بهارلو
بَهارْلو، نام یك گروه ایلی ـ عشیرهای ترك زبان و طایفهای از طوایف كنونی ایل خمسه در فارس. نام این گروه را بولالّو نیز آوردهاند. برخی بهارلو را نام دیگر ایل بارانی یا بارانلو (نک : ایرانیكا، III /483، به نقل از مینورسكی؛ EI2؛ قس: سومر، I /24، كه یكی دانستن بارانلو و بهارلو را ناشی از یك اشتباه میداند) و برخی دیگر بهارلو و روملو را یكی دانستهاند (مجیر شیبانی، 79، 81).
برخی نیز بر این گمانند كه این گروه نام از قلعۀ بهار یا قریۀ بهار امروزی در 13 كیلومتری شمال همدان و مركز بخش سیمینهرود همدان گرفته است. این منطقه از سدۀ 6ق /12م مقر سلیمان شاه پسر بِرچِم ایوایی، رئیس قبیلۀ یوه یا ایوه یا ایوا، گروهی از تركمانان غز، و یكی از تكیهگاههای مهم قراقویونلوها بود. ایشان مراكز و نقاط حساس آذربایجان و همدان و كردستان را در تصرف داشتند (حمدالله، 107؛ پرهام، 520؛ EI2؛ سومر، I /14, 23). انتساب قراقویونلوها به یكی از طوایف ایوه مؤید وجود خویشاوندی عشیرهای بین ایشان است. روابط حكام قراقویونلویی با همدان نیز حضور نسل ایواییهای قراقویونلو در منطقه را تأیید میكند (نک : سومر، I /14؛ EI2).
بهارلوها را تیرهای خاص در درون قبیلۀ قراقویونلو (هینتس، 163) از ایلات تركستان دانستهاند كه در زمان سلجوقیان به ایران آمدند، یا احتمالاً از بازماندگان نیروی نظامی ارغونخان مغول بودهاند كه برای خدمت و اقامت طولانی به داراب گسیل شده بودند و در سدۀ 7 تا 8ق /13 تا 14م در فارس مستقر شدند (پرهام، 523-525؛ فیلد،216؛ قهرمانی، 492).
به روایتی دیگر، بهارلوها شعبهای از طوایف شاملو بودند كه پس از حملۀ چنگیزخان به اسارت به سوریه برده شدند و در سدۀ 8ق تیمور آنها را پس از پیروزی بر عثمانیان همراه خود به ایران آورد و آزادشان ساخت. آنان با از دست دادن هویت ایلی پیشین خود، گروهِ ایلی جداگانهای به نام بهارلو تشكیل دادند. به هر حال، شهرت تیرهای از بهارلوهای فارس به قراگزلو، شاخهای از شاملوها، به پیوند نزدیك بین ایل بهارلو و قراگزلوهای شاملو اشاره دارد. همچنین در فارس بهارلوها را عرب دانستهاند و فیلد علت عرب خواندن آنها را آمدن ایشان از سوریه به فارس احتمال داده ست (ص111؛ پرهام، 521؛ ظلالسلطان، 129؛ مجیر شیبانی، 81؛ ایرانیكا، III /482).
زیستگاه اصلی سكونت بهارلو، فارس و نواحی داراب و صحرای ایزد خواست لارستان است. بهارلوها در آذربایجان، خراسان، كرمان و فارس هم پراكندهاند (همانجا). روایت ابن بطوطه از سفرش به هرمز و از آنجا به كرانۀ جنوب شرقی و مراودۀ وی با تركمنهایی كه صحرای ایزد خواست لارستان تا میناب و بندرعباس قلمرو قشلاق ایشان بوده است (ص 276)، توجه را به حضور احتمالی بهارلوها در آن منطقه معطوف میدارد. در سدۀ حاضر به گروهی از بهارلوها در آذربایجان اشاره كردهاند. حتى شباهت نام برخی روستاها و نامهای برخی طوایف ترك قراقویونلو در آذربایجان و كردستان (مانند آلپاوت ـ بارانلو، بولالو و...) را میتوان دلالت بر حضور بازماندگان این ایل در آنجاها دانست (نک : شیل،396؛ فرهنگ...، 4 /41، 72، 99، 5 /60). از حضور شماری از بازماندگان بهارلوها، در جنوب خراسان و در نزدیكی مرز شرقی ایران با افغانستان نیز یاد شده است (نک : ایرانیكا،III /483-484). به استقرار برخی از اخلاف بهارلوها در نواحی مرزی كرمان و فارس، در پی تهاجمات آنان به آن نواحی (نک : بیات، 85-89؛ سومر، I /24, 25؛ ایرانیكا، همانجا) و به روستایی به نام بهارلو و حضور شماری از افراد بهارلوها در دیار بكر تركیه و شمال جمهوری آذربایجان نیز اشاره شده است (نک : مشكور، 24؛ ایرانیكا،III /483).
بهارلوها یكی از 7 طایفۀ معتبر سپاهیان قزلباش كه از ایلات و طوایف قراقویونلویی تركیب شده بود، جزو نجبا و اشراف به شمار رفتهاند (بیانی، 73؛ تاریخ...، 36؛ پرهام، همانجا؛ لمتن، 209؛ میرجعفری، 337؛ قس: ایرانیكا، همانجا). در 1278ق /1861م ایل بهارلو به ایلهای اینالو و باصری و عرب و نفر (ه مم) پیوست و اتحادیۀ ایلات خمسه (ه م) را تشكیل دادند (نک : ه د، 10 /699).
سازمان ایلی: ساختار اجتماعی ـ اقتصادی و نظام سیاسی ایل بهارلو مشخص نیست. شاید بتوان همانندی میان سازمان ایل با سازمان ایلهای كوچرو جنوب ایران در گذشته یافت (برای تعریف سازمان ایلی باصریها، نک : بارث،50 -49؛ نیز ه د، باصری).
فیلد در فهرستی از تیرههای بهارلو در 1297ش /1918م، از 42 تیره (ص 216) و فسایی در 1311ش /1932م از 20 تیره (2 /1578؛ قس: دو مورینی، 35: نامهای 21 طایفۀ بهارلو) نام میبرند. در 1324ش تیرههای ایل به 11 تیرۀ ظاهراً اصلی اسماعیلخانی، جامه بزرگی، رسولخانی، سكز، احمدلو، نظربیگلو، حیدرلو، ابراهیمخانی، جوقه، عیسی بیگلو و كریملو كاهش یافته بودند (قهرمانی، همانجا؛ كیهان، 2 /86؛ بهمنبیگی، 55). این آمار به احتمال بسیار بدون تمایز میان تیره و زیر تیره و طایفه آمده است. اُبرلینگ در 1336ش /1957م در نتیجۀ گفتوگو با آقاخان بهارلو، تیرهای از بهارلوهای فارس را به نام قراگزلو نام میبرد ( ایرانیكا،III /482). در آمار عشایر كوچندۀ سال 1366ش /1987م بهارلو یكی از طایفههای كوچرو ایل خمسه، و دارای یك تیره به نام جام بزرگی آمده است (سرشماری، نتایج، 15).
سازمان رهبری
از چگونگی ساختار رهبری ایل تا قبل از سدۀ 13ق اطلاع چندانی در دست نیست. آنچه از منابع متقدم میتوان دریافت، اولین ایل بیگهای بهارلو در اوایل سدۀ 10ق / 16م، علی شكربیگ و پس از وی پسرش علیبیگ بودهاند (بابر، 41؛ سومر، I /24). در دوران شاه طهماسب صفوی ریاست ایشان با جان ولی بیگ بود (همو، I /25). از زمان نادرشاه، بهارلو تحت رهبری رؤسای تیرۀ نفر (نک : فسایی، 2 /1577؛ هدایت، 10 /36)، و از 1268 تا 1279ق زیرنظر تیرۀ احمدلو اداره میشده است (فسایی، 2 /1577- 1578). از سدۀ 13ق به بعد كه اتحادیۀ ایلات خمسه تشكیل شد، رهبری ایل بهارلو، مانند دیگر ایلات اتحادیۀ خمسه با خان، و رهبری تیرهها و اولادها با كلانتر و كدخدا بود. امور اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایل هم زیرنظر ایشان اداره میشد. در هنگام كوچ هر اردوی ایلی را كه متشكل از چند سیاه چادر یا خانوار از یك تیره بود، یك كدخدا یا ریش سفید اداره میكرد (نک : ه د، ایلات خمسه، نیز باصری؛ بارث، 26). از 1279ق تا پایان همان سده، ریاست ایل در تیرۀ تلكه میگشته است (فسایی، 2 /1578).
كوچ و اسكان
بهارلوها همچون دیگر ایلات خمسه تا قبل از سدۀ 14ق كوچنده بودند. زمستانگاه (قشلاق) ایشان صحرای ایزد خواست لارستان و اطراف داراب و تابستانگاه (ییلاق) آنان مرودشت و رامجرد و كمین بوده است (همو، 2 /1577؛ قهرمانی، همانجا). اینان از اواخر سدۀ 13ق /19م تخته قاپو شدند و در نواحی فسا و در كنارۀ رود داراب سكنا گزیدند و تمام سال را با افراد دیگر ایل خمسه در دهستانهای فسارود، خسویه و قریۀ الخیر به سر میبردند ( فرهنگ، 7 /88، 165، 171؛ سرشماری، جمعیت، 108). بهارلوها پس از اسكان با دیگر اقوام همسایه درآمیختند و رفتهرفته مشخصهها و ساختار ایلی خود را از دست دادند (فیلد، همانجا؛ گَرود، 44).
جمعیت
به دلیل پراكندگی بهارلوها و عدم ثبت آمار دقیق جمعیت آنان در دوران كوچندگی و پیوستن آنها به ایلها و طایفههای دیگر و اسكان یافتن در روستاها، جمعیت ایل بهارلو دقیقاً معلوم نیست. برخی آمارها به شمار تخمینی جمعیت ایشان اشاره میكنند: شیندلر در اواخر سدۀ 19م بهارلوها را بخشی از شاملوها و ایلی مستقل با 500‘2 خانوار (لمتن، 231؛ پرهام، همانجا) و فیلد طبق آمار 1297ش جمعیت آنها را 200`1 خانوار در ایل خمسه (ص 213) و در 1300ش شمار خانوار ایشان را در فارس، 8 هزار (نک : كیهان، نیز دومورینی، همانجاها) ذكر كردهاند. شیل در اوایل سدۀ 20م، به دو هزار خانه (چادر) از ایل بهارلو در آذربایجان اشاره میكند (ص 396) كه احتمالاً همانهایی هستند كه در شمال شرقی مراغه سكنا داشتند (نک : ایرانیكا، همانجا). طبق آمار 1366ش، شمار جمعیت كوچرو ایشان، 15 خانوار و 104 نفر گزارش شده است (سرشماری، نتایج، 13).
اقتصاد
در گذشته و در زمانی كه بهارلو یكی از ایلات مهم خمسه به شمار میرفت، ظاهراً فعالیتهای اقتصادی بهارلوها بیشتر مبتنی بر دامداری بوده است، اما پس از اسكان، بیشتر از راه كشاورزی و چوپانی و رمهگردانی امرار معاش میكردهاند. در 1366ش، طایفۀ بهارلوی ایل خمسه 11 خانوار بهرهبردار دامدار و 4 خانوار بهرهبردار كشاورز داشت و شمار احشام ایشان به 490‘2 رأس گوسفند و بز محدود میشد (همان، نتایج 14، 50-51).
پیشینۀ تاریخی
در طول تاریخ افراد مهمی از ایل بهارلو، وابسته به قراقویونلوها، برخاستهاند كه برخی از آنها نقش رهبری وقایع یا شورشهایی را داشتهاند. از قدیمترین افراد نامدار این ایل، بیرام خواجه (د 782ق /1380م) رئیس قراقویونلوهاست كه پس از مرگ تیمور، شهرهای موصل و ارجیش را تصرف كرد (هینتس، 163) و در آذربایجان به خدمت سلطان اویس جلایر درآمد (میرنیا، 74؛ پرهام، 520؛ سیوری، 36). شاه ولی بهارلو نیز یكی از سركردگان سپاه جهانشاه میرزای قراقویونلوست كه در 873ق /1468م در جنگ با آققویونلوها كشته شد (اذكایی، 127- 128). یكی از مهمترین و برجستهترین افراد بهارلو در سدۀ 9ق، علی شكربیگ بهارلو فرزند بایرام قرابیگ از ملازمان نزدیك جهانشاه ابوالمظفر قراقویونلو بود كه بر تمام امیرزادگان تركمن برتری یافت. وی سالها تمامی سرزمین كردستان و همدان تا لرستان و سراسر خوزستان را در تصرف خویش داشت و با اوزون حسن بیگ آق قویونلو جنگید (نک : نهاوندی، 1 /46- 48؛ قس: تاریخ، 36؛ پرهام، 521). سلطان ابوسعید برای استحكام قدرت خویش با خانوادۀ وی وصلت كرد (بابر، 41؛ نهاوندی، 1 /48-49). به دلیل اعتبار بالای علی شكربیگ، سرزمین همدان تا اواخر عهد صفوی به قلمرو علیشكر معروف بوده است (همو، 1 /49؛ نیز نک : هدایت، 8 /395، 455؛ سومر، I /23، حاشیه). پس از وی نیز پسرش پیر علی رئیس ایل در همدان به سر میبرد (بدلیسی، 73)، اما پس از آن بخش مهمی از این طایفه به خراسان رفت و به خدمت سلطان حسین میرزا بایقرا درآمد. امرای بهارلو برای احیای مجدد دولت قراقویونلوها در 884ق /1479م كرمان را تسخیر كردند، اما با لشگركشی آق قویونلوها به گرگان عقب نشستند. بعدها گروهی از ایشان با بابر در جنگ هندوستان شركت كردند. بیرمخان بهارلو از سرداران برجسته و صاحب نفوذ در سالهای حكومت بابر بود و جان علیبیگ پسر پیرعلی در بدخشان و در اواخر دهۀ 900ق در خدمت بابر به سر میبرد (نک : بابر، همانجا؛ روملو، 506، 507، جم ؛ سومر، I /24-25).
سلطان قلی قطبشاه از احفاد میرزا جهانشاه قراقویونلو و نوادگان دختری علی شكربیگ در اواخر عهد سلطان محمدشاه لشگری، به دكن رفت و سلسلۀ قطب شاهیان دكن را تأسیس كرد (فرشته، 2 /167- 168؛ سومر، I /25). بخشی از بهارلوها كه در ایران مانده بودند، ابتدا به خدمت آق قویونلوها و سپس به خدمت صفویان درآمدند و بدینترتیب مدتهای مدید موجودیت خود را حفظ كردند (همانجا).
از اوایل سدۀ 13 تا 14ق گهگاه از سركوب و قتلعام ایل بهارلو به سبب نهب و غارت یا شورش خبر دادهاند. در شرح رفتار سیاسی ناهمسوی ایل، به همكاری بهارلوها با خاندان قوام و نیز شورشهایی عصیانگرانه برضد این خاندان، اشاره شده است (برای تفصیلات، نک : نظامالسلطنه، 176، 321؛ نهضت...، 305؛ صفینژاد، 64؛ نیز شهبازی، 77). گزارشهایی از شورش گستردۀ ایشان در 1308ش / 1929م در اطراف داراب و فسا تا اطراف كرمان و در نهایت شكست خونبارشان در دست است (نک : بیات، 53-54، 71، 85-89؛ شهبازی، همانجا؛ برای آگاهی از برخی سرداران نظامی مشهور بهارلوها، نک : روملو، 506، 507، 534، جم ؛ هدایت، 10 /538، 723، 725).
مآخذ
ابن بطوطه، رحلة، بیروت، 1384ق /1964م؛ اذكایی، پرویز، همداننامه، همدان، 1380ش؛ بابر، ظهیرالدین محمد، بابرنامه، كیوتو، 1995م؛ بدلیسی، شرفخان، شرفنامه، به كوشش محمد عباسی، تهران، 1343ش؛ بهمنبیگی، محمدبهمن، عشایر فارس، تهران، 1324ش؛ بیات، كاوه، شورش عشایری فارس، تهران، 1365ش؛ بیانی، خانبابا، تاریخ نظامی ایران، تهران، 1353ش؛ پرهام، سیروس، «ایلات بهارلو و اینالو»، آینده، تهران، 1367ش، س 14، شم 9-12؛ تاریخ قزلباشان، به كوشش هاشم محدث، تهران، 1361ش؛ حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به كوشش لسترنج، لیدن، 1915م؛ دومورینی، ژ.، عشایر فارس، ترجمۀ جلالالدین رفیعفر، تهران، 1375ش؛ روملو، حسن، احسن التواریخ، به كوشش عبدالحسین نوایی، تهران، 1357ش؛ سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر كوچنده (1366ش)، نتایج تفصیلی، ایل خمسه، مركز آمار ایران، تهران، 1368ش؛ همان (1377ش)، جمعیت عشایری دهستانها، كل كشور (3)، مركز آمار ایران، تهران، 1378ش؛ شهبازی، عبدالله، مقدمهای بر شناخت ایلات و عشایر، تهران، 1369ش؛ صفینژاد، جواد، عشایر مركزی ایران، تهران، 1368ش؛ ظل السلطان، مسعود میرزا، تاریخ مسعودی، تهران، 1362ش؛ فرشته، محمدقاسم، تاریخ، كانپور، 1301ق /1884م؛ فرهنگ جغرافیایی ایران (آبادیها)، تهران، 1332ش؛ فسایی، حسن، فارسنامه، به كوشش منصور رستگار فسایی، تهران، 1367ش؛ قهرمانی ابیوردی، مظفر، تاریخ وقایع عشایری فارس، تهران، 1373ش؛ كیهان، مسعود، جغرافیای مفصل ایران، تهران، 1311ش؛ لمتن، ا.ك.س.، «تاریخ ایلات ایران»، ترجمۀ علی تبریزی، ایلات و عشایر، تهران، 1362ش؛ مجیر شیبانی، نظامالدین، تشكیل شاهنشاهی صفویه، تهران، 1346ش؛ مشكور، محمدجواد، نظری به تاریخ آذربایجان، تهران، 1375ش؛ میرجعفری، حسین، تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران در دورۀ تیموریان و تركمانان، اصفهان، 1375ش؛ میرنیا، علی، ایلها و طایفههای عشایری خراسان، تهران، 1369ش؛ نظامالسلطنۀ مافی، حسینقلی، خاطرات و اسناد، به كوشش معصومه نظام مافی و دیگران، تهران، 1362ش؛ نهاوندی، عبدالباقی، مآثر رحیمی، به كوشش محمد هدایت حسین، كلكته، 1924م؛ نهضت آزادی خواهی مردم فارس، به كوشش جهانگیر قائممقامی، تهران، 1359ش؛ هدایت، رضا قلی، ملحقات روضة الصفا، تهران، 1339ش؛ هینتس، والتر، تشكیل دولت ملی در ایران، ترجمۀ كیكاووس جهانداری، تهران، 1356ش؛ نیز: