود، طریقهای مبتنی بر اصول اهل سنت بنیاد گذاشت. در آن دوران، به سبب مهاجرتهای متعدد صوفیان خراسانی در طول سدههای گذشته به آسیای صغیر، ظهور شخصیتهای برجستهای چون مولانا جلالالدین رومی و محییالدین ابن عربی، و نیز فعالیت صوفیان وابسته به طرق مختلف در این سرزمین، زمینۀ مساعدی برای رشد این گونه جریانها به وجود آمده بود. همچنین سابقۀ تدریس حاجی بیرام ولی در قرا مدرسۀ آنكارا و نیز در بورسه، گذشتۀ روشن و موجهی را برای او فراهم آورد و عدۀ بسیاری را به سوی او كشاند. از اینرو، طریقۀ بیرامیه در همان زمان حیات مؤسس خود، در آنكارا و اطراف آن گسترده شد و پیروان بسیار یافت (نک : گولپینارلی، ملامت ... ، 199-202)، تا آنجا كه رشد این طریقه، حكومت عثمانی را نگران كرد، و سلطان مراد دوم حاجی بیرام ولی را به ادرنه احضار نمود. اما حاجی بیرام ولی در گفتوگو با سلطان توانست اعتماد او را جلب كند. از آن پس تا بیش از یك سده میان دولت عثمانی و طریقۀ بیرامیه رابطۀ دوستانهای برقرار بود، چنانكه در هنگام فتح قسطنطنیه توسط سلطان محمد فاتح، آق شمسالدین (د 863 ق / 1459م)، یكی از مریدان نزدیك حاجی بیرام ولی، و عدهای از بیرامیه او را همراهی میكردند (عبدالله افندی، 240-241؛ «دائرة المعارف دیانت»، V /271).
اندكی پس از درگذشت حاجی بیرام ولی، بیرامیه بر سر انتخاب خلیفه از میان دو تن از مریدان نزدیك او دچار دو دستگی شدند. یكی از این دو، آق شمسالدین، شیخی زاهد و مقید به اصول شریعت بود و ذكرجلی را بر ذكر خفی مرجح میدانست؛ در حالی كه دیگری، امیر سكّینی، معروف به عمر دده بروسوی (د 880 ق /1475 م)، مشرب ملامتی داشت، بر ذكر خفی اصرار میورزید و اهل جذبه بود (عبدالله افندی، 241). در هر حال، گروهی از بیرامیه آق شمسالدین را خلیفۀ حاجی بیرام ولی شناختند و به پیروی از شیوۀ او به ذكر جلی و حضور در حلقههای ذكر و تكایا پرداختند و خود را «بیرامیۀ شمسیه» نامیدند، و گروهی دیگر به عمردده دست بیعت دادند و از مشرب او كه گرایش به ذكر خفی، نداشتن جامهای خاص و عدم حضور در خانقاه بود، پیروی كردند و خود را «ملامیۀ بیرامیه» خواندند («دائرةالمعارف دیانت»، همانجا؛ IA, II /424؛ گولپینارلی، همان، 49-51). گروه سومی نیز با خلیفه شناختن عبدالله آق بییق مجذوب و پس از او مشهور افتاده افندی (د 988 ق /1580 م) و سپس محمود افندی قوچ حصاری، معروف به عزیز محمود هدایی اسكداری (د 1038 ق / 1629 م) شاخۀ سومی را به وجود آوردند كه «جلوتیه» نامیده شدند (همان، 48؛ «دائرةالمعارف ترك»، V /475-476).
بیرامیۀ شمسیه پس از درگذشت آق شمسالدین توسط خلفای او به شاخههای متعددی تقسیم شدند. ابراهیم تنّوری (د 887 ق / 1482 م) تنوریه را به وجود آورد كه بعدها عیسویه از آن جدا شد، و همت افندی (د 1095 ق /1684م) نیز شاخۀ همتیه را ایجاد نمود (همانجا؛ «دائرةالمعارف دیانت»، V /270؛ IA, II /425-426). خلافت در میان ملامیۀ بیرامیه نیز به ترتیب به بنیامین آیاشی (د 916 ق /1510 م)، پیرعلی آقسرایی (د 934 ق /1528م)، اسماعیل معشوقی (د 935ق)، احمد ساربان (د 952ق /1545م)، حسامالدین انقروی (د 964 ق /1557 م) و حمزه بالی بوسنوی (د 969 ق) رسید. در این هنگام گرایش به جذبه و گفتن سخنان بیپروا دربارۀ وحدت وجود در میان ملامیۀ بیرامیه موجب برانگیختن مخالفت علما و متشرعان، و سرانجام موجب كشته شدن اسماعیل معشوقی، زندانی شدن حسامالدین انقروی و به قتل رسیدن حمزه بالی بوسنوی گردید. این واقعه، رابطۀ دوستانۀ اولیه میان دولت عثمانی و بیرامیه را كه به تدریج رو به تیرگی نهاده بود، بیش از پیش متلاطم ساخت؛ چنانكه پس از قتل حمزه بالی، بیرامیه كه از آن پس خود را «حمزویه» مینامیدند، مدتها موردتعقیب و آزار قرار گرفتند و گاه همچون بشیر آغا (د 1073 ق /1663 م) و 40 تن از مریدانش در كنار هم اعدام شدند. اما حضور خلفای معتدل و محافظهكاری چون حسن قبادوز (د 1010 ق /1601 م)، ادریس مختفی (د 1024 ق /1615 م)، اوغلان ابراهیم افندی (د 1073ق) و عبدالقادر بلخی (د 1341ق /1923م)، موجب بقا، ثبات، و در نهایت گسترش این طریقه در سرزمینهای غرب آناتولی و بالكان گشت (گولپینارلی، ملامت، 202-205).
پس از این دوران، نوبت به سید محمدنور العربی (1228-1305ق /1813-1888م) رسید كه با شخصیت برجسته و اندیشههای عرفانی خود پیروان بسیاری را گرد آورد و شاخۀ «ملامیۀ نوریه» (كه گاه ملامتیۀ دورۀ سوم نیز نامیده میشود) را ایجاد نمود. اما از آنجا كه ملامیۀ نوریه از طریقۀ نقشبندیه منشعب شده بودند و سید محمدنور با تأكید بر وحدت وجود، به سلوك این طریقه صورتی علمی و تعلیمی داده بود، ملامیۀ بیرامیه (حمزویه) این شاخه را به رسمیت نشناختند و آن را «متلامیه» یعنی متظاهران به ملامتیه نامیدند (همان، 222، نیز تصوف ... ، 140).
در نگاهی كلی به سیر تحول طریقۀ بیرامیه، اعتقاد به وحدت وجود، گرایش به ذكر خفی و تمایلات شیعی را میتوان 3 ویژگی برجستۀ این طریقه به شمار آورد كه به ویژه در میان ملامیۀ بیرامیه حضوری آشكارتر داشته است. اندیشۀ وحدت وجود و غلبۀ عشق كه از همان ابتدا در اشعار حاجی بیرام ولی به چشم میخورد (نک : همو، ملامت، 43-46)، در دورههای پس از او ظهوری روشنتر یافت و به صورت یكی از اركان این طریقه درآمد، چنانكه برخلاف دیگر طریقههای صوفیه كه در آنها سالك با سیر مراتب سلوك، در نهایت به درك سر وحدت نایل میشود، در این طریقه سالك در گام نخست با اعتقاد به وحدت وجود سلوك خود را آغاز میكند و با پشت سرگذاشتن توحید افعالی و توحید صفاتی، به درك توحید ذاتی میرسد و در مییابد كه همه چیز تجلیات اعیان ثابته یا اعیان علمی حضرت حق است (EI2, I /1137؛ IA, III /425؛ گولپینارلی، همان، 202). گرایش به ذكر خفی نیز ــ كه به ویژه از اركان ملامیۀ بیرامیه بوده است ــ مهمترین عاملی است كه طریقۀ بیرامیه را به نقشبندیه میپیوندد، چه، در این طریقه نیز ذكر خفی از اركان سلوك به شمار میرود. تمایلات شیعی طریقۀ بیرامیه كه در ابتدا در قالب احترام به اهل بیت پیامبر(ص) ابراز میشد، بهتدریج صورت آشكارتری یافت و در آثار احمد ساربان و ابراهیم افندی به روشنی بیان گردید (IA، همانجا؛ گولپینارلی، همان، 230-232).
ویژگی دیگر طریقۀ بیرامیه پیوند آن با بسیاری از دیگر طریقههای صوفیه است. این طریقه از یك سو به واسطۀ ارتباط حمیدالدین آقسرایی و پیر حاج بیرام ولی با علاءالدین علی اردبیلی، نوۀ شیخ صفیالدین اردبیلی با طریقۀ اردبیلیه یا صفویه پیوند نزدیكی داشت (همان، 41، 47) و از این طریق با قلندریه و اهل فتوت مربوط میشد، و از سوی دیگر، با پذیرش هر دو صورت ذكرجلی و ذكر خفی، با دو طریقۀ خلوتیه و نقشبندیه ارتباط مییافت. در دورههای بعد نیز، ملامیۀ بیرامیه كه بر ذكر خفی اصرار میورزیدند و بیآنكه خانقاهی داشته باشند، مراتب سیر و سلوك خود را طی میكردند، به اهل فتوت نزدیك شدند و با مولویان پیوندهای متعدد یافتند (نک : همو، مولویه ... ، 374-376، ملامت، 225-240).
گرچه گفته شده است كه حاجی بیرام ولی تاج سرخ رنگ 12 ترك بر سرمیگذاشت و بیرامیۀ پس از او، تاج 6 ترك سفید (كه نماد 6 جهت فضا و در نتیجه نماد همۀ هستی است) بر سر میگذاشتند (IA, II /426؛ پاكالین، V /475؛ «دائرةالمعارف دیانت»، V /272-273)، اما ملامیۀ بیرامیه خرقه و پوشش خاصی نداشتند و به آیینهای ویژۀ پذیرش تازه واردان، تلقین ذكر و... نیز چندان مقید نبودند. حمزویان نه تنها خانقاه و زاویهای از آن خود نداشتند، بلكه مشایخ خود را نیز به عوض مقبره، در گورستانهای عادی و عمومی به خاك میسپردند. آنان همچنین به جای تأكید بر ذكری خاص، محبت به مرشد، صحبت با اخوان، ذكر قلبی و همۀ دیگر اعضای بدن و عدم غفلت از وحدت را كه سرانجام منجر به حضور دائمی میشود، اصل دانسته، و آن را «مراقبۀ دل» و «ذكر دائم» گفتهاند. اعتقاد به «غوث» كه تنها با اجازۀ او میتوان به ارشاد سالكان پرداخت، نیز از اصول مهم طریقۀ ملامیۀ بیرامیه (حمزویه) است (نک : گولپینارلی، همان، 225-234).
مآخذ
عبدالله افندی، ثمرات الفؤاد، مطبعۀ عامره، 1288ق؛ گولپینارلی، عبدالباقی، تصوف در یكصد پرسش و پاسخ، ترجمۀ توفیق هاشم پورسبحانی، تهران، 1369ش؛ همو، ملامت و ملامتیان، ترجمۀ توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، 1378ش؛ همو، مولویه بعد از مولانا، ترجمۀ توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، 1366ش؛ نیز:
EI2; IA; Pakalın, M. Z., Osmanlı tarih deyimleri ve terimleri sözlüğü, Istanbul, 1983; Türk ansiklopedisi, Istanbul, 1967; Türkiye dianet vakfı İslâm ansiklopedisi, Istanbul, 1992.
توفیق هاشمپور سبحانی