بلاساغون
بَلاساغون، ولایت و شهری در آسیای مركزی كه دستكم تا دوران مغول پابرجا بوده است. نام آن به گونههای مختلف آمده است. مقدسی آن را به صورتهای بلاسَكون (ص 264) و ولاسكون (ص 275) آورده (نک : دخویه، 264)، جوینی بلاساقون (1 / 48، 2 / 87)، و حبیبی بلادساغون (1 / 252، حاشیۀ 3) نوشته است. زكی ولیدی طوغان احتمال میدهد كه قره بالقاسون تختگاه اویغوران در كنار رودخانۀ اورخون و بالقاس در صحرای قزاق و بلاساقان تختگاه هونهای مهاجر به قفقاز جنوبی كه به صورتهای بالقاسین و بالقاسون آمدهاند، با بلاساغون یكی باشند II / 270) IA,). بارتولد مینویسد: برخی چنین میپندارند كه نام بلاساغون با نام مغولی بالقاسون به معنای شهر مستحكم مرتبط است، ولی این نظر در هیچ یك از گویشهای تركی تأیید نمیشود (III / 355).
درباره محل بلاساغون نیز اختلافنظرهایی وجود دارد. مقدسی بلاسكون (بلاساغون) را از توابع اسپیجاب نوشته (ص 262، 264)، و یاقوت بلاساغون را شهری بزرگ بر بالای رود سیحون (سیر دریا) در نزدیكی كاشغر دانسته است (1 / 708). وی در جای دیگر محل بلاساغون را مقابل فاراب (اُترار، اُطرار) و در شمال غربی چاچ ذكر كرده، مینویسد: محل بلاساغون دورتر از چاچ و همۀ سرزمینهایی است كه در آن سوی چاچ واقعند (3 / 833). هر دو مطلبی كه یاقوت آورده، بنا به نوشتۀ بارتولد (همانجا) مأخوذ از كتاب سمعانی است. ابوالفدا طول و عرض جغرافیایی بلاساغون را ارائه كرده (ص 500)، و احتمالاً او نیز همانند یاقوت در شرح مربوط به بلاساغون از نوشتۀ سمعانی بهره جسته است. بارتولد محاسبۀ ابوالفدا دربارۀ طول و عرض جغرافیایی بلاساغون را خطایی بزرگ خوانده است (همانجا).
در اواخر سدۀ 4ق / 10م برای نخستین بار دولتی مسلمان از میان تركان پدید آمد كه به قراخانیان یا ایلك خانیان شهرت داشتند و تركستان شرقی و غربی زیر سلطۀ آنان، و تختگاهشان بلاساغون، در منطقۀ هفت آب (هفت رود) بود. از مآخذ چینی معلوم شده است كه بلاساغون بر سر راه آلمالیق (كولجه) به تَلَس (تلاس) از طریق تُقماق كنار رود چو (شو) واقع بوده است. گریگوریف بلاساغون را با شهر خاقان تركشی ــ «مدینه خاقان التركشی» در نوشته ابنخردادبه (ص 29) و «قریة خاقان التركی» در نوشتۀ قدامة بن جعفر (ص 206) ــ یكی میداند (نک : بارتولد، .(II(2) / 288
با مسافتهایی كه ابن خردادبه و قدامة بن جعفر ارائه كردهاند، ظاهراً شهر خاقان تركشی و قریۀ خاقان تركی را میتوان تا حدودی به محل بلاساغون نزدیك دانست. هرگاه نظر آنان پذیرفته شود، باید محل بلاساغون را نه در كنار رود چو، بلكه در نزدیكی اولیا آتا دانست كه ظاهراً در شرق طراز و غرب برسخان (برسغان) بوده است (همانجا). برنشتام محل بلاساغون را در شهرك آق بِشیم واقع در تقماق كهن میدانست و كیزلاسوف در آغاز با وی درباره محل بلاساغون هم داستان بود، ولی پس از فعالیتهای باستانشناسان در مناطق اطراف رود چو (شو) و ویرانههای بلاساغون كهن نظر دیگری ابراز كرد و مدعی شد كه آق بشیم پس از سدۀ 4ق / 10م دیگر وجود نداشته است (همو،III / 355 ، حاشیۀ.(1
كاشغری تاریخ بنای بلاساغون را با افسانه درآمیخته، و به ذوالقرنین نسبت داده است. وی چو (شو) را برگرفته از نام «شو» فرمانروای ترك دانسته، و از وجود دژ «شو» نزدیك بلاساغون یاد كرده است. به نوشتۀ او در آن روزگار شهرهایی چون طراز و اسپیجاب و بلاساغون ساخته نشده بودند. شو پس از سازش با ذوالقرنین به آنجا آمد و شهری بنا كرد كه به نام وی شو نامیده شد (3 / 305-307). نام چو كه رود عمده تركستان است (بروكلمان، 241)، در نوشتهها به صورت شویاب و سویاب نیز آمده است. گردیزی (ص 279) و مؤلف حدود العالم (ص 84) هر دو از ده سویاب در دوران فرمانروایی یبغوهای قارلوق (خَلُّخ) یاد كردهاند، ولی نامی از بلاساغون نبردهاند. زكی ولیدی طوغان معتقد است كه چون در آن روزگار قلعۀ شویاب اهمیت بیشتری داشته، نام آن بر بلاساغون نیز دلالت میكرده است (IA, II / 271)؛ اما وی دلیل روشنی در این زمینه ارائه نمیكند.
نظام الملك از بلاساغون و كاشغر در كنار هم یاد كرده است (ص 224). بارتولد با اتكا به نوشتۀ نظام الملك مینویسد: در حدود سال 330 یا 331ق / 942 یا 943م مسلمانان بر ضد «تركان كافر» تدارك جنگ دیدند و بلاساغون را مسخر كردند (III / 356). از این سخن چنین بر میآید كه بلاساغون در آن زمان خارج از محدودۀ سرزمینهای اسلامی واقع بوده است (همانجا). فرمانروایان این گروه از تركان، عنوان بغراخان و ایلك خان داشتند؛ از این رو، به ایلك خانیان شهرت یافتند. در متون اسلامی این گروه به قراخانیان و آل افراسیاب نیز مشهور بودهاند (همو،II(1) / 41, II(2) / 519, 520).
ابن اثیر از بغراخان ایلك یاد میكند كه در زمان نوح بن منصور سامانی با سپاهیان وی درگیر شد، ولی شكست یافت و به بلاساغون، تختگاه خویش گریخت (9 / 95). قراخانیان نخستین گروه از تركان بودند كه اسلام آوردند. گفته میشود كه ساتوق بغراخان (د344ق / 955م) نخستین فرمانروای قراخانیان در سرزمین بلاساغون بود كه در كودكی اسلام آورد (دوغلات، 231؛ بارتولد،II(1) / 41 ). ظاهراً 200 هزار نفر از این گروه تركان كه در همسایگی دولت سامانی میزیستند، در 349ق / 960م مسلمان شدند (همو،III / 356 ). ابن اثیر از تركانی یاد میكند كه در لشكركشی سال 435ق / 1044م اسلام آوردند. وی تابستانگاه این تركان را سرزمین بلغار (بلغارهای ساكن اطراف رود ولگا)، و زمستانگاه آنان را بلاساغون نوشته است (9 / 520). به نظر میرسد كه باید محل بلاساغون را در منطقه غربی هفت آب (هفت رود) كنار رود چو (شو) جستوجو كرد كه اكنون در آنجا شهركهای بسیاری پدید آمدهاند (بارتولد، همانجا).
اخبار مربوط به بلاساغون در دوران ایلك خانیان (قراخانیان) بسیار آشفته است. از بلاساغون به عنوان تختگاه هارون بن سلیمان ایلك، معروف به بغراخان تركی یاد شده كه در 382ق / 992م فرمانروای كاشغر و بلاساغون تا مرز چین و فاتح ماوراءالنهر و بخارا بوده است (ابن اثیر، 9 / 98). بارتولد نام درست این شخص را ابوموسی حسن (هارون) بن سلیمان نوشته است، (III / 356، حاشیۀ3 ). چندی بعد، یعنی در 416ق / 1025م طغان (طغا) خان برادر علی تكین حكمران بلاساغون بود. در این سال محمود غزنوی و قدرخان عرصه را بر علی تكین تنگ كردند. او ناگزیر از برابر مهاجمان گریخت و به بلاساغون و كاشغر قناعت كرد (گردیزی، 186-189؛ قس: ابناثیر، 9 / 521). قدرخان كه متحد محمود غزنوی شده بود، سرانجام طغان خان برادر علی تكین را كه از سوی برادر حكومت بلاساغون را داشت، به ترك آن دیار واداشت (همانجا؛ بارتولد،.(II(1) / 43
چندی بعد، بلاساغون همانند كاشغر در تصرف این دودمان قرار گرفت. بغراخان كه ابن اثیر از او یاد كرده است، حدود 16 سال با برادرش طغرل قراخان، و سپس 29 سال به تنهایی بر كاشغر و بلاساغون حكومت داشت. وی در سال 496ق / 1103م درگذشت (همو، II(2) / 508، حاشیۀ6 ). به نظر میرسد كه این بغراخان همان هارون بن موسی بوده كه ابن اثیر از او یاد كرده است. یوسف خاص حاجب، مؤلف كتاب قوتاد غوبیلیك ــ كه قدیمترین اثر منظوم به زبان تركی است و تاریخ تألیف آن را حدود سال 462ق / 1070م نوشتهاند ــ به مدح بغراخان پرداخته، و منظومه خود را به او اختصاص داده است (همو،III / 356 ). پس از مرگ بغراخان هارون بن موسی، قدرخان فرمانروای بلاساغون و تلاس (تلس) شد (همو، II(1) / 44؛ شبانکـارهای، 50).
در سكههای زمان قراخانیان نام شهر به جای بلاساغون «قُزاردو» ضرب میشد IA)، همانجا). كاشغری كه در روزگار قراخانیان میزیسته، نام دیگر بلاساغون را به صورت قوزاردو نوشته، و مدعی شده است كه چون قصبۀ اردو نزدیك آن است، شهر را قوزاردو نامیدهاند (1 / 112). وی نام قوزاولوش را نیز برای بلاساغون ذكر كرده، و نوشته است كه اُلُش (اُلوش) به زبان مردم چگل قریه است و نزد مردم بلاساغون و توابع آن از سرزمینهای ارغو، بلدۀ نامیده میشود و بلده بلاساغون را قوزالوش (بلدۀ غُز) نیز میگویند (1 / 60). وی مدعی است كه گروهی از مردم سغد از منطقۀ میان بخارا و سمرقند به بلاساغون مهاجرت كردند و شیوه زندگی تركان را پذیرفتند؛ مردم بومی آنان را «سغداق» مینامیدند. اهالی بلاساغون به دو زبان تركی و سغدی سخن میگفتند (1 / 391-392). در 524ق / 1130م بلاساغون به تصرف قراختاییان كه مردمی بتپرست بودند، درآمد (بارتولد، .(III / 356
هنگامیكه فرمانروای بلاساغون درگیر پیكار با اقوام ترك قارلوق و قنقلی بود، از گورخان فرمانروای قراختاییان كمك خواست (خواندمیر، 3 / 24؛ جوینی، 2 / 87؛ قفس اوغلی، 65). گورخان ظاهراً به كمك او رفت، اما چون به بلاساغون درآمد، آن را تصرف كرد. در 607ق / 1210م در جنگی كه میان گورخان و سپاهیان سلطان محمد خوارزمشاه روی داد، سپاهیان گورخان شكست خوردند و راه بلاساغون را در پیش گرفتند. اهالی بلاساغون كه در انتظار ورود سپاهیان خوارزمشاه بودند، از ورود لشكریان شكست خوردۀ قراختایی به شهر ممانعت كردند و دروازههای شهر را بستند و 16 روز با قراختاییان نبرد كردند. همه امیدشان آن بود كه سپاهیان خوارزمشاه خواهند رسید و شهر از محاصرۀ آنان رها خواهد شد؛ اما چنین نشد. لشكریان گورخان عاقبت با استفاده از پیلان جنگی دروازهها را ویران كردند و به شهر درآمدند و 3 شبانهروز به غارت و كشتار مردم دست زدند و 47 هزار نفر از مردم بلاساغون را كشتند (جوینی، 2 / 92؛ خواندمیر، 3 / 25-26؛ شرف الدین، 93).
سال بعد گورخان به دست كوچلوك (كوشلوك) خان فرمانروای نایمانها كه از مغولستان گریخته بود، گرفتار و اسیر شد. كوچلوك كاشغر و نواحی تیان شان را تا سیر دریا تابع خود كرد. در 615ق / 1218م بلاساغون بیاندك مقاومتی از سوی جه به ـ نویون یكی از سرداران چنگیز تصرف شد. ظاهراً نام شهر این بار به صورت مغولی آن تغییر یافت (بارتولد،III / 357 ). نام مغولی شهر به صورتهای مختلف آمده است. جوینی آن را قربالیغ / غربالیغ (1 / 43، 2 / 87) نامیده، و خواندمیر غوبالیغ (3 / 24)، و میرخواند قوبالیغ (5 / 70) نوشته است. آنان غوبالیغ را به معنای شهر خوب دانستهاند (همانجاها). زالمان آن را غربالیق، و برگل غُزبالیق خوانده است؛ به هر روی، مردم شهر همچنان نام كهن آن را به كار میبردهاند (نک : بارتولد، II(2) / 298، نیز حاشیههای241, 244 ). پلیو بر این عقیده است كه بلاساغون هرگز غوبالیغ نامیده نشده است و باید آن را غُزبالیغ خواند (نک : همو،VIII / 72 ). در دوران حاكمیت مغولان كمتر از بلاساغون نام برده شده است؛ با این وصف، دوغلات مؤلف تاریخ رشیدی كه در سدۀ 10ق / 16م میزیسته، این شهر را بلاساقون نامیده است (ص 213).
جمالالدین قرشی كه در اواخر سدۀ 7ق / 13م میزیست، در 681ق / 1282م كتاب صحاح جوهری را ترجمهای خلاصه مانند به فارسی كرد و آن را الصراح من الصحاح نامید. وی سپس ذیلی به عربی به نام ملحقات صراح نوشت. گفتهاند: وی در كتاب خود معاریف و شیوخ بلاساغون را معرفی كرده است (GAL, S, II / 261؛ اقبال، 1 / 504-505؛ بارتولد،III / 357 ). بارتولد متذكر گردیده است كه متأسفانه در دو نسخۀ خطی كه از ملحقات صراح بر جا مانده، مطلبی در این باره دیده نشده است. در كرانۀ رود چو، سنگ قبری دیده شده كه تاریخ آن 711ق / 1311م بوده است (همانجا). در لشكركشیهای تیمور اشارهای به بلاساغون نشده است. گمان میرود این شهر در آن زمان در نتیجه پیكارهای متواتر ویران شده بوده است.
مآخذ
ابن اثیر، الكامل؛ ابن خردادبه، عبیدالله، المسالك و الممالك، به كوشش دخویه، لیدن، 1306ق / 1889م؛ ابوالفدا، تقویم البلدان، به كوشش رنو و دوسلان، پاریس، 1840م؛ اقبال آشتیانی، عباس، تاریخ مفصل ایران، از حمله چنگیز تا تشكیل دولت تیموری، تهران، 1347ش؛ جوینی، عطاملك، تاریخ جهانگشای، به كوشش محمد قزوینی، لیدن، 1911-1916م؛ حبیبی، عبدالحی، حاشیه و تعلیقات بر طبقات ناصری منهاج سراج، كابل، 1342ش؛ حدود العالم، به كوشش منوچهر ستوده، تهران، 1362ش؛ خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به كوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، 1362ش؛ دوغلات، محمدحیدر، تاریخ رشیدی، نسخۀ عكسی موجود در كتابخانۀ مركز؛ شبانکـارهای، محمد، مجمع الانساب، به كوشش هاشم محدث، تهران، 1363ش؛ شرفالدین علی یزدی، ظفرنامه، به كوشش عصامالدین اورونبایف، تاشكند، 1972م؛ قدامه بن جعفر، الخراج، به كوشش دخویه، لیدن، 1306ق / 1889م؛ قفس اوغلی، ابراهیم، تاریخ دولت خوارزمشاهیان، ترجمۀ داوود اصفهانیان، تهران، 1367ش؛ كاشغری، محمود، دیوان لغات الترك، استانبول، 1333-1335ق؛ گردیزی، عبدالحی، زین الاخبار، به كوشش عبدالحی حبیبی، تهران، 1347ش؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به كوشش دخویه، لیدن، 1906م؛ میرخواند، محمد، روضه الصفا، تهران، 1339ش؛ نظامالملك، حسن، سیاستنامه، به كوشش هیوبرت دارك، تهران، 1364ش؛ یاقوت، بلدان؛ نیز:
Barthold, W. W., Sochineniya, Moscow, 1963-1973; Brockelmann, C., History of the Islamic Peoples, London, 1950; De Goeje, M. J., notes on Ahsan-ot-taqāsīm (vide: PB, Maqdesī); GAL, S; IA.