بنارس
بَنارَس، شهری مقدس درآیین هندو،واقع در ایالت اوتارپرادش (ه م) در شمال هند.این شهر بر كرانۀ چپ رود گنگ، حدود 700 كیلومتری شمال غربی كلكته و 800 كیلومتری جنوب شرقی دهلی در °25 و ´20 عرض شمالی و °83 طول شرقی واقع است.
بنارس مقدسترین شهر در میان 7 شهر مقدس هندوان و مركز اصلی برهمنان است (جلالی، 106؛ بریتانیكا، ماكرو، XIX / 25-26، میكرو، X / 358). آرزوی هر هندوی متدین آن است كه در این شهر بمیرد. در آیین هندو بنارس شهر فنا، و از نظر مذهبی نماد مرگ است (حكمت، 188-189). بجز هندوان، پیروان ادیان دیگر چون بودایی، اسلام، جین و سیك نیز در این شهر سكنا دارند (بریتانیكا،ماكرو، همانجا). بنای شهر بنارس را حدود سال 1200ق م دانستهاند (2EI؛ قس: GSE). در دورۀ باستان بدان كاشی به معنای «تابان» گفته میشد كه احتمالاً از نام قبیلهای از آریاییهای ساكن این منطقه گرفته شده بود («فرهنگ ...»، VII / 189؛ حكمت، 187؛ نیز نک : بریتانیكا، 2003م، ذیل وارانسی).
در برخی منابع، كاشی نه یك شهر، كه قلمرو یك پادشاهی بود (نک : لاو، 46). كهنترین منبعی كه در آن از كاشی به عنوان یك پادشاهی یاد شده، در ادبیات ودایی از سدۀ 8ق م است و در دورۀ بودا (قرن 6ق م) كاشی با نام وارانسی به عنوان یك شهر شناخته میشد (بریتانیكا،ماكرو، همانجا). تا پیش از دوره بودا، كاشی به منزله یك قدرت مهم سیاسی در شمال هند بود، اما در كشاكش قدرت میان دو امپراتوری كاسالا و مَگدهه پس از مرگ بودا شهر جزو امپراتوری مگدهه درآمد (لاو، نیز بریتانیكا، ماكرو، همانجاها؛ دی، 23)؛ نام بنارس در حدود سدههای 4 تا 6ق / 10 تا 12م بدین شهر اطلاق شدGSE)؛ برای نامهای دیگر آن، نک : دی،25؛ آسیاتیكا).
وارانسی یا بنارس از نام دو رودخانۀ «وَرونه» (بَرنه) در شمال شرقی و «آسی» در جنوب غربی گرفته شده است كه شهر را در میان گرفتهاند (ابوالفضل، آیین ...، 2 / 71؛ مونیر ویلیامز، 944؛ جلالی، همانجا؛ قس: كانینگم، I / 369). بنارس نزد بوداییها مقدس است، زیرا به اعتقاد آنان، بودا نخستین موعظه خود را در «باغ غزالها» در نزدیكی سارناتْه ایراد كرد، جایی كه آشوكا، امپراتور نامی هند در قرن 3ق م، بنای یادبودی ساخت (بریتانیكا، ماكرو، همانجا). هیوان تسیانگ، زائر چینی بودایی در سدۀ 1ق / 7م از بنارس دیدار كرد كه بنا بر گزارش وی، در آن زمان شیوا ــ از خدایان هندی ــ مورد توجه اهالی شهر بوده، و بزرگترین آنها به شمار میرفته است ( نک : همانجا؛ دی، 24).
ثروت افسانهای هند و طمع سلطان مسعود غزنوی (حك 421- 432ق / 1030-1041م) برای به دست آوردن غنایم، موجب شد تا وی در 424ق سپاهی به فرماندهی احمد ینالتگین (مق 425ق) را به هند گسیل دارد. ینالتگین از رود گنگ عبور كرد و به بنارس رسید. به گفته بیهقی (ص 516)، این نخستین باری بود كه مسلمانان بدین شهر پای میگذاشتند (قس: ابوالفضل، همانجا؛ بازورث، 188). در این زمان، بنارس دو فرسنگ مربع وسعت داشته است (بیهقی، همانجا). اگرچه مدت اقامت سپاهیان غزنوی در بنارس بیش از نصف روز به طول نینجامید، اما در همین زمان اندك، آنها بازارهای پارچهفروشی، عطاری و جواهرفروشی را غارت كردند و به غنایم بسیاری دست یافتند (همو، 516-517). میزان غنایم به دست آمده حكایت از ثروت و رونق اقتصادی بنارس دارد. پس از این واقعه، برای مدتی هیچ نیرویی از سوی مسلمانان راهی هند نشد «تلاش ...»، 51, 55). و در این فاصله (سدههای 5 -6ق / 11-12م) بنارس میان پادشاهان محلی، دست به دست میگشت (نک : همان، 25-26, 52-54, 62-64).
در 590ق / 1194م سلطان معزالدین محمدبن سام غوری (حك 599-602ق / 1203-1206م) برای جنگ با جایا چَندرا راجۀ قَنوج ــ كه بنارس را در اختیار داشت ــ از غزنین به بنارس لشكر كشید. در این لشكركشی، قطبالدین محمد آیبك (د 607ق / 1210م) كه همراه سلطان بود، توانست بنارس و بیشتر نواحی درۀ سند را تصرف كند (ابن اثیر، 12 / 105-106؛ «تلاش»، 54؛ هیگ، «معزالدین ...»، 42؛ جلالی، 52). با این پیروزی، بنارس غارت، و معابد مشهور آن ویران شد (منهاج، 1 / 401؛ هیگ، «حكومتها...»، 513 ؛EI2).
در دورۀ حكمروایی سلطان شمسالدین التتمش (حك 607-633ق / 1210-1236م) از سلاطین ترك دهلی، بنارس نیز در زمرۀ متصرفات وی شد (منهاج، 1 / 452). فیروزشاه (حك 752-790ق / 1351- 1388م) از سلاطین تغلقی هند، در 761ق / 1360م به بنارس لشكر كشید، اما راجۀ این شهر با وی صلح كرد و سلطان به پایتخت خود بازگشت (سیهرندی، 129؛ شمس، 166، 170-172؛ قس: EI2). در 797ق / 1395م محمدبن تغلق (د 795ق) بنارس را به وزیر خود خواجه جهان واگذار كرد
بابر مؤسس سلسلۀ بابریان هند (حك 932-937ق / 1526-1531م) در 935ق بنارس و نواحی اطراف گنگ را به متصرفات خود افزود (بابر، I / 657؛ نیز نک : EI2). بنارس در دوره اكبر (حك 963-1014ق / 1556-1605م) جزو 9 سركاری بود كه در صوبۀ الهاباس (اللهآباد) قرار داشت و یكی از 28 شهری بود كه سكه مسین در آن ضرب میشد (ابوالفضل، همان، 1 / 19، 2 / 2). اكبر چندین بار به بنارس سفر كرد (همو، اكبرنامه، 2 / 264، 3 / 88؛ بیات، 294- 295). یكی از این سفرها، برای فرو نشاندن شورش بهادرخان، حكمران پیشین این نواحی بود كه طی آن مردم دروازههای شهر را بر سپاهیان اكبر بستند و همین امر موجب خشم اكبر شد. او نخست دستور تاراج شهر را داد، اما به زودی آن را ملغی ساخت و فرمان بخشش عمومی صادر كرد (ابوالفضل، همان، 2 / 296-297). روشنبینی و تسامح مذهبی اكبر موجب شد تا در دورۀ حكمروایی وی، بنارس از نظر فرهنگی رشد چشمگیری داشته باشد. در این مدت، راجه جای سینگه، چندین معبد و رصدخانهای ــ كه اكنون ویرانههای آن به جا مانده است ــ را در بنارس بنا كرد (EI²؛ نیز نک : نهرو، 1 / 468).
آزادی مذهبی دیری نپایید، زیرا شاهجهان (حك 1037-1068ق / 1628- 1658م) در 1042ق دستور ویرانی معابد هندو را صادر كرد و به موجب آن 76 معبد در بنارس ویران شد (برجس، 86). دامنۀ تخریب معابد هندو در دورۀ اورنگ زیب (حك 1068- 1118ق / 1657-1706م) پادشاه متعصب بابری، گستردهتر بود. وی در 1080ق / 1669م دستور تخریب معابد و مدارس هندو را صادر كرد و به جای معابد ویران شده، مساجدی جدید بنا شد (همو، 113؛ سركار، 242-241؛ گوتز، 232؛ نیز نک : مارشال، 523 ff.). او همچنین فرمان داد تا نام بنارس به محمدآباد تغییر یابد، نامی كه فقط بر سكههای ضرب شده به نام او نقش بست و با انقراض بابریان این نام نیز به فراموشی سپرده شد (بختاورخان، 1 / 386؛ EI2).
در 1189ق / 1775م طی معاهدهای میان آصفالدوله نواب اوده و كمپانی هند بنارس به بریتانیا واگذار شد (برجس، 236) و در دورۀ سلطۀ بریتانیا بر هند، شورشهایی بر ضد آنان در بنارس روی داد كه از آن میان، میتوان از شورش سال 1195ق / 1781م (همو، 247) و سال 1274ق / 1858م یاد كرد ( شورش ...،70، 80، 84، 96). پس از استقلال هند، بنارس در 1329ش / 1950م بخشی از ایالت اوتارپرادش شد.
بنارس همواره از مراكز مهم فرهنگی هند و كانون فراگیری علوم مختلف (نک : بیرونی، 2 / 554)، بهویژه علوم هندویی و ادب سنسكریت بوده است. بجز مدارس آموزش برهمنان، دانشگاهها و مراكز متعدد دیگری نیز در بنارس فعالیت دارند، ازجمله میتوان به كالج سنسكریت بنارس كه در 1205ق / 1791م و دانشگاهی هندویی كه در 1334ق / 1916م تأسیس شدهاند، اشاره كرد (نهرو، 2 / 525؛ حكمت، 424).
در بنارس فعالیت كشاورزی رونق بسیار دارد و محصولات عمدۀ آن برنج، گندم، نیشكر، انواع غله و محصولات غذایی دیگر است (اطلس ...»، 171-162-161؛ آسیاتیكا). بنارس همچنین
شهری صنعتی است و نساجی ــ كه از دیرباز مسلمانان در آن فعالیت بیشتری داشتهاند ــ از صنایع فعال این شهر بوده، و پارچههای نفیس زربفت، ابریشمی و كتان آن همواره آوازه جهانی داشته است (بیهقی، 516؛ حكمت، 132-133، 352؛ حسن، 396؛ «امپراتوری ...»، 718-716؛ مجومدار، 572). جواهرسازی، میناكاری و منبتكاری بر روی ظروف برنجی از دیگر صنایع این شهر است (حكمت، 353-354). بنارس از دیرباز از مراكز تجاری در هند به شمار میرفته است و بازرگانان بسیاری از راه دریا برای تجارت بدان شهر سفر میكردند (لاو، 47). امروزه نیز این شهر از مراكز مهم تلاقی خطوط آهن و بازرگانی هند است (GSE).
در بنارس ساختمانهای باشكوه، معابد و مساجد بسیاری وجود دارد. شمار معابد این شهر را حدود دو هزار دانستهاند كه بیشتر آنها وقف ویشنو شده است. مسجد اورنگ زیب و معبد طلایی ویشنو از مشهورترین مكانهای مقدس بنارس است (حكمت، 188). بارزترین مشخصه شهر بنارس را میتوان رشته پلكانهای هلالی موسوم به «گهات» یا مكانهای عمومی مقدسی دانست كه در مسافتی حدود 6كمـ در امتداد گنگ واقع شدهاند (براون، 123-124) و از این پلكانهاست كه زائران خود را به آب گنگ میرسانند و برای بخشودگی گناهان، تن خویش را در آن شستوشو میدهند («سفرها...»، 20-21).
هر ساله افزون بر یك میلیون زائر از بنارس دیدن میكنند («بریتانیكای دانشجویی»، V / 220). جمعیت بنارس براساس آمار سال 1370ش / 1991م، بالغ بر 962‘925 نفر بوده است. مسلمانان یك سوم كل این جمعیت را تشكیل میدادند كه از نظر اقتصادی نیز در زمرۀ قشر فعال این شهر محسوب میشوند (بریتانیكا، ماكرو، نیز همان، 2003م، همانجاها).
از میان بزرگانی كه از ایران به هند هجرت كرده، و در بنارس زیستهاند، میتوان از حزین لاهیجی (د 1181ق / 1767م) شاعر برجستهای كه آرامگاه وی زیارتگاه دوستدارانش در بنارس گردید (بهبهانی، 459، 463-464) و ابومعشر بلخی كه برای كسب دانش از خراسان به بنارس مهاجرت كرد (ابوالفضل، آیین، 3 / 3)، نام برد.
مآخذ
ابن اثیر، الكامل؛ ابوالفضل علامی، آیین اكبری، لكهنو، 1893م؛ همو، اكبرنامه، به كوشش عبدالرحیم، كلكته، 1879م؛ بختاورخان، محمد، مرآة العالم: تاریخ اورنگ زیب، به كوشش ساجده س. علوی، لاهور، 1979م؛ بهبهانی، احمد، مرآت الاحوال جهاننما، قم، 1373ش؛ بیات، بایزید، تذكرۀ همایون و اكبر، به كوشش محمد هدایت حسین، كلكته، 1941م؛ بیرونی، ابوریحان، قانون مسعودی، حیدرآباد دكن، 1374ق / 1955م؛ بیهقی، ابوالفضل، تاریخ، به كوشش علی اكبر فیاض، مشهد، 1356ش؛ جلالی نایینی، محمدرضا، هند در یك نگاه، تهران، 1375ش؛ حسن، زكی محمد، فنون الاسلام، بیروت، 1401ق / 1981م؛ حكمت، علی اصغر، سرزمین هند، تهران، 1337ش؛ سیهرندی، یحیی، تاریخ مبارك شاهی، به كوشش محمد هدایت حسین، كلكته، 1931م؛ شمس سراج عفیف، تاریخ فیروزشاهی، كلكته، 1890م؛ شورش هندوستان، ترجمۀ اوانس ماسئیان، به كوشش صفاءالدین تبرائیان، تهران، 1372ش؛ منهاج سراج، طبقات ناصری، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1363ش؛ نهرو، جواهرلعل، كشف هند، ترجمۀ محمود تفضلی، تهران، 1361ش؛ نیز:
Asiatica; An Atlas of India, Delhi, 1990; Babur, Z.M., Babur-Nama, New Delhi, 1970; Bosworth, C.E., «The Early Ghaznavids», The Cambridge History of Iran, vol. IV, ed. R.N.Frye, Cambridge, 1975; Britannica, 1978; ibid, 2003; Brown, P., Indian Architecture, Bombay, 1956; Burgess, J., The Chronology of Indian History, Delhi, 1975; Cunningham, A., The Ancient Geography of India, Varanasi, 1963; Dey, N.L., The Geographical Dictionary of Ancient and Mediaeval India, New Delhi, 1984; Early Travels in India 1583-1619, ed. W. Foster, Lahore, 1978; EI²; Goetz, H., India, Five Thousand Years of Indian Art, London, 1964; GSE; Haig, W., «Mu‘izz-ud-din Muhammad bin Sam of Ghur...», «The Native States of Northern India...», The Cambridge History of India, New Delhi, 1987, vol.III; The Imperial Gazetteer of India, New Delhi, 1981; Law, B.Ch., Historical Geography of Ancient India, 1984; Majumdar, R.C., An Advanced History of India, London, 1958; Marchall, J., «The Monuments of Mughul Period», The Cambridge History of India, vol. IV, ed. R. Burn, New Delhi, 1987; Monier-Williams, M., A Sanskrit-English Dictionary, Oxford, 1964; The Mughul Empire, Bombay, 1984; Sarkar, J., «Aurangzib», The Cambridge History of India, vol. III, ed. W. Haig, New Delhi, 1987; The Struggle for Empire, Bombay, 1979; Students' Britannica, India, New Delhi, 2000.
هدی سیدحسینزاده