زمان تقریبی مطالعه: 19 دقیقه

بیدل

بیدِل‌، ابوالمعانی‌ میرزا عبدالقادر بیدل‌ دهلوی‌ (1054-4 صفر 1133 ق‌ / 1644-24 نوامبر 1720 م‌)، شاعر و صوفی‌. او در عظیم‌آبـاد هندوستان‌ (پتنۀ كنونی‌) متولد شد (نک‍ : بیدل‌، «چهار عنصر»، 64؛ خوشگو، 104؛ آزاد، سرو آزاد، 148، خزانۀ عامره‌، 152؛ خلیل‌، 24؛ پدرام‌، 38). پدرش‌ میرزا عبدالخالق‌، از قبیلۀ برلاس‌ (و به‌ روایتی‌ ارلاس‌ یا ارلات‌) تركان‌ جغتایی‌ بود. این‌ قبیله‌ از بخارا به‌ بدخشان‌، و سپس‌ به‌ هندوستان‌ مهاجرت‌ كرده‌، و به‌ سپاهی‌گری‌ مشغول‌ بودند (بیدل‌، همان‌، 166؛ خوشگو، پدرام‌، خلیل‌، همانجاها؛ میرحسین‌ شاه‌، 21؛ اختر، 6؛ هادی‌، 10). پدر بیدل‌ در عین‌ حال‌ كه‌ در زمرۀ سپاهیان‌ بود، مَنشی‌ صوفیانه‌ داشت‌ و به‌ صوفیان «قادریۀ» هندوستان‌ ارادت‌ می‌ورزید و به‌ توصیۀ مرشدان‌ خود بود كه‌ پسر خویش‌ را هم‌نام‌ شیخ‌ عبدالقادر گیلانی‌ (صوفی‌ مشهور سده‌های‌ 5 و 6 ق‌) گردانید (خوشگو، همانجا؛ مخدوم‌، 243؛ هادی‌، 11). 
بیدل‌ پیش‌ از رسیدن‌ به‌ 5 سالگی‌ پدر خویش‌ را از دست‌ داد و نزد مادر به‌ آموختن‌ قرآن‌ و الفبای‌ فارسی‌ پرداخت‌. پس‌ از یك‌ سال‌ و نیم‌ مادرش‌ نیز از دنیا رفت‌ و سرپرستی‌ او را عمویش‌، میرزا قلندر كه‌ چون‌ برادر فردی‌ سپاهی‌ با خوی‌ درویشی‌ بود، برعهده‌ گرفت‌ (بیدل‌، همان‌، 11، 61؛ خوشگو، 105؛ خلیل‌، 25؛ مخدوم‌، همانجا). بیدل‌ به‌ سفارش‌ عموی‌ خود به‌ آموختن‌ ادبیات‌ عرب‌ پرداخت‌، اما چون‌ به‌ 10سالگی‌ رسید، میرزا قلندر او را از مدرسه‌ بازداشت‌ و برای‌ رهنمونی‌ وی‌ به‌ معرفت‌ حق‌ او را با خود به‌ حلقۀ درویشان‌ برد (بیدل‌، همان‌، 63؛ خوشگو، 105، 106؛ خلیل‌، همانجا؛ خواجه‌، 65). 
میرزا قلندر شاعری‌ درس‌ ناخوانده‌ بود كه‌ نكته‌ سنجیهای‌ او در شكل‌گیری‌ شخصیت‌ شاعری‌ بیدل‌ بی‌تأثیر نبوده‌ است‌، چنان‌ كه‌ او همواره‌ ذوق‌ شاعرانۀ خود را از عموی‌ خویش‌ می‌دانست‌ (بیدل‌، همان‌، 61؛ خواجه‌، همانجا). سپاهی‌گری‌ میرزا قلندر باعث‌ شد كه‌ بیدل‌ در 1069ق‌ در 17 سالگی‌ به‌ سپاهیان‌ میرزا عبداللطیف‌، از امرای‌ شاهزاده‌ شجاع‌ (فرزنده‌ شاه‌ جهان‌) بپیوندد، اما در جریان‌ جنگ‌ قدرت‌ میان‌ فرزندان‌ شاه‌ شجاع‌، بیدل‌ آنان‌ را رها ساخت‌ و همراه‌ میرزا ظریف‌، دایی‌ خود به‌ شهر «كَتَك‌» (در استان‌ اریسه‌ در شمال‌ هند) رفت‌ و 4سال‌ نزد او به‌ سر برد (نک‍ : بیدل‌، همان‌، 97، 108، 166، 303؛ خوشگو، 106، 109؛ هادی‌، 15، 19-20؛ میرحسین‌ شاه‌، 22؛ پدرام‌، 39). 
میرزا ظریف‌ مردی‌ فاضل‌ بود و فقه‌، حدیث‌ و عرفان‌ تدریس‌ می‌كرد و برخی‌ از شاعران‌ و صوفیان‌ بزرگ‌ هند مانند شاه‌ قاسم‌ هواللهی‌ كه‌ در تحولات‌ روحی‌ بیدل‌ تأثیر داشتند، به‌ مجلس‌ او رفت‌ و آمد می‌كردند. بیدل‌ كه‌ از مدتی‌ پیش‌ مطالعۀ آثار منظوم‌ را شروع‌ كرده‌، و به‌ سرودن‌ شعر پرداخته‌ بود، در این‌ زمان‌ با تخلص «رمزی‌» حضور خود را در جمع‌ شاعران‌ اعلام‌ كرد. او سرانجام‌ تخلص «بیدل‌» را برگزید (نک‍ : بیدل‌، همان‌، 66، 68، 70، 116، 137؛ خوشگو، 107، 118؛ خلیل‌، همانجا). میرزا ظریف‌ در 1075ق‌ / 1664م‌ درگذشت‌ و بیدل‌ روانۀ دهلی‌ شد و در آنجا به‌ حلقۀ ارادتمندان‌ صوفی‌ دیگری‌ به‌ نام «شاه‌ كابلی‌» پیوست‌ (نک‍ : بیدل‌، همان‌، 157، 296؛ هادی‌، 20). 
كم‌ كم‌ بیدل‌ توجه‌ حكمرانان‌ هندوستان‌ را به‌ خود جلب‌ كرد. در آغاز امیر كامگارخان‌ (فرزند جعفرخان‌، دایی‌ و وزیر اورنگ‌ زیب‌) از بیدل‌ حمایت‌ كرد و چون‌ وی‌ به‌ دكن‌ رفت‌، بیدل‌ به‌ دربار عاقل‌ خان‌ رازی‌ پیوست‌ (نک‍ : بیدل‌، همان‌، 237؛ خوشگو، 109؛ آزاد، سرو آزاد، 149؛ هادی‌، 32). بیدل‌ در 1080ق‌ ازدواج‌ كرد، اما صاحب‌ فرزندی‌ نشد و ناگزیر «خاطر از وسوسۀ انتظار توالد و تناسل‌ پرداخت‌» (نک‍ : بیدل‌، همان‌، 165-166). 
خانۀ بیدل‌ در دهلی‌ محل‌ تجمع‌ یاران‌ شاعر او بود و از «سرشام‌» تا «نیم‌ شب‌» ابتدا بیدل‌ و سپس‌ دیگران‌ اشعار خود را می‌خواندند. گفته‌اند كه‌ بزرگان‌ شهر نیز در این‌ مجلس‌ حضور می‌یافتند و بیدل‌ اشعار خود را با صلابت‌ و مهابت‌ می‌خوانده‌ است‌؛ همچنین‌ در شعر خوانیهای‌ این‌ مجلس‌ نسبت‌ به‌ اقتفا و انتقاد دیگران‌ از اشعار خود تعصب‌ می‌ورزید. ظاهراً این‌ مجلس‌ نخستین‌ هستۀ مجالس «بیدل‌ خوانی‌» (نک‍ : دنبالۀ مقاله‌) را تشكیل‌ می‌دهد (خوشگو، 112-113، 117؛ سرخوش‌، 15؛ هادی‌، 49، 58). بیدل‌ تا پایان‌ عمر در آن‌ خانه‌ به‌ رفاه‌ می‌زیست‌ و سرگرم‌ فراهم‌ آوردن‌ آثار منظوم‌ و منثور خود بود (خلیل‌، 26). او در همین‌ ایام‌ درخواست‌ بهادرشاه‌ را برای‌ سرودن «شاهنامۀ گوركانی‌» نپذیرفت‌، چه‌، این‌ امر را با روحیۀ درویشی‌ خود ناسازگار می‌دید (خوشگو، 115؛ خلیل‌، 25؛ هادی‌، 41). 
بیدل‌ در اواخر عمر به‌ هنگام‌ قتل‌ محمد فرخ‌ سیر (1131 ق‌) كه‌ از حكمرانان‌ حامی‌ او بود، شعری‌ سرود و سپس‌ از بیم‌ آزار دشمنان‌ حاكم‌ مقتول‌ به‌ لاهور گریخت‌ و نزدیك‌ به‌ دو سال‌ در آن‌ شهر زیست‌ و پس‌ از پایان‌ حكومت‌ شورشیان‌ به‌ دهلی‌ بازگشت‌ (خوشگو، 114؛ آزاد، همان‌، 149-150؛ هادی‌، 52-55). سرانجام‌، بیدل‌ دردهلی‌ درگذشت‌ و در خانه‌اش‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد، اما اكنون‌ آثاری‌ از آرامگاه‌ وی‌ در آنجا نیست‌ و این‌ موضوع‌ باعث‌ شد تا تصور شود كه‌ بعداً جنازۀ بیدل‌ را به‌ محلۀ جغتاییهای‌ قریۀ «خواجه‌ رواش‌» (در شمال‌ كابل‌) انتقال‌ داده‌اند (خوشگو، 121؛ خلیل‌، 26؛ سلجوقی‌، 87؛ عالمشاهی‌، 23؛ شفیعی‌ كدكنی‌، 21). 
بیدل‌ در الاهیات‌، ریاضیات‌، طبیعیات‌، طب‌، نجوم‌، رمل‌، جفر، تاریخ‌ و موسیقی‌ دست‌ داشت‌ و از علوم‌ ظاهر نیز بی‌بهره‌ نبود (بیدل‌، همان‌، 70، 116؛ خوشگو، 118) و بجز بنگالی‌ كه‌ زبان‌ مادری‌ او بود، به‌ زبانهای‌ فارسی‌، اردو و سنسكریت‌ نیز تسلط داشته‌ است‌ (بچكا، 81). 
پس‌ از درگذشت‌ بیدل‌، به‌ نشانۀ استمرار جلسات‌ شعر خوانی‌ كه‌ در خانۀ او تشكیل‌ می‌شد، به‌ رسم‌ صوفیان‌ در سال‌مرگ‌ او در كنار مزارش‌ مجلس «عُرس‌ بیدل‌» برگذار گردید. در این‌ مراسم‌ كه‌ ظاهراً تا 30سال‌ پس‌ از مرگ‌ او در دهلی‌ و سپس‌ در كابل‌ اجرا می‌شد، دوستداران‌ بیدل‌ به‌ شعرخوانی‌ می‌پرداختند. پس‌ از آن‌ جلسات «بیدل‌ خوانی‌» در ماوراءالنهر و افغانستان‌ ادامه‌ یافت‌ (خوشگو، 121؛ آرزو، 26؛ میرحسین‌ دوست‌، 74؛ حاكم‌ لاهوری‌، 174؛ بچكا، 82؛ پدرام‌، 41). 

آراء و اندیشه‌ها

با اینكه‌ پدر و عموی‌ بیدل‌ اهل‌ سنت‌ بوده‌اند، اما در آثار وی‌ دلبستگی‌ خاصی‌ به‌ مذهب‌ پدران‌ دیده‌ نمی‌شود، و در منظومه‌های‌ او از جانشینان‌ پیامبر (ص‌) سخنی‌ به‌ میان‌ نمی‌آید. در یك‌ اثر منثور او از «جانب‌ ولایت‌ مآب‌ علی‌ مرتضى» یاد می‌شود (همان‌، 339) و قصیده‌ای‌ نیز «در منقبت‌ اسدالله‌ الغالب‌ ... كرم الله‌ وجهه‌» دارد (نک‍ : «قصاید»، 81؛ سلجوقی‌، 521). به‌ نظر می‌رسد كه‌ بیدل‌ شریعت‌ را از دیدگاه‌ عرفان‌ خاص‌ خویش‌ می‌نگریست‌ و با اینكه‌ گفته‌اند او «تصوف‌ و تعصب‌ را جمع‌ داشت‌» (نک‍ : خلیل‌، 26)، اما در آثار او از این‌ امر نشانی‌ نیست‌. 
در آثار منظوم‌ و منثور بیدل‌ نشانه‌هایی‌ از عرفان‌ ابن‌ عربی‌ و مولوی‌ دیده‌ می‌شود و این‌ نكته‌ای‌ است‌ كه‌ معاصران‌ او نیز بدان‌ اشاره‌ كرده‌اند (خوشگو، 115؛ آرزو، 25). در مثنوی‌ محیط اعظم‌ تأثیر كتاب‌ فصوص‌ الحكم‌ ابن‌عربی‌ كاملاً آشكار است‌. ظاهراً عقاید ابن‌ عربی‌ در میان‌ صوفیان‌ طریقت‌ قادریۀ هندوستان‌ كه‌ پدر و عموی‌ بیدل‌ به‌ آن‌ منتسب‌ بودند، رواج‌ داشته‌ (جهانگیری‌، 446)، و بیدل‌ از طریق‌ مرشدان‌ روحانی‌ خویش‌ از این‌ عقاید متأثر بوده‌ است‌. این‌ مرشدان‌ روحانی‌ را می‌توان‌ به‌ دو دسته‌ تقسیم‌ كرد: گروهی‌ از آنها مانند شیخ‌ كمال‌ قادری‌، شاه‌ قاسم‌ هواللهی‌ و شاه‌ فاضل‌ اندیشه‌های‌ وحدت‌ وجودی‌ ابن‌عربی‌ را رواج‌ می‌دادند و گروه‌ دیگر مانند شاه‌ كابلی‌، شاه‌ ملوك‌ و شاه‌یكه‌ آزاد كه‌ بیشتر از عرفان‌ هندی‌ متأثر بودند، بیدل‌ را به‌ ریاضت‌، عزایم‌ خوانی‌ برای‌ بهبود بیماران‌ و حتى تسخیر جن‌ دعوت‌ می‌كردند (نک‍ : بیدل‌، «چهار عنصر»، 16، 37، 169، 291؛ هادی‌، 24؛ میرحسین‌شاه‌، 25). 
بیدل‌ در اندیشه‌های‌ عرفانی‌ خود جهان‌ را آینه‌ای‌ می‌داند كه‌ جلوه‌های‌ خداوند را در خود منعكس‌ می‌كند (بیشترین‌ بسامد استفاده‌ از نماد آینه‌ در اشعار او شاید از این‌ رهگذر باشد) و تمام‌ موجودات‌ عالم‌ مظهری‌ از اوست‌، «كثرت‌ تنزل‌ مراتب‌ وحدت‌ است‌ و وحدت‌ معراج‌ حقیقت‌ كثرت‌» (بیدل‌، «نكات‌»، 75). در اینجاست‌ كه‌ وحدت‌ وجودِ برخاسته‌ از اندیشه‌های‌ ابن‌ عربی‌ با اندیشه‌های‌ وابسته‌ به‌ آیینهای‌ فلسفی‌ هند در ذهن‌ بیدل‌ در هم‌ می‌آمیزد. در نظر گاه‌ او نه‌ تنها جانوران‌ و گیاهان‌، بلكه‌ جمادات‌ نیز از جوهر علوی‌ بهره‌مندند، اما در این‌ میان‌ انسان‌ عظمت‌ و برجستگی‌ خاصی‌ دارد؛ زیر او نه‌ تنها خلیفۀ خداوند در روی‌ زمین‌ است‌، بلكه‌ عالم‌ صغیر و بهترین‌ مظهر خداوند به‌ شمار می‌رود، چون‌ با شناخت‌ خود و فنای‌ نفسانیات‌ خویش‌ می‌تواند به‌ مرتبۀ انسان‌ كامل‌ عروج‌ كند. اندیشه‌های‌ بیدل‌ همانند افكار ابن‌ عربی‌ آن‌گاه‌ كه‌ به‌ مرحلۀ بیان‌ می‌رسند، چنان‌ با مجاز و استعاره‌ می‌آمیزند كه‌ فهم‌ آنها دشوار می‌شود، هر چند بیان‌ بیدل‌ در مثنویهایش‌ روشن‌تر از غزلیات‌ اوست‌ (هادی‌، 98؛ بچكا، 85؛ سلجوقی‌، 429؛ خواجه‌، 66). 
بیدل‌ برای‌ رسیدن‌ به‌ این‌ اندیشه‌ها با اینكه‌ خود را «از آغاز شعور ... متوجه‌ عالم‌ قدس‌» می‌یابد (نک‍ : «چهار عنصر»، 101)، اما بیش‌ از آنكه‌ به‌ سلوك‌ عارفانه‌ پرداخته‌ باشد، به‌ ریاضت‌ روی‌ آورده‌ است‌. او رسیدن‌ به‌ كمال‌ را در گرسنگی‌ می‌داند (نک‍ : همان‌، 296، 300، «نكات‌»، 126) و بر اساس‌ آیینهای‌ شمنیسم‌ هندوان‌ به‌ ریاضتهایی‌ مانند چشم‌ بستن‌، خاموش‌ نشستن‌، حبس‌ دم‌ یا به‌ قول‌ خود «ضبط نَفَس‌» می‌پردازد و احساس‌ می‌كند كه‌ كائنات‌ با او تنهاست‌ (نک‍ : «چهار عنصر»، 41؛ هادی‌، 89؛ شایگان‌، 2 / 643، 677) و به‌ تعبیر خودش‌ آن‌گاه‌ كه «چشم‌ تماشایش‌ را به‌ شهود این‌ جلوه‌» گشودند، توانست‌ در رؤیا «مراتب‌ عقول‌» را مشاهده‌ كند، زیرا در خواب «حضور مطلق‌» را در كنار دارد و در بیداری «مشاهدۀ حق‌» را، اما نهایتاً خود را نه‌ مجذوب‌ می‌داند، نه‌ سالك‌ (نک‍ : همان‌، 155- 156، 277، 337). 

شعر

بیدل‌ در بیشتر قالبهای‌ شعر فارسی‌ طبع‌ سخنوری‌ خود را آزموده‌، به‌ نحوی‌ كه‌ در كنار 35 هزار بیت‌ غزل‌، 22هزار بیت‌ مثنوی‌ سروده‌ است‌ و شمار ابیات‌ قصاید، تركیب‌ بندها، قطعات‌ و رباعیات‌ او نیز به‌ 11 هزار بیت‌ می‌رسد؛ اما آنچه‌ باعث‌ اهمیت‌ شعر بیدل‌ شده‌ است‌ و جلوه‌گاه‌ هنر شعری‌ او را تشكیل‌ می‌دهد، غزلهای‌ اوست‌. از این‌ رو، ویژگیهایی‌ كه‌ دربارۀ شعر بیدل‌ می‌توان‌ بیان‌ كرد، بیشتر مربوط به‌ غزلهای‌ اوست‌، اما این‌ ویژگیها را با بسامد كمتری‌ می‌توان‌ در دیگر اشعار وی‌ نیز مشاهده‌ كرد. 
شعر او در سبك‌ هندی‌ رشد كرده‌، و بر آثار دیگر شاعران‌ این‌ سبك‌ پیشی‌ گرفته‌ است‌؛ به‌ نحوی‌ كه‌ بیدل‌ را باید نمایندۀ تمام‌ عیار سبك‌ هندی‌ به‌ شمار آورد. اساس‌ شعر این‌ سبك‌ بر مضمون‌ آفرینی‌ قرار دارد كه‌ بیدل‌ از آن‌ به «معنی‌ طرازی‌» تعبیر می‌كند (نک‍ : «رقعات‌»، 138) و دیوان‌ بیدل‌ بیش‌ از همۀ دیوانهای‌ شعر فارسی‌ از خیال‌ و اندیشه‌های‌ دور سرشار است‌. بیدل‌ بر آن‌ است‌ كه‌ با پرهیز از تداعیها و خیالهای‌ رایج‌ شعر فارسی‌، تصویرهای‌ نادری‌ ایجاد كند كه‌ اعجاب‌ خواننده‌ را برانگیزد. این‌ كوشش‌ گاهی‌ اشعار او را با ابهامهای‌ معماگونه‌ای‌ همراه‌ می‌كند كه‌ خواننده‌ را در دریافت‌ زیباییهای‌ هنری‌ آن‌ ناكام‌ می‌گذارد (شفیعی‌ كدكنی‌، 18-19، 44؛ نیز نک‍ : دشتی‌، 16؛ هادی‌، 82، 145؛ میرحسین‌ شاه‌، 34؛ خلیلی‌، «ب‌»). 
هر چند در شعر بیدل «اسلوب‌ معادله‌» (تمثیل‌) به‌ اندازه‌ای‌ كه‌ در شعر صائب‌ دیده‌ می‌شود، وجود ندارد، در غزلهای‌ او آنچه‌ كلید معنایی‌ بیت‌ را تشكیل‌ می‌دهد، مصراع‌ دوم‌ است‌ كه‌ هنجاری‌ طبیعی‌ تر دارد و فهم‌ مصراع‌ اول‌ بدان‌ وابسته‌ است‌. از سوی‌ دیگر، «تشخیص‌ تجریدی‌» (مثلاً: می‌چكد خون‌ تحیر ز رگ‌ و ریشۀ ما) و «تصویرهای‌ پارادوكسی‌» (مثلاً: جامۀ عریانی‌، قفس‌ رهایی‌) هستۀ مركزی‌ خیال‌پردازیهای‌ بیدل‌ را به‌ وجود می‌آورد و آن‌گاه‌ كه‌ این‌ دو عنصر با «حسّ آمیزی‌» همراه‌ می‌شود، بر درجۀ ابهام‌ شعر وی‌ می‌افزاید. همچنین‌ كاربرد غیرمتعارف‌ وابسته‌های‌ عددی‌ (مثلاً: یك‌ گلشن‌ شكفتن‌) در كنار تركیب‌ سازیهای‌ هنری‌ و گاه‌ پیچیده‌ (شفیعی‌ كدكنی‌، 20، 32، 46، 49، 57-67) و نیز تكرار پربسامد برخی‌ واژه‌ها مانند «آینه‌»، «رنگ‌» و «غبار» كه‌ گاهی‌ جنبۀ نمادین‌ نیز به‌ خود می‌گیرد، از مشخصه‌های‌ دیگر سبكی‌ شعر اوست‌. 
بیدل‌ در كنار واژه‌های‌ ادبی‌ و مرسوم‌، گاه‌ از اصطلاحات‌ عامیانه‌ نیز استفاده‌ می‌كند و بر اساس‌ آنها تصویرهایی‌ به‌ وجود می‌آورد كه‌ خواننده‌ این‌ اصطلاحات‌ آشنا را غریب‌ می‌پندارد (همو، 323؛ خلیلی‌، همانجا؛ بچكا، 89؛ پدرام‌، 42). 
یكی‌ دیگر از ویژگیهای‌ مهم‌ شعر بیدل‌ استفاده‌ از وزنهای‌ بلند و خوش‌ آهنگ‌ است‌. او همچنین‌ برای‌ نشان‌ دادن‌ مهارت‌ خود وزنهایی‌ را كه‌ در شعر فارسی‌ كمتر رایج‌ است‌ و با شعر عرب‌ هماهنگی‌ بیشتری‌ دارد، به‌ كار می‌گیرد. استفادۀ او از بحر كامل‌ و بحر متقارب‌ مقبوض‌ اثلم‌ كه‌ با آهنگ‌ غزل‌ سازگاری‌ ندارد، از این‌ رهگذر است‌ (شفیعی‌ كدكنی‌، 25؛ نیز نک‍ : آزاد، سرو آزاد، 150، خزانۀ عامره‌، 154). بیدل‌ همچون‌ دیگر شاعران‌ سبك‌ هندی‌ تكرار قافیه‌ در غزل‌ را نه‌ تنها عیب‌ نمی‌شمارد، بلكه‌ آن‌ را میدان‌ تداعیهای‌ گوناگون‌ خود از یك‌ واژۀ خاص‌ قرار می‌دهد. او برای‌ هنر نماییهای‌ خود از ردیفهای‌ طولانی‌ و دشوار (مثل‌: شكست‌ رنگ‌) و حتى مكرر استفاده‌ می‌كند، چنان‌ كه‌ چند هزار بیت‌ شعر با ردیفهایی‌ از این‌ دست‌ دارد. همچنین‌ استفاده‌ از یك‌ وزن‌ و قافیۀ مكرر در چندین‌ غزل‌ را نشانۀ قدرت‌ مضمون‌سازی‌ و گستردگی‌ حوزۀ تداعیهای‌ خود به‌ شمار می‌آورد (شفیعی‌ كدكنی‌، 25-26، 71؛ سرخوش‌، 14؛ هادی‌، 130، 148). 
از مقدمۀ بیدل‌ بر مثنوی «محیط اعظم‌» برمی‌آید كه‌ وی‌ با مطالعۀ آثار شاعرانی‌ مانند ظهوری‌ ترشیزی‌، هلالی‌ جغتایی‌، زلالی‌ خوانساری‌، طالب‌ آملی‌ و از همه‌ مهم‌تر صائب‌ تبریزی‌ با شعر سبك‌ هندی‌ آشنا شده‌، اما در میان ‌متقدمان ‌دلبستگی‌ او بیشتر متوجه ‌اشعار خاقانی‌ و امیرخسرو دهلوی‌ است‌ (نک‍ : «چهار عنصر»، 238؛ آزاد، سروآزاد، همانجا؛ شفیعی‌ كدكنی‌، 25؛ سلجوقی‌، 69، 513؛ تمیم‌ داری‌، 49). شعر بیدل‌ بر شاعران‌ پس‌ از وی‌ در هندوستان‌ تأثیر گذاشته‌ است‌. شاخص‌ترین‌ آنها غالب‌ دهلوی‌ (ه‍ م) است‌ كه‌ باریك‌ بینی‌، طرز بیان‌ و آفرینش‌ تركیبات‌ را از بیدل‌ فرا گرفته‌ است‌؛ همچنین‌ اقبال‌ لاهوری‌ در اشعار خود دلبستگی‌ ویژه‌ای‌ به‌ اشعار بیدل‌ نشان‌ داده‌ است‌ (اختر، 95؛ خواجه‌، همانجا؛ هادی‌، 146-147؛ باوزانی‌، 25- 26). 

جایگاه‌ بیدل

فارسی‌ زبانان‌ ایرانی‌ با وجود شعر صائب‌ كمتر به‌ شعر بیدل‌ توجه‌ داشته‌اند؛ حتى محمدطاهر نصرآبادی‌ كه‌ صفحاتی‌ از تذكرۀ خود را به‌ شرح‌ حال‌ و شعر شاعران‌ پایین‌ مرتبه‌تر از بیدل‌ اختصاص‌ داده‌ است‌، به‌ هنگام‌ یادآوری‌ از بیدل‌ به‌ نیم‌ سطر شرح‌ احوال‌ و دو بیت‌ شعر او اكتفا می‌كند (1 / 655؛ نیز نک‍ : شفیعی‌ كدكنی‌، 23). به‌ نظر می‌رسد كه‌ با دگرگونی‌ِ پسند جامعۀ ایرانی‌ كه‌ پیش‌تر جنبۀ خیال‌پردازی‌ را تنها عنصر اصلی‌ در ساختمان‌ شعر می‌پنداشته‌اند، شعر بیدل‌ در سدۀ 12 و اوایل‌ سدۀ 13ق‌ در ایران‌ فراموش‌ می‌شود، ولی‌ در خارج‌ از ایران‌ (یعنی‌ در شبه‌ قارۀ هند، ماوراءالنهر و افغانستان‌) حضور او در میان‌ خواص‌ و عامۀ مردم‌ استمرار می‌یابد (همو، 10، 17). 
شاعران‌ و ادیبان‌ نواحی‌ یاد شده‌ برای‌ تربیت‌ و تقویت‌ ذوق‌ شعری‌ خود به‌ خواندن‌ آثار بیدل‌ می‌پردازند؛ به‌ نحوی‌ كه‌ تأثیر این‌ توجه‌ را می‌توان‌ در اشعار شعرای‌ افغان‌، تاجیك‌ و ازبك‌ دید. جلسات «بیدل‌ خوانی‌» كه‌ در این‌ نواحی‌ برگذار می‌شده‌ است‌، استمرار حضور بیدل‌ را در جامعۀ فارسی‌ زبان‌ آن‌ دیار نشان‌ می‌دهد. این‌ جلسات‌ یادآور جلسات‌ شاهنامه‌ خوانی‌ در ایران‌ و مثنوی‌ خوانی‌ در حلقه‌های‌ صوفیانه‌ است‌. از سوی‌ دیگر شعر بیدل‌ در مكتب‌خانه‌های‌ نواحی‌ یاد شده‌ در كنار شعر حافظ به‌ كودكان‌ تعلیم‌ داده‌ می‌شود و حضور خود را در میان‌ عامۀ مردم‌ حفظ می‌كند؛ چنان‌ كه‌ برخی‌ ترانه‌های‌ عامیانۀ مردم‌ ماوراءالنهر و افغانستان‌ برگرفته‌ از اشعار بیدل‌ است‌. همچنین‌ آوازخوانان‌ اشعار بیدل‌ را به‌ آواز می‌خوانده‌اند. به‌ این‌ ترتیب‌، با آنكه‌ چراغ‌ شعر بیدل‌ در ایران‌ و هندوستان‌ به‌ خاموشی‌ گراییده‌، در نواحی‌ آسیای‌ میانه‌ و افغانستان‌، همچنان‌ فروزان‌ باقی‌ مانده‌ است‌ (خلیلی‌، «الف‌»؛ سلجوقی‌، 87، 555؛ عینی‌، 141 بب؛ شفیعی‌ كدكنی‌، 24، 103؛ بچكا، 83، 90؛ هادی‌، 125-126؛ ریاض‌، 126؛ یاحقی‌، 35؛ پدرام‌، 40-41). 

آثار

بیدل‌ در عمر 79 سالۀ خود آثار منظوم‌ بسیار و چند اثر منثور به‌ وجود آورده‌ است‌. معاصران‌ بیدل‌ شمار ابیات‌ او را میان‌ 90 و 100 هزار بیت‌ نوشته‌اند (خوشگو، 122؛ آرزو، 26؛ خلیل‌، 26)، اما آنچه‌ امروز در دست‌ است‌، حدود 70 هزار بیت‌ است‌. گفته‌اند كه‌ بیدل‌ روزانه‌ 500 بیت‌ می‌سروده‌، و از سراطمینانی‌ كه‌ به‌ ذوق‌ خود داشته‌ است‌، هیچ‌گاه‌ به‌ بازبینی‌ اشعاری‌ كه‌ می‌سروده‌، نمی‌پرداخته‌ است‌ (خوشگو، 119؛ خلیل‌، همانجا). از این‌رو، وی‌ آثار فراوانی‌ در قالبهای‌ مختلف‌ شعری‌ از خود باقی‌ گذاشته‌ است‌. 

آثار منظوم‌

الف‌ ـ غزلیات‌

شمار غزلیات‌ دیوان‌ بیدل‌ 800‘2 و بالغ‌ بر 35هزار بیت‌ است‌ و جلد اول‌ كلیات‌ آثار او را تشكیل‌ می‌دهد. 

ب‌ ـ مثنویها

بیدل‌ 4 مثنوی‌ معروف‌ و 3مثنوی‌ كوتاه‌ غیر معروف‌ دارد كه‌ شمار ابیات‌ مجموع‌ آنها به‌ حدود 24هزار بیت‌ می‌رسد و جلد سوم‌ كلیات‌ آثار او را تشكیل‌ می‌دهد: 
1. «محیط اعظم‌». این‌ مثنوی‌ شامل‌ 270‘2 بیت‌ است‌ كه‌ بیدل‌ آن‌ را در 1078 ق‌ به‌ نام‌ حكمران‌ حامی‌ خود، عاقل‌ خان‌ رازی‌ سروده‌ است‌. این‌ مثنوی‌ بر وزن‌ شاهنامه‌، و از نظر موضوع‌ ظاهراً در جواب‌ ساقی‌ نامۀ ظهوری‌ ترشیزی‌ (د 1025ق‌) سروده‌ شده‌ است‌. بیدل‌ این‌ مثنوی‌ را علاوه‌ بر نام‌ اصلی‌ آن‌، «میخانۀ ظهور حقایق‌» نیز خوانده‌ است‌ و آن‌ را در 8 دور بیان‌ می‌كند. 
2. «طلسم‌ حیرت‌». این‌ مثنوی‌ 700 ،3بیت‌ دارد كه‌ در وزن‌ خسرو و شیرین‌ نظامی‌، و در 1080ق‌ به‌ نام‌ عاقل‌ خان‌ رازی‌ سروده‌ شده‌ است‌. داستان‌ رمزی‌ این‌ مثنوی‌ سرگذشت‌ انسان‌ است‌ كه‌ چگونه‌ روح‌ خدا در او دمیده‌ شده‌ است‌. 
3. «طور معرفت‌» یا «گلگشت‌ حقیقت‌»، بر وزن‌ خسرو و شیرین‌ نظامی‌ كه‌ 300‘1 بیت‌ دارد و بیدل‌ هنگامی‌ كه‌ در «بیرات‌» (نزدیك‌ دهلی‌) مهمان‌ شكرالله‌ خان‌ بوده‌، در باب‌ سیر كوهستان‌ سروده‌، و در واقع‌ سفرنامه‌ای‌ رمزی‌ است‌ به‌ دنیای‌ بی‌چون «اطلاق‌» و وحدت‌ و بازگشت‌ به‌ آینۀ خانۀ جهان‌ چند و چون‌ كثرت‌. 
4. «عرفان‌». این‌ مثنوی‌ بر وزن‌ حدیقۀ سنایی‌ با 11 هزار بیت‌ است‌ كه‌ بیدل‌ در مدت‌ 30 سال‌ آن‌ را به‌ تدریج‌ سروده‌، و در 1124ق‌ به‌ پایان‌ رسانده‌، و در آن‌ از سیرتطور وجود بر اساس‌ عقاید ابن‌ عربی‌ سخن‌ گفته‌ است‌. 
5. «تنبیه‌ المهوسین‌»، مثنوی‌ مختصری‌ است‌ نزدیك‌ به‌ 300 بیت‌ در مذمت‌ كیمیاگران‌ كه‌ خوشگو چنین‌ نامی‌ برای‌ آن‌ آورده‌ است‌ (ص‌ 125؛ نیز نک‍ : بدخشانی‌، 4 / 396). 
همچنین‌ بیدل‌ فَرَس‌نامه‌ای‌ دارد كه‌ به‌ روش‌ فرس‌نامه‌ها در آن‌ به‌ وصف‌ اسب‌ پرداخته‌ است‌، نیز مثنوی‌ دیگری‌ دارد كه‌ وصف‌ فیل‌ موضوع‌ اصلی‌ آن‌ است‌. 

ج‌ ـ قصاید و دیگر قالبهای‌ شعری

جلد دوم‌ كلیات‌ بیدل‌ شامل‌ قصاید، تركیب‌ بندها، ترجیع‌بندها، مخمسها، قطعات‌ و رباعیات‌ است‌ كه‌ حدود 11هزار بیت‌ را در برمی‌گیرد. در این‌ مجموعه‌ 20 قصیده‌ دیده‌ می‌شود كه‌ برخی‌ از آنها در نعت‌ پیامبر(ص‌) و یك‌ قصیده‌ در ستایش‌ حضرت‌ علی‌ (ع‌) است‌. نیز چند قصیده‌ در مدح‌ اورنگ‌ زیب‌ و پسران‌ اوست‌ و بقیه‌ به‌ سبك‌ قصاید سنایی‌ در مواعظ اخلاقی‌ سروده‌ شده‌ است‌. جمعاً 861‘ 3 رباعی‌ در این‌ مجموعه‌ قرار دارد و از محتوای‌ آنها چنین‌ برمی‌آید كه‌ بیدل‌ آنها را در پایان‌ عمر و برای‌ كامل‌ كردن‌ قالبهای‌ شعر دیوان‌ خود سروده‌ است‌ (سلجوقی‌، 507). 

آثار منثور

بیدل‌ همچنان‌ كه‌ در اشعار خود به‌ استعاره‌های‌ غریب‌ و معانی‌ ناآشنا دلبستگی‌ دارد، در نثر نیز شیفتۀ ابهام‌ و تعقید است‌ و نثر زیبا را بر نظم‌ ترجیح‌ می‌دهد («چهار عنصر»، 215). او جمله‌های‌ كوتاه‌ و گاه‌ طولانی «نثر رنگین‌» خود را با سجع‌ و انواع‌ استعاره‌ و تشبیه‌ همراه‌ می‌سازد و همانند كتابهای‌ مقامه‌، نوشته‌های‌ خود را با اشعاری‌ كه‌ خود سروده‌ است‌، زینت‌ می‌دهد. با اینكه‌ در دورۀ بیدل‌ نثر فنی‌ دیگر آن‌ رواج‌ سابق‌ را نداشت‌، اما سرمشق‌ نثر او كتاب‌ سه‌ نثر ظهوری‌ ترشیزی‌ است‌ كه‌ به‌ آثار مقامه‌ نویسانی‌ چون‌ قاضی‌ حمیدالدین‌ و سعدی‌ توجه‌ داشته‌، و نوشته‌هایش‌ در هندوستان‌ سرمشق‌ فصاحت‌ و انشاء و ترسل‌ بوده‌ است‌ (سرخوش‌، 14؛ صدیق‌ حسن‌خان‌، 83؛ ریاض‌، 131؛ سلجوقی‌، 558؛ شفیعی‌ كدكنی‌، 26، 32؛ بچكا، 89؛ هادی‌، 57 -59؛ صفا، 5(2) / 979، 5(3) / 1717). 
آثار منثور بیدل‌ اینهاست‌: 1. «چهار عنصر»، این‌ رساله‌ شامل‌ حوادث‌ زندگانی‌ و خاطرات‌ و نكات‌ عرفانی‌ است‌ كه‌ در فاصلۀ 41سالگی‌ تا 62 سالگی‌ وی‌ با نثری‌ معقّد و مرصّع‌ نوشته‌ شده‌ است‌؛ 2. «رقعات‌»، شامل‌ نامه‌های‌ بیدل‌ است‌ كه‌ اغلب‌ آنها را به‌ حكمرانان‌ حامی‌ خود نوشته‌ است‌. در مجموعۀ رقعات‌ 288 نامه‌ گردآوری‌ شده‌ است‌؛ 3. «نكات‌». این‌ رساله‌ شامل‌ 75 نكته‌ در شرح‌ مدارج‌ و مقامات‌ سلوك‌ و ریاضت‌ و اشاره‌ به‌ حقایق‌ عرفان‌ و شرح‌ بعضی‌ تعبیرات‌ و اصطلاحات‌ عارفان‌ است‌. بیدل‌ رسالۀ «نكات‌» را به‌ نام‌ حامی‌ خود شاكرخان‌ به‌ پایان‌ برده‌ است‌. مجموعۀ این‌ 3 رساله‌ به‌ انضمام‌ گلچینی‌ از مثنویهای‌ بیدل‌ با عنوان «اشارات‌» در جلد چهارم‌ كلیات‌ بیدل‌ آمده‌ است‌. همچنین‌ رساله‌ای‌ با عنوان «تألیف‌ الاحكام‌» در رمل‌، و رسالۀ دیگری‌ به‌ نام «بدایع‌ الدهور» را به‌ بیدل‌ نسبت‌ داده‌اند (بدخشانی‌، 4 / 397؛ منزوی‌، 5 / 293؛ صفا، 5(3) / 1794). 
كلیات‌ بیدل‌ نخستین‌ بار در 1287 ق‌ در لكهنو و سپس‌ در 1299 ق‌ در بمبئی‌ به‌ صورت‌ سنگی‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌، و كلیات‌ منقح‌ آثار وی‌ به‌ كوشش‌ خلیل‌الله‌ خلیلی‌ در 1341 تا 1344 ش‌ در 4 جلد در كابل‌ چاپ‌ شده‌ است‌. بر اساس‌ این‌ چاپ‌ دیوان‌ غزلیات‌ او در دو جلد در 1363 ش‌ و مجموعۀ آثار منظوم‌ وی‌ در 3 جلد در 1376ش‌ در تهران‌ تجدید چاپ‌ شده‌ است‌ (خلیلی‌، «ج‌»؛ آقابزرگ‌، 9(1) / 152؛ مشار، 3 / 905). 

مآخذ

آرزو، علی‌خان‌، مجمع‌النفایس‌، به‌ كوشش‌ عابد رضا بیدار، پتنه‌، 1992م‌؛ آزاد بلگرامی‌، میرغلامعلی‌، خزانۀ عامره‌، كانپور، 1871م‌؛ همو، سروآزاد، حیدر آباددكن‌، 1328ق‌؛ آقا بزرگ‌، الذریعة؛ اختر، خواجه‌ عبادالله‌، بیدل‌، لاهور، 1952م‌؛ باوزانی‌، آلساندرو، «سبك‌ شعر بیدل‌ و غالب‌ دهلوی‌»، كیهان‌ فرهنگی‌، تهران‌، 1372ش‌، س‌ 10، شم‍ 4؛ بچكا، یرژی‌، «بیدل‌ و بیدل‌ گرایان»، شاعر آینه‌ها، ترجمۀ محمد رضا شفیعی‌ كدكنی‌، تهران‌، 1366ش‌؛ بدخشانی‌، مقبول‌ بیگ‌، تاریخ‌ ادبیات‌ مسلمانان‌ پاكستان‌ و هند، لاهور، 1971 م‌؛ بیدل‌، عبدالقادر، «چهار عنصر»، «رقعات‌»، «قصاید»، «نكات‌»، كلیات‌، به‌ كوشش‌ خلیل‌ الله‌ خلیلی‌، كابل‌، 1341-1343ش‌؛ پدرام‌، لطیف‌، «تأملی‌ كوتاه‌ در زندگی‌، شعر و اندیشۀ بیدل‌»، یگانه‌، تهران‌، 1381ش‌، س‌ 6 و 7، شم‍ 25 و 26؛ تمیم‌داری‌، احمد، «بیدل‌ دهلوی‌ عظیم‌ آبادی‌»، دانش‌، اسلام‌ آباد، 1368- 1369ش‌، شم‍ 20 و 21؛ جهانگیری‌، محسن‌، محیی‌الدین‌ بن‌ عربی‌، تهران‌، 1367ش‌؛ حاكم‌ لاهوری‌، عبدالحكیم‌، تذكرۀ مردم‌ دیده‌، به‌ كوشش‌ سیدعبدالله‌، لاهور، 1339ش‌؛ خلیل‌، علی‌ابراهیم‌، صحف‌ ابراهیم‌، به‌ كوشش‌ عابد رضا بیدار، پتنه‌، 1978م‌؛ خلیلی‌، خلیل‌، مقدمه‌ بر كلیات‌ بیدل‌ (هم‍‌ )؛ خواجه‌، محمد عثمان‌، «بیدل‌ بزرگ‌ترین‌ شاعر صوفی‌ بعد از جامی‌»، هلال‌، كراچی‌، 1340ش‌، ج‌ 9، شم‍ 35؛ خوشگو، بندر ابن‌ داس‌، سفینه‌، به‌ كوشش‌ محمد عطاءالرحمان‌، پتنه‌، 1959م‌؛ دشتی‌، علی‌، نگاهی‌ به‌ صائب‌، تهران‌، 1356ش‌؛ ریاض‌، محمد، «بیدل‌ شناسی‌»، دانش‌، اسلام‌ آباد، 1366 ش‌، شم‍ 12؛ سرخوش‌، محمدافضل‌، كلمات‌ الشعراء، به‌ كوشش‌ صادق‌ علی‌ دلاوری‌، لاهور، 1942 م‌؛ سلجوقی‌، صلاح‌الدین‌، نقدبیدل‌، كابل‌، 1343 ش‌؛ شایگان‌، داریوش‌، ادیان‌ و مكتبهای‌ فلسفی‌ هند، تهران‌، 1362ش‌؛ شفیعی‌ كدكنی‌، محمد رضا، شاعر آینه‌ها، تهران‌، 1366ش‌؛ صدیق‌ حسن‌ خان‌، محمدصدیق‌، شمع‌ انجمن‌، كلكته‌، 1293ق‌؛ صفا، ذبیح‌الله‌، تاریخ‌ ادبیات‌ در ایران‌، تهران‌، 1366ش‌؛ عالمشاهی‌، «در اطراف‌ آرامگاه‌ مولانا بیدل‌»، آریانا، كابل‌، 1355ش‌، س‌ 14، شم‍ 168؛ عینی‌، صدرالدین‌، یادداشتها، به‌ كوشش‌ علی‌اكبر سعیدی‌ سیرجانی‌، تهران‌، 1362ش‌؛ مخدوم‌، رهین‌، «ابوالمعانی‌ بیدل‌»، وحید، تهران‌، 1346-1347ش‌، س‌5، شم‍ 3؛ مشار، خانبابا، مؤلفین‌ كتب‌ چاپی‌ فارسی‌ و عربی‌، تهران‌، 1341ش‌؛ منزوی‌، خطی‌ مشترك‌؛ میرحسین‌ دوست‌، سنبهلی‌، تذكرۀ حسینی‌، لكهنو، 1293ق‌؛ میرحسین‌ شاه‌، «بحثی‌ در احوال‌ و آثار بیدل‌»، ادب‌، كابل‌، 1350ش‌، س‌ 19، شم‍ 5 و 6؛ نصرآبادی‌، محمدطاهر، تذكره‌، به‌ كوشش‌ محسن‌ ناجی‌ نصرآبادی‌، تهران‌، 1378ش‌؛ هادی‌، نبی‌، عبدالقادر بیدل‌، ترجمۀ توفیق‌ هاشم‌ پور سبحانی‌، تهران‌، 1376ش‌؛ یاحقی‌، محمدجعفر، «شاعر آینه‌ها»، كیهان‌ فرهنگی‌، تهران‌، 1367 ش‌، س‌ 5، شم‍ 4.

یدالله‌ جلالی‌ پندری‌

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.