بوطیقا
بوطیقا، عنوان كتابی از ارسطو دربارۀ شعر. «بوطیقا» معرّب واژۀ یونانی پوئتیكا ست كه صورتهای مختلف معادل واژۀ شعر در زبانهای اروپایی از همان ریشه گرفته شده است (برای صورتهای دیگر این واژه در زبان عربی، نک : ابن ندیم، 309؛ خوارزمی، 178؛ ابوالبركات، 1 /276). اما ریشۀ یونانی پوئتیكا به واژۀ «پوئسیس» برمیگردد كه به معنای صناعت یا عمل ساختن است و از اینجاست كه پوئتیكا به معنای وسیع كلمه، به انواع آفرینشهای هنری دلالت میكند، همچنان كه مباحث ارسطو نیز در این كتاب به معنای خاص و مصطلح «شعر» محدود نمیشود (نک : كادن، 678,489 ؛ راس، 277-276؛ نیز نک : متّی بن یونس، 85، كه در ترجمۀ عربی كتاب، كلمۀ «فواسیس» را به جای پوئسیس به كار برده است). این مفهوم وسیع، بازتابی از تقسیمبندی كلی ارسطو از شعبههای فلسفه یا حكمت نیز هست. در دستگاه شناخت ارسطویی، علاوه بر دو شاخۀ فلسفۀ نظری و فلسفۀ عملی، شاخۀ سومی از حكمت با عنوان حكمت ابداعی وجود دارد كه مبدأ آن قوۀ صناعت، و حاصل آن اثرِ آفرینش یافته است (نک : تسلر، I /181ff.).
از اشارات ارسطو در همین كتاب و در آثار دیگرش برمیآید كه نگارش بوطیقا پیش از خطابه و پس از سیاست بوده است و از اینجا برخی نتیجه گرفتهاند كه ارسطو این اثر را در دوران پختگی خویش و در فاصلۀ سالهای 335 و 333قم نوشته است (ارسطو، خطابه، گ 1404b، سطرهای 8 -7، گ 1405a، سطرهای 3-2، سیاست، گ 1341b، سطر 17؛ نیز نک : بدوی، 38- 39).
بوطیقا در شمار «نوشتههای شنیدنی» یا خصوصی ارسطوست، یعنی درسنامههایی است كه برای انتشار در سطح وسیع و گسترده تنظیم نشده است و ویژگی این دسته از آثار ارسطو فشردگی، دشواری و ساختار نامنظم آنهاست (نک : گ 1445b، سطر 18؛ نیز نک : ه د، 7 /575).
برخی قراین در متن بوطیقا و گزارشهای راجع به آن از ناتمام بودن این اثر حكایت میكند. ارسطو در این كتاب (گ 1449a، سطر 21) و نیز در خطابه (گ 1419b، سطر 6)، وعده میدهد كه دربارۀ نوع كمدی باز هم سخن خواهد گفت، اما این مبحث در بوطیقا نیامده است. گزارش دیوگنس لائرتیوس (I /471-472) هم دربارۀ این كتاب، آن را شامل دو بخش معرفی میكند، اما متن موجود تنها بخش اول را در بردارد. بنابراین، میتوان گفت طرح ارسطو در تدوین بوطیقا از آنچه در این كتاب آمده، گستردهتر بوده است.
5 فصل نخست كتاب به مباحث كلی شعر، نظریۀ ارسطو دربارۀ جوهر و عناصر شعر، و تعریف و تاریخچۀ انواع شعر اختصاص دارد، اما بحث از شعر به معنایی كه در این كتاب آمده است، به سبب خصلت نمایشی ادبیات در یونان باستان، حوزههای وسیعتری از ادبیات و هنر را در برمیگیرد. ارسطو نظریۀ ادبی خود را برپایۀ «محاكات» (تقلید واقعیت) بنا میكند و 3 عنصر وزن (ایقاع)، لفظ و هماهنگی را اركان شعر و ابزارهای محاكات میشمارد. بر این اساس، در طبقهبندی ارسطو، انواع اصلی شعر، یعنی حماسه، تراژدی، كمدی، و اقسام وابسته به آن مانند آواز دیتیرامب، موسیقی و شعر غنایی و رقص، همگی در جوهر هنری تقلید مشتركاند و تمایز آنها از یكدیگر به سبب تفاوت در ابزارهای تقلید (عناصر سه گانه)، مضمون تقلید و شیوۀ تقلید است (نک : گ 1447a، سطرهای .(1-27 فصول بعدی كتاب كه حجم عمدۀ آن را تشكیل میدهد، شامل بحثهای تفصیلی در انواع شعر است كه از آن میان، تنها مباحث مربوط به تراژدی و حماسه در متن موجود آمده است.
ارسطو در بوطیقا نظریهای دربارۀ نظام فلسفی خویش عرضه نكرده است، اما در جایگاه والای این اثر به عنوان نخستین كوشش منظم در تحلیل ماهیت هنر و ساختار آفرینش ادبی در تاریخ بشر، تردید نمیتوان كرد. نمونههایی كه ارسطو در خلال هر مبحث به آنها میپردازد، هم از دیدگاه نقد ادبی نوآورانه است و هم در زمینۀ خاص هنر و ادبیات یونان حاوی آگاهیهای ارزشمندی است (برای تفصیل بیشتر، نک : هالیول، .149ff).
جنبۀ مهمتر در كار ارسطو نگاه مثبت و واقعگرایانۀ او به شعر و هنر است كه نظریۀ زیباییشناختی متمایزی را در برابر افلاطون به میان میآورد. ارسطو در این نظریه كه ماهیت اثر هنری را تقلید واقعیت میداند، به راه افلاطون رفته است، اما افلاطون در توضیح مراتب حقیقت و شناخت، این ویژگی را موجب نازل شدن قدر هنر در برابر واقعیت راستین شمرده، و آن را برای آرمانشهر خود زیانبخش دانسته بود. ارسطو بر مبنای نظریۀ محاكات، از دیدگاه افلاطون انتقاد میكند و بر ارزش هنر به عنوان محاكات زیبایی محسوس تأكید میورزد. زیبایی از دید او صورت آرمانی واقعیت است و مفهوم آن كلیتر از خیر اخلاقی است و از همینرو، معیار زیبایی كه تناسب و هماهنگی است، بر خیر اخلاقی نیز صدق میكند (نک : بوطیقا، فصلهای 13, 15؛ راس، 279, 283؛ نهاماس، III /296ff.؛ تسلر، .(II /301-303 ارسطو در بحث تراژدی، در برابر تصور افلاطون كه شعر را به سبب برانگیختن عواطف و انفعالات، مایۀ تباهی اخلاقی میدانست، براحساس ترس و شفقتی كه از تراژدی به انسان دست میدهد، تأكید میكند و آن را وسیلهای برای پالایش نفس و از فواید اخلاقی شعر به شمار میآورد. پالایش (كاتارسیس در اصطلاح ارسطو) یكی از مفاهیم بحثانگیز در فن شعر ارسطو بوده است (بوطیقا، گ 1449، سطر 26؛ هالیول، .(163-164
نظرگاهی كه در تحلیل ارسطو از ماهیت هنر تازگی داشته، توجه به خصلت بیطرفانۀ تقلید و حس زیبایی ناشی از آن است. ایراد مخالفان ارزش هنر از آنجا بوده است كه موضوع تقلید را بازتاب عینی امر جزئی میپنداشتهاند، در حالی كه در آفریدۀ هنری، واقعیتی كه در قالبی جزئی ــ مانند هزل یك شخصیت ــ به تصویر كشیده میشود، نمونهای است كه نگاه ما را به موضوع و صورتی كلی هدایت میكند و از این حیث شعر و هنر نسبت به تاریخ، انتزاعیتر و به فلسفه نزدیكتر است (بوطیقا، گ 1450b، سطرهای 8-7، گ 1451a، سطر 36 ـ گ 1451b، سطر 6، گ 1456a، سطرهای 34-36، خطابه، گ 1354a، سطر 1؛ والیس، .(124-125
بوطیقا سرگذشتی كم و بیش متفاوت با دیگر آثار ارسطو داشته است. در اروپای عصر یونانی مآبی و قرون وسطی، به رغم چیرگی سنت ارسطویی، این كتاب چندان موردتوجه نبود. این وضع پس از رنسانس تغییر كرد و از حدود نیمۀ دوم سدۀ 16م، همزمان با زوال نفوذ فلسفی ارسطو، بوطیقا در شمار آثار پرارزش كلاسیك شناخته شد. یكی از ویژگیهای این دوران كه تا پایان عصر روشناندیشی اروپا تداوم یافت، پذیرفته شدن بوطیقا به عنوان اثری معیار در نقد ادبی بود (بدوی، 11-27).
اما در جهان اسلام، تعالیم ارسطو در فن شعر هیچگاه به پای نفوذ اندیشههای دیگر او در فلسفه و دانشهای عقلی نرسید و به خلاف اروپای پس از رنسانس، در قلمرو شعر و نقد ادبی چندان به كار گرفته نشد (نک : ه د، شعر). با این همه، این كتاب به عنوان یكی از اجزاء میراث ارسطویی از آغاز تاریخ فلسفۀ اسلامی موردتوجه بود و كوشش فیلسوفان اسلامی در شناخت و تفسیر این اثر بعدها در رویكرد جهان غرب به آن نقش میانجی ایفا كرد (نک : دنبالۀ مقاله).
بوطیقای ارسطو در جهان اسلام در شمار آثار منطقی او طبقهبندی شده است. این مجموعه كه ارغنون نامیده میشود، با الحاق ریطوریقا ( خطابه) و بوطیقا به دیگر نوشتههای ارسطو در منطق شكل گرفته، و این كتاب جزء واپسین از اجزاء هشتگانۀ آن است. الگوی مرسوم ارغنون بر مبنای تفسیری از جایگاه خطابه و شعر و نسبت آنها با دیگر فنون منطق پدید آمده است و سابقۀ آن به دورۀ یونانی مآبی و دست كم به سیمپلیكیوس (د 533م)، از مفسران نوافلاطونی ارسطو بازمیگردد (نک : بلك، 34ff.؛ دحیه، 12-17). بدینترتیب، در این زمینه نیز همچون بخش عمدۀ میراث ارسطو مترجمان و شارحان سریانی زبان واسطۀ انتقال فهم رایج از آثار ارسطو به فیلسوفان مسلمان بودهاند.
برداشتی كه مبنای این طبقهبندی بوده است، از اینجا سرچشمه میگیرد كه ارسطو از یك سو بسیاری از مفاهیم و دستهبندیهای فن شعر را در كتاب خطابه نیز آورده است و از اشارات او برمیآید كه شعر را نوعی از خطابه به شمار میآورده است. از سوی دیگر در آغاز همان كتاب نیز از مشابهت خطابه و جدل سخن میگوید و آن را با برهان مقایسه میكند، در حالی كه برهان از اجزاء بنیادی منطق اوست (خطابه، گ 1355a، سطرهای 5-3، گ 1355b، سطرهای 8-7، گ 1354a، سطر 1، بوطیقا، گ 1450b، سطرهای .(7-8 از همینرو، در طرح جامعی كه همۀ گونههای تركیب گفتار و تشكیل قیاس را در برمیگیرد، از فنون یا صناعات پنجگانه ــ برهان، جدل، سفسطه، خطابه و شعر ــ سخن گفته میشود. در این چارچوب، شعر قیاسی است كه مقدمات آن از مخیلات تشكیل شده باشد (فارابی، احصاء... ، 63-64، 67؛ خوارزمی، 178؛ ابن رشد، 58؛ نصیرالدین، 586-587؛ نیز نك : ه د، شعر).
ابن ندیم بوطیقا را به عنوان هشتمین كتاب از مجموعۀ آثار منطقی ارسطو معرفی كرده است (ص 308-309). وی میگوید كه این كتاب را ابوبشر متّی بن یونس قُنّایی (د 328ق /940م) از سریانی به عربی ترجمه كرده، و یحیی بن عدی نیز آن را به عربی برگردانده است (ص 310، 322). ترجمۀ یحیی بن عدی اكنون در دست نیست و تنها ترجمۀ كهن موجود همان ترجمۀ متی بن یونس است كه نسخۀ خطی منحصر به فرد آن با عنوان كتاب ارسطوطالس فی الشعر در كتابخانۀ ملی پاریس (نک : دوسلان، شم 2346) نگهداری میشود. اصل سریانی این ترجمه باقی نمانده است و مترجم آن نیز معلوم نیست؛ اما ابن ندیم در ضمن گزارش مربوط به اسكندر افرودیسی، از یحیی بن عدی نقل میكند كه در میان ذخایر كتب ابراهیم بن عبدالله مترجم، بوطیقا و نیز خطابه و سفسطۀ ارسطو به ترجمۀ اسحاق بن حنین (د 298ق / 911م) وجود داشته، و یحیی بن عدی خواستار خرید آن بوده است، اما او نپذیرفته، و پیش از وفات آنها را سوزانده است (ص 313). اینكه ترجمۀ اسحاق به عربی بوده است، یا به سریانی، از این گزارش برنمیآید. مارگلیوث كه چند سطر بازمانده از ترجمۀ سریانی را چاپ كرده است، آن را به حنین بن اسحاق نسبت میدهد، اما تكاچ معتقد است كه ترجمۀ سریانی همان ترجمۀ اسحاق ــ یاد شده در گزارش ابن ندیم ــ بوده است (نک : بدوی، 51-52).
در ترجمۀ عربی ابوبشر متی بن یونس پارهای خطاها و بدفهمیها دیده میشود كه به برخی شرحهای بعدی نیز راه یافته است، از جمله اینكه او در برگردان دو اصطلاح اساسی ارسطو، یعنی «تراژدی» و «كمدی»، دو نوع ادبی آشنای عرب، یعنی «مدح» و «هجا» را گذاشته است (نک : ص 85؛ قس: باترورث، 23-24؛ نیز نک : بدوی، 88). گویا وجود همین اشكالات، یحیی بن عدی را به ترجمۀ دوبارۀ این اثر، شاید با دسترسی به ترجمۀ سریانی، واداشته است (نک : خلیفات، 26).
كندی (د ح252ق /866م) در رسالۀ «فی كمیة كتب ارسطو طالیس» از بوطیقا نام برده، و آن را مشتمل بر بحث از اوزان مورداستفاده در هر نوع از اشعار، مانند مدح و رثا و هجو معرفی كرده است (1 /382). از اینجا میتوان به سابقۀ آشنایی با این اثر پیش از ترجمۀ متی بن یونس و اصل سریانی آن پی برد. اما اشارۀ ابن ندیم (ص 310) كه تلخیصی از بوطیقا را به كندی نسبت میدهد، این پرسش را پیش میآورد كه مأخذ كندی در این اثرِ از میان رفته به چه زبانی بوده است؟ به احتمال قوی اساس كار او ترجمه یا شرحی غیرمستقیم و متعلق به سنت ارسطوی مجعول باشد، به ویژه اینكه معرفی او از این كتاب و اصطلاحاتی كه از آنها یاد كرده است، با مقاصد واقعی ارسطو مغایرت دارد (نک : دحیه، 10).
از فارابی (د 339ق) رسالهای كوتاه در عصر حاضر به دست آمده است، با عنوان «فی قوانین صناعة الشعر»كه به احتمال، همان اثری است كه ابن ابی اصیبعه (3(1) /232) با نام «كلام له فی الشعر و القوافی» به او نسبت میدهد. فارابی موضوع رسالۀ خود را اصناف و معانی اشعار یونانیان برپایۀ اقوال منسوب به ارسطو در صناعت شعر، و اقوال ثامسطیوس و دیگر مفسران اشعار معرفی كرده است (نک : «فی قوانین...»، 270). آنچه فارابی از ثامسطیوس در اختیار داشته است، باید همان حواشی او بر بوطیقا باشد كه به گفتۀ ابن ندیم (همانجا) برخی آن را مجعول دانستهاند. از عبارت فارابی این نكته نیز برمیآید كه در زمان او شروح دیگری بر كتاب ارسطو یا در موضوع آن موجود بوده است. اما رسالۀ فارابی معلوم نیست كه بر گرفته از ترجمۀ همكار او متی بن یونس باشد و حتى برخی انواع و طبقهبندیهایی كه در آن آمده است، در بوطیقا دیده نمیشود و میتوان آنها را انعكاسی از حواشی ثامسطیوس و همان سنت مفسران متأخر ارسطو دانست (نک : دحیه، .(20-27
روایت نزدیكتر به متن ارسطو، تلخیص آمیخته به شرحی است كه ابن سینا (د 428ق /1037م) با عنوان «فی الشعر» نوشته است. این اثر جزء پایانی از بخش منطق شفا ست.ابن سینا در این كتاب ضبط و فهم روشنتری از تعالیم ارسطو به دست میدهد و این حاكی از آن است كه او به ترجمهای غیر از ترجمۀ متی بن یونس دسترسی داشته است. اما تأثیر فارابی در كار او، به ویژه در آنچه در متن بوطیقا یافت نمیشود، بهخوبی مشهود
است (برای نمونه، نک : ابن سینا، 30-31). وی همچون فارابی اصل واژههای تراژدی و كمدی را به صورت معرّب به كار میبرد و تعریف دقیقتری برای آنها میآورد (ص 29-30، 34). ابن سینا به تلخیص محض بوطیقا، اكتفا نكرده، و این معنی از توجه او به تفاوت مفهوم شعر در ادبیات عرب و یونان و نیز استشهاد او به پارهای از نمونههای آشنا در فرهنگ ایرانی، به خوبی آشكار است، از جمله نام بردن از كلیله و دمنه ضمن بحث دربارۀ جایگاه وزن، و از تصویرگری مانی در بحث از محاكات (ص 35، 54؛ پینس، 273-272؛ نیز نک : دحیه، .29ff).
كار مهم دیگر در این زمینه، تلخیص كتاب الشعر از ابن رشد (د 595ق / 1199م) است. وی متنی كم و بیش متفاوت با ترجمۀ متی بن یونس به دست داده است، تا آنجا كه میتوان احتمال داد كه او افزون بر متون پیشین، ترجمهای دیگر نیز در اختیار داشته است. وی تأكید میكند كه در این تلخیص به موازین عام و مشترك میان همۀ ملتها نظر دارد، چون برخی از آنچه در بوطیقا آمده است، در كلام عرب جایی ندارد (ص 53). ابن رشد از همینرو، به حسب مورد به جست و جوی شواهدی از شعر عرب میپردازد و تعالیم ارسطو را بر آنها تطبیق میدهد. با آنكه به نظر میرسد كه ابن رشد به جهت فقدان زمینۀ مشترك در این كار توفیق چندانی نیافته باشد، راهی به نقد نظری و اخلاقی شعر عرب گشوده است كه نظیر آن را در جایی دیگر كمتر میتوان یافت (نک : ص 57، 97- 98، 100-101، 131-132). علاوه بر این، تلخیص ابن رشد از این جهت حائز اهمیت است كه همچون برخی دیگر از نوشتههای او اصل اثر یونانی را به اروپای اواخر قرون وسطی شناساند. رویكرد تازۀ این عصر به بوطیقا مرهون ترجمۀ لاتینی كتاب ابن رشد به دست هرمان آلمانی در 1256م بود. مانتینوس هم در سدۀ 14م آن را ترجمه كرد. برگردان عبری تودروس تودروسی در 1337م نیز مرحلهای از این انتقال سنت بود (نک : رنان، 211-212, 81-82, 191-192؛ مینیو ـ پالوئلو، مقدمه، 18-22).
بوطیقا را نخستینبار جورجو والاّ به لاتینی ترجمه كرد و در 1498م در ونیز به چاپ رساند و پس از آن بود كه نخستین چاپ متن یونانی در 1508م به كوشش آلدی در ونیز انتشار یافت. شرح مشهوری كه فرانچسكو روبرتلّو5 به زبان لاتینی بر بوطیقا نوشت (فلورانس، 1548م)، آغازگر شرحها و تفسیرهای فراوانی بود كه دربارۀ این اثر پدید آمد (برای گزارشی در این باره، نک : بدوی، 12-32).
در تحقیقات متن شناسانهای كه دربارۀ بوطیقا صورت گرفته، ارزش ترجمۀ عربی متی بن یونس بیش از پیش موردتوجه قرار گرفته است. مارگلیوث كه نخستین بار این نكته را طرح كرد، این ترجمۀ عربی را به همراه شرح ابن سینا و چند قطعۀ دیگر به لاتینی برگرداند و در كنار متن یونانی در 1887 و سپس در 1911م در لندن به چاپ رساند. وی در پژوهش خود نشان داد كه برگردان سریانیای كه اساس ترجمۀ عربی بوده، خود از روی متن یونانی اصیلتری، مستقل از نسخههای موجود یونانی، صورت گرفته است، و از اینرو، پارهای ابهامات نسخۀ اصلی یونانی را میتوان با متن عربی حل كرد (مارگلیوث، 77ff.؛ برای بحثی انتقادی در این باره، نک : عیاد، 5-13).
در تكمیل این كار، متن ترجمۀ عربی نخستینبار به كوشش گروهی به سرپرستی تكاچ در فاصلۀ سالهای 1928 و 1932م در دو جلد به همراه ترجمۀ لاتینی و پژوهشهای مفصل در وین به چاپ رسید. كتاب تحقیقی عبدالرحمان بدوی با عنوان فن الشعر (قاهره، 1953م) مشتمل بر ترجمۀ عربی كهن و ترجمۀ دیگری از خود او به همراه متن شرحهای فارابی، ابن سینا و ابن رشد است. تصحیح دیگری از ترجمۀ متی بن یونس به كوشش شكری محمد عیاد و با ترجمۀ تازۀ او در 1387ق /1967م در قاهره به چاپ رسیده است.
از بوطیقا 3 ترجمه به فارسی در دست است: نامۀ ارسطوطالیس دربارۀ شعر از سهیل محسن افنان برپایۀ متن یونانی (بیروت، 1948م)، فن شعر از عبدالحسین زرینكوب (تهران، 1337، 1357، 1369ش)، و هنر شاعری از فتحالله مجتبائی (تهران، 1337ش).
مآخذ
ابن ابی اصیبعه، علی، عیون الانباء، بیروت، 1377ق /1957م؛ ابن رشد، محمد، تلخیص كتاب الشعر، به كوشش چارلز باترورث و احمد هریدی، 1987م؛ ابن سینا، «فی الشعر»، الشفاء، منطق، به كوشش عبدالرحمان بدوی، قاهره، 1386ق /1966م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوالبركات بغدادی، هبةالله، المعتبر فی الحكمة، حیدرآباد دكن، 1357ق؛ باترورث، چارلز، مقدمه بر تلخیص كتاب الشعر (نک : هم، ابن رشد)؛ بدوی، عبدالرحمان، مقدمه بر فن الشعر، قاهره، 1953م؛ خلیفات، سحبان، مقدمه بر مقالات یحیی بن عدی الفلسفیة، عمان، 1988م؛ خوارزمی، محمد، مفاتیح العلوم، به كوشش ابراهیم ابیاری، بیروت، 1404ق /1984م؛ عیاد، شكری محمد، مقدمه بر كتاب ارسطوطالیس فی الشعر، قاهره، 1387ق /1967م؛ فارابی، احصاء العلوم، به كوشش عثمان امین، قاهره، 1949م؛ همو، «فیقوانین صناعة الشعر» (نک : مل ،آربری)؛ كندی، یعقوب، الرسائل الفلسفیة، به كوشش محمد عبدالهادی ابوریده، قاهره، 1369ق /1950م؛ متی بن یونس، «كتاب ارسطوطالس فی الشعر»، فن الشعر (نک : هم ، بدوی)؛ نصیرالدین طوسی، محمد، اساس الاقتباس، به كوشش محمدتقی مدرس رضوی، تهران، 1355ش؛ نیز: