بهمئی
بَهْمِئی، یكی از ایلات لُر شیعه در استان كهگیلویه و بویراحمد، در جنوب غربی ایران. زیستگاه این ایل بخش بزرگی از مغرب منطقۀ كهگیلویه را در بر میگیرد كه از شمال به خطالرأس كوه غارون (= كارون) و سرزمین بختیاری، از شمال باختری به خاك جانَكی و گرمسیر چهارلنگ بختیاری، از جنوب به گرمسیر ایل تِیوی یا تِیبی (= طیبی) و شهرستان بهبهان، از باختر به شهرستان رامهرمز، و از خاور به سردسیر طیبی محدود است (بلوكباشی، 15؛ نیز نک : افشار نادری، 10).
خاستگاه قومی
نسب بهمئیها برپایۀ افسانهای، از سوی پدر به مردی آلی (= عالی) نام، پسر بختیار و نوادۀ اوزمان، از لُرهای بهداروند (ه م)، و از سوی مادر به زنی از سادات كهگیلویه میرسد. بر طبق همین افسانه آلی از این زن 5 پسر آورد كه بهمن، تِیو یا تیب (طیب)، یوسف، شیر و خِدِر (به قولی 4 پسر، بجز شیر یا شیرالی) نامیده شدند. فرزندان و نوادگان هر یك از آنها ایلی به نامهای بهمئی، تِیبی، یسِوی (یوسفی)، شیرالی و خِدِرالی (احتمالاً خضرعالی) تشكیل دادند (بلوكباشی، 17؛ دربارۀ روایتی دیگر از این افسانه، نک : افشار نادری، 41-43).
در گذشته، 4 ایل بهمئی، طیبی، شیرالی و یوسفی در منطقۀ غربی كهگیلویه و در بخش لیراوی كوه میزیستند. شیرالیها و یوسفیها از حدود سال 1256 ق /1840 م این منطقه را ترك كردند و به رامهرمز، شوشتر و دیگر نقاط خوزستان مهاجرت كردند. در 1282 ق /1865 م یوسفیها دوباره به كهگیلویه بازگشتند (فسایی، 2 /1491-1492؛ نیز نک : باور، 135) و به ایل بهمئی پیوستند. بهمئیها و طیبیها نیز همچنان به صورت دو ایل مستقل با طایفههای خود در لیراوی كوه بازماندند (بلوكباشی، همانجا؛ صفینژاد، عشایر ... ، 171).
ساختار اجتماعی
ساختار اجتماعی ایل بهمئی برپایۀ نظام ردهبندی بود كه اعضای ردهها با یكدیگر رابطۀ خویشاوندی داشتند. در ایل یك گروه نَسَبی پدر تبار با یك نیای مشترك به ردههایی چند تقسیم میشد. نسب اعضای هر رده به یكی از پسران گروه اصلی میرسید. ردههای ایل، چه بزرگ و چه كوچك، «دهه» نامیده میشدند. افراد دههها پسرعموهای درجۀ یك، دو، سه و ... یكدیگر به شمار میرفتند و همدیگر را اصطلاحاً «گُو» (یا «جُو»)، یعنی برادر میخواندند (لمعه، 145؛ افشار نادری، 47- 48، 54؛ تحقیقات میدانی).
كوچكترین واحد اجتماعی ایل خانواده است كه هرچند یا چندین خانوار یك دهه و هر چند دهه یك طایفه و چند طایفه یك تیره را شكل میدادهاست (افشار نادری،54،56،60-61). در كاربرد اصطلاحهای تیره و طایفه در ساختار ردهبندی ایل بهمئی اختلاف هست. این اختلاف از آنجا ناشی میشود كه این اصطلاحات پیشتر در ایل رایج نبوده است. ازاینرو، بهمئیها خود گاه طایفه و تیره را به جای یكدیگر به كار میبرند. افشار نادری تیره را دههای بزرگتر از طایفه آورده (ص 62)، در صورتیكه در پژوهشهای میدانی مؤلف كه چند سال پیش از پژوهشهای او صورت گرفته، طایفه، دههای بزرگتر از تیره به شمار آمده است (نک : بلوكباشی، 17- 18). در اسناد كهنتر نیز طایفه را بزرگتر از تیره آوردهاند (نک : ضرابی، 291، 292، 293).
خانوارهایی از یك دهه كه گوسفندانشان را در گلهای مشترك نگهداری، و با هم كوچ میكردند و در مسیر كوچ كنار هم در «وار» یا «وارگه» (منزلگاه، قرارگاه)های معین چادر میزدند، هر یك واحد اجتماعی ـ اقتصادی موقتی را شكل میدادند كه «مال» یا «آوادی» (= آبادی) نامیده میشد. خانوار و مال، دو واحد اجتماعی دیداری در میان عشایر، از جمله بهمئیها هستند. مالها اصولاً بر مبنای نیازهای دامداری و كوچندگی عشایر تشكیل میشدند (افشار نادری، 60، 82، 86، 147).
تقسیم شدن ایل
تا اوایل سدۀ 14ق /20م، ایل بهمئی به دو شاخه یا طایفۀ احمدی و محمدی (نک : فسایی، 2 /1490) تقسیم میشد كه در نیمۀ جنوبی و نیمۀ شمالی كهگیلویه میزیستند (افشارنادری، 10، 66؛ صفینژاد، اطلس ... ، 39). احمد و محمد (به گویش لری بهمئی مُهْمَد) فرزندان بهمن، نیای بزرگ و بنیانگذار ایل بهمئی بودند (بلوكباشی، 17).
تا اواخر سلطنت ناصرالدین شاه یك خان بر ایل ریاست میكرد. در دورۀ خلیل خان، آخرین خان متنفذ ایل، پسر ارشدش جعفرخان دو قلعۀ علاء و دیشموك را در دو منطقۀ گرمسیر و سردسیر خاك بهمئی ساخت. از آن پس، بهمئیهای شاخۀ محمدی، با توجه به مركز استقرارشان در قلعههای علاء و دیشموك به دو طایفۀ بهمئی محمدی گرمسیری و بهمئی محمدی سردسیری تقسیم شدند (ضرابی، 291).
پس از فوت خلیل خان و جنگ و درگیری میان فرزندان او و برادرزادگانش (فرزندان محمد حسین خان) برای به دست گرفتن ریاست ایل، و كشته شدن جعفرخان و در پی آن كشت و كشتارهای دیگر میان آنها و بروز اختلاف میان فرزندان خلیل خان بر سر جانشینی پدر، یك بار دیگر ایل تقسیم شد. این بار طایفۀ محمدی و تیرههای آن به سرپرستی علی مراد درآمد و طایفۀ احمدی تقسیم شد و از چند تیرۀ آن طایفۀ علاءالدینی (به گویش محلی اَلادینی) به سرپرستی علی محمد تشكیل شد و طایفۀ احمدی نیز به سرپرستی محمد حسین خان درآمد (همو، 293).
چندی بعد، علی محمد رئیس طایفۀ علاءالدینی به قلعۀ علاء، مركز خاننشین طایفۀ محمدی گرمسیری حمله كرد و با كشتن شماری از افراد این طایفه قلعه را تصرف كرد و آنجا را مركز طایفۀ خود قرار داد. طایفۀ محمدی گرمسیری نیز از آن ناحیه به قلعۀ سیدان و تل دور رفتند و در آنجا سكنا گزیدند (همانجا؛ برای اطلاع از شكل كلی تقسیمات ایل بهمئی و نام تیرهها، طایفهها و دهههای ردۀ یك و دو و سۀ ایل، نک : نمودار).
پراكندگی جغرافیایی
دهۀ بزرگ یا تیرۀ محمدی و دهههای وابسته به آن در منطقهای زندگی میكنند كه از دامنۀ جنوبی كوه سیاه تا تیغههای خطالرأس غارون را در بر میگیرد. این منطقه از لحاظ سیاسی میان بهمئی علاءالدینی، بهمئی محمدی سردسیری و بهمئی محمدی گرمسیری تقسیم شده است. علاءالدینیها در 3 واحد جغرافیایی كوه سیاه غارون (منطقۀ سرحدی)، قسمت اعظم علاء (منطقۀ سردسیری) و رود تلخ (منطقۀ گرمسیری) پراكندهاند. محمدیهای سردسیری در مشرق قلمرو علاءالدینیها و در 3 واحد جغرافیایی دلافروز و كوه سیاه (منطقۀ سرحدی)، دیشموك (منطقۀ سردسیری) و درغك (منطقۀ گرمسیری)، و محمدیهای گرمسیری در مغرب قلمرو علاءالدینیها در سرقوچ و گندم كار (منطقۀ سرحدی)، رزگه و نایاب (منطقۀ سردسیری) و سردره و واجل (منطقۀ گرمسیری) پراكندهاند (صفینژاد، همان، 42-44).
بهمئی احمدی كه به دو طایفۀ جلالی و بیژنی (در گویش محلی بیجِنی) تقسیم میشدند (بلوكباشی، 18)، با طایفۀ یوسفی و دهههای وابسته به آنها در 3 واحد جغرافیایی كَت و لیكَك (منطقۀ گرمسیری در جنوب خاك بهمئی محمدی)، سرآسیاب و مُمْبی (منطقۀ سردسیری از كوههای حاتم در شمال به سمت دامنههای جنوبی كوه سفید) و كوه سفید (منطقۀ سرحدی كوه سفید تا دامنههای كوه سیاه) پراكنده بودند (صفینژاد، همان، 40؛ نیز نک : نقشه).
ساختار سیاسی
پدر خانواده، رئیس خانوار یا بهون (سیاه چادر) است. در گذشته هر دهۀ كوچك و متوسط سرپرست یا ریشسفیدی داشت كه در سلسله مراتب نسبی نزدیكترین فرد به نیای دهه به شمار میرفت. ریش سفید دهه منزلت اجتماعی بالایی داشت و مرجع دعاوی و مشكلگشای اعضای دهه بود، اما در سلسله مراتب حكومتی و سیاسی ایل نقش مهمی ایفا نمیكرد. هر مال یا آبادی نیز ریشسفیدی داشت و هنوز هم دارد. كاردانترین مرد واحد اجتماعی ـ اقتصادی مال كه احشام بیشتری از دیگران داشت، به ریشسفیدی مال گمارده میشد. دهههای بزرگ یا طایفهها و تیرهها برای خود كدخدا داشتند. مقام كدخدایی موروثی بود و كدخدایان در برابر خان یا رئیس ایل كه تا اواخر دورۀ ناصرالدین شاه یك تن بود، مسئولیت داشتند. بعدها كدخدایان هر یك از 3 طایفۀ محمدی، احمدی و علاءالدینی زیر نظر خان یا رئیس طایفۀ خود عمل میكردند. خانهای ایل همه با یكدیگر خویشاوند بودند و از یك نیا نسب میبردند (افشار نادری، 60-62؛ نیز نک : بلوكباشی، همانجا). خان بزرگ پیوسته میكوشید تا با قدرت، تدبیر و سیاستی كه نشان میداد، نظر موافق خانهای دیگر ایل و مقامات حكومتی و نظامی را برای دستیابی به مقام ایلخانی به دست آورد (تحقیقات میدانی).
سران ایلات بویراحمدی (ه م)، بهمئی و طیبی ــ كه به ترتیب از نیرومندترین ایلات كهگیلویه به شمار میرفتند ــ برای ایجاد اتحاد سیاسی میان خود، كسب قدرت بیشتر و به دست آوردن مقام ایلخانی در منطقه میكوشیدند تا از طریق مبادلۀ دختر و ازدواجهای میان ایلی به یكدیگر نزدیك شوند و پیمان دوستی ببندند (غفاری، تاریخ ... ، 302-303).
قشربندی اجتماعی
در ایل بهمئی از لحاظ پایگاه و منزلت اجتماعی 3 قشرِ خان و خانزادگان، كدخدایان و اعضای معمولی یا رعایا قابل تشخیص بود، اما میان رعیت و كدخدا و خان، به سبب خویشاوندی میان همۀ اعضای ایل، تمایز طبقاتی وجود نداشت (افشار نادری، 64). خانها و كدخدایان برای همۀ افراد ایل به منزلۀ پدر و برادر بزرگتر یا عمو و عموزادۀ بزرگتر بودند. تنها تفاوت میان خانها و دو قشر دیگر عدم شركت مستقیم خانها در كار تولید بود (همو، 73). نتیجه اینكه رابطۀ میان افراد ایل با خوانین، خلاف ایلات دیگر كهگیلویه،یك رابطۀ سلسله مراتبی حكومتی نبود و قشربندی در جامعۀ بهمئی موجب پدید آمدن طبقات اجتماعی نمیشد (همانجاها).
جمعیت و زبان
نجمالملك در سفرنامۀ خوزستان جمعیت ایل بهمئی را در 1299ق /1882م حدود 5 هزار خانوار تخمین زده است. به نوشتۀ او بهمئیها 5 تا 6 هزار تفنگچی داشتند كه به یاری آنها به ایلات و عشایر اطراف و جانكیها حمله میكردند و به اموال و احشامشان دستبرد میزدند (ص 147). فسایی (2 /1490) و مسعود كیهان (2 /89) شمار آنها را 3 هزار خانوار دانستهاند. در 1347ش جمعیت ایل 367‘37 تن (افشار نادری، 1)، و به قولی بیش از 40 هزار تن (صفینژاد، اطلس، 39) برآورد شده كه بیشترین جمعیت را تیرۀ علاءالدینی، حدود 17 هزار تن داشته است (همان، 42). طبق سرشماری سال 1366ش، جمعیت عشایر كوچندۀ ایل بهمئی 041‘3 خانوار و 286‘20 تن برآورد شده است ( سرشماری، 1366 ش، 13-14).
بهمئیها به گویش لری از گروه زبانهای ایرانی جنوب غربی سخن میگویند. گویش آنها ازلحاظ آوایی با گویش مردم دیگر ایلات لر كهگیلویه و بویراحمد و از لحاظ واژگانی و آوایی با گویش لری بختیاری و لری لرستان تفاوتهایی دارد. مردان بهمئی و برخی از زنان خانها زبان فارسی را به خوبی میدانند و به آن صحبت میكنند. شماری از آنان نیز فارسی را میخوانند و مینویسند (تحقیقات میدانی؛ برای آمار باسوادان ایل در 1366ش، نک : سرشماری، 1366 ش، 3-4).
كوچندگی
تا چندی پیش بیشتر بهمئیها كوچنده و چادرنشین بودند. شمار كوچندگان بهمئی را تا اوایل دهۀ چهل سدۀ 14ش، 85٪ نوشتهاند. از جمعیت كل ایل تیرههای بهمئی احمدی، بهمئی محمدی گرمسیری، محمدی سردسیری و تیرۀ علاءالدینی به ترتیب 69٪، 94٪، 100٪ و 88٪ كوچ میكردهاند ( جمعیت ... ، 217، 272، 302، 312؛ نیز نک : صفینژاد، همان، 39).
كوچ بهمئی فصلی و زمستانی و تابستانی است. كوچ تابستانی در پایان زمستان و اوایل بهار، و كوچ زمستانی در اوایل پاییز آغاز میشود و گروه گروه در تشكلهایی مستقل به نام مال به سرزمینهای ییلاقی و قشلاقی میروند. زمان كوچ به طول مسافت میان قشلاق و ییلاق آنها و روزهایی كه در منزلگاههای میان راه توقف میكنند، بستگی دارد. ایل راه و منزلگاههای هر گروه كوچنده معین و مشخص است. به هنگام كوچهای سالانه خانوارهایی كه زمینهایی را زیر كشت آوردهاند، افرادی را برای مراقبت از كشتزارها و برداشت خرمن در محل باقی میگذارند (بلوكباشی، 16؛ نیز تحقیقات میدانی).