بلد
بَلَدْ، سورۀ نودم قرآن کریم که برحسب ترتیب نزول، سی و پنجمین سوره از سور مکی بهشمار میرود. این سوره دارای 20 آیه، 82 کلمه و 330 حرف است (میبدی، 10 / 496؛ رامیار، 244).
سورۀ بلد بهطورکلی این معنی را بیان میکند که انسان برای آنکه در حلقۀ مؤمنان و صابران وارد شود، باید از «عقبه»های دشوار عبور کند، و مهمترین شرط توفیق در این امر انفاق است و بعد، راه یافتن در زمرۀ کسانی که اهل ایمان و صبر و مرحمتند (آیههای 12-18).
سورۀ با تعبیر «لااُقْسِمُ» آغاز میگردد و آنگاه، در دومین آیه، به حضور پیامبر اکرم(ص) در مکه اشارت میرود، بیشتر مفسران، مفهوم عبارت یاد شده را حمل بر سوگند کرده، و محمل قسم را حرمت و عظمت مکه دانستهاند که حضور پیامبر اکرم(ص) بر شرف و حرمت آن افزوده، بدانسان که برای بیان مطلبی مهم، از جانب خداوند متعال، شایان سوگند خوردن شده است (شیخ طوسی، 10 / 394-350؛ فخرالدین، 32 / 180؛ قرطبی، 20 / 59-60). گروهی دیگر، «لا اُقْسِمُ» را مطابق معنای ظاهری آن فهم کرده، و چنین معنا کردهاند که «چگونه میتوان به مکه سوگند خورد؛ حال آنکه (ای پیامبر) در آنجایی و حرمتت پاس نمیدارند».
در روایتی از امام صادق(ع)، این آیه با آیۀ «فَلا اُقْسِمُ بِمَواقِعِ النُّجومِ» (واقعه / 56 / 75) قیاس شده، و هر دوجا «لااُقْسِمُ» به همین معنای ظاهری حمل شده است، چه، در عصر جاهلیت به ستارگان قسم یاد میکردند و خداوند به سبب عظمت ویژهای که برای ستارگان قائل است، از سوگند خوردن بدان امتناع کرده است. این آیات نیز به این معنی اشاره دارند که مشرکان، مکه را محترم شمرده، و از دیگر سو، حرمت پیامبر اکرم(ص) را فرو نهاده، و حتی ریختن خون ایشان را در مکه مباح دانستهاند، بدینسان، جایی برای سوگند نخواهد ماند (بحرانی، 4 / 462؛ حویزی، 5 / 579-580؛ طبرسی، 10 / 747). به نظر این مفسران، شرف مکان به مکین است و پیامبر(ص)، پدران او و نسل اویند که به شهر شرافت دادهاند.
قسم به «والِدٍ وَ ما وَلَدَ» در آیۀ سوم، این رأی را تقویت میکند. گویی حال که از قسم خوردن به شهر مکه امتناع شده، سوگند خوردن به «والد» و «ولد»، جای آن را گرفته است.این تأکید میتواند با هر دو دیدگاه مفسران که والد را ابراهیم(ع) و ولد را اسماعیل(ع) یا پیامبر اکرم(ص) دانستهاند (طباطبایی، 20 / 290) و هم آنان که والد و ولد را به علی(ع) و فرزندان و نسل ایشان تفسیر کردهاند (ابوالفتوح، 2 / 89 - 90)، مطابق دانسته شود؛ یعنی جایی مورد عنایت خداست که دوستان و بندگان خاص او آنجایند و اعتبار مکه نیز به حضور ایشان است (بقاعی، 22 / 46).
تناسب سوگند یاد شده در آغاز سوره و جواب قسم در «لَقَدْ خَلَقْنَا الاِنْسانَ فی کبَدٍ» (آیۀ 4)، از همین رهگذر شناخته میشود. مکه غایت حج است، یعنی قصد و آهنگ به سوی خانۀ خدا که رسیدن به آن نیز با سختی همراه است و مستلزم عبور از «عقبات» دشوار. در مسیر زندگی نیز قصد و آهنگ به سوی خداوند سخت است و تحمل دشواریها و رنجها، شرط تقرب به اوست (بقاعی، 22 / 47). گویا این آیات درصدد تشریح این معنایند که مکه خود هدف نیست؛ بلکه ملحقشدن به فضای دوستان خدا اهمیت دارد و دوستان خدا برای رسیدن به این فضا سختی فراوان کشیدهاند، مضمون آیۀ 17، تأکید همین معناست.
مآخذ
ابوالفتوح رازی، روح الجنان، به کوشش ابوالحسن شعرانی و علیاکبر غفاری، تهران، 1382ق؛ بحرانی، هاشم، البرهان، بیروت، 1983م؛ بقاعی، ابراهیم، نظم الدرر، حیدرآباد دکن، 1971م؛ حویزی، عبدعلی، نورالثقلین، به کوشش هاشم رسولی محلاتی، قم، 1385ق؛ رامیار، محمود، تاریخ قرآن کریم، تهران، 1363ش؛ شیخ طوسی، محمد، التبیان، به کوشش احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، بیروت، 1972م؛ طبرسی، فضل، مجمع البیان، به کوشش هاشم رسولی محلاتی و فضلالله یزدی، بیروت، 1988م؛ فخرالدین رازی، التفسیرالکبیر، قاهره، المطبعة البهیة المصریه؛ قرآن کریم؛ قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، بیروت، 1967م؛ میبدی، احمد، کشف الاسرار، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، 1361ش.