بیات
بَیات، نام یكی از قبیلههای مهم بیست و دوگانه یا بیست و چهارگانۀ قوم ترك زبان اغوز (نک : كاشغری، 1 /56؛ رشیدالدین، 1 /42، 58) كه گاه در منابع مطابق تلفظ تركی آن، به صورت «بایات» ضبط شده است.
1. 2. - 3. - 4. - 5. 6. 7. 8.
واژهشناسی
اشتقاق و معنای واژۀ بیات كم و بیش مبهم است. در زبان تركی واژۀ كم بسامدی به صورت بایات وجود دارد كه به معنای خدا، و مترادف تنگری و اوغان در آن زبان است. ارتباط این واژه با نام قبیلۀ بیات (اگر چه به كلی مردود نیست) سخت بعید مینماید (كلاوسن، «فرهنگ ... »، 385؛ دورفر، II /379). خواجه رشیدالدین نام قبیلۀ بایات را به معنای با دولت و پرنعمت میداند (همانجا). اگر نظر وی را صائب بدانیم، به ناچار باید بپذیریم كه آن نام از واژۀ بای تركی (نک : ه د، بیگلربیگی، ذیل معنای بیگ) به معنای دارا و توانگر مشتق شده كه در آن زبان گاه به معنای اشرافی و به ندرت به معنای شوهر نیز به كار رفته است (كاشغری، III /158؛ جعفر اوغلو، 236؛ دورفر، II /259؛ كلاوسن، همان، 384). بای تركی به زبان مغولی نیز راه یافته، و در این زبان به صورت بایان (توانگر، توانگری، خوشبختی) در آمده است (لسینگ، 76؛ دورفر، همانجا). در این صورت بایات (بیات) میتوانـد جمع بـای تركی و بایان مغولی باشد؛ زیرا ـ د (= ـ ت، در نقل به فارسی و تركی) در زبان مغولی یكی از چند نشانۀ جمع است (گرونبگ، 20) و هنگام كاربرد این نشانه، واپسین صامت واژۀ مفرد افكنده میشود و گاه بدون قاعدهای خاص به جای آن ـ چود به كار میرود، اما درگذشته بهجای ـ چود، ـ اود به كار میرفت؛ از آن رو، اگر چه اینك جمع بایان در آن زبان بایاچود است، اما در تاریخ سری مغول به صورت بایا اود آمده است (لسینگ، همانجا). در جامع التواریخ (نک : رشیدالدین، 1 /179) نیز از قبیلهای مغول به نام بایا اوت یاد شده است كه از آغاز كار همراه چنگیزخان بودهاند.
هر 3 نشانۀ جمع در زبان مغولی (ـ نار، ـ س، ـ د یا ـ چود) از زبانهای بیگانه و به احتمال بیشتر از زبان تركی وارد شده است. ـ ت، ـ ث به عنوان نشانۀ جمع نخست در زبان سغدی به كار میرفته (گرشویچ، 188، 187؛ قریب، 218، 389)، و در زبان خوارزمی نیز به صورت ـ ثی و ـ د و ـ ث كاربرد داشته است (گرشویچ، همانجا) و میدانیم كه مغولان آنچنان رابطهای با سغدیان نداشتهاند، تا ابزارهایی دستوری از زبان آنان برگیرند و برعكس زبان مغولی انباشته از واژگان و ابزارهای دستوری زبان تركی است (كلاوسن، «مطالعات ... »، 37). بنابراین، آن نشانۀ جمع بیگمان نخست از سغدی به تركی و سپس از تركی به مغولی راه یافته، و نیز «بایان» در یكی از زبانهای تركی
ناشناخته و به احتمال قوی یك زبان تركی گروه «ل / ر» وجود داشته كه به همین گونه وارد زبان مغولی شده است.
تاریخ
از تاریخ، زیستگاه و چگونگی حیات اجتماعی و اقتصادی بیاتهای پیش از اسلام آگاهی چندانی در دست نیست، تنها میتوان پذیرفت كه آنان در عصر توركوها = كوك تركها (سدۀ 6- 8 م) در جمع اغوز (ه م) ها در بخشهایی از مغولستان میزیستهاند (اُرقون، 22, 64, 168, 471). در منابع عصر سلجوقی، بهویژه در روزگار افول دولت آنان ــ كه امیران و اتابكان وابسته به قبیلههای گوناگون ترك و اغوز و جز آنها تكاپویی داشتند ــ نامی از بیات در میان نیست و به احتمال بسیار آنان نه همراه سلجوقیان، بلكه همراه سپاه مغول با چنگیزخان یا هولاكوخان و یا پس از آن در عهد ایلخانیان به ایران و به آناتولی كوچ كردهاند. اگر چه فخر خوارزمی در تاریخ خود (603ق) از آن قبیله یاد كرده (نک : ص 47)، اما بیگمان مؤلف از منابع مكتوب پیشین یا روایات شفاهی مسافران یا كسان دیگر سود برده است.
فاروق سومر به استناد دو منبع دیگر كوشیده است تا نشانی از آنان در سدۀ 6 و 7ق در ایران و عراق به دست دهد ( اغوزلار، 222): نخست ابن اثیر از كارگزاری به نام سنقر بیاتی یاد كرده است كه در 513 ق / 1119 م نایب آق سنقر بخاری در بصره بود (10 / 559)؛ اما سومر خود در اصالت انتساب او به قبیلۀ بیات تردید كرده است، زیرا برخلاف معمول نسبت تركمنی او قید نشده است. در حالی كه ممكن است این نسبت بیاتی باشد؛ حتى اگر نسبت بیاتی هم درست باشد، حضور یك تن را نمیتوان نشانۀ حضور قبیلهای تلقی كرد. دومین منبع سومر، تاریخ گزیدۀ حمدالله مستوفی است. سومر آورده است كه مستوفی از قلعۀ بیات یاد كرده كه حاكم آن قلعه یك تن ترك بوده است. اما این نقل نادرست است و حمدالله مستوفی تنها از ولایت بیات در مرز لرستان و عراق، و فرمانروای آن به نام بیات ترك یا بیك ترك یاد كرده است ( تاریخ ... ، چ براون، 549، چ نوایی، 553). پیش و پس از او نیز از این ولایت نام بردهاند (مثلاً جوینی، 3 /483؛ رشیدالدین، 2 /1008؛ نیز نک : حمدالله، نزهة ... ، 39؛ حافظ ابرو، 1 /285؛ روملو، 435؛ قس: دبیرسیاقی، 41، حاشیۀ 4: بیان؛ برای ولایت بیان، نک : ابن خردادبه، 194؛ اصطخری، 88- 89؛ ابن حوقل، 232). بنابراین، هیچ دلیلی در دست نیست كه نشان دهد قبیلۀ بیات پیش از سدۀ 9 ق در جهان اسلام شناخته شده باشد.
مقریزی دو تن از امیران تركمان را «التراكمین البیاضیة و الاینالیة» خوانده است. این بیاض، یقیناً ضبط نادرست «بیات» است؛ زیرا خود وی ادامه داده است كه آن دو امیر از دو طایفۀ اُجقیه (= اوچ اوق) و بزقیه (= بوزاوق) بودند. در حوادث سال 809 ق /1406 م نیز از هر دو قبیلۀ اینالو و بیات تركمان در شهر آمِد یاد شده است (مقریزی، 6 /118، 181، 184، نیز برای دیگر اشارات به بیات، نک : 219، 296، 478؛ ابوبكر طهرانی، 60).
در قلمرو پیوسته در حال دگرگونی آق قویونلوها نیز نشانی از بیاتها در دست است. آوردهاند كه جمعی از آنان (كه بیاضی و بیات خوانده شدهاند) در قراچه داغ (ارسباران) میزیستند و در 861 ق /1457 م در جنگ میان قراقویونلوها و آق قویونلوها شركت داشتند (همو، 263، 265، 273؛ سومر، اغوزلار، 225).
از اسناد مالیاتی دولت عثمانی در سدۀ 10ق /16م چنین برمیآید كه گروهی از بیاتها در آناتولی مركزی و غربی سكنا داشتند و در آن منابع از 42جایگاه منسوب به آنان یاد شده كه بیشتر آن نامها تا روزگار ما بازمانده است. به رغم فرض فاروق سومر از نقش احتمالی آنان در فتح آناتولی، آغاز و پیشینۀ حضور آنان در آن سرزمین دانسته نیست، و با توجه به اینكه در منابع عصر سلجوقیان آسیای صغیر نامی از آنان نیامده است، گمان میرود بیاتهای آناتولی در روزگاری متأخرتر و شاید از شمال سوریه بدانجا مهاجرت كرده باشند (قس: همان، 222-225). بر حسب دفترهای مالیاتی، در سدۀ 10 ق طوایف متعدد وابسته به قبیلۀ بیات در قلمرو عثمانی در حلب، طرابلس، مرعش، آنكارا، كركوك و بوزوق ساكن بوده، و گروهی از جنگجویان بیات در حملۀ عثمانی به وین در 1101ق /1690م شركت داشتهاند (همو، «بایاتلار»، 376-377, 391-398). نام چند تن از امرای برجستۀ بیات در قلمرو عثمانی نیز كه در حوادث سدههای 11 و 12ق /17 و 18م نقش داشتهاند، در منابع آمده است (IA, IX /543؛ منجم، 290، 296).
قبیلههای تركمن در تشكیل دولت صفوی نقش آشكار داشتند و بیشترین سپاه قزلباش را تشكیل میدادند و لقب شاملو (= شامی) و روملوی (= رومی) آنان بیانگر آن است كه آنها به روزگار صفویان از شام و آناتولی به ایران كوچیدهاند. به عقیدۀ فاروق سومر كه این پدیده را به خوبی بررسی كرده است (نک : ص 130)، گروهی از بیاتها نیز در زمرۀ این كوچندگان بودهاند. لقب «شاملو»ی برخی از سرداران بیات دولت صفوی مؤید این نظر اوست (منجم، 325)؛ ولی بیاتهایی كه از آناتولی و شام به ایران آمدند، به طور مطلق بیات خوانده شدهاند، نه آق (= سفید) یا اوز (= خاص) بیات كه سومر مدعی آن است («بایاتلار»، 384, 386، اغوز لار، 234)؛ افزون بر آنكه این بیاتها در بخشهای گوناگون قلمرو صفویان پراكنده بودند، اما كانون و زیستگاه ویژهای نیز داشتند كه در برخی منابع «الوس بیات» خوانده شده است و آن منطقۀ كزاز، كرهرود و انجدان در نزدیكی همدان بود، اما حضور آنان در بروجرد نیز تأیید شده است (اسكندر بیك، 1 /302، 2 /741؛ افوشتهای، 38، 39، 488، 489؛ حسینی، 158؛ واله، 500).
نقش طوایف بیات و امرای برجستۀ آنها در تاریخ عصر صفوی قابل توجه است. برخی از اینان در اوایل عصر صفوی در جنگهای ایران و عثمانی یا برخی نزاعهای داخلی بر سر تاج و تخت، سهم عمدهای داشتند و مناصب و امارتهای بزرگ مییافتند (مثلاً نک : روملو، 463، 496، 621؛ قاضی احمد، 1 /355، 377، 2 /617، 621، 627؛ اسكندربیك، 1 /218، 320، 2 /686؛ افوشتهای، 38، 39؛ حسینی، 55).
در 1002ق كه عبدالمؤمن خان ازبك به خراسان لشكر كشید، اغورلوسلطان از امرای شاه عباس به بروجرد رفت تا سپاه بیات را گرد آورد و به شاه بپیوندد؛ ولی شاهوردی خان، حاكم لرستان كه از دیرباز خود وی و بیاتها را غارت و آزار میكرد، او را به قتل رساند. شاه كه سخت خشمناك شده بود، به پیگیری موضوع و تنبیه شاهوردی برخاست (اسكندر بیك، 2 /741؛ افوشتهای، 488؛ حسینی 158؛ شاملو، 1 /183). این امر در روزگاری كه خراسان در معرض تاخت و تاز ازبكان بود، نشانۀ اهمیت و اعتبار بیاتها در نظر شاه عباس به شمار میآید.
شاه عباس پس از اغورلو سلطان برادر وی شاه قلی سلطان را به سركردگی قبیلۀ بیات گمارد و بیاتها را به سبب ناپایداری در برابر شاهوردی سرزنش كرد (اسكندربیك، 2 /743). شاه قلی سلطان بیات پس از آن به مثابۀ سرداری شایسته و جنگاور در ركاب و در خدمت شاه عباس بود و در بسیاری از پیكارها شركت مؤثر داشت (همو، 2 /912، 1203، 1808؛ منجم، 192، 282، 285، 296، 323، نیز دربارۀ دیگر امرای بزرگ بیات، نک : 294-296، 325، 379-380).
گروه دوم از بیاتهای ایران بیاتهای خراساناند كه قرابیات خوانده شدهاند و آنان از اویماقات (قبیلههای) جغتایی به شمار میآمدهاند (اسكندربیك، 1 /456، 2 /693، 1364). به سبب این انتساب گمان میرود كه آنان از ماوراءالنهر به خراسان درآمده باشند و دانسته نیست كه آیا با بیاتهای اغوز خویشاوندی و مناسبت داشتهاند، یا آنكه در زمرۀ بایائوت یا بیات قورولاس مغول بودهاند (رشیدالدین، 1 / 179، 254).
در 906 ق /1500 م كه شیبك خان ازبك به سمرقند و بخارا تاخت و آن دو شهر را گشود، حكومت بخارا را به امیری به نام محمد صالح بیات سپرد؛ به احتمال زیاد این محمد صالح از بیاتهای جغتای (ماوراء النهر) بوده است (روملو، 70).
قرا بیاتهای ایران كه در پیرامون مشهد، نیشابور و بلوك معدن میزیستند، ظاهراً از 991 ق /1583 م به صفویان پیوسته بودند و با ازبكان ورارودی سرستیزداشتند. در 1000 ق كه عبدالمؤمن خان ازبك با لشكر فراوان به سوی خراسان پیشروی كرد، پس از تصرف مشهد لشكری بر سر ایل بیات گسیل داشت. ریش سفیدان بیات چارهای جز اطاعت نیافتند و در رادكان نزد خان ازبك رفتند. اما او به سبب كینۀ دیرینه به كشتار آنان فرمان داد و محمود سلطان پسر باباالیاس، سركردۀ بیاتها و بزرگان دیگر آن قبیله به قتل رسیدند و بازماندگانشان غارت شدند و آواره گردیدند. میرزا محمد سلطان برادر محمود سلطان به درگاه شاه عباس پناه برد؛ شاه جای برادر بدو سپرد و بیاتها را از مالیات و تكالیف دیوانی معاف كرد (اسكندر بیك، 2 /694). یورش مجدد ازبكان در 1004 ق به اسفراین كه در دست بیاتها بود، نتیجهای نداشت (همو، 2 /802-806). محمد سلطان بعدها به حكومت سبزوار، و در 1007ق به حكومت نیشابور گمارده شد. وی در 1009ق /1600م به هنگام لشكركشی شاه عباس به نسا، ابیورد و مرو حضور داشت و همراه امیران دیگر مأمور تسخیر مرو شد. وی در 1019ق /1610م درگذشت و خویشاوند او بیرام علی سلطان به امارت ایل بیات و حكومت نیشابور گمارده شد (همو، 2 /805، 910، 1364).
در روزگار شاه عباس، طهماسب قلی سلطان، پسر محمد سلطان حاكم شوشتر و دزفول و خوزستان بود (همو 3 / 1809) و احتمالاً هموست كه در 1017 ق با بختیاریان سركش جنگید؛ جلالالدین منجم (ص 357) به اشتباه او را محمد سلطان بیات نامیده است. در 1026ق بار دیگر ازبكان به سوی خراسان سرازیر شدند و به همگان و از جمله بیاتها آسیب بسیار رساندند (اسكندربیك، 3 /1531).
گروهی از بیاتها كه در قندهار میزیستند، در 1002ق سركردگی آنان برعهدۀ محمد بیك بیات بود كه سمت للگی مظفر حسین میرزا، پسر سلطان حسین میرزا، برادرزادۀ شاه طهماسب را نیز داشت. پس از مرگ او جنگاوران بیات در خدمت مظفر حسین میرزا باقی ماندند و بر ضد رستم میرزا حاكم زمین داور (ایالتی در افغانستان) تكاپویی كردند، اما كاری از پیش نبردند و بیشتر آنان كشته شدند (همو، 2 /755-764).
با توجه به دقتی كه اسكندربیك منشی در تفكیك بیات و قرابیات به كار میبرد، گمان میرود اینان كه تنها بیات نامیده شدهاند، از بیاتهای اغوز كزاز و كرهرود بودهاند. در روزگار شاه عباس گروهی از بیاتهای سپاهی در دربند و شابران شیروان مقیم بودند و فرخ سلطان، حاكم آن ولایات و سركردۀ آنان بود (همو، 3 /1812). شاید به همان سبب یكی از دروازههای دربند «بیات قاپی» نامیده میشد (باكیخانف، 51؛ مینورسكی، 88). بیاتها عموماً در عصر افشاری و زندیه به عنوان سپاهی نقش نمایان و تعیین كننده داشتند (محمدكاظم، 1 /81، 106، 109، 340؛ استرابادی 150، 193؛ ابوالحسن مستوفی، 634؛ ابوالحسن گلستانه، 66، 173، 180، 361).
یكی از تیرههای دوازده گانۀ قاجارها شام بیاتی نام داشت (شیبانی، 37). در عهد ناصرالدین شاه حاكم نیشابور، تنی از قبیلۀ بیات بود (همو، 89) و حاجی میرزا آقاسی، صدراعظم محمد شاه قاجار هم به قبیلۀ بیات منسوب است (اعتماد السلطنه، 152).
در روزگار معاصر بیاتها در میان قشقاییان فارس، كلات خراسان و خمسۀ زنجان شناخته، و شاخصاند (قهرمانی، 448؛ كرزن، I /139؛ ایلات ... ، 10؛ كیهان، 2 /80، 86، 375) و در روزگاری نه چندان دور خانوادۀ بیات از مالكان بزرگ اراك به شمار میآمدند (لمتن، 268). هم اكنون 18 آبادی در اورمیه، میانه، دشت میشان، درگز، اراك، بروجرد، ملایر، هشترود، زنجان، گنبد كاووس و دزفول وجود دارد كه از قبیلۀ بیات نام گرفتهاند (پاپلی، 114). گذشته از نامهای متعدد در تركیه و ایران، در جمهوری آذربایجان 5 و در جمهوری تركمنستان 4 و در جمهوری ازبكستان یك نام جغرافیایی منسوب به بیاتها، و در جنوب بغداد نیز روستای كوچكی به نام بیات وجود دارد ( ایرانیكا، III /882).
بجز جنگاوران و امیران و حاكمان، حكیم و شاعر و نویسندگانی نیز از میان بیاتها برخاستهاند؛ از جمله به روایت رشیدالدین فضلالله دده قورقوت (= قورقود)، حكیم و قصهگوی افسانهای اغوزان از آن قبیله بوده است (نسخۀ خطی، 397). گفتهاند كه مولانا محمد بن سلیمان فضولی بغدادی، شاعر معروف از قبیلۀ بیات بود و همراه ابراهیم خان (موصللو)، سردار صفوی به بغداد رفت و آنگاه در حله وطن گزید (صادقی افشار، 102، 103؛ IA, IV /686). بیگمان فضولی از بیاتهای همدان بوده است و تردید فاروق سومر در باب روایت صادقی و نسبت دادن او به بیاتهای عراقی اعتباری ندارد. به گزارش خود وی به نقل از سفرنامۀ محمد بن احمد منشی بغدادی، گروهی از بیاتها همراه داوود پاشا، والی عثمانی بغداد در قرن 13ق /19م به عراق رفتند. این گروه به احتمال قریب به یقین نخستین بیاتهای وارد شده به عراق هستند و پیش از آن خبری از حضور گروهی آنان در بغداد و عراق در دست نیست («بایاتلار»، 374). حسن بن محمود هم كه تألیفی دربارۀ نیاكان پادشاهان عثمانی دارد، از قبیلۀ بیات بوده است (همانجا).
مآخذ
ابن اثیر، الكامل؛ ابنحوقل، محمد، صورة الارض، به كوشش كرامرس، لیدن، 1939م؛ ابن خردادبه، عبیدالله، المسالك و الممالك، به كوشش دخویه، لیدن، 1306ق /1889م؛ ابوبكر طهرانی، دیار بكریه، به كوشش نجاتی لوغال و فاروق سومر، تهران، 1356ش؛ ابوالحسن گلستانه، مجمل التواریخ، به كوشش مدرس رضوی، تهران، 1341ش؛ ابوالحسن مستوفی، گلشن مراد، به كوشش غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، 1369ش؛ استرابادی، محمد مهدی، جهانگشای نادری، به كوشش عبدالله انوار، تهران، 1341ش؛ اسكندربیك منشی، عالمآرای عباسی، به كوشش محمد اسماعیل رضوانی، تهران، 1377ش؛ اصطخری، ابراهیم، مسالك الممالك، به كوشش دخویه لیدن، 1927م؛ اعتمادالسلطنه، محمد حسن، صدر التواریخ، به كوشش محمد مشیری، تهران، 1357ش؛ افوشتهای، محمود، نقاوة الآثار، به كوشش احسان اشراقی، تهران، 1373 ش؛ ایلات و عشایر، تهران، 1362 ش؛ باكیخانف، عباسقلی آقا، گلستان ارم، به كوشش عبدالكریم علی زاده و دیگران، باكو، 1970 م؛ پاپلی یزدی، محمدحسین، فرهنگ آبادیها و مكانهای مذهبی كشور، مشهد، 1367 ش؛ جوینی، عطاملك، تاریخ جهانگشای، به كوشش محمد قزوینی، تهران، 1367ش؛ حافظ ابرو، عبدالله، زبدة التواریخ، به كوشش كمال حاج سید جوادی، تهران، 1380ش؛ حسینی استرابادی، حسن، از شیخ صفی تا شاه صفی ( تاریخسلطانی)،به كوشش احسان اشراقی، تهران، 1364ش؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به كوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1364ش؛ همو، همان، به كوشش ادوارد براون، لندن، 1910م؛ همو، نزهة القلوب، به كوشش لسترنج، تهران، 1362ش؛ دبیرسیاقی، محمد، حاشیه بر نزهة القلوب، حمدالله مستوفی، تهران، 1336ش؛ رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، به كوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، 1373ش؛ همو، همان، نسخۀ خطی شم 1606 /ف كتابخانۀ ملی ایران؛ روملو، حسن، احسن التواریخ، به كوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1357ش؛ سومر، فاروق، نقش تركان آناطولی در تشكیل و توسعۀ دولت صفوی، ترجمۀ احسان اشراقی و محمد تقی امامی، تهران، 1371ش؛ شاملو، ولی قلی، قصص الخاقانی، به كوشش حسن سادات ناصری، تهران، 1371ش؛ شیبانی، ابراهیم، منتخب التواریخ، تهران، 1366ش؛ صادقی افشار، صادق، تذكرۀ مجمع الخواص، ترجمۀ عبدالرسول خیامپور، تبریز، 1327ش؛ فخر خوارزمی، مبارك شاه، تاریخ، به كوشش ا. دنیسن راس، لندن، 1927م؛ قاضی احمدقمی، خلاصۀ التواریخ، به كوشش احسان اشراقی، تهران، 1359ش؛ قریب، بدرالزمان، فرهنگ سغدی، تهران، 1374ش؛ قهرمانی ابیوردی، مظفر، تاریخ وقایع عشایری فارس، تهران، 1373ش؛ كاشغری، محمود، دیوان لغات الترك، استانبول، 1333ق؛ كیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1311ش؛ محمد كاظم، عالم آرای نادری، به كوشش محمد امین ریاحی، تهران، 1364ش؛ مقریزی، احمد، السلوك، به كوشش عبدالقادر عطا، بیروت، 1997م؛ منجم، جلالالدین، تاریخ عباسی، به كوشش سیف الله وحیدنیا، تهران، 1366ش؛ واله، محمد یوسف، خلدبرین، به كوشش هاشم محدث، تهران، 1372ش؛ نیز: