زمان تقریبی مطالعه: 7 دقیقه

بهداروند

بِهْدارْوَنْد، یا بختیاروند، طایفه‌ای‌ از طوایف‌ لُر بختیاری‌ شاخۀ هفت‌ لنگ‌. این‌ طایفۀ بزرگ‌ و مهم‌ بختیاری‌ به‌ بیداروند و بختیاری‌وند نیز شهرت‌ دارد. 

خاستگاه‌ قومی

بختیار نام‌ یكی‌ از سران‌ لر بزرگ‌ و نیای‌ بزرگ‌ این‌ طایفه‌ بود كه‌ اولاد او طایفۀ بختیاروند را تشكیل‌ دادند (راولینسن‌، 145-146؛ نیز نک‍ : ه‍ د، بختیاری‌). مینورسكی‌ بختیاروندها را از نسل‌ چوپانی‌ دانسته‌ كه‌ پاپی‌ نام‌ داشته‌ است‌ (ص‌ 37). برخی‌ نظر مینورسكی‌ را رد كرده‌، و بختیاروندها را از نسل‌ حیدر نامی‌ از طایفۀ پاپی‌ لرستان‌ دانسته‌اند (امان‌‌‌اللهی‌، 55، حاشیۀ 76). در تاریخ‌ گزیده‌ به‌ مهاجرت‌ گروهی‌ از طایفه‌ها، ازجمله‌ بختیاریها از جبل‌السمّاق‌ شام‌ به‌ لرستان‌ اشاره‌ می‌شود (حمدالله‌، 540-541) و سردار اسعد بختیاروند (بهداروند) را از این‌ دسته‌ مهاجران‌ دانسته‌ است‌ (ص‌ 335). 

سازمان‌ طایفگی‌

بهداروند هم‌ به‌ باب‌ و هم‌ به‌ طایفه‌ای‌ از ایل‌ بختیاری‌ اطلاق‌ می‌شود. در تقسیم‌بندی‌ این‌ طایفه‌ چند رده‌ مشاهده‌ می‌گردد. دربارۀ این‌ رده‌ها اقوال‌ مختلفی‌ وجود دارد. برخی‌ باب‌ بهداروند را به‌ 19 طایفۀ اصلی‌ و 3 طایفۀ فرعی‌ به‌ نامهای‌ اولك‌، مال‌ احمدی‌ و سالك‌ تقسیم‌ می‌كنند (لایارد، 54-55) و برخی‌ دیگر بهداروند را به‌ 3 طایفۀ بختیاروند، عالی‌ جمالی‌، جانكی‌ سردسیر و 19 تیره‌ تقسیم‌ كرده‌اند (سردار اسعد، 618). خسروی‌ باب‌ بهداروند را متشكل‌ از 4 طایفۀ مختاروند، بختیاروند (بهداروند)، اسدوند و كائیدوند، و طایفۀ بهداروند آن‌ را شامل‌ 24 تیره‌ می‌داند (ص‌ 19). سازمان‌ اجتماعی‌ بزرگ‌ طایفۀ بهداروند به‌ یك‌ طایفۀ اصلی‌ بهداروند و 22 تش‌، و هرتش‌ به‌ چند اولاد تقسیم‌ می‌شود (برای‌ آگاهی‌ از چگونگی‌ رده‌بندی‌ بهداروند، نک‍ : سرشماری‌...، 26؛ برای‌ سازمان‌ اجتماعی‌ بهداروند، نک‍ : كرزن‌، II /286؛ امان‌، 60؛ گارثویت‌، 324؛ كیهان‌، 2 /75؛ كریمی‌، 120؛ نیكزاد، 375). 
پراكندگی‌ جغرافیایی‌: بهداروندها و طوایف‌ آن‌ در مناطق‌ ییلاقی‌ چهارمحال‌ و قسمتی‌ از منطقۀ بازُفت‌ و مناطق‌ قشلاقی‌ دهستانهای‌ سوسن‌، سرخاب‌، اندیكا، شیمبار و لالی‌، و منطقۀ گُتوند و سواحل‌ رود كارون‌ در استان‌ خوزستان‌ پراكنده‌اند (لایارد، 49، 54، 55؛ نیز نک‍ : كریمی‌، 223؛ امیر احمدیان‌، ایل‌بختیاری‌، 244-245، «كوچ‌نشینی‌...»، 138). نواحی‌ ییلاقی‌ و قشلاقی‌ بهداروندها بین‌ شهرستانهای‌ ایذه‌، شوشتر، مسجد سلیمان‌، فریدون‌ شهر، لنجان‌، شهركُرد و فارسان‌ قرار دارند (سرشماری‌، 14). 

جمعیت‌ و معیشت‌

شمار خانوار بهداروندها را از قدیم‌ترین‌ زمان‌ تاكنون‌ با اختلاف‌ بسیار چنین‌ آورده‌اند: در 1251ق‌ /1836م‌، 600 خانوار (راولینسن‌، 147، كه‌ این‌ آمار احتمالاً به‌ گروهی‌ از بهداروندها اشاره‌ دارد، چون‌ با آمار كم‌ و بیش‌ هم‌زمان‌ دیگران‌ اختلاف‌ فاحش‌ دارد)، در 1260ق‌ /1844م‌، 3 هزار خانوار (لایارد، 54) و در 1299ق‌ /1882م‌ دو هزار خانوار (نجم‌الملك‌، 169) ضبط كرده‌اند. بنابر آمار 1366ش‌، جمعیت‌ كوچندۀ بهداروندها شامل‌ 924‘1 خانوار و یا 758‘12 نفر بوده‌ است‌ (سرشماری‌، همانجا). 
بهداروندها از راه‌ پرورش‌ دام‌ و كشاورزی‌ و باغداری‌ زندگی‌ می‌گذرانند. بافت‌ قالی‌ و قالیچه‌، گلیم‌ و زیلو، جاجیم‌ و خورجین‌، پلاس‌، چادر و چوقا از مهم‌ترین‌ صنایع‌ دستی‌ بهداروندهاست‌ (همان‌، 100، 102). 
پیشینۀ تاریخی‌: در منابع‌ از بهداروندها به‌ عنوان‌ طایفه‌ای‌ قدرتمند و ثروتمند یاد می‌كنند كه‌ اغلب‌ خوانین‌ آنها مناصب‌ ایلی‌ مهم‌ به‌ دست‌ آورده‌ بودند (مینورسكی‌، 37؛ برای‌ خاندان‌ منصب‌دار هفت‌لنگ‌ بختیاری‌وند، نک‍ : كرزن‌، II /297).
از وقایع‌ مهم‌ در حیات‌ اجتماعی‌ بهداروندها، می‌توان‌ به‌ جنگ‌ و ستیزهای‌ درون‌ ایلی‌ آنها با دوركی‌ باب‌ بختیاری‌ اشاره‌ كرد. رقابت‌ و خصومت‌ در میان‌ این‌ دو طایفه‌ سابقۀ طولانی‌ داشته‌ است‌ و خوانین‌ آنها برای‌ كسب‌ منصب‌ ایلخانی‌ اغلب‌ با یكدیگر رقابت‌ و مبارزه‌ می‌كرده‌اند؛ از این‌رو، هر طایفه‌ خان‌ و رئیس‌ خود را ایلخان‌ می‌شمرد. این‌ طایفه‌ مداری‌ سبب‌ آشفتگی‌ و اختلاف‌ در تشخیص‌ درست‌ برخی‌ ایلخانان‌ و رهبران‌ طایفه‌ در منابع‌ موجود شده‌ است‌. در جنگهای‌ میان‌ بهداروند و دوركی‌ اغلب‌ بابهای‌ دوركی‌ و بابادی «خینِ چویِ» (= خون‌ چوب‌: پیمان‌ و اتحادی‌ میان‌ دو یا چند طایفه‌، به‌ این‌ معنا كه‌ تا زمان‌ پاك‌ شدن‌ خون‌ روی‌ چوب‌ یار و یاور یكدیگر خواهند بود) یكدیگر، و بهداروند و چهارلنگ‌ خین‌چوی‌ هم‌ بودند (عكاشه‌، 35؛ دیگار، 31؛ كریمی‌، 245-246). وقتی‌ كه‌ اختلافات‌ و نزاعها بین‌ دو گروه‌ در ایل‌ بختیاری‌ از راههای‌ مسالمت‌آمیز و كدخدامنشانه‌ حل‌ نمی‌شد و به‌ جنگی‌ روی‌ می‌آوردند، گروه‌ یا گروههایی‌ از بختیاری‌ به‌ یاری‌ حریف‌ ضعیف‌ و كم‌زور می‌شتافتند تا قدرت‌ طرفین‌ دعوا در جنگ‌ متوازن‌ شود. این‌ همیاران‌ را كه‌ احتمالاً همبستگی‌ خونی‌ هم‌ نداشتند، خین‌چویِ یكدیگر می‌نامیدند (دیگار، 30-31؛ نیز نک‍ : ه‍ د، بختیاری‌). 
در 1245ق‌ /1829م‌ بهداروندها به‌ خین‌چوی‌ خود وفادار نماندند و در جنگی‌ میان‌ دوركیها و بابادیها با چهارلنگها، خین‌چوی‌ دوركیها و بابادیها شدند كه‌ به‌ شكست‌ چهارلنگها انجامید (دیگار، 31). در 1253ق‌ /1837م‌ اتحاد چند گروه‌ بختیاری‌ دیگر كه‌ زمانی‌ خین‌چوی‌ بهداروندها بودند، بر ضد این‌ طایفه‌ و جنگ‌ و ستیز با آنها موجب‌ ضعف‌ و تفرقۀ بهداروندها شد. چنین‌ رخدادهایی‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ خین‌چو یك‌ اتحاد پایدار و یك‌ اصل‌ قطعی‌ و ثابت‌ نبوده‌ است‌ (همانجا؛ برای‌ جنگ‌ و ستیزهای‌ بهداروند و دوركی‌، نیز نک‍ : كریمی‌، 244-246؛ گارثویت‌، 121). 
از دیگر وقایع‌ مهم‌ قابل‌ ذكر در تاریخ‌ بهداروندها جنگهای‌ اسدخان‌ (معروف‌ به‌ شیركُش‌)، ایلخان‌ بختیاری‌ میان‌ سالهای‌ 1225-1256 ق‌ / 1810-1840 م‌ (سردار اسعد، 119؛ مكبن‌ روز، 106) با حبیب‌الله‌ خان‌ دوركی‌ رئیس‌ شاخۀ هفت‌ لنگ‌ است‌. در این‌ جنگها هفت‌ لنگها به‌ دو گروه‌ هوادار حبیب‌الله‌ خان‌ و اسدخان‌ بختیاروند تقسیم‌، و با هم‌ درگیر شده‌ بودند (سردار اسعد، 168). اسدخان‌ از سرداران‌ بزرگ‌ بختیاری‌ بود كه‌ در زمان‌ فتحعلی‌شاه‌ قاجار (سل‍ 1212-1250ق‌) به‌ سبب‌ شورش‌ و اطاعت‌ نكردن‌ از حكومت‌ و درگیریهای‌ فراوان‌ با قوای‌ حكومتی‌، همراه‌ حبیب‌الله‌خان‌ دوركی‌ دستگیر، و در تهران‌ زندانی‌ شدند. پس‌ از عفو و آزادی‌، و بازگشت‌ به‌ سرزمین‌ بختیاری‌ از آنها خواسته‌ شد تا زغال‌ و مواد سوختی‌ توپخانۀ قشون‌ را از جنگلهای‌ بختیاری‌ تأمین‌ كنند. اسدخان‌ از این‌ كار سرباز زد. از این‌رو، سپاهی‌ به‌ سرپرستی‌ محمدعلی‌ میرزا، در 1227ق‌ برای‌ سركوب‌ او فرستاده‌ شد. در جنگ‌ میان‌ آنها، سپاه‌ محمدعلی‌ میرزا، اسدخان‌ و طایفه‌اش‌ را در منطقۀ كُلَن‌ چین‌ (كلنگ‌ چین‌، این‌ جنگ‌ نیز به‌ همین‌ نام‌ معروف‌ شده‌ است‌) محاصره‌ كردند. سرانجام‌، اسدخان‌ حصر خود را شكست‌ و بهداروندها نجات‌ پیدا كردند و به‌ قلعه‌ یا دژ ملكان‌، محل‌ استقرار قبلی‌ خود كه‌ بعداً به «دژ اسدخان‌» معروف‌ شد، بازگشتند. محمدعلی‌ میرزا دوباره‌ سپاه‌ را آراست‌ و سالها در پای‌ دژ با بهاروندها به‌ جنگ‌ پرداخت‌. سرانجام‌، با یكدیگر مصالحه‌ كردند و اسدخان‌ دست‌ از نافرمانی‌ كشید و با محمدعلی‌ میرزا همراه‌ شد (سردار اسعد، 168- 169، 408-411؛ رئیسی‌، 19-21). 
پس‌ از اسدخان‌، جعفرقلی‌ خان‌ ریاست‌ بهداروندها را به‌ دست‌ گرفت‌. او در پی‌ شورش‌ و سرپیچی‌ از حكومت‌ مركزی‌، به‌ دستور حشمت‌الدوله‌ حاكم‌ لرستان‌ و بروجرد در 1285ق‌ به‌ قتل‌ رسید. برخی‌ منابع‌ جعفرقلی‌ خان‌ بهداروند را با جعفرقلی‌ خان‌ دوركی‌ كه‌ میان‌ سالهای‌ 1256-1265ق‌ /1840- 1849م‌ ایلخان‌ بختیاری‌ بود، اشتباه‌ گرفته‌اند (قس‌: لایارد، 254؛ امیری‌، 254؛ سردار اسعد، 306). 

مآخذ

امان‌ اللهی‌ بهاروند، سكندر و لیلی‌ بختیار، تعلیقات‌ بر دو سفرنامه‌ دربارۀ لرستان‌، تهران‌، 1362ش‌؛ امیر احمدیان‌، بهرام‌، ایل‌ بختیاری‌، تهران‌، 1378ش‌؛ همو، «كوچ‌نشینی‌ در خوزستان‌»، ذخایر انقلاب‌، تهران‌، 1368ش‌، شم‍ 8 و 9؛ امیری‌، مهراب‌، تعلیقات‌ بر سیری‌ در قلمرو... (نک‍ : هم‍‌ ، لایارد)؛ حمدالله‌ مستوفی‌، تاریخ‌ گزیده‌، به‌ كوشش‌ عبدالحسین‌ نوایی‌، تهران‌، 1339ش‌؛ خسروی‌، عبدالعلی‌، فرهنگ‌ بختیاری‌، تهران‌، 1368ش‌؛ دیگار، ژان‌ پیر، فنون‌ كوچ‌نشینان‌ بختیاری‌، ترجمۀ اصغر كریمی‌، مشهد، 1366ش‌؛ راولینسن‌، هنری‌، سفرنامه‌، ترجمۀ سكندر امان‌اللهی‌ بهاروند، تهران‌، 1362ش‌؛ رئیسی‌ بختیاری‌، داراب‌، «اسدخان‌ بهداروند بختیاری‌ معروف‌ به‌ شیركش‌»، ذخایر انقلاب‌، تهران‌، 1369ش‌، شم‍ 13؛ سردار اسعد، علیقلی‌ و عبدالحسین‌ سپهر، تاریخ‌ بختیاری‌، به‌ كوشش‌ جمشید كیانفر، تهران‌، 1376ش‌؛ سرشماری‌ اجتماعی ـ اقتصادی‌ عشایر كوچنده‌ (1366ش‌)، نتایج‌ تفصیلی‌ (ایل‌ بختیاری‌)، مركز آمار ایران‌، تهران‌، 1369ش‌؛ عكاشه‌، اسكندر، تاریخ‌ ایل‌ بختیاری‌، به‌ كوشش‌ فرید مرادی‌، تهران‌، 1365ش‌؛ كریمی‌، اصغر، سفر به‌ دیار بختیاری‌، تهران‌، 1368ش‌؛ كیهان‌، مسعود، جغرافیای‌ مفصل‌ ایران‌، تهران‌، 1311ش‌؛ گارثویت‌، ج‌. ر.، تاریخ‌ سیاسی‌، اجتماعی‌ بختیاری‌، ترجمۀ مهراب‌ امیری‌، تهران‌، 1373ش‌؛ لایارد، ا. ه. و دیگران‌، سیری‌ در قلمرو بختیاری‌ و عشایر بومی‌ خوزستان‌، ترجمۀ مهراب‌ امیری‌، تهران‌، 1371ش‌؛ مكبن‌ روز، ا.، با من‌ به‌ سرزمین‌ بختیاری‌ بیایید، ترجمۀ مهراب‌ امیری‌، تهران‌، 1373ش‌؛ مینورسكی‌، و.، «لرستان‌ و لرها»، دو سفرنامه‌ دربارۀ لرستان‌، ترجمۀ سكندر امان‌‌اللهی‌ بهاروند و لیلی‌ بختیار، تهران‌، 1362ش‌؛ نجم‌الملك‌، عبدالغفار، سفرنامۀ خوزستان‌، به‌ كوشش‌ محمد دبیرسیاقی‌، تهران‌، 1341ش‌؛ نیكزاد امیرحسینی‌، كریم‌، شناخت‌ سرزمین‌ بختیاری‌، اصفهان‌، 1354ش‌؛ نیز: 

Curzon, G. N., Persia and the Persian Question, London, 1892; Ehmann, D., Bahtiyāren-Persische Bergnomaden im Wandel der Zeit, Wiesbaden, 1975.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.