بیان
بَیان، در لغت به معنی روشنی و وضوح، و در اصطلاحْ اصول و قواعدی است كه به وسیلۀ آنها چگونگیِ ارائۀ یك معنا به شیوههای مختلف شناخته میشود، به گونهای كه هریك از آن شیوهها در وضوحِ دلالت عقلی بر آن معنا با یكدیگر متفاوتاند. واژۀ بیان مترادف با بلاغت به كار رفته، و همۀ فنون بلاغت بیان نیز نامیده شده است. برخی نیز تنها دو علمِ بیان و بدیع را بیان خواندهاند (خطیب، 83؛ نیز نک : ابن وهب، 129؛ ابن اثیر، 1 /105؛ ه د، بلاغت).
دانشمندان علم بلاغت غالباً اصطلاحات این علم را به صورت عام به كار میبردهاند. دانش بیان در مفهومِ عام خود پس از نحو و لغت در اوایل سدۀ 2ق /8م تولد یافت، مسیر پرسنگلاخِ تكامل و پیشرفت را پیمود و با تأثیرپذیری از فلسفه و بیان یونانی در سدۀ 5 ق /11 م به كمال خود دست یافت و سرانجام در سدۀ 7ق / 13 م توسط سكاكی (د 626ق / 1229م) به 3 شاخۀ معانی، بیان و بدیع تقسیم شد (نک : همانجا؛ طبانه، علم ... ، 12 بب ).
از مهمترین موضوعاتی كه برای نخستینبار در پژوهشهای قرآنی مورد توجه بلاغت و بیان قرار گرفت، مجاز بود و از كهنترین كتابهای بلاغی در این زمینه كتاب مجاز القرآن ابوعبیده معمر بن مثنى (د ح 210 ق/825 م) است و به همین سبب، برخی وی را واضع علم بیان دانستهاند (هاشمی، 245؛ نیز نک : ه د، بلاغت). پس از مجاز القرآن ابوعبیده، كهنترین اثری كه به علم بیان پرداخته، البیان والتبیین جاحظ است. بیان از نظر جاحظ دلالت آشكار بر معنای پنهان است (1/75). از دیدگاه وی هر دلالتی بر معنا بیان است. جاحظ انواع دلالت یا بیان را چنین بر میشمرد: 1. دلالت با لفظ؛ 2. دلالت به وسیلۀ اشاره (با دست، سر، چشم و جز آنها)؛ 3. دلالت با خط؛ 4. دلالت با عُقَد (= نشانهها، آیات)، ضبط این واژه به صورت عَقد درست نیست (EI2, I/1115)؛ 5. دلالت نِصْبه (= وضعیت، حالت). جاحظ میگوید: بیان اسمی است جامع و فراگیر كه از چهرۀ معنی پرده بر میدارد و شنونده را به حقیقت آن میرساند (1 /76).
بیتردید عقیدۀ شعوبیان مبنی بر اینكه عربها هیچگونه برتری نسبت به سایر امتها ندارند، مهمترین انگیزۀ جاحظ در نگارش البیان والتبیین است (نک : طبانه، البیان ... ، 63). وی با بهرهگیری از اطلاعات گستردۀ خود و با تعصب میكوشد اصالت بیان عربی را اثبات كند (همان، 65-66). بنابراین ــ و با چشمپوشی از اثر ابوعبیده ــ جاحظ نخستین كسی است كه در زمینۀ بیان دست به تألیف زده است. وی در البیان والتبیین بخشی را با عنوان باب البیان گشوده، و در آن سخنانی دربارۀ بیان و اهمیت آن برای انسان آورده است (1 /75-87).
پس از جاحظ دانشمندان بسیاری به موضوع ادب، بیان و بلاغت پرداختند. در سدۀ 3ق /9م ابن قتیبه (د 276ق /889م)، مبرد (د 285 ق / 898 م)، ثعلب (د 291 ق /904 م) و عبدالله ابن معتز (د 296ق /908م) آثار ارزشمندی در زمینۀ بیان به مفهوم عام آن تألیف كردند. به عنوان نمونه ثعلب در كتاب خود قواعدالشعر به موضوع تشبیه و استعاره كه امروزه از موضوعات علم بیان است، اشاره میكند و آنها را از فنون شعر برمیشمرد (ص 31، 47) و ابن قتیبه در كتاب تأویل مشكل القرآن وجوه بیانی قرآن را مورد بررسی قرار میدهد (مثلاً نک : ص 20-21) و مبرد نیز در كتاب الكامل به تفصیل به موضوع تشبیه میپردازد (3 /32 بب ).
اسحاق بن ابراهیم ابنوهب (اوایل سدۀ 4ق /10م) با تأثیرپذیری از البیان والتبیین جاحظ كتاب البرهان فی وجوه البیان را تألیف كرد. این كتاب كه نخست در 1349ق /1930م چاپ شده بود، در 1357ق /1938م به كوشش طه حسین و عبدالحمید عبادی با نام نقدالنثر اثر قدامة بن جعفر منتشر شد. جالب آنكه طه حسین در سخنرانی، و سپس در مقدمۀ خود بر كتاب مینویسد كه انتساب آن را به قدامه باور ندارد، برخلاف عبادی كه بر این انتساب اصرار میورزد، اما آخرین چاپ كتاب آشكارا نشان داد كه مؤلف، همانا اسحاق ابن وهب (ه م) است. طه حسین در مقدمۀ خود با عنوان «تمهید من البیان العربی من الجاحظ الى عبدالقاهر» كوشیده است تأثیر فلسفه و بیان یونانی را در بیان عربی تبیین كند.
ابن وهب اثر خود را فصلبندی و طبقهبندی موضعی كرده، اما در «اصطلاحشناسیِ» علم بیان، سلیقۀ خاص خود را داشته است. به گمان او، بیان بر 4 اصل استوار است: 1. اعتبار برابر با «نِصبه» نزد جاحظ و مشتمل بر ظاهر و باطن؛ 2. اعتقاد، مشتمل بر حق، مشتبه و باطل؛ 3. عبارت برابر با «لفظ» نزد جاحظ، كه مفصلترین مبحث و شامل بر اقسام متعدد چون خبر، تشبیه، استعاره و ... است؛ 4. كتاب برابر با «خط» نزد جاحظ. او در این قسمت به موضوعات بسیار سودمندی دربارۀ نگارش پرداخته است كه غالباً با موضوعات بیان هم رابطۀ مستقیمی ندارد (ص 56-57).
ابن وهب البیان جاحظ را با دقت مورد بررسی قرار داده، و برخی موارد آن را نقادی كرده است (نک : طبانه، همان، 84).
البرهان را ــ پس از البیان جاحظ ــ میتوان نخستین كوشش علمی برای بررسی ادب و انواع و فنون آن دانست. ابن وهب در این كتاب به برخی ویژگیهای عبارت چون تشبیه، لحن، رمز، وحی، استعاره، امثال، لغز، حذف، مبالغه، فصل و وصل، تقدیم و تأخیر و جز آنها اشاره میكند (نک : ص 101، 107، 109، جم ؛ طبانه، همان، 81-84).
در سدۀ 4ق /10م بیان تكامل یافت و گستردگی آن كمرنگتر شد و قوانینِ بلاغت با نقد درآمیخت و از این رهگذر آثار ارزشمندی پدید آمد (نک : همانجا). از مهمترین مسائل بیانیِ مطرح شده در این آثار تشبیه و استعاره و انواع و ابزارهای آن است. با این همه، این كتابها بسیاری از مسائل بلاغی را كه امروزه دیگر در علم بیان جای نمیگیرند ــ چون تجنیس، مطابقه، تصحیف، تقسیم و ... ــ در بر دارند (مثلاً نک : آمدی، 227، 247، 254؛ جرجانی، علی، 34، 41، 44، 46).
رمانی (د 384ق /994م) در اثر خود النكت فی اعجاز القرآن حسن بیان را از اقسام بلاغت میداند و بیان را این گونه تعریف میكند: «الاحضار لمایظهر به تمیزالشیء من غیره فی الادراك» و آن را به 4 بخش تقسیم مینماید: كلام، حال، اشاره و علامت (نک : طبانه، همان، 41-42). ابنفارس (د 395ق /1005م) در الصاحبی كه در زمینۀ زبانشناسی عربی (فقه اللغه) نوشته، به برخی موضوعات علم بیان اشاره كرده است؛ به عنوان نمونه بابی با عنوان «مراتب الكلام فی وضوحه و اشكاله» گشوده (ص 74) كه از جمله بحثهای بیانی است و دلالت بر دقتِ نظر و میزان شناخت نویسنده از دلالتهای گوناگونِ واژهها و تفاوت میان آنها دارد. وی همچنین به مباحثی چون حقیقت، مجاز، تشبیه و استعاره اشاره میكند (ص 196-201).
كتاب ابن رشیق (د 456 ق /1064 م) با عنوان العمدة فی محاسن الشعر و آدابه یكی از آثار مهم بلاغی به شمار میرود. این كتاب به شعر و محاسن آن پرداخته است و دو فصل مستقل در بلاغت و بیان دارد. با مطالعۀ این دو فصل در مییابیم كه وی بلاغت را با بیان مترادف میدانسته است. ابن رشیق در باب بیان آن را به نقل از رمانی «احضار المعنی للنفس بسرعة ادراك» تعریف میكند و به توضیح بیان موجز (ایجاز) میپردازد و آیۀ شریفۀ «وَ لَكُمْ فی القِصاصِ حیاةٌ» (بقره /2 /179) را برای آن نمونه میآورد (1 /241، 242، 254، 255). وی در كتاب خود برای مباحث استعاره و تشبیه بابهای مستقل گشوده است (1 /268 بب ، 286 بب ).
اثر ابن سنان خفاجی (د 466 ق /1074 م) سرالفصاحه در سدۀ 5ق /11م از جمله آثار مهم بیانی است. به عقیدۀ وی فصاحت در علوم ادبی سخت تأثیرگذار است. وی یكی از 11 فصل كتاب خود را به فصاحت اختصاص داده، و در آن به وجه تمایز میان فصاحت و بلاغت پرداخته است (ص 59، 60).
در سدۀ 5ق /11م ابن ناقیای بغدادی (د 485ق /1092م) كتابی نگاشت و در آن به تشبیهات قرآن پرداخت و آن را الجمان فی تشبیهات القرآن نامید. وی در مقدمۀ كتاب خود به تعریف تشبیه و ابزارهای آن میپردازد، سپس كتاب را با تشبیهات وارد شده در سورۀ بقره میآغازد (ص 63، 64).
در همین سده شایسته است به دو اثر مهم عبدالقاهر جرجانی به نامهای دلائل الاعجاز و اسرارالبلاغه اشاره كنیم (نک : ه د، بلاغت). در دو اثر یاد شده واژههای بلاغت، فصاحت و بیان تقریباً به یك معنی به كار رفته است، زیرا ــ چنانكه در دلائل الاعجاز آمده ــ همۀ آنها ابزارهایی است كه به وسیلۀ آنها سخنگویان در سخن بر یكدیگر برتری مییابند (نک : ص 46). بنابراین، برخلاف آنچه برخی از معاصران پنداشتهاند (نک : رضا، «ز»)، عبدالقاهر نیز در جهت تقسیمبندیِ بلاغت به معانی و بیان كوششی نكرده است و كتاب اسرارالبلاغۀ او با مباحثی چون تجنیس، جناس و سجع آغاز شده كه از موضوعات علم بدیع است (نک : طبانه، البیان، 162؛ ه د، بلاغت). با این همه، دو اثرِ یاد شده ملاك و محور بسیاری از آثار بلاغیِ پس از خود قرار گرفت. ابن ابی اصبع(د654ق/1256م) در كتاب بدیع القرآن كه در زمرۀ پژوهشهای قرآنی در علم بیان است، به 100 فن از فنون بلاغی اشاره كرده كه تشبیه و حسن البیان از جملۀ آنهاست. وی حسن بیان را تولید معنی به بهترین و روشنترین شكل و ارائۀ آن به مخاطب میداند (ص 58، 204).
درخور یادآوری است كه اندیشۀ اعجاز قرآن و تبیین آن همواره در اذهان پژوهشگران بیان بوده، و قرآن كریم نمونۀ والای بیان به شمار میرفته است؛ از اینرو، كمتر اثری را در علم بیان مییابیم كه از اشاره به قرآن و نظم آن تهی باشد و باید گفت: پژوهشهای قرآنی در رشد تحقیقات بیانی سخت تأثیر داشته است (طبانه، همان، 47-50، 56).
در اواخر سدۀ 6 و اوایل سدۀ 7 ق ابن اثیر كتاب ارزشمند المثل السائر فی ادب الكاتب والشاعر را تألیف كرد. وی در مقدمۀ این كتاب اهمیت علم بیان را شرح داده، و جایگاه آن را در خلق آثار منظوم و منثور مانند اصول فقه برای احكام فقهی دانسته است. كتاب ابن اثیر مشتمل بر یك مقدمه در علم بیان، و دو مقاله در فروع این علم است كه عبارتند از صنایع لفظی و صنایع معنوی. گفتنی است كه ظهور ابن اثیر در عرصۀ ادب البته در زمانی بوده است كه دیگر مباحث بیانی از پختگی و تكامل نسبی برخوردار شده بودهاند، اما واژۀ بیان هنوز به معنای اختصاصی و نهایی خود دست نیافته بوده است. ابن اثیر موضوع علم بیان را فصاحت و بلاغت دانسته، و آن را «صناعت تألیف كلام منثور یا منظوم» تعریف كرده است. وی مباحث بیانی را برخاسته از ذوق و عقل میداند و معتقد است كه این علم چون نحو و لغت از راه استقرا و تقلید حاصل نمیشود (1 /35-40؛ نیز نک : طبانه، همان، 205-206). ابن اثیر اظهار میدارد كه همۀ آثار بیانی پیشینیان را مطالعه كرده است و از آن همه تنها موازنۀ آمدی و سرالفصاحۀ ابن سنان خفاجی را سودمند میداند (1 /35- 36).
در سدۀ 7 ق/13 م ابویعقوب یوسف بن ابی بكر سكاكی
(د 626ق/ 1229م) كتاب مفتاح العلوم را كه از برجستهترین آثار او به شمار میرود، نگاشت. وی كتاب خود را به 3 بخش اصلیِ صرف، نحو و معانی و بیان تقسیم كرد و علم بدیع را تابع آنها قرار داد. شهرت سكاكی و كتابش وابسته به همین بخش سوم است. سكاكی برخلاف دانشمندان پیش از خود كه از جهت زیبایی شناختی به این دانش نگریستهاند، با همان نگاهی كه به علومِ صرف، نحو و منطق داشته، به علم بیان پرداخته است (نک : ضیف، 287 بب ). او در تعریف علم بیان و بسیاری از مباحث دیگر از كتاب نهایةالایجاز فی درایة الاعجاز اثر فخرالدین رازی بهره جسته است. گفتنی است كه برخی تقسیمبندیهای گسترده و پیچیده در این كتاب سبب از میان رفتن زیباییِ موضوع مورد بحث شده است (مثلاً نک : ص 332- 355). اثر سكاكی را میتوان صورت نهاییِ علوم بلاغت دانست و نویسندگان معاصرِ او یا كسانی كه بعدها به تألیف در زمینۀ بلاغت دست زدند، تقسیمبندی وی را ملاك آثار خود قرار دادند.
عمدهترین مباحثی كه در علم بیان بدانها اشاره میشود، و سكاكی نیز به آنها پرداخته (ص 329 بب )، تشبیه، مجاز، استعاره و كنایه است:
تشبیه بیان مشاركت یك یا چند چیز با یك یا چند چیز دیگر در صفت یا صفات متعددی است به منظوری خاص. تشبیه اركانی دارد كه عبارت است از مشبه،مشبهٌبه،ادات تشبیه و وجهشبه. تشبیه به مرسل، مؤكد، مجمل، مفصل و بلیغ تقسیم میگردد. هرچه زاویۀ میان مشبه و مشبهٌبه بازتر باشد و ذهن برای یافتنِ صفت مشترك بررسی بیشتری كند، تشبیه از دیدگاه دانشمندان بلاغت بلیغتر خواهد بود (نک : ه د، تشبیه).
مجاز بر دو نوع است: مجاز لغوی و مجاز عقلی. مجاز لغوی آن است كه در غیرمعنای حقیقی خود به كار رفته باشد. البته در اینجا قرینهای وجود دارد (اصطلاحاً: قرینۀ صارفه) كه شنونده را از معنای حقیقی باز میدارد و به معنای غیرحقیقی رهنمون میشود. علاوه بر قرینه در مجاز وجود یك مناسبت و پیوستگی (علاقه) میان دو معنای حقیقی و مجازی ضرورت دارد. مجاز عقلی نیز یك رابطۀ اسنادی غیرحقیقی را گویند كه توسط یك قرینه شناخته میشود (سكاكی، 357، 362، 393؛ نیز نک : ه د، مجاز).
استعاره مجازی است كه مناسبت و پیوستگی میان معنای اصلی و غیراصلی در آن مشابهت باشد. بنابراین، استعاره نوعی مجاز لغوی بر مبنای تشبیه است كه یكی از دو طرف تشبیه (مشبه یا مشبهٌبه)، ابزار تشبیه، و وجه شبه در آن حذف شده، و علاقۀ آن پیوسته مشابهت باشد. در این اسلوبِ بیانی مشبه مستعارٌله، مشبهٌبه مستعارٌمنه و وجه شبه جامع نامیده شده است. به عنوان نمونه هنگامی كه میگوییم: رأیت بحراً یخطب، واژۀ بحر در معنای اصلیِ خود به كار نرفته است. علاقه گستردگی دانش خطیب و پهناوری دریا و قرینه نیز واژۀ یخطب است. خطیب مستعارٌله و بحر مستعارٌمنه است. استعاره انواع گوناگونی دارد كه عبارت است از تصریحیه، مكنیه، اصلیه، تبعیه، مرشحه، مجرده، مطلقه و تمثیلیه (سكاكی، 369-374؛ نیز نک : ذیل، استعاره). این نكته گفتنی است كه اگر در مجاز علاقۀ مشابهت نباشد، مجاز را مرسل مینامند، مانند به كار بردن واژههای «ید» و «ایدی» به معنای نعمت به این اعتبار كه عموماً صدور نعمت با دست صورت میپذیرد (طبانه، علم، 152-153).
كنایه نیز لفظی است كه به بیان در میآید، اما معنی اصلی آن موردنظر نیست، بلكه مراد لازمۀ معنای آن است، اما معنای اصلی را نیز میتوان اراده كرد و تفاوتش با مجاز در همین نكته است؛ چه، در مجاز ارادۀ معنای اصلی جایز نیست (سكاكی، 359، 402)، مانند اینكه به شخصی بگوییم: كثیرالرماد و مرادمان بخشندگی او باشد.
پژوهشهای بلاغی با سكاكی پایان میپذیرد و به شرح و تلخیص محدود میگردد. برخی از مهمترین آنها از این قرار است: 1. المصباح فی علوم المعانی و البیان والبدیع، اثر بدرالدین بن مالك (د 686ق/1287م)، كه در حقیقت تلخیص بخش سوم كتاب مفتاح است. 2. تلخیص المفتاح خطیب قزوینی (د 739ق/1338م)، این اثر كه خلاصهای دقیق و روشن از المفتاح است، اقبال خوبی یافت و شروح متعددی بر آن نگاشته شد؛ كهنترین این شرحها عروس الافراح فی شرح تلخیص المفتاح اثر سبكی (د 773 ق/ 1371 م) است. تفتازانی (د 791 ق/ 1389 م) نیز دو شرح بر این كتاب نوشت: یكی طولانی كه مطول خوانده شد و دیگری كوتاه كه مختصر نام گرفت (ضیف، 315، 335، 352، 355). شرحهای تفتازانی بر تلخیص در زمرۀ مهمترین شروح قرار دارد و در بیشتر مجامع علمی به عنوان كتاب درسی برگزیده میشود.
مآخذ
آمدی، حسن، الموازنة، به كوشش محمد محییالدین عبدالحمید، 1363ق / 1944 م؛ ابن ابی اصبع، عبدالعظیم، بدیع القرآن، به كوشش حفنی محمد شرف، قاهره، دارالنهضه؛ ابن اثیر، نصرالله، المثل السائر، به كوشش احمد حوفی و بدوی طبانه، قاهره، 1379 ق / 1959 م؛ ابن رشیق، حسن، العمدة، به كوشش محمد محییالدین عبدالحمید، بیروت، 1401 ق /1981 م؛ ابن سنان خفاجی، عبدالله، سرالفصاحة، به كوشش عبدالمتعال صعیدی، قاهره، 1372 ق /1953 م؛ ابن فارس، احمد، الصاحبی، به كوشش مصطفى شویمی، بیروت، 1382ق /1963م؛ ابن قتیبه، عبدالله، تأویل مشكل القرآن، به كوشش احمد صقر، قاهره، 1393ق /1973م؛ ابن ناقیا، عبدالله، الجمان فی تشبیهات القرآن، به كوشش مصطفى صافی جوینی، اسكندریه، المعارف؛ ابن وهب، اسحاق، البرهان فی وجوه البیان، به كوشش حفنی محمد شرف، قاهره، 1389ق /1969م؛ ثعلب، احمد، قواعد الشعر، به كوشش محمد عبدالمنعم خفاجی، قاهره، 1367ق / 1948م؛ جاحظ، عمرو، البیان و التبیین، به كوشش عبدالسلام محمد هارون، قاهره، 1367ق /1948م؛ جرجانی، عبدالقاهر، دلائل الاعجاز، به كوشش محمد رشید رضا، بیروت، 1415ق /1994م؛ جرجانی، علی، الوساطة بین المتنبی و خصومه، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم و علی محمد بجاوی، بیروت، 1386ق /1966م؛ خطیب قزوینی، محمد، الایضاح فی علوم البلاغة، به كوشش محمد عبدالمنعم خفاجی، بیروت، 1405ق /1985م؛ رضا، محمد رشید، مقدمه بر اسرارالبلاغۀ عبدالقاهر جرجانی، بیروت، 1409ق /1988م؛ سكاكی، یوسف، مفتاح العلوم، به كوشش نعیم زرزور، بیروت، 1403ق /1983م؛ ضیف، شوقی، البلاغة، تطور و تاریخ، قاهره، 1965 م؛ طبانه، بدوی، البیان العربی، بیروت، 1406 ق /1986 م؛ همو، علم البیان، بیروت، دارالثقافه؛ قرآن كریم؛مبرد، محمد، الكامل، به كوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1376 ق؛ هاشمی، احمد، جواهرالبلاغة، قاهره، 1379ق؛ نیز: EI2.
بابك فرزانه