بکتوزون
بَكْتوزون، یا بِگْتوزون، سپهسالار خراسان و از امیران ترك در پایان روزگار سامانیان (اواخر سدۀ 4ق / 10م). بكتوزون نامی تركی و مركب از دو جزء بَك / بِگ (نک : ه د، بِگ، بیگلربیگی) و توزون / توذون است كه جزء دوم آن در تركی كهن، لقبی دیوانی بوده است (كلاوسن، 457,322؛ بازورث، 147؛ قس: كاشغری، 3 / 128).
بكتوزون ملقب به سنانالدوله و معروف به حاجب بوده است (بیرونی، 134؛ عتبی، 93، 127، 157؛ رشیدالدین، 2(4) / 88)، و كنیۀ او را ابوالفوارس آوردهاند (نك : بیرونی، همانجا). فعالیت سیاسی و نظامی وی در خدمت آلبویه آغاز شد. چون معزالدولۀ بویهی در جمادیالآخر 353 / ژوئن 964، موصل را گرفت و ناصرالدولۀ حَمدانی (حك 317-356ق / 929-967م) را از آنجا براند، بكتوزون و شماری از تركان و دیلمیان را برای حفاظت از موصل بر آنجا گماشت؛ اما چندی بعد ناصرالدوله موصل را باز پس گرفت و بسیاری از سپاهیان معزالدوله، از جمله بكتوزون را اسیر كرد. سرانجام، میان دو طرف صلح افتاد و بكتوزون به بغداد بازگشت (ابوعلی مسكویه، 2 / 203-207؛ ابن اثیر، 8 / 553-554).
پس از این وقایع، تا بیش از 30 سال بعد كه از حضور بكتوزون در دربار سامانیان سخن به میان میآید، ظاهراً در منابع تاریخی خبری از وی در دست نیست. تنها آگاهی ما از سرگذشت بكتوزون در این دوره، از سیرالملوك (سیاستنامه) به دست میآید كه آورده است: در روزگار فرمانروایی منصور ابن نوح بن نصر (منصور اول) سامانی (حك 350-366ق / 961-977م)، بكتوزون از امیران مقیم درگاه به شمار میرفت كه غلامان زیردست او بودند (نظامالملك، 299، 300). برپایۀ همین روایت، چون در اواخر فرمانروایی منصور، دعوت باطنیان (اسماعیلیان) در خراسان و ماوراءالنهر گسترش یافت و بسیاری از بزرگان دربار و دولت سامانی باطنی شدند و در نهان قصد شورش كردند، نزد منصور اول به بدگویی از مخالفان خود پرداختند؛ تا آنجا كه به فرمان امیر سامانی، ابوعلی بلعمی و بكتوزون را دستگیر و زندانی كردند. سرانجام، چون شورش باطنیان آشكار شد، منصور سامانی، بلعمی و بكتوزون را آزاد ساخت و به یاری ایشان، دشمنان خویش را سركوب كرد (برای تفصیل، نک : همو، 299-304). با وجود این، نظامالملك نیز از چگونگی پیوستن بكتوزون به سامانیان اطلاعی به دست نمیدهد.
هنگامیكه فایق به تشویق نوح بن منصور (نوح دوم) سامانی (حك 366-387ق / 977-997م) با ابوعلی سیمجور درافتاد و شكست یافت، به مرو رود گریخت و مدتی بعد، بدون اجازه و اطلاع دربار سامانی، با سپاهی آراسته روی به بخارا نهاد. نوح كه هراسان شده بود، بكتوزون را به سوی وی فرستاد. فایق نیز در 386ق، به آن سوی جیحون، نزد تركان قَراخانی گریخت (عتبی، 93، 127؛ گردیزی، 168؛ رشیدالدین، 2 (4) / 43-47؛ بارتولد، 262-263).
چون نوح بن منصور درگذشت (رجب 387 / ژوئیۀ 997)، پسرش منصوربن نوح (منصور دوم) سامانی (حك 387-389ق / 997-999م) به قدرت رسید؛ اما اوضاع حكومت سامانی به شدت آشفته بود و منصور نیز زمام امور را به عهدۀ بَرغشی (ه م) و فایق گذارد. چندی بعد، امیر ایلك خان قراخانی به تحریك ابومنصور اسفیجابی به سوی سمرقند راند و فایق را نزد خود خواند. امیر سامانی از بخارا گریخت و فایق كه تختگاه را تصرف كرده بود، در ظاهر وفاداری خود را به سامانیان اعلام، و منصوربن نوح را به بخارا دعوت كرد. درواقع، امور حكومتی به دست فایق افتاد و بكتوزون بهعنوان سپهسالار خراسان به نیشابور رفت. با استقرار بكتوزون در خراسان، امور آن ولایت نظم و ترتیب یافت (عتبی، 155-157؛ گردیزی، 171-172؛ رشیدالدین، 2(4) / 87- 88؛ ابن اثیر، 9 / 129-130؛ بارتولد، 264-265).
از آنجا كه میان بكتوزون و فایق دشمنی قدیم بود، منصوربن نوح برای جلوگیری از بروز جنگ داخلی، تلاش كرد این دو را آشتی دهد. با وجود این، فایق كه از افزایش قدرت بكتوزون به وحشت افتاده بود، سرانجام، ابوالقاسم سیمجور ــ برادرابوعلی ــ حاكم قُهستان را به جنگ با بكتوزون برانگیخت؛ اما در نبردی كه نزدیك نیشابور روی داد، بكتوزون پیروز شد (ربیعالاول 388 / مارس 998). وی دشمن شكست خورده را دنبال كرد، اما سرانجام، میان دو طرف صلح افتاد (رجب 388) و ابوالقاسم سیمجور به قهستان رفت و بكتوزون به نیشابور بازگشت (عتبی، 157- 158، 165- 168؛ گردیزی، 172؛ رشیدالدین، 2(4) / 89، 94-96؛ ابن اثیر، 9 / 138؛ بارتولد، 265).
در این ایام، محمود غزنوی از امیر سامانی، حكومت سراسر خراسان را طلب كرد. منصوربن نوح امارت بلخ، هرات، تِرمِذ و بُست را به امیر غزنوی داد، اما از واگذاردن نیشابور به وی كه نتیجۀ آن بركناری بكتوزون بود، خودداری كرد. بنابراین، محمود در 388ق روی به نیشابور نهاد. بكتوزون كه در خود تاب مقاومت نمیدید، از آنجا گریخت و نیشابور به دست امیر محمود افتاد (عتبی، 169-172؛ منهاج، 1 / 215؛ فرشته، 1 / 23؛ ابن اثیر، 9 / 139؛ ناظم، 42-43). امیر سامانی كه امید داشت بتواند كار را به صلح پایان بخشد (بیهقی، 640)، به همراه فایق از بخارا به جانب خراسان حركت كرد. بكتوزون در سرخس به امیر منصور پیوست و چون دریافت كه وی قصد سازش با محمود غزنوی دارد، فایق را با خود هم رأی ساخت و این دو به اتفاق یكدیگر در صفر 389 / فوریۀ 999 منصوربن نوح را دستگیر كردند، چشمانش را میل كشیدند و سپس برادر كم سالش عبدالملك بن نوح (عبدالملك دوم) سامانی را بر تخت نشاندند (عتبی، 172-173؛ صابی، 342؛ بیهقی، 640-641؛ منهاج، همانجا؛ رشیدالدین، 2(4) / 98-100؛ ابن اثیر، 9 / 145؛ بازورث، 136، به نقل از ابن بابه). از روایت بیهقی پیداست كه محمود غزنوی، عامل اصلی عزل منصوربن نوح را بكتوزون میدانسته است (ص 641؛ نیز نک : نرشخی، 137؛ عتبی، 201؛ ابن اثیر، همانجا).
به هر حال، در دورۀ عبدالملك سامانی، زمام امور در دست فایق و بكتوزون بود (زرینكوب، 2 / 221) و امیر سامانی قدرتی نداشت. چندی بعد، محمود غزنوی به قصد تنبیه و سركوب این دو، لشكر به مرورود برد؛ اما پیش از وقوع درگیری، كار به آشتی انجامید. احتمالاً فزونی سپاهیان بكتوزون و فایق ــ كه ابوالقاسم سیمجور نیز به آنها پیوسته بود ــ امیر محمود را به صلح وا داشت و نیشابور و خراسان را در دست بكتوزون رها ساخت. اندكی بعد، پیمان صلح از سوی سپاه بخارا نقض شد. سرانجام، جنگ با پیروزی امیر غزنوی خاتمه یافت و تمام خراسان به دست وی افتاد (صابی، 340-341، 343-344) و این ولایت یكسره از اختیار سامانیان خارج شد. در پایان این ماجرا، فایق و عبدالملك سامانی به بخارا گریختند و بكتوزون نیز به نیشابور و بعد به گرگان رفت و عاقبت خود را به بخارا رساند (بیهقی، 641-642؛ فرشته، همانجا؛ ابن اثیر، 9 / 146؛ زرینكوب، 2 / 221-222؛ ناظم، 44-43؛ بارتولد، 266). در این ایام، فایق درگذشت و اندكی بعد ایلك خان ترك كه دربار سامانی را آشفته میدید، به سوی بخارا راند و بكتوزون و سایر امیران دربار سامانی را دستگیر، و تختگاه سامانیان را تصرف كرد (ذیقعدۀ 389 / اكتبر 999). عبدالملك بن نوح نیز كه گریخته بود، پس از چندی دستگیر شد و در زندان درگذشت، و بدین ترتیب، حكومت سامانیان به دست قَراخانیان به كلی برافتاد (عتبی، 183-184؛ بیهقی، 642؛ گردیزی، 173؛ رشیدالدین، 2(4) / 107- 108؛ ابناثیر، 9 / 148-149؛ ناظم، 45؛ بارتولد، 268-266)؛ اما منابع موجود از عاقبت حال بكتوزون سخن نمیگویند.
مآخذ
ابن اثیر، الكامل؛ ابوعلی مسكویه، احمد، تجارب الامم، به كوشش آمدرز، قاهره، 1333ق / 1915م؛ بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیة، به كوشش ادوارد زاخاو، لایپزیگ، 1923م؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به كوشش قاسم غنی و علی اكبر فیاض، تهران، 1324ش؛ رشیدالدین فضلالله، جامع التواریخ، به كوشش احمد آتش، آنكارا، 1957م؛ زرینكوب، عبدالحسین، تاریخ مردم ایران، تهران، 1368ش؛ صابی، هلال، «الجزء الثامن من تاریخ»،به كوشش آمدرز و مارگلیوث، همراه ذیل تجارب الامم رودراوری، قاهره، 1334ق / 1916م؛ عتبی، محمد، تاریخ یمینی، ترجمۀ ناصح جرفادقانی، به كوشش جعفر شعار، تهران، 1345ش؛ فرشته، محمدقاسم، تاریخ، بمبئی، 1868م؛ كاشغری، محمود، دیوان لغات الترك، استانبول، 1335ق؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347ش؛ منهاج سراج، طبقات ناصری، به كوشش عبدالحی حبیبی، كابل، 1342ش؛ نرشخی، محمد، تاریخ بخارا، ترجمۀ احمدبن محمد قباوی، تلخیص محمدبن زفر، به كوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1363ش؛ نظامالملك، حسن، سیرالملوك (سیاستنامه)،به كوشش هیوبرت دارك، تهران، 1355ش؛ نیز: