بلقینی
بُلْقینی، خاندانی شافعی مذهبِ فلسطینیتبار و سرشناس در مصر و شام در سدههای 7-9ق / 13-15م. اینان که از خانوادۀ عالمان محلی شهرستانهای مصر بودند، با نفوذ به دستگاه حکومتی ممالیک، برای خویش اعتباری درخور به هم رساندند. از ایشان فقیهانی برخاستند که به مقامات رسمی والا، چون قاضیالقضاتی شافعیان، و نیز شهرت و ثروت دست یافتند:
1. عمر بن رَسلان
(724-805ق / 1324-1402م)، سراجالدین ابوحفص، مفتی شافعی، محدث و مفسر. او در بلقینه، از شهرهای غرب مصر به دنیا آمد. احتمالاً خاندان پدرش از عالمان شناختۀ محلی بودهاند (نک : سخاوی، 1 / 253-254). تحصیلات مقدماتی خویش را همانجا آغاز کرد (ابن قاضی شهبه، 4 / 36؛ ابنحجر، انباء...، 5 / 107؛ ابن فهد، 206) و در نوجوانی، تحصیل علم را در قاهره پی گرفت. وی نحو را نزد ابوحیان آموخت (ابن قاضی شهبه، 4 / 37؛ ابنحجر، همانجا) و از مجلس درس بزرگان آن عصر همچون شمسالدین اصفهانی، تقیالدین سبکی، محمد بن عدلان و عزالدین ابن جماعه در فقه و حدیث بهرهمند گشت (همانجا؛ ابن فهد، 207- 208؛ ابن حجر، همانجا). افزون بر استادان حدیث خویش در قاهره (نک : ابنفهد، ابنحجر، همانجاها؛ ابنداوودی، 2 / 5)، وی با سفر به مکه و بیتالمقدس در 740 و 749ق، از عالمان شهرهای مختلف همچون ذهبی، مِزّی و ابننُباته نیز اجازه دریافت کرد (ابن فهد، 209). در همان روزهای جوانی، بسیاری از بزرگان عصر او همچون ابوحیان، ابنجماعه و ابنعقیل، از وی تمجید کردهاند (ابنقاضی شهبه، 4 / 39-40؛ ابنفهد، 212؛ برای گفتههای دیگران، نک : سخاوی، 6 / 86-89).
سراجالدین در حدود 28 سالگی به دامادی ابن عقیل درآمد. او در دورۀ کوتاهی که ابنعقیل به جای ابن جماعه قاضیالقضات مصر شد، نیابت وی را برعهده داشت (نک : ابنقاضی شهبه، 4 / 38) و در مدت کوتاه عزل تا بازگشت ابن جماعه، بر مسند درس فقه شافعیۀ او نیز تکیه زد. بهرغم ادعای برخی تذکرهنویسان در تصریح به انتصاب وی به افتای دارالعدل (برای منصب یاد شده، نک : قلقشندی، 4 / 37) در 765ق / 1364م (نک : ابنقاضی شهبه، 4 / 39)، با توجه به آنکه این انتصاب را نخستین تجربۀ همکاری سراجالدین با حکومت برشمردهاند (همانجا)، اشتغال وی به فتوا را در جوانی (ابن حجر، همانجا) و ایام حیات استادانش (ابن قاضی شهبه، 4 / 41) دانسته، و انتصاب وی به سمت بالاتر قضای عسکر را نیز پس از درگذشت بهاءالدین سبکی در 763ق آوردهاند (همو، 4 / 39). سراجالدین که با بازگشت ابن جماعه، از جانب او در مدرسۀ ابن طولون، فقه و تفسیر تدریس میکرد (همانجا)، در همان ایام، تدریس را در مدارس نوپای قاهره همچون «ظاهریه» نیز پی میگرفت (نک : ابن فهد، 209).
وی پس از واقعۀ عزل تاجالدین سبکی در 769ق، قاضی القضات شافعیۀ شام شد؛ به همین منظور در ملازمت سلطان ظاهر برقوق به حلب رفت و سرانجام، برای ترک کشمکش با سبکی ــ که همچنان بر تدریس در مدارس دمشق و امامت جمعه اصرار داشت ــ کناره جست (نک : ابن حجر، همان، 5 / 108؛ ابن فهد، 209-210). او پس از اسنوی (د 772ق / 1370م)، مسند تدریس مدرسههای ملکیه و ابن طولون را برعهده گرفت (ابنقاضی شهبه، 4 / 38). در 779ق پس از قتل ملک اشرف، از جانب امیر طَشتُمُر دَوادار نامزد قاضیالقضاتی مصر گردید و همین مسئله بر محبوبیت او در میان مردمان افزود (نک : ابن فهد، 210). پس از آن در عین برخورداری از جایگاه اجتماعی، هیچگاه بدین منصب دست نیافت. در 793ق در سفری که ظاهر برقوق به شام برای جنگ با صلیبیان داشت، در کنار سلطان بود. وی نخستین کسی است که حکم جهاد برضد تیمور لنگ را صادر کرد (نک : بنت الشاطی، 75). در خلال این مدت، در مدارس خَشّابیه، ابن طولون و ظاهریه نیز به تدریس پرداخت (ابن قاضی شهبه، 4 / 39؛ ابن فهد، همانجا).
سراجالدین سالهای پایانی عمر که در رأس فقیهان شام و مصر جای گرفته بود (همانجا)، بیشتر به تدریس و افتا اشتغال داشت (ابن قاضی شهبه، همانجا؛ نیز نک : سخاوی، 4 / 107) و از حجاز، بغداد، یمن، خراسان، هند، روم و مغرب به او مراجعه میشد (ابن قاضی شهبه، همانجا؛ ابن داوودی، 3 / 6) و در اغلب امور کشورداری نیز سلطان ظاهر برقوق با او مشورت میکرد (نک : ابن فهد، همانجا؛ ابن عماد، 7 / 51). نفوذ وی سبب شد که فرزندانش راههای پیشرفت را در عرصۀ مناصب حکومتی سریعتر طی کنند (نک : ادامۀ مقاله).
در میان طبقۀ شاگردان او میتوان به ابن حجر عسقلانی که از او فقه آموخته، و استماع حدیث کرده بود (ابن حجر، همانجا)، مجدالدین برماوی (ابن تغری بردی، المنهل...، 2 / 412)، ولیالدین عراقی (ابن قاضی شهبه، همانجا) و فرزندش جلالالدین اشاره کرد. شاگردان او از مذاهب فقهی مختلف بسیارند، گروهی از آنها در زمان حیاتش به قضا میپرداختند و شهرت یافته بودند (ابن حجر، همان، 5 / 109).
سراجالدین در 89 سالگی در قاهره درگذشت و در مدرسهای که خود بنا نهاده بود (در کنار قبر فرزندش بدرالدین محمد)، به خاک سپرده شد (ابن تغری بردی، النجوم...، 13 / 29).
آثار
سراجالدین بلقینی به سبب اشتغال به تدریس، افتا و پرداختن به مناصب سیاسی (ابن قاضی شهبه، 4 / 43) و نیز مشکلات اجتماعی ویژهای که در آن عصر پدید آمده بود (نک : بنت الشاطی، 76)، بسیاری از آثار خویش را ناتمام گذاشت (برای تعلیلی دیگر، نک : ابن حجر، همان، 5 / 108). با آنکه بزرگان بسیاری وی را «مجدّد» سدۀ 8ق دانستهاند (نک : ابنقاضیشهبه، 4 / 41؛ نیز، سیوطی، حُسن...، 1 / 329)، و برخلاف ستایشهای فراوان از تدریسش (ابن فهد، 215-216)، آثار بازمانده از وی بیانگر جایگاه دانش او دانسته نشده است (نک : همو، 216؛ نیز سخاوی، 6 / 87؛ برای تعریضی دربارۀ دانش وی، نک : ابن حجر، همان، 5 / 109). اسباب شهرت او را نیز در قابلیتهای تدریس وی باید جست. به هر روی، عمدۀ نوشتههایش در حوزۀ فقه و حدیث بوده است. در میان آنها، میتوان به این چند نمونه اشاره کرد:
1. محاسن الاصطلاح و تضمین کتاب ابن الصلاح، شرحی است بر مقدمۀ ابن صلاح شهرزوری (د 643ق / 1245م) در علم حدیث. در این کتاب، مقدمۀ ابنصلاح را مختصر کرده، دیدگاههای خویش را در لابهلای مطالب آورده، و نیز چند فصل دیگر بر آن افزوده است (نک : بلقینی، 146-147). گویا در آن فصولی را از اصلاح ابن صلاح مُغُلطای برگرفته، و همراه با برخی مباحث اصول فقه و نقدهای خویش بر مغلطای، به مقدمۀ ابن صلاح افزوده است (نک : ابن قاضی شهبه، 4 / 42، حاشیۀ 51).
2. حاشیه بر روضة الطالبین نووی در فقه شافعی. حاشیههای او و فرزندش جلالالدین بر این کتاب، توسط فرزند دیگرش صالح گردآوری شده است و به واقع، باید این اثر را کار جمعی این خاندان دانست (دربارۀ نحوۀ گردآوری این حواشی، نک : بارودی، 1 / 19-20).
3. التدریب، در فروع فقه شافعی که تنها تا بحث رضاع پی گرفته (ابن قاضی شهبه، 4 / 42)، و با نام التأدیب خلاصهاش کرده (همانجا)، و سرانجام، فرزندش صالح اصل کتاب را به پایان رسانده است (ابن عماد، 4 / 307؛ برای شرحی بر این کتاب، نک : همو، 4 / 147؛ برای نقلی از آن، نک : هائم، 130؛ برای دیگر آثار سراجالدین، نک : ابن قاضی شهبه، 4 / 42-43؛ حاجیخلیفه، 1 / 397).
2. عبدالرحمان بن عمر
(763-824ق / 1362-1421م)، جلالالدین، فقیه و مفسر شافعی و فرزند دوم سراجالدین. او در کودکی قرآن را حفظ کرد (ابن عماد، 4 / 166)، آنگاه که در 793ق / 1391م همراه پدر در ملازمت سلطان ظاهر به حلب رفت، ابن حِجّی از حدود 100 تن از عالمان شهر برای او که هنوز در دوران کودکی بود، درخواست اجازۀ روایت کرد (ابنقاضی شهبه، 4 / 87- 88). به نظر میرسد که اجازات او از ابنحجی، ابناُمَیله (د 778ق) و عمادالدین ابن کثیر (ابن فهد، 282) مربوط به همان ایام باشد. با این حال، هیچگاه نزد کسی جز پدرش، به جد شاگردی نکرد (همو، 283). از میان معدود شیوخ وی، میتوان ابوالحسن علی بن محمد ایوبی اصفهانی و محمد بن اسماعیل حَمَوی را نام برد (سخاوی، 4 / 107). گویا خلق و خوی هیجانی، پر التهاب و متکبرانۀ وی که بعدها در کار قضا نیز همراه او بوده (ابن حجر، انباء، 7 / 440، رفع...، 2 / 334)، در عدم رغبت وی به استماع حدیث نیز اثر گذاشته است.
جلالالدین در ایام حیات پدر در کار قضا نایب برادرش بدرالدین بود. با دست یافتن پدر به کرسی تدریس فقه شافعی در 779ق و انتصاب برادر به جای پدر به قضای عسکر، به جای او مسئول «توقیع الدست» در دیوان انشا (= نگارش عریضه در حضور سلطان) شد (همو، انباء، همانجا، رفع، 2 / 332؛ برای این منصب، نک : قلقشندی، 11 / 327-330) و با مرگ برادر بزرگترش بدرالدین در 791ق، به جانشینی او به قضای عسکر دست یافت (ابن حجر، نیز ابن قاضی شهبه، همانجاها). وی در 804ق / 1402م قاضیالقضات شافعیه شد و تا پایان عمر در این منصب باقی ماند (ابن فهد، همانجا)؛ اگرچه در رقابت با عالمان همعصر خویش، چندین بار از آن منصب برکنار شد (نک : ابن حجر، انباء، 7 / 441؛ ابن قاضی شهبه، 4 / 88 -89؛ نیز نک : ه د، باعونی).
از خلق و خوی او برخی معاصران انتقاد کرده، و در عین ستایش دانش دوستی وی، مناصب حکومتی وی را به قدر وسع دانش او برآورد نکردهاند (نک : ابن حجر، رفع، 2 / 332-334) و همواره حمایتهای پدر (نک : سخاوی، همانجا: پیشنمازی در کودکی، نیز 4 / 108: تأیید علمی) پشتوانۀ جدی او شمرده شده است؛ از آن جمله میتوان به ماجرای سعایت او از شمسالدین صالحی برای بری شدن از اتهام پرداخت رشوه به حاکمان برای تصدی منصب قضا، با توجیه پدر اشاره کرد که در این ماجرا، پدرش، سراجالدین چنین پرداختهایی را از آنرو که قضا در وی متعین است، جایز برشمرد (همانجا؛ ابن حجر، همان، 2 / 332). با درگذشت پدر، ادامۀ تدریس تفسیر او را پی گرفت (همو، انباء، همانجا) و احاطۀ علمی خویش را در این زمینه نمایاند (سخاوی، 4 / 109). جلالالدین به گونهای مشکوک (نک : ابن فهد، 284) در قاهره درگذشت و در کنار پدر (و برادر) به خاک سپرده شد (ابنقاضی شهبه، 4 / 89).
آثار
گویا جلالالدین در تفسیر، فقه، وعظ و حدیث، مصنفات، حواشی و شروحی کامل یا ناتمام، هرچند ناشناخته، از خود برجای نهاده است (ابنفهد، 283؛ سخاوی، 4/113). شاید مهمترین اثر او مواقع العلوم من مواقع النجوم باشد که در تألیف الاتقان، الهامبخش و مورد استفادۀ سیوطی بوده است (نک : سیوطی، الاتقان، 1/17-19). گزارشهای سیوطی از جای جای این کتاب، بیانگر وسعت اطلاع او از علوم حدیث، اصول فقه و تفسیر است که همگی را در خدمت علوم قرآنی درآورده بود (نک : همان، 1/78، 81 -82، 258، 3/49-50، جم ). اثر دیگر، حاشیۀ او بر روضة الطالبین نووی است و چنانکه گفته شد همراه با حواشی پدر، به اهتمام برادرش صالح گردآوری شده است. از دیگر آثار او، الافهام بما وقع فی البخاری من الابهام بوده که به شناسایی رجال مبهم صحیح بخاری پرداخته است (ابنحجر، رفع، 2/334-335؛ برای آشنایی با آثار او و نسخههای آن، نک : ابنقاضی شهبه، همانجا؛ حاجی خلیفه، 1/444، 885، 2/1163، 1856؛ بغدادی، هدیة، 1/529-530؛ GAL, II/137-139).
3. صالح بن عمر
(791- 868ق / 1389-1464م)، علمالدین، قاضیالقضات، فقیه و محدث شافعی که افزون بر دارابودن برخی تألیفات در گردآوری آثاری از برادر و پدر خویش مؤثر بوده است.
وی کوچکترین پسر سراجالدین بود. همانند پدر و برادر، قرآن و برخی کتابهای دیگر را تا 8 سالگی از حفظ کرد (ابنحجر، همان، 2 / 256؛ سخاوی، 3 / 312). از بِرماوی، بَیجوری و شمسالدین عراقی فقه آموخت. در اصول فقه از ابن جماعه، در نحو از شمسالدین شَطَنوفی، و در حدیث از ولیالدین عراقی استفاده جست و در عین حال، از برادرش جلالالدین نیز، بهره برد (همانجا).
صالح در کار قضا نایب برادر گشت (ابنحجر، 2 / 257؛ سخاوی، همانجا) و پس از استادش ولیالدین عراقی در 825ق / 1422م قاضیالقضات مصر شد (همو، 3 / 313). وی تا پایان عمر چندین بار این منصب را از دست داد (ابنتغری بردی، حوادث...، 3 / 573). تنشهای میان او و ابن حجر عسقلانی بر سر همین منصب، موجب بدگویی وی از صالح گشته است (نک : ابنحجر، همان، 2 / 258-259؛ نیز نک : ه د، ابنحجر عسقلانی)، صالح در مدارس مختلفی همچون خشابیه، مالکیه و ظاهریه به تدریس فقه، تفسیر و حدیث پرداخت (سخاوی، همانجا). شخصیتهایی همچون سیوطی و سخاوی، از جملۀ شاگردان او هستند (نک : همو، 3 / 314؛ سیوطی، همان، 1 / 17). برخلاف برادر و استادش، جلالالدین مال و منالی نداشت و مشربی صوفیانه در پیش گرفته بود. وی در قاهره درگذشت و در مقبرۀ خانوادگی در مجاورت پدر به خاک سپرده شد (سخاوی، همانجا).
بجز تکمیل حاشیۀ پدر و برادر بر روضة الطالبین نووی ــ که پیشتر به آن اشاره شد ــ در میان آثار او، میتوان به التجرد و الاهتمام بجمع فتاوی الوالد شیخالاسلام اشاره کرد که در آن، براساس ابواب فقه، فتاوای پدرش را مرتب کرده است (همانجا؛ حاجی خلیفه، 1 / 345). دیگر اثر شایان توجه او، ترجمة الجلال البلقینی است (ابنتغریبردی، همان، 3 / 574؛ حاجیخلیفه، 1 / 397).
نگارش تفسیری نیز توسط او گزارش شده است (همو، 1 / 444؛ برای دیگر آثار او، نک : همو، 1 / 619؛ بغدادی، ایضاح، 2 / 255؛ GAL, II / 119).
پس از اینان، میتوان گفت که با گذشت مدت کوتاهی در 864ق / 1460م، ولیالدین احمد بن محمد بلقینی نوۀ بدرالدین (810-864ق) که کار قضای شام را برعهده گرفت (ابن طولون، 176)، نفوذ سیاسی این خاندان پایان پذیرفت (برای برخی شواهد آن، نک : سخاوی، 9 / 95-99).
مآخذ
ابن تغری بردی، حوادث الدهور، به کوشش ویلیام پاپر، 1932م؛ همو، المنهل الصافی، به کوشش محمد عبدالعزیز، قاهره، 1984م؛ همو، النجوم الزاهرة، به کوشش فهیم محمد شلتوت، قاهره، 1390ق / 1970م؛ ابن حجر، احمد، انباء الغمر، حیدرآباد دکن، 1392ق / 1972م؛ همو، رفع الاصر، به کوشش عبدالمجید، قاهره، 1961م؛ ابن داوودی، محمد، طبقات المفسرین، بیروت، 1403ق / 1982م؛ ابنطولون، محمد، قضاة دمشق، به کوشش صلاحالدین منجد، دمشق، 1956م؛ ابنعماد، عبدالحی، شذرات الذهب، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ ابن فهد، محمد، «لحظ الالحاظ»، همراه ذیل تذکرة الحفاظ ذهبی، بیروت، 1374ق؛ ابن قاضی شهبه، طبقات الشافعیة، به کوشش عبدالعلیمخان، بیروت، 1407ق / 1987م؛ بارودی، عبدالله، مقدمه بر روضة الطالبین نووی، بیروت، 1415ق / 1995م؛ بغدادی، ایضاح؛ همو، هدیه؛ بلقینی، عمر، محاسن الاصطلاح، همراه مقدمۀ ابن صلاح، به کوشش عائشه عبدالرحمان بنت الشاطی، قاهره، 1409ق / 1989م؛ بنت الشاطی، عائشه عبدالرحمان، مقدمه بر محاسن الاصطلاح (نک : هم ، بلقینی)؛ حاجی خلیفه، کشف؛ سخاوی، محمد، الضوء اللامع، بیروت، دارمکتبة الحیاة؛ سیوطی، الاتقان، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1387ق / 1967م؛ همو، حسن المحاضرة، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت، 1387ق / 1967م؛ قلقشندی، احمد، صبح الاعشى، به کوشش محمدحسین شمسالدین، بیروت، 1407ق / 1987م؛ هائم، احمد، التبیان، بهکوشش فتحی انور دابولی، قاهره، 1992م؛ نیز:
GAL.