زمان تقریبی مطالعه: 11 دقیقه

بنفشه

بَنَفْشه، گیاهی با گلهای زیبا و رنگارنگ، عموماً به رنگ بنفش و گاه معطر. در باور جمعی مردم ایران، گل بنفشه به‌سبب رنگ تیره و پیچ و تاب و بوی خوش، نمادی است از زلف زیبا که در ادبیات فارسی نیز بازتاب این نگرش دیده می‌شود. از سوی دیگر، افتادگی آن به روی ساقه، سر به زانو نهادن از رنج و اندوه تعبیر شده است (هروی، 1 / 479؛ برای نمونه‌های بیشتر در ادب فارسی، نک‍ : منوچهری، 27، 42، 54؛ نظامی، 81؛ مولوی، 713؛ سعدی، 252).
تیرۀ بنفشه دارای گلهای نامنظم با 5 گلبرگ نامساوی است. بسیاری از گونه‌های این تیره به صورت گیاهان زینتی کشت می‌شوند و برخی دارای مصارف پزشکی‌اند و یا در صنعت عطرسازی از آنها استفاده می‌شود. گونه‌های بسیار متنوعی از جنس بنفشه شناسایی شده که یکی از معروف‌ترین آنها گونۀ بنفشۀ معطر است که بیشتر در میان صخره‌ها، بیشه‌ها، علفزارها و چمنها می‌روید. این‌گونه بیشتر بنفش‌رنگ یا مایل به بنفش و گاه سفید یا گلی می‌باشد. این گیاه در ایران به بنفشۀ معمولی، بنفشۀ معطر و یا بنفشۀ ایرانی معروف است و به شکل خودرو حتى تا ارتفاع 000‘ 23 متری می‌روید (نیاکی، 189-192؛ زرگری، 1 / 264-266). گونۀ معروف دیگر بنفشه، به بنفشۀ سه‌رنگ یا فرنگی اشتهار دارد و بیشتر برای زینت کاشته می‌شود (گل‌گلاب، 212). گسترۀ جغرافیایی بنفشۀ معطر یا ایرانی در دامنه‌های البرز، کندوان، کرج، هرزویل، عمارلو، کبوترچاک و رودبار است (عماد، 1 / 37).
در متون تاریخی واژۀ بنفشه به صورت معرب آن یعنی «بنفسج» ذکر شده؛ هرچند گاه فرفیر (عربی)، ابرو (یونانی)، فسوشی لیون (رومی) [ابوریحان آن را معادل روغن بنفشه دانسته است]، و منشخا یا منشحیا (سریانی) نیز خوانده می‌شود (قهرمان، 1 / 89). واژۀ فارسی بنفشه در پهلوی و فارسی میانه وَنَفشگ (هرن، 53)، در کردی وَنَوْشه، در مازندرانی ونوشه، و در سمنانی و لری بِنوشَه خوانده می‌شود ( ایرانیکا، III / 665؛ ایزدپناه، 16).
این گیاه کهن که در آثار طبیعی‌دانان باستان هم ذکر آن به میان آمده، به‌سبب داشتن طبیعتی سرد، برای سوزش سر دل و التهاب چشمان، و عصاره یا جوشاندۀ گل آن برای خناق و صرع کودکان مفید دانسته می‌شد. رومیها به بنفشۀ معطر سیتالیس یا موراریا و یا بنفش ارغوانی می‌گفتند (دیوسکوریدُس، IV / 672؛ نیـز نک‍ : تئـوفراستوس، II / 453-454). پلینـی اکبـر نیـز بـه‌طـور مبسوط به بنفشه و انواع آن پرداخته است. او 3 نوع از بنفشه را به رنگهای ارغوانی، زرد و سفید توصیف می‌کند. نوع ارغوانی را که در بهاران به شکل وحشی می‌روید، بزرگ‌تر از انواع دیگر برمی‌شمارد و آن را ایون می‌نامد و واژۀ بنفش را در یونانی مشتق از آن می‌داند (برعکس زبان فارسی). همو عطر نوع بنفش یا ارغوانی را از سایر انواع قوی‌تر می‌داند (XXI / 14).
در متون فارسی پهلوی نیز از بنفشه به وضوح یاد شده است. مثلاً در بندهش، ضمن تقسیم‌بندی گیاهان به انواعی چون دار، درخت، میوه، دانه، گل و جز آن آمده است: «هرچه را شکوفه خوش‌بوی است و به (دست) ورز مردان هنگام هنگام باشد، یا بن همواره هست و به هنگام، به شکوفۀ خوش‌بوی (از او) بشکفد، مانند گل و نرگس و یاسمن و نسترن و آلاله، کبیکه و کیده و چمبک، خیری، کَرکُم، زردک، بنفشه، کاردک و دیگر از این گونه، گل خوانند» (ص 87). در همین منبع آنجا که هر گلی را از آنِ امشاسپندی می‌داند، بنفشه را متعلق به امشاسپند تیر برمی‌شمارد (همان، 88). از دیگر متون پهلوی که در آن به بنفشه اشاره شده، و بوی آن را به بوی کنیزکان تشبیه کرده، گفت‌وگویی است که میان ریدک و خسرو، پادشاه ایران، صورت گرفته است (متون ... ، 78).
به‌طورکلی، بنابر متون مذهبی ایران باستان، گیاه، چهارمین آفریدۀ اهوره‌مزدا در میان آفریدگان زمینی است. اهوره‌مزدا امشاسپند مرداد را نگهبان و سرور گیاهان ساخت؛ اما اهریمن سعی کرد، گیاه را نابود کند و با حمله به گیاه نخستین و خشکانیدن آن، امرداد و تیشتر (ایزد باران) به یاری هم گیاه نخستین را از نو حیات و سرسبزی بخشیدند (بهار، 45، 73). سرچشمۀ بوی خوش رستنیهای خوش‌بو در ایران، ریشه در آتش و خورشید دارد. بر اساس گزیده‌های زادسپرم، بوی خوش رستنیها از آتش گیاهان است. این آتش که در تخم گیاهان آفریده شده است، شکوفه و گلهای گیاهان را دل‌پسند و خوش‌بوی می‌سازد (وزیدگیها ... ، 50؛ نیز نک‍ : بهار، 94).
پرداختن متون مختلف طبی و فلاحتی طی سده‌های بعدی اسلامی به این گیاه بیانگر اهمیت ویژۀ آن است (برای نمونه، نک‍ : ثابت بن قره، 27، 31، 67- 68؛ ابن‌ربن، 418؛ رازی، 74، 84، 98؛ ابن‌جزار، 194؛ ابن‌وحشیه، 111 بب‍‌ ). در کتاب آثار و احیاء ضمن آنکه نواحی مازندران و گیلان را مناسب برای پرورش بنفشه دانسته، بهترین نوع آن را بنفشۀ عسکری از ولایات شوشتر عنوان کرده است (رشیدالدین، 201). بیرونی انواع اسامی بنفشه (بنفسج) و روغن آن را به زبانهای رومی، سریانی و عربی برمی‌شمارد و به نقل از پولس، به روغنهای بنفشه در رنگهای ارغوانی، زعفرانی و سفید، که مردم به کار می‌برند، اشاره می‌کند (ص 343). البته، در فرخ‌نامه (سدۀ 6 ق) هم آمده است که اگر بنفشه به کبریت دود کنند، سفید گردد (جمالی، 146).
در طب قدیم ایران، بنفشه را سرد و تر در درجۀ اول می‌دانند، اما ابن‌سینا از قول گروهی دیگر گفته که در اول گرم است، اما در سردی برگش شکی نیست (2 / 86؛ قس: ابن‌رشد، 271؛ غسانی، 29). در مجموع این خواص را برای بنفشه قائل‌اند: معتدل کردن خون، نشاندن ورمهای گرم، دمل و جوش، نرم ساختن سینه، از بین بردن ورم التهاب معده، بیرون راندن صفرا و ملینی ملایم. همچنین بوی آن خواب‌آور است و نه‌تنها برای چشم، که برای سردرد و سرسام هم مفید است (اخوینی، 318، 328- 329؛ ابومنصور، 67؛ ابن‌سینا، همانجا). شراب آن نیز برای ذات‌الجنب یا برسام و خناق بسیار مفید و سودبخش است (ابومنصور، همانجا؛ غافقی، 72؛ عطار، 21).
امروزه نیز در طب مردمی، گل بنفشه مثل گل گاوزبان مصرف فراوان دارد. گل بنفشه اثر نرم‌کننده، معرق و خلط‌آور دارد و از دم‌کردۀ آن برای درمان گریپ، گلودرد و ناراحتیهای سینه استفاده می‌شود. ریشۀ آن اثر قی‌آور دارد و شیرۀ گلهای تازۀ آن به صورت شربت و به عنوان ملین و رفع‌کنندۀ سرفه به‌کار می‌رود. در کردستان، دم‌کرده و جوشاندۀ گلهای آن را برای رفع سرماخوردگی، سینه‌درد و گلودرد مصرف می‌کنند (افشار، 504). در سایر مناطق ایران نظیر لرستان و گیلان نیز بنفشه مصارف زیادی دارد (برای نمونه، نک‍ : شهاب، 140؛ اسدیان، 289)؛ همچنین در خراسان اعتقاد بر این است که اگر درد سر به‌علت گرمی مزاج باشد، گل بنفشه و گل خطمی را می‌کوبند و از گرد آنها ضمادی می‌سازند و ضماد را روی آتش نیم‌گرم کرده، سپس به سر می‌چسبانند؛ نیز از دم‌کردۀ گل بنفشه در کاستن از تب کودکان استفاده می‌کنند (شکورزاده، 250، 268).
گل بنفشه همواره در عطاریها و دوافروشیهای سنتی در کنار گل گاوزبان، گل خطمی، گل بابونه و جز آنها از گیاهان دارویی اصلی محسوب می‌شده است (نجمی، 198-200) و قسمتهای مختلف این گیاه از گل و برگ گرفته تا ریشۀ آن در اشکالی چون دم‌کرده، شربت، شیرۀ برگ، دانه، برگ پخته شده در آب، تیزن و بنفشۀ عسلی برای درمان انواع و اقسام ناخوشیها به کار می‌رفته است (برای اطلاعات بیشتر در این خصوص، نک‍ : شهری، 5 / 236-237؛ نفیسی، پزشکی‌نامه، 216؛ زرگری، 1 / 267-269). یکی از علل توجه مردم به بنفشه، احادیثی است که در روایات به ائمه و پیامبر (ص) در این خصوص نسبت داده‌اند؛ مثلاً به نقل از حضرت علی (ع) آمده که با بنفشه انفیه بسازند، چرا که پیامبر(ص) فرمود: «اگر مردم فواید بنفشه را می‌دانستند، هر آینه جرعه‌جرعه سر می‌کشیدند» (قاضی، 65؛ نیز نک‍ : ذهبی، 85؛ ابن‌طولون، 122-123؛ ده‌سرخی، 149-150).
ترکیبات کنایی زیبایی در ادب فارسی با بنفشه ساخته شده است؛ ازجمله بنفشه‌پوش، بنفشه‌خط، بنفشه‌گون طارم (آسمان ارغوانی)، بنفشه‌گون مهد (زمین و آسمان)، بنفشه‌موی، بنفشه زلف، بنفشه‌دل (دل‌سوخته)، بنفشه‌عارض، بنفشه‌عذار، بنفشه‌فام، بنفشه‌گون و بسیاری موارد دیگر (نک‍ : نفیسی، فرهنگ، 650-651؛ برهان ... ، 207؛ لغت‌نامه ... ).
بنفشه در ادبیات شفاهی، چیستانها، ضرب‌المثلها و حتى بازیهای مردم نیز راه یافته است؛ به‌عنوان نمونه، در یک رباعی عامیانه آمده است: سه‌برگه بگفت: در زمین سبزه منم / بنفشه بگفت: جوان پرغمزه منم / / صدبرگ بگفت: لاف بیهوده مزن / تاج سر عاشقان پرغمزه منم (احمد، 175)؛ یا در سروستان چیستانی رایج است، بدین شرح: ای دسته گل سفید پیچیده به سر / من دل به تو بستم و تو رفتی به سفر / / در باغ گل است و در بیابان نرگس / در رفتن تو رضا نمی‌شم هرگز / / یا رب سببی ساز میان من و دل / یا یار بر من آید یا من بر ول؟، که پاسخ آن گل بنفشه است (همایونی، 386). در شاهرود نیز بازی‌ای به نام «بنفشه گل بنفشه» معمول بوده است (شریعت‌زاده، 433).
در طول تاریخ، ایرانیان همواره توجه خاصی به گیاهان خوش‌بو (معطرات و مشمومات) داشته‌اند. استفاده از بنفشه در ساختن عطر و معطر ساختن موی و بدن با آن از دیرباز در ایران رایج بوده است (انصاری، 89-90).
حس زیبایی‌شناختی و لطیف و شاعرانۀ ایرانیها سبب شده است که همواره نه‌تنها قسمتهایی از بدن چون زلف و چهره را به انواع گلها تشبیه کنند، بلکه حتى اندامهایی چون چشم، زبان و دهان را به گلهایی معطر نظیر سوسن، یاسمن، نرگس و بنفشه مانند کنند. این گلهای زیبا و معطر نه تنها زینت‌بخش باغهای معروف ایرانی بوده، و همواره مد نظر سیاحان قرار گرفته است (برای نمونه، نک‍ : پولاک، 74-75؛ پتروشفسکی، 1 / 395-400؛ نیز نک‍ : آربری، 416-417)، بلکه برای نامیدن دختران به عنوان آفریده‌های ظریف و لطیف و زیبا نیز به کار رفته است (انصاری، همانجا)؛ ضرب‌المثل کنایه‌دار رامسری که می‌گوید: «اسبش را به بتۀ گل بنفشه بسته است» (ذوالفقاری، 1 / 331).

مآخذ

آربری، ا. ج.، میراث ایران، ترجمۀ احمد بیرشک و دیگران، تهران، 1336ش؛ ابن‌جزار، احمد، کتاب فی المعدة و امراضها و مداواتها، به کوشش سلمان قطابه، حلب، 1979م؛ ابن‌ربن، علی، فردوس الحکمة، به کوشش محمد زبیر صدیقی، برلین، 1928م؛ ابن‌رشد، محمد، الکلیات فی الطب، به کوشش سعید شیبان و عمار طالبی، قاهره، 1989م؛ ابن‌سینا، قانون، ترجمۀ عبدالرحمان شرفکندی، تهران، 1364ش؛ ابن‌طولون، محمد، المنهل الروی فی الطب النبوی، بیروت، 1996م؛ ابن وحشیه، احمد، الفلاحة النبطیة، به کوشش توفیق فهد، دمشق، 1993م؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقایق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1346ش؛ احمد، روزی، نوروز و آیینهای نوروزی در ورارودان، به کوشش نادر کریمیان سردشتی، تهران، 1383ش؛ اخوینی بخاری، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344ش؛ اسدیان خرم‌آبادی، محمد و دیگران، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران، 1358ش؛ افشار سیستانی، ایرج، پزشکی سنتی مردم ایران، تهران، 1370ش؛ انصاری، شهره، تاریخ عطر در ایران، تهران، 1381ش؛ ایزدپناه، حمید، فرهنگ لری، تهران، 1343ش؛ برهان قاطع، محمدحسین بن خلف تبریزی، به کوشش محمد عباسی، تهران، 1344ش؛ بندهش، ترجمۀ مهرداد بهار، تهران، 1369ش؛ بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، 1362ش؛ بیرونی، ابوریحان، الصیدنة فی الطب، ترجمۀ باقر مظفرزاده، تهران، 1383ش؛ پتروشفسکی، ا. پ.، کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول، ترجمۀ کریم کشاورز، تهران، 1344ش؛ پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه، ترجمۀ کیکاووس جهانداری، تهران، 1361ش؛ ثابت بن قره، الذخیرة فی علم الطب، قاهره، 1928م؛ جمالی یزدی، مطهر، فرخ‌نامه، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1346ش؛ ده‌سرخی اصفهانی، محمود، رمز الصحة، نجف، 1403ق؛ ذوالفقاری، حسن، فرهنگ بزرگ ضرب‌المثلهای فارسی، تهران، 1388ش؛ ذهبی، محمد، الطب النبوی، بیروت، 1992م؛ رازی، محمد بن زکریا، کتاب القولنج، به کوشش صبحی محمود حمامی، حلب، 1403ق / 1983م؛ رشیدالدین فضل‌الله، آثار و احیاء، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1368ش؛ زرگری، علی، گیاهان دارویی، تهران، 1365ش؛ سعدی، غزلها، به کوشش غلامحسین یوسفی، تهران، 1385ش؛ شریعت‌زاده، علی‌اصغر، فرهنگ مردم شاهرود، تهران، 1371ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363ش؛ شهاب کومله‌ای، حسین، فرهنگ عامۀ کومله، رشت، 1386ش؛ شهری، جعفر، طهران قدیم، تهران، 1383ش؛ عطار هارونی، داوود، منهاج الدکان و دستور الاعیان، بی‌جا، 1287ق؛ عماد، مهدی، شناسایی گیاهان دارویی و صنعتی جنگلی و مرتعی و موارد مصرف آنها، تهران، 1377 ش؛ غافقی، احمد، جامع المفردات، انتخاب ابن‌عبری، به کوشش ماکس مایرهف و جورجی صبحی، بولاق، 1940م؛ غسانی ترکمانی، یوسف، المعتمد فی الادویة المفردة، بیروت، 1402ق / 1982م؛ قاضی زاهدی، احمد، دستورات طبی از نظر اسلام، قم، 1377 ش؛ قهرمان، احمد و احمدرضا اخوت، تطبیق نامهای کهن گیاهان دارویی با نامهای علمی، تهران، 1383 ش؛ گل‌گلاب، حسین، گیاه‌شناسی، تهران، 1326 ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ متون پهلوی، به کوشش جاماسب ـ آسانا، ترجمۀ سعید عریان، تهران، 1371ش؛ منوچهری دامغانی، احمد، دیوان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1326ش؛ مولوی، مثنوی معنوی، به کوشش نیکلسن، تهران، 1375ش؛ نجمی، ناصر، دارالخلافۀ تهران، تهران، 1356ش؛ نظامی گنجوی، خسرو و شیرین، به کوشش سعید حمیدیان، تهران، 1383ش؛ نفیسی، علی‌اکبر، پزشکی‌نامه، تهران، 1317ق؛ همو، فرهنگ، تهران، 1343ش؛ نیاکی، صحت، گیاهان کشاورزی ایران، تهران، 1351ش؛ وزیدگیهای زادسپرم، به کوشش محمدتقی راشد محصل، تهران، 1385ش؛ هروی، حسینعلی، شرح غزلهای حافظ، تهران، 1381ش؛ همایونی، صادق، فرهنگ مردم سروستان، تهران، 1371ش؛ نیز:

Dioscorides, De Materia Medica, Johannesburg, 2000; Horn, P., Geschichte der persischen Literature, 1901; Iranica; Pliny (the Elder), Natural History, London, 1847-1848; Theophrastus, Enquiry into Plants, tr. A. Hort, New York, 1916.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.