بلاذری
بَلاذُری، احمد بن یحیی بن جابربن داوود (د ح 279ق / 892م)، كاتب، شاعر، مترجم، تاریخنگار و نسبشناس بزرگ سدۀ 3ق / 9م. كهنترین آثاری كه در آنها اشارهای به زندگی و فعالیتهای بلاذری وجود داشته، مانند كتاب بغداد از ابن ابیطاهر طیفور یا معجم الشعراء نوشته محمد بن عمران مرزبانی (د ح 380ق / 990م)، به طور ناقص به روزگار كنونی رسیده است و ما به واسطه مؤلفان سدههای بعد به مطالب آنها در باب بلاذری دسترسی داریم؛ گرچه بعید به نظر میرسد كه در آثار مفقوده نیز تفصیل بیشتری درباره زندگی او وجود داشته است. به هر حال، آنچه از تدقیق در روایات موجود به دست میآید، در برابر دوران دراز زندگی و فعالیتهای گستردۀ علمی او، بسی اندك به نظر میرسد.
برای بلاذری چندین كنیه بر شمردهاند: ابوالحسن، ابوجعفر و ابوبكر (ابنندیم، 125؛ یاقوت، معجم ...، 2 / 530؛ ابنعساكر، 6 / 74؛ نیز نک : بلاذری، فتوح ...، با صفحۀ عنوان ابوالعباس)، اما در یك روایت، وی با كنیۀ ابوالحسن خطاب شده است (یاقوت، همان، 2 / 533).
بلاذری به احتمال بسیار در بغداد زاده شد (نک : منجد، 7)، اما در مآخذ موجود به تاریخ آن اشاره ای نشده است. سهیل زكار با توجه به مدح مأمون (د رجب 218 / اوت 833) توسط بلاذری (نک : ابنعساكر، 6 / 75؛ ذهبی، تاریخ ...، 289، به نقل از مرزبانی)، تولد او را میان سالهای 170-180ق / 786-796م) دانسته است (نک : زكار، «ج»). اما در این باب میباید بدین نکـته اساسی توجه كرد كه بلاذری در آثار خود، از محمدبن عمر واقدی (د 11 ذیحجۀ 207ق / 27 آوریل 823م)، مورخ مشهور كه از 204 تا 207ق در بغداد قاضی بود (نک : ابنندیم، 111؛ خطیب، 3 / 4)، با واسطه آثار كتبی او یا از طریق ابن سعد (ه م) و به هر حال غیر مستقیم نقل قول میكند (مثلاً نک : بلاذری، جمل ...، 1 / 468، 469، 2 / 159، 165جم ، فتوح، 45، جم ). حال آنکـه اگر وی حتی در 180ق هم به دنیا آمده بود، با توجه به كوششی كه برای درك شیوخ بزرگ عهد خود، به ویژه در عراق داشت، سن او برای درك واقدی و استماع از او نامناسب نبوده است. از سوی دیگر، از آنجا كه یكی از شیوخ وی عفان بن مسلم (د 219ق در بغداد) (نک : ذهبی، سیر...، 10 / 254) است (برای روایت بلاذری از او، مثلاً نک : فتوح، 2، 5، جم ؛ نیز نک : ابنعساكر، 6 / 74)، میتوان حدس زد كه تولد او دیرتر و میان سالهای 195-200ق / 811-816م بوده است.
در هیچ یك از مآخذ موجود، از نسبت بلاذری یا یكی از نیاكانش به یك قبیله و تیرۀ عربی، حتی به صورت «ولاء» یاد نشده است و سلسله نسب او نیز از نام داوود فراتر نمیرود (نک : منجد، همانجا). از سوی دیگر، میدانیم كه بلاذری از مترجمان زبان فارسی به عربی بوده است (ابن ندیم، 305؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله). همین نکـته كمتر جایی برای تردید در اصالت ایرانی او بر جای میگذارد؛ افزون بر آنکـه گفتهاند نیای وی، جابر، كاتب خصیب عامل خراج مصر در عهد هارون الرشید بوده است (ابنندیم، 125؛ یاقوت، همان، 2 / 531؛ ذهبی، تاریخ، همانجا). به گفتۀ حمزه اصفهانی، این ابو نصر خصیب بن عبدالحمید، دهقانی ایرانی و ادبدوست از مردم «مذار» ــ از توابع میسان واقع در میان واسط و بصره (یاقوت، بلدان، 4 / 468) ــ بود كه در زادگاه خودسروری داشت و بعدها به بغداد رفت (حمزه، 1 / 215؛ یاقوت، معجم، 1 / 200، به نقل از مرزبانی). چنانکـه میدانیم دبیری و كتابت از طریق ایرانیان به دستگاه خلافت عباسی راه یافت و بسیاری از دبیران ایرانی در عصر اسلامی نیز شغل دیوانی داشتند و این شغل در میان ایشان غالباً موروثی بود (نک : محمدی، فرهنگ ...، 86 بب ؛ اشپولر، 2 / 156).
بدینسان، نیاكان بلاذری شغل دیوانی داشتند و از یك اشارۀ او در باب مشكلات تاریخگذاری چنین برمیآید كه خود وی نیز از آگاهیهای لازم برای شغل دبیری و كتابت بهره داشته است (ابوهلال عسكری، 1 / 393؛ نیز نک : یاقوت، همان، 2 / 532). اینکـه در پارهای مآخذ به وی «كاتب» نیز اطلاق كردهاند (مثلاً نک : ابن عساكر، همانجا؛ ذهبی، سیر، 13 / 162)، مؤید این حدس است كه او دستكم در دورهای از زندگی شغل دیوانی داشته است. همچنین میدانیم كه نهضت ترجمه به عربی در عهد مأمون به اوج خود رسید (نک : محمدی، همان، 138-140؛ رفاعی، 1 / 379 بب ) و به احتمال بسیار، این یكی دیگر از اسباب ارتباط بلاذری با دربار آن خلیفه بوده است (نیز نک : بخش آثار).
بلاذری از حضور خود در منطقۀ ربذه در 231ق / 846م یاد كرده است (جمل، 11 / 81)، و بعید نیست كه با توجه به جایگاه ربذه در نزدیكی مدینه (نک : یاقوت، بلدان، 2 / 749)، سفر او برای گزاردن حج بوده باشد. احتمالاً بلاذری در ادامۀ همین سفر به شام رفت و در شهرهای گوناگون مانند دمشق، حمص، حلب، منبج و انطاكیه از شیوخ عهد استماع كرد (ابن عساكر، همانجا؛ نیز نک : زكار، «ح»).
از نکـتهای كه از او دربارۀ تفاوت تاریخگذاری ایرانیان و عربها در حضور متوكل عباسی (حك 232-247ق) نقل شده، معلوم میشود كه پیش از ربیعالاول 245 / ژوئن 859م در سامرا بوده است (نک : ابوهلال، نیز یاقوت، معجم، همانجاها؛ برای تاریخ وقوع آن، نک : طبری، 9 / 218). نیز میدانیم كه وی را از ندیمان و جلیسان متوكل عباسی شمردهاند (نک : ابن عساكر، 6 / 75؛ یاقوت، همان، 2 / 530؛ ذهبی، تاریخ، 289). اما در دورههای بعد، بیتوجهی به بلاذری احتمالاً با علاقه او به هجو بزرگان عهد بیارتباط نبوده است، چنانکـه از غالب روایات در باب یكی دو دهۀ واپسین عمر وی برمیآید، موجب فقر و تنگدستی او شد (مثلاً نک : آبی، 5 / 166-167). به روایتی منقول از خود وی، در عهد مستعین (حك 248-252ق / 862-866م)، بهسبب مدح خلیفه، از او صلهای بستاند و تا مدتی روزگار به سرآورد (ابن خلكان، 6 / 24).
ظاهراًدرحدود سال 260ق / 874م میان او و ابوالحسن احمدبن سعید دمشقی (د 306ق / 918م) برای هم نشینی یا تعلیم ابن معتز (ه م) رقابتی وجود داشته است (یغموری، 340)؛ اما بلاذری به ویژه در عهد خلیفه معتمد (حك 256-279ق / 870-892م) برای گذران زندگی ناچار از توسل به بزرگان و وزرای عهد همچون عبیدالله بن یحیی بن خاقان و اسماعیل بن بلبل و احمد بن صالح ابن شیرزاد (د ح 277ق) و صاعد ابن مخلد (د 276ق) بود كه سرانجام، كار در باب برخی از آنها به سرودن هجویه نیز كشید (یاقوت، همان، 2 / 532-535).
در سبب مرگ بلاذری برخی گفتهاند كه وی بدون اطلاع از میزان مصرف یا عواقب سوء دارویی به نام «تمرالبلاذری» ــ كه غالباً برای تقویت حافظه و حدّت ذهن به كار میرفت (برای تفصیل، نک : بُس، .229 ff) ــ در نوشیدن آن افراط كرد و به همین سبب، به ضعف عقل دچار شد، تا بدانجا كه مراقبت از او را به بیمارستانی سپردند (ابن ندیم، 125؛ ذهبی، تاریخ، همانجا، سیر، 13 / 163؛ نیز نک : ابن عساكر، همانجا). از این رو، برخی برآنند كه شاید نسبت بلاذری به وی، میباید از این هنگام و برخلاف معمول پس از مرگ به وی اطلاق شده باشد؛ اما عبارتی از نسخهای از كتاب الوزراء و الكتاب جهشیاری، موهم این معنی شده كه ممكن است شهرت بلاذری به نیای وی جابربن داوود بازگردد (ص 206؛ یاقوت، همان، 2 / 531؛ برای برخی تردیدهای دیگر، نک : كراچكوفسكی، 176؛ منجد، 11-12؛ قس: زكار، «ط ـ ظ»).
برخی دیگر با استناد به یك روایت ابناثیر در باب فتوح طبرستان و دیلم (6 / 327) «بلاذر» را جایی در «بلاد دیلم» دانسته، و بلاذری و خاندان او را از اهالی شمال ایران شمردهاند (نیز نک : توكل، 15-16)، اما مقایسه میان روایت ابن اثیر با طبری ــ یعنی مأخذ ابن اثیر ــ نشان میدهد كه «بلاذر» در روایت مذكور تصحیف نام «لارِز» (= لاریجان) در حوالی آمل است (طبری، 8 / 556؛ نیز نک : یاقوت، بلدان، 4 / 341).
بلاذری در آثار موجود خویش، خود را تنها «احمدبن یحیی بن جابر» بدون شهرت «بلاذری» خوانده است (نک : جمل، 1 / 7، فتوح، 2) و باید یادآوری كرد كه اكنون دلیل قانعكنندهای مبنی بر شهرت وی به بلاذری در دوران حیاتش وجود ندارد؛ البته در رساله «الحجاب» كه تاكنون دوبار در مجموعۀ رسائل جاحظ (د 255ق) چاپ شده، مؤلف رساله با عبارت «انشدنی البلاذری» مستقیماً و بیواسطه از قول وی چند بیت شعر در موضوع رساله نقل كرده است (چ سندوبی، 171، 186، چ هارون، 2 / 59، 85)؛ اما در فهرستهای كهن موجود از رسائل و آثار جاحظ، به این رساله اشاره ای نشده (مثلاً نک : ابن ندیم، 208بب ، 211، حاشیۀ 4، به نقل از ابن فرات)، و چنانکـه سندوبی به درستی اشاره كرده است، در انتساب این رساله به جاحظ جای گفتوگو هست (ص). همچنین مقایسه میان سبك و سیاق جاحظ در دیگر آثارش با این رساله ــ كه در واقع فقط گردآوری پارهای اقوال و اشعار است ــ و نیز با توجه به اشخاصی كه از آنها روایتی یا شعری نقل شده است، انتساب تألیف این رساله به جاحظ بعید جلوه میكند. نیز باید گفت كه استفاده از داروی «بلاذر» برای تقویت حافظه و حدت ذهن در روزگار نزدیك به بلاذری نمونههایی داشته است (مثلاً نک : جاحظ، الحیوان، 3 / 359، 5 / 537؛ نیز نک : خطیب، 9 / 26؛ ذهبی، سیر، 9 / 197، 381؛ ابن عماد، 2 / 12).
تاریخ دقیق درگذشت بلاذری نیز با توجه به سرنوشتی كه در پایان زندگی یافت، روشن نیست. بنابر كهنترین روایات وی در اواخر دورۀ معتمد عباسی درگذشت و احتمالاً مدتی از اوایل خلافت معتضد را نیز درك كرد (یاقوت، معجم، 2 / 530، به نقل از صولی؛ نیز نک : ابن عساكر، 6 / 75؛ ذهبی، تاریخ، 290). از آنجا كه معتمد در اواخر رجب 279 درگذشته است (طبری، 10 / 29) و تا پایان سال حدود 5 ماه باقی مانده بود، تاریخ 279ق برای تعیین تاریخ درگذشت بلاذری كه در برخی مآخذ به تصریح آمده است، درست به نظر میرسد (مثلاً نک : ابن كثیر، 11 / 69 -70؛ ابن تغری بردی، 3 / 83؛ نیز نک : .(GAS, I / 320
نگاهی به فهرست شیوخ بلاذری نشان از تلاش گستردۀ او برای گردآوری مواد و روایتهای تاریخی دارد: در عراق از كسانی چون عفان بن مسلم وعبدالاعلی بن حماد و علی بن المدینی و عبدالله بن صالح عجلی و مصعب زبیری و ابوعبید قاسم بن سلاّم و عثمان بن ابی شیبه استماع كرد (ابن عساكر، 6 / 74؛ ذهبی، سیر، 13 / 162). روایاتی كه در حوادث گوناگون تاریخی از اخباریان بزرگ چون علی بن محمد مداینی (د ح 230ق) به طور مستقیم (مثلاً نک : جمل، 2 / 140، 318، جم ، فتوح، 56، جم ) یا از واقدی از طریق محمد بن سعد نقل كرده، در سراسر آثار موجود از وی پراكنده است (مثلاً نک : جمل، 2 / 30، 45، جم ، فتوح، 44، 59، جم ). وی در سفر شام نیز در شهرهای گوناگون از شیوخی چون هشام بن عمار، ابوحفص عمر بن سعید، محمدبن مصفّی، محمد بن عبدالرحمان و احمد بن برد استماع كرد (ابن عساكر، همانجا). بلاذری به مطالب هر كسی كه صاحب اطلاع میدانسته، استناد كرده است (جمل، 8 / 259، 10 / 226، فتوح، 60، 129). گفتهاند كه كسانی چون یحیی بن الندیم و احمدبن عمّار و ابویوسف یعقوب بن نعیم از وی روایت كردهاند (ابن عساكر، 6 / 75؛ ذهبی، همان، 13 / 163).
در میان رشتههای گوناگون علمی و ادبی و تاریخی در عهد بلاذری، تاریخنگاری مراحل تكامل را میگذرانید و تك نگاشتهای اخباریان و مؤلفان كهن در باب رویدادها و مسائل مختلف تاریخی در كتابهای بزرگتر با موضوعاتی فراتر از یكی دو حادثۀ كوچك جای میگرفت. بلاذری یكی از نخستین كسانی است كه آثار محدثان و اخباریان كهن را از اجزاء مختلف در آثار بزرگ و گستردۀ خویش گرد آورد (برای تفصیل، نک : ه د، انساب الاشراف). اهتمام بلاذری به تاریخ نگاری و ثبت و ضبط اخبار عرب آن هم بر مبنای انساب، با اینکـه خود تبار ایرانی داشت، سخت جالب توجه به نظر میرسد؛ به ویژه كه وی ظاهراً چندان هم در تألیفات خود دیدگاه مذهبی خاصی را رعایت نمیكرده، و اگرچه بسیاری از اخبار منقول در آثار وی، مورد توجه علمای بزرگ شیعه بوده (نک : ه د، انساب الاشراف)، ولی روابط با متوكل و اینکـه از او با لقب «امیرالمؤمنین» یاد كرده است (فتوح، 47)، وی را از تعلق خاطر محض به تشیع دور نگه میدارد. به نظر میرسد كه بلاذری بیشتر به گردآوری روایتهای تاریخی اهتمام داشته، و البته از اندیشۀ نقد یا تلفیق منابع خود فارغ نبوده است (مثلاً نک : جمل، 11 / 362؛ برای تفصیل، نک : ه د، انساب الاشراف).
بلاذری شاعر نیز بوده است و بسیاری از ابیات بر جای مانده از او را در كتاب یاقوت میتوان یافت (معجم، 2 / 531-535). این ابیات غالباً مشتمل بر هجویات است و از یكی دو روایت كهن نیز چنین بر میآید كه بلاذری به هجوسرایی مشهور بوده، یا دستكم اینگونه اشعار از او بیشتر نقل شده است (مثلاً نک : صولی، اخبار...، 276-277، نیز نک : الاوراق، 16-17، كه هجو شاعر دیگری را به نقل از بلاذری آورده است). البته قطعه وعظ گونهای كه به درخواست محمود وراق (د ح 225ق) سرود، در مآخذ شهرت خاصی یافته است (نک : ابن عساكر، همانجا؛ ذهبی، تاریخ، 290؛ ابن كثیر، 11 / 70).
آثـار
1. انساب الاشراف (ه م).
2. البلدان. به نوشتۀ ابن ندیم، بلاذری دو كتاب به نامهای كتاب البلدان الصغیر و كتاب البلدان الكبیر داشته است، اما مانند كتاب بزرگترش انساب الاشراف، موفق به اتمام روایت بزرگتر از البلدان نشد (ص)؛ اگرچه نسخهای از آن دستكم در اوایل سدۀ 4ق وجود داشته، و بخشی از آن را ابن فقیه همدانی در كتاب خود نقل كرده است (ص 565)، این بخش منقول، در روایت كوچك البلدان كه اینک با عنوان فتوح البلدان در دست ماست (نک : دنبالۀ مقاله)، وجود نداشته است و از ملاحظه آن چنین بر میآید كه احتمالاً روایت بلند از البلدان، بیشتر حاوی اطلاعات جغرافیایی بوده است (برای مسألۀ استفاده ابن فقیه از این اثر بلاذری، نک : هادی، 15- 16). بلاذری خود دستكم 9 بار در انساب به گونههای مختلف از كتاب البلدان نام برده، و بدان ارجاع داده است (نک : جمل، 10 / 58، 208، 11 / 20، 57، 68، 12 / 183، 13 / 233، 246-247، 348). در هیچ یك از این موارد، اشارهای حاكی از وجود دو روایت بزرگ و كوچك از كتاب البلدان دیده نمیشود و همگی مطالب ارجاع شده را میتوان در فتوح البلدان موجود باز یافت. برخی از مؤلفانی كه این كتاب را در دست داشتهاند، مانند مسعودی (1 / 22)، ابن خلكان (1 / 227) و ابن عدیم (1 / 119)، كتاب را به نام حقیقی آن خواندهاند، اما از آنجا كه موضوع «فتوحات» بر دیگر مطالب كتاب غلبه دارد، نام آن با توجه به عبارتی از آغاز كتاب، دستكم از سدۀ 7ق به فتوح البلدان تغییر یافته است ( فتوح، 2: «اخبرنی جماعة من اهل العلم بالحدیث و السیرة و فتوح البلدان ...»؛ نیز نک : ابن خلكان، 6 / 299).
از ذكر سنواتی كه در فتوح آمده، چنین برمیآید كه بلاذری در نیمۀ سدۀ 3 ق به تألیف آن مشغول بوده، و واپسین سالی كه به صراحت از آن در این كتاب یاد شده، سال 253ق است (ص 324، نیز نک : 7، 118، 134، 170، 203، 212، 239). بلاذری این كتاب را از هجرت پیامبر (ص) آغاز كرده (ص 2)، آن گاه به وصف فتوح اسلامی بر حسب سرزمینها و ولایات با اختصاص فصلی جداگانه به هر كدام پرداخته است. در بیشتر موارد، وی به اوضاع ناحیه مورد بحث در عهد نزدیك به خود نیز توجه نشان میدهد (مثلاً نک : ص 47، 235، 298). همچنین نشانههایی از آشنایی او به زبان فارسی در این كتاب دیده میشود (مثلاً نک : ص 366، 383).
آگاهیهایی كه بلاذری در باب تشكیلات اداری و مالی مسلمانان و اقتباس آن از دیوان عهد ساسانی به دست میدهد، با توجه به اشتغال وی به دبیری، سخت جالب توجه است (مثلاً نک : ص 456-457، 468؛ برای توضیح پارهای از اصطلاحات، نک : دخویه،341 -339؛ قس: محمدی، «سه واژه ...»، 545-550). با اینکـه موضوع اصلی كتاب «فتوحات» است و به قول مسعودی از آن بهتر سراغ نداریم (همانجا)، اطلاعات جغرافیایی آن نیز سخت مفید و سودمند است (مثلاً نک : ص 282، 376، 391، 446). گویا در این گونه موارد، وی شخصاً از اهالی محلی كه در مركز خلافت یا عراق بودهاند، تحقیق كرده است (همان، 60، 193، 321، 391). همچنین آن بخش از كتاب فتوح كه به مسأله مالكیت زمین و آب (ص 360) یا احكام اراضی و خراج (ص بب ) اختصاص یافته، حائز كمال اهمیت است.
كتاب فتوح البلدان نخستین بار به كوشش م. ی. دخویه در لیدن (1865م) با مقدمهای در شرح احوال بلاذری و وصف كتاب به چاپ رسید. چاپهای دیگر این كتاب عمدتاً بر تصحیح همو تكیه داشتهاند. بخشهای مربوط به ایران از این كتاب، به قلم آذرتاش آذرنوش ترجمه، و همراه با مقدمه و تعلیقات همو منتشر شده (تهران، 1346ش)، و ترجمۀ سراسر كتاب نیز به قلم محمد توكل صورت پذیرفته است (تهران، 1367ش). ترجمههایی از آن به زبانهای لاتین، آلمانی و انگلیسی نیز در دست است (نک : منجد، 24).
3. عهد اردشیر. به نوشتۀ ابن ندیم، بلاذری كتاب عهد اردشیر را به شعر عربی ترجمه كرد (ص 126؛ نیز نک : تفضلی، 215- 218). با توجه به روایت مبرّد كه بنابر آن، مأمون به این اثر توجه خاص داشته است (ص 4)، میتوان حدس زد كه بلاذری ترجمه این عهد را در اوایل جوانی و در دورۀ مأمون به انجام رسانده باشد.
مسعودی از كتابی در موضوع رد بر شعوبیه تألیف «ابوالحسن احمدبن یحیی» نام برده، و از آن مطالبی نقل كرده است (2 / 27). برخی محققان مؤلف مذكور را بلاذری پنداشته، و صریحاً این اثر را بدو منسوب داشتهاند (نک : گلدسیهر، II / 166) و این موضوع به برخی مؤلفان بعدی نیز انتقال یافته است (مثلاً نک : حمّادی، 1 / 64؛ نیز نک : حتی، I / 7؛I / 321 GAS,،حاشیه)؛ در حالی كه هیچ یك از مؤلفان كهن چنین اثری را به بلاذری نسبت ندادهاند و بعید نیست كه تشابه اسمی موجب بروز چنین خطایی شده باشد (نک : پلا، 2 / 171، حاشیۀ 3، كه میگوید: منظور مسعودی، احمدبن یحیی بن منجم است).
مآخذ
آبی، منصور، نثر الدر، به كوشش محمدابراهیم عبدالرحمان و علی محمد بجاوی، قاهره، 1983م؛ ابن اثیر، الكامل؛ ابن تغری بردی، النجوم؛ ابن خلكان، وفیات؛ ابن عدیم، عمر، بغیة الطلب، به كوشش سهیل زكار، دمشق، 1988م؛ ابن عساكر، علی، تاریخ مدینة دمشق، به كوشش علی شیری، بیروت، 1415ق / 1995م؛ ابن عماد، عبدالحی، شذرات الذهب، قاهره، 1350ق؛ ابن فقیه، احمد، البلدان، به كوشش یوسف هادی، بیروت، 1416ق / 1996م؛ ابن كثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، به كوشش احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، 1405ق / 1985م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوهلال عسكری، حسن، الاوائل، به كوشش محمد مصری و ولید قصاب، دمشق، 1975م؛ اشپولر، ب .، تاریخ ایران در نخستین قرون اسلامی، ترجمۀ مریم میراحمدی، تهران، 1369ش؛ بلاذری، احمد، جمل من انساب الاشراف، به كوشش سهیل زكار و ریاض زركلی، بیروت، 1417ق / 1996م؛ همو، فتوح البلدان، به كوشش دخویه، لیدن، 1865م؛ پلا، شارل، حاشیه بر مروج الذهب مسعودی، بیروت، 1966م؛ تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، تهران، 1376ش؛ توكل، محمد، مقدمه بر ترجمۀ فتوح البلدان بلاذری، تهران، 1366ش؛ جاحظ، عمرو، الحیوان، به كوشش محمد عبدالسلام هارون، قاهره، 1356ق / 1938م؛ همو، رسائل، به كوشش حسن سندوبی، قاهره، 1352ق / 1933م؛ همان، به كوشش محمد عبدالسلام هارون، قاهره، مكتبة خانجی؛ جهشیاری، محمد، الوزراء و الكتاب، به كوشش عبدالله اسماعیل صاوی، قاهره، 1357ق / 1938م؛ حمادی مشهدانی، محمد جاسم، موارد البلاذری عن الاسره الامویة فی انساب الاشراف، مكه، 1407ق / 1986م؛ حمزةاصفهانی، شرح بر دیوان ابونواس، به كوشش اوالد واگنر، قاهره، 1378ق / 1958م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349ق / 1931م؛ ذهبی، محمد، تاریخ الاسلام (حوادث و وفیات 261-280ق)، به كوشش عمر عبدالسلام تدمری، بیروت،1412ق / 1992م؛ همو، سیر اعلام النبلاء، به كوشش شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت، 1404ق / 1984م؛ رفاعی، احمد فرید، عصر المأمون، قاهره، 1346ق / 1928م؛ زكار، سهیل، مقدمه بر جمل ... (نک : هم ، بلاذری)؛ سندوبی، حسن، حاشیه بر رسائل (نک : هم ، جاحظ)؛ صولی، محمد، اخبار ابی تمام، به كوشش خلیل محمود عساكر و دیگران، قاهره، 1356ق / 1937م؛ همو، الاوراق، اشعار اولاد الخلفاء،به كوشش هیورث دن، قاهره، 1355ق / 1936م؛ طبری، تاریخ؛ كراچكوفسكی، ا. ی .، تاریخ الادب الجغرافی العربی، ترجمۀ صلاحالدین عثمان هاشم، بیروت، 1408ق / 1987م؛ مبرد، محمد، الفاضل، به كوشش عبدالعزیز میمنی، قاهره، 1375ق / 1956م؛ محمدی، محمد، «سه واژۀ فارسی در فتوح البلدان»، آینده، تهران، آبان ـ دی 1366ش، س 13؛ همو، فرهنگ ایرانی پیش از اسلام، تهران، 1356ش؛ مسعودی، علی، مروج الذهب، به كوشش یوسف اسعد داغر، بیروت، 1965م؛ منجد، صلاحالدین، مقدمه بر فتوح البلدان، بلاذری، قاهره، 1956م؛ هادی، یوسف، مقدمه بر البلدان (نک : هم ، ابن فقیه)؛ یاقوت، بلدان؛ همو، معجم الادباء، به كوشش احسان عباس، بیروت، 1993م؛ یغموری، یوسف، نورالقبس المختصرمن المقتبس مرزبانی، به كوشش رودلف زلهایم، ویسبادن، 1384ق / 1964م؛ نیز:
Bos, G.,«Baladhur (Marking-nut): A Popular Medieval Drug for Strengthening Memory» , Bulletin of the School of Oriental and African Studies, London, 1996, vol. LIX (2); De Goeje, M. J.,«Die persischen Bruchzahlen bei Beladhori» , ZDMG, 1882, vol. XXXVI; GAS; Goldziher, I, Muhammedanische Studien, Hildesheim, 1961; Hitti, Ph. K., introd. The Origins of the Islamic State,
علی بهرامیان