زمان تقریبی مطالعه: 3 دقیقه

بقلیه

بَقْلیه، شاخه‌ای‌ از قرمطیان‌ عراق‌ در سالهای‌ 295- 316ق‌ / 908- 928م‌. آنان‌ از مردم‌ سواد كوفه‌ بودند كه‌ نخست‌ از عقاید داعی‌ بورانی‌ پیروی‌ می‌كردند و از این‌رو، «بورانیه‌» خوانده‌ می‌شدند؛ سپس‌ در 295ق‌ به‌ داعی‌ ابوحاتم‌ زُطّی‌ گراییدند و به‌ بقلیه‌ تغییر نام‌ یافتند. گویا علت‌ این‌ نام‌گذاری‌ آن‌ بود كه‌ ابوحاتم‌ خوردن‌ برخی‌ سبزیها و نیز كشتن‌ و خوردن‌ حیوانات‌ را بر پیروانش‌ حرام‌ كرده‌ بود (نویری‌، 25 / 275؛ ابن‌ دواداری‌، 90؛ مقریزی‌، 12 / 179). 
برخی‌ منابع‌ نام‌ این‌ گروه‌ را به‌ گونه‌ای‌ دیگر از جمله‌ نفلیه‌ و نقلیه‌ نیز گزارش‌ كرده‌اند (نکـ: قرطبی‌، 119؛ نیز فریدلندر، 111-110؛ مادلونگ‌، .(71
پس‌ از درگذشت‌ ابوحاتم‌ در 296ق‌، بقلیه‌ به‌ دو دسته‌ تقسیم‌ شدند: برخی‌ همچنان‌ بر زنده‌ بودن‌ و غیبت‌ محمد بن‌ اسماعیل‌ پافشاری‌ كردند و برخی‌ دیگر بر آن‌ شدند كه‌ زكرویه‌ بن‌ مهرویه‌ (مقـ 294ق‌)، داعی‌ بزرگ‌ عراق‌ كشته‌ نشده‌ است‌، و در غیبت‌ به‌ سر می‌برد (نویری‌، 25 / 275- 276؛ ابن‌ دواداری‌، مقریزی‌، همانجاها). 
از این‌ پس‌ تا 316ق‌ از این‌ گروه‌ گزارشی‌ در دست‌ نیست‌؛ اما با توجه‌ به‌ جنبش‌ آنان‌ در همین‌ سال‌، در می‌یابیم‌ كه‌ آنها در این‌ مدت‌ به‌ گونه‌ای‌ پنهانی‌ به‌ حیات‌ و فعالیت‌ خود ادامه‌ می‌داده‌اند. برخی‌ برآنند كه‌ در این‌ دوره‌ به‌ قرمطیان‌ جنوب‌ عراق‌ كه‌ به‌ مهدویت‌ محمد بن‌ اسماعیل‌ پای‌بند مانده‌ بودند، بقلیه‌ می‌گفتند (دفتری‌، 157). اما این‌ مطلب‌ با توجه‌ به‌ منابع‌ موجود درست‌ به‌ نظر نمی‌رسد؛ چه‌، مسعودی‌ بقلیه‌ را از قبایل‌ بنی‌ ذهل‌ و بنی‌ رفاعه‌ می‌شمارد و آنان‌ را قرمطیان‌ نواحی‌ كوفه‌ می‌داند كه‌ در بیشه‌ زارهای‌ آنجا می‌زیستند (ص‌ 391؛ نیز نکـ: قرطبی‌، همانجا). 
بقلیه‌ در 316ق‌ به‌ ریاست‌ مسعود بن‌ حریث‌ و عیسی‌ بن‌ موسی‌ در اطراف‌ كوفه‌ قیام‌ كردند (همانجاها؛ قس‌: ابن‌ اثیر، 8 / 186-187، كه‌ مسعود بن‌ حریث‌ را حریث‌ بن‌ مسعود ضبط كرده‌، آنان‌ را صرفاً قرامطه‌ نامیده‌ است‌) و بُنَی‌ّ بن‌ نفیس‌ را شكست‌ دادند (مسعودی‌، همانجا). در پی‌ این‌ كار، خلیفه‌ مقتدر دو تن‌ از سرداران‌ خود، هارون‌ بن‌ غریب‌ و صافی‌ را به‌ سوی‌ آنها گسیل‌ داشت‌. در این‌ نبرد، بقلیه‌ شكستی‌ سخت‌ یافتند و بسیاری‌ از ایشان‌ كشته‌ و اسیر گردیدند (همو، نیز قرطبی‌، همانجاها؛ ابن‌اثیر، 8 / 187) و بی‌درنگ‌ با پرچمهای‌ سفیدشان‌ كه‌ بر روی‌ آنها آیه «وَ نُریدُ أَن‌ نَمُنَّ‌َّ...» (قصص‌ / 28 / 5) نقش‌ بسته‌ بود، با حالتی‌ سرنگون‌ وارد بغداد شدند (ابن‌ اثیر، همانجا). گروهی‌ از ایشان‌ كه جان‌ سالم‌ به‌ در برده‌ بودند، به‌ سلیمان‌ بن‌ حسن‌ قرمطی‌ - كه‌ از هیت‌ به‌ بحرین‌ بازگشته‌ بود - پیوستند و از آنجا كه‌ آنان‌ در بیشه‌ها می‌زیستند، در سپاه‌ سلیمان‌ به «اَجَمیین‌» نام‌ بردار شدند (مسعودی‌، همانجا). 

مآخذ

ابن‌اثیر، الكامل‌؛ ابن‌ دواداری‌، ابوبكر، كنز الدرر، به‌ كوشش‌ صلاح‌الدین‌ منجد، قاهره‌، 1380ق‌ / 1961م‌؛ دفتری‌، فرهاد، تاریخ‌ و عقاید اسماعیلیه‌، ترجمه فریدون‌ بدره‌ای‌، تهران‌، 1375ش‌؛ قرآن‌ مجید؛ قرطبی‌، عریب‌، «صله تاریخ‌ الطبری‌»، همراه‌ ج‌ 11 تاریخ‌ طبری‌؛ مسعودی‌، علی‌، التنبیه‌ و الاشراف‌، به‌ كوشش‌ دخویه‌، لیدن‌، 1893م‌؛ مقریزی‌، احمد، اتعاظ الحنفاء، به‌ كوشش‌ جمال‌ الدین‌ شیال‌، قاهره‌، 1387ق‌ / 1967م‌؛ نویری‌، احمد، نهایه الارب‌، به‌ كوشش‌ محمد جابر عبدالعال‌ حینی‌، قاهره‌، 1404ق‌ / 1984م‌؛ نیز:

Friedlaender, I.,«The Heterodoxies of the Shiites in the Presentation of Ibn Hazm» , Journal of the American Oriental Society, New Haven, 1909, vol. XXIX; Madelung, W., «The Fatimids and the Qarmatis of Bahrayn» , Mediaeval Ismaili History and Thought, ed. F. Daftary, Cambridge, 1996.

جواد فیروزی‌

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.