بقاع
بِقاع، جلگهای پهناور در میان رشته كوههای غربی و شرقی لبنان. این جلگه حاصلخیز كه با مساحتی حدود 263 ‘4كمـ 2 نزدیك به 41% از مجموع خاك لبنان را در برمیگیرد، از ناحیه شمال شرقی این كشور به سمت جنوب غربی امتداد مییابد و میانگین ارتفاع آن 900متر از سطح دریا ست (سلهب، 22؛ مارتن، 22؛ بستانی، 5 / 522). جلگه بقاع از سمت شمال تا مرز سوریه و از جنوب دره رود اردن گسترده شده، و تا ساحل خلیج عقبه در دریای سرخ امتداد یافته است (حتی، 19).
در دورۀ عبرانیها و فینیقیها این منطقه به بقعه (واژهای سامی به معنی شكاف) معروف بود. در تورات نیز از آنجا با نامهای بقعه، مدخل حماه یاطریق حماه یاد شده است. یونانیان آن را كویله سوریا (سوریه مجوف) میخواندند. مرسیاس یا ماسیاس از دیگر نامهایی بود كه یونانیان برای این دره به كار میبردند. جغرافیدانان عرب بقاع را واژهای عربی جمع بُقعه (به معنی باتلاق یا مرداب) دانستهاند و این جلگه پهناور را بقاع عزیز، منسوب به ملك عزیز پسر صلاح الدین ایوبی نامیدهاند؛ هر چند كه برخی از محققان ارتباطی تاریخی میان این نام با نام خدای باستانی این سرزمین موسوم به آزیزوس قائلند. برخی منابع از این منطقه با نام بقاع كلب یاد كردهاند كه گویا به سبب اقامت قبیله عربی كلب در آنجا بوده است (یاقوت، 1 / 699؛ نابلسی، 97؛ سلهب، 12؛ فریحه، 53؛ I / 1214 ,EI²؛ حتی، 18-19).
درۀ بقاع از دیرباز آباد بود و اقوام گوناگونی در آن سكنی داشتند كه از تمدنی در خور توجه و نظام اداری سازمان یافتهای برخوردار بودند (نکـ: حورانی، 53). نخست ایتوریان در آنجا میزیستند. زادگاه نخستین این قوم در شمال شرقی دریاچه طبریه بوده است. بعدها آنان در سراسر دشت بقاع تا ساحل دریای مدیترانه پراكنده شدند و دولتی در آنجا تأسیس كردند. در این ایام گروهی از عربها نیز در بقاع به سر میبردند؛ چه، اسكندر مقدونی به هنگام فتح شهر صور از آنان یاری جسته بود. در حدود سال 587قم نبطیان به منطقۀ اَدوم كوچیدند و بر نواحی حاصلخیز دریای مدیترانه سیطره یافتند. در دوره پادشاهی حارث سوم بود كه ساكنان بقاع برای رهایی از هجوم پادشاه ایتوری دست یاری به سوی نبطیان دراز كردند و از آن پس در 85قم راه برای سیطره نبطیان بر دمشق و دشت بقاع هموار گشت و بعدها نیز نفوذ آنان در دره بقاع فزونی یافت؛ تا آنکـه در 32قم نبطیان از اطاعت امپراتور روم و پرداخت خراج سرباز زدند و به جانبداری از پارتیان برخاستند. در نتیجه، هیرودس، فرمانروای دست نشانده روم آهنگ جنگ بانبطیان ساكن درۀ بقاع كرد، اما به سختی در برابر آنان منهزم شد و با باقیمانده سپاه خود به بیتالمقدس بازگشت (علی، 1 / 443-444، 2 / 623، 3 / 15، 30، 36؛ زیاده، 166؛ حورانی، 55).
تاریخ و چگونگی فتح بقاع توسط مسلمانان و اینکـه این ناحیه به دست كدام یك از سرداران عرب فتح شده است، به درستی معلوم نیست، اما مسلم آنکـه این ناحیه پیش از جنگ یرموك (15ق / 636م) توسط مسلمانان فتح شده است (نکـ: یعقوبی، تاریخ، 2 / 139-141؛ بلاذری، 152-154؛ تدمری، 345). گویا از همان زمان یا اندكی پس از آن بقاع به «جُند دمشق» ملحق گردیده بود؛ چه، در دوره خلافت امویان (41-132ق / 661-750م)، بعلبك مركز بقاع شد و منطقه خوش آب و هوای عین الجر اقامتگاه خلفای اموی گردید (نصرالله، 1 / 95؛EI² ،همانجا).
در اواخر سدۀ 3ق / 9م كه جغرافیدانان مسلمان بقاع را همچنان جزو جند دمشق یاد كردهاند (نکـ:یعقوبی، «البلدان»، 325؛ ابنخردادبه، 77؛ ابن فقیه، 105). بقاع از همان آغاز فتوحات اسلامی به سبب داشتن راههای بازرگانی، از آبادترین نواحی تابع دمشق به شمار میرفت و دارای شهرها و روستاهای بسیار بود (یعقوبی، همانجا؛ ابنخردادبه، 219؛ مقدسی، 154؛ یاقوت، همانجا).
ثروت سرشار درۀ بقاع و فراوانی غلات آن توجه حکـمرانان اطراف را به خود جلب میكرد. آنان گاه به طمع دست یافتن بر این ثروت به آنجا هجوم میبردند (نکـ: نصرالله، 1 / 125؛ حتی، 350). از سوی دیگر مناطق پرپیچ و خم كوهستانی بقاع همواره مخفیگاهی برای شورشیان به شمار میرفت (حورانی، 30؛ نیز نکـ: ابوالقاسم، 138). از اینرو، پیوسته جنگ و گریزهایی در منطقه به وقوع میپیوست. پس از اتحاد معینالدین انر باصلیبیان، راه برای گسترش نفوذ اینان بر درۀ بقاع هموار گشت؛ چندان كه بارها به آنجا تاختند و به قتل و غارت پرداختند. پس از فتح بقاع توسط صلاح الدین ایوبی و امارت فرزندان و خویشاوندان وی در آنجا، باز هم منطقه از تعرض سپاه صلیبی در امان نبود؛ چنانکـه در 572ق / 1176م آنان به بقاع حمله كردند، اما در برابر سپاه والی بعلبلك، ابن مقدم به سختی منهزم شدند (ابن اثیر، 11 / 73-74، 436-437؛ نصرالله، 1 / 133، 135، 139، 270). در زمان حمله مغولان به نواحی شام، امیر مسیحی صیدا نیز فرصت را مغتنم شمرد و به درۀ بقاع تاخت كه توسط سپاه مغول به عقب رانده شد (رانسیمان، 3 / 369).
با به قدرت رسیدن ممالیك، بلاد شام به 6 «نیابت» تقسیم شد كه همگی تابع حکـومت مركزی قاهره بودند. بقاع نیز تابع نیابت دمشق گردید و از نظر اداری به دو بخش شمالی (بعلبكی) و جنوبی (عزیزی) تقسیم شد كه حکـمرانان محلی از سوی والی دمشق اداره امور منطقه را در دست داشتند (شبارو، 93؛ حتی، 400). سرانجام، ممالیك از سپاه عثمانی به فرماندهی سلطان سلیم اول در جنگ مرج دابق (922ق / 1516م) شكست خوردند. پس از
آن بلاد شام به قلمرو عثمانیان افزوده شد. بقاع با آنکـه در این دوره به قضاء (شهرستان) تبدیل شد، اما همچنان تابع حکـومت دمشق بود؛ چه، تركان تقسیمات اداری ممالیك را تغییر ندادند. محمد بن قرقماز چركسی در اواخر ذیحجۀ 923 / ژانویه 1518 به عنوان نخستین والی عثمانی از سوی نایب دمشق بر ولایت بیروت، صیدا و بقاع منصوب شد. دولت عثمانی در این زمان مناطق وسیعی از اراضی حاصل خیز بقاع را به املاك سلطنتی ضمیمه كرد تا از پرداخت مالیات معاف گردند (شبارو، 121، 204؛ حتی، 439؛ صلیبی، 11-12).
پس از محمد بن قرقماز والیان دیگری بر بقاع گمارده شدند كه در این میان، حکـمرانان حَرفوشی از اهمیت برخوردار بودند. آنان به تدریج خود را از سیطره عثمانیان رهانیدند و در بسط نفوذ خود بر بعلبك و بقاع كوشیدند و تا قرنها حکـومت آنان دوام داشت (نکـ: نصرالله، 1 / 228، جمـ ؛ خالدی، 12، 44، 134، جمـ ). امیر فخرالدین از امرای مَعنی بر آن شد با حکـمرانان حرفوشی پیمان دوستی منعقد سازد تا از این رهگذر بر بخشی از درآمد دشت حاصل خیز بقاع دست یابد. وی از این راه توانست بر بنیه دفاعی خود بیفزاید (حتی، 455). بعدها امرای شهابی نیز بر منطقه بقاع چشم دوختند. امیر ملحم كه در 1143ق / 1730م پس از وفات پدر امارت یافت، بارها به اراضی بقاع دستاندازی كرد كه هربار با مقاومت والی شام مواجه شد؛ اما سرانجام در 1157ق / 1744م سپاهیان شام را منهزم ساخت و دشت بقاع را به قلمرو خود افزود. پس از آن پیوسته كشمكشهایی میان امرای شهابی و والیان شام به وقوع میپیوست (شهابی، 28-30، 34، جمـ ؛ حتی، 473).
در 1281ق / 1864م ولایت سوریه از 8 «متصرفیه» تشكیل میشد كه بقاع در زمرۀ متصرفیۀ شام قرار داشت. در این زمان، تلاشهایی از سوی امرای لبنان برای الحاق بقاع به خاك این كشور صورت گرفت كه حاصلی دربرنداشت (رستم، 85-86، 213؛ خاطر، 34)؛ تا آنکـه سرانجام، پس از اشغال لبنان توسط فرانسه در محرم 1339 / سپتامبر 1920، سرزمین بقاع از ولایت دمشق تفكیك، و به خاك لبنان منضم شد (شبارو، 259). در 1925م این منطقه از نظر اداری به دو محافظه (استان) بعلبك و بقاع تقسیم شد (سلهب، 14).
شیعیان بیشترین ساكنان درۀ بقاع را تشكیل میدهند، اما آنان از دیرباز در روستاهای پرجمعیت، مناطق كوهستانی و شهرهایی چون بعلبك میزیستند. پس از آنکـه حکـمرانان ممالیك بهطور همهجانبه به سركوب شیعیان پرداختند، آنان به جلگه بقاع پناه بردند و از آن پس، جمعیت شیعیان در آنجا رو به فزونی نهاد (حتی، 323، 397؛ فواز، .(13
جلگۀ بقاع منطقه كوهستانی سرسبزی است كه از هر سو به كوه منتهی میشود. عبدالغنی نابلسی كه در 1100ق / 1689م به بقاع سفر كرده بود، زیبایی مناطق، طراوت و دلنشینی هوای آن را بسیار ستوده است (ص 16، 95). در گوشه و كنار این دشت واحهها و آبگیرهایی را میتوان یافت كه از دیرباز باتلاقهایی سراسر پوشیده از نیزار بوده است و ناحیهای به طول 9كم را در برمیگیرد (مارتن، 22). شاید همین امر سببـ شده است تا جغرافیدانان مسلمان از وجود دریاچهای در بقاع خبردهند (نکـ: ابوالفدا، 40).
دشت مسطح بقاع كه در برخی موارد پستی و بلندیهای اندكی در آن به چشم میخورد و در قسمتهای میانی عمق بیشتری مییابد (حتی، 18-19)، نیمی از سرزمینهای قابل كشت لبنان را در برمیگیرد. زندگی 90% از ساكنان بقاع بر پایه كشاورزی استوار است و فرآوردههای كشاورزی مختلف این جلگه به ویژه غلات، حبوبات، انواع میوه و سبزی آن، در شكوفایی اقتصاد لبنان نقش بسزایی دارد ( بریتانیكا، I / 202؛ فواز، 8؛ سلهب، 35؛ بستانی، 5 / 522).
جلگۀ بقاع اینهمه رونق كشاورزی را مدیون رودهایی چون لیطانی و نهرالعاصی، و چشمههایپرآبی ازجمله عین الزرقاء، یمونه، مرجحین، عنجر و شتوره است. رود لیطانی در بستری به طول 125 مایل (ح 200 كمـ ) از جلگۀ بقاع میگذرد و آن منطقه را به دو ناحیۀ بقاع شمالی و جنوبی تقسیم میكند: بقاع شمالی كه از بعلبك تا سرحدات سوریه امتداد مییابد، تقریباً نیمهحاصلخیز است، اما بقاع جنوبی به ویژه در مسیر آبرفتهای بر جای مانده از رودخانۀ لیطانی بسیار مستعد كشاورزی است. این رود از ارتفاعات جنوب بعلبك سرچشمه میگیرد و پس از عبور از دشت بقاع، به دریای مدیترانه میریزد (حتی، 615؛ نیز نکـ: سلهب، 31). دولت لبنان در 1330ش / 1951م به كمك كارشناسان آمریكایی برنامههایی را برای احداث سد بر روی رودخانه لیطانی تدارك دید كه به شكوفایی هر چه بیشتر اقتصاد دره بقاع انجامید (حتی، 19-20؛ «لبنان...»، .(262
در مناطق مختلف جلگۀ بقاع آثار باستانی و تاریخی متعددی به چشم میخورد كه از جمله مدفن پیامبرانی چون الیاس (ع) یا اولیا و صلحا بودهاند. همچنین بقایای معابد و ویرانههای رومی و بیزانسی با نقوشی برجسته و سنگنبشتهها و نیز غارها و قلعههایی در آنجا یافت شدهاند (نکـ: نابلسی، 97 ببـ؛ سلهب، 15-19؛ «فلسطین...»، 422، به نقل از ابن جبیر).
مآخذ
ابن اثیر، الكامل؛ ابن خردادبه، عبیدالله، المسالك و الممالك، به كوشش دخویه، لیدن، 1889م؛ ابن فقیه، احمد، مختصر كتاب البلدان، به كوشش دخویه، لیدن، 1967م؛ ابوالفدا، تقویم البلدان، به كوشش رنو و دوسلان، پاریس، 1840م؛ ابوالقاسم كاشانی، عبدالله، تاریخ اولجایتو، به كوشش مهین همبلی، تهران، 1348ش؛ بستانی، بطرس، دائرةالمعارف، بیروت، دارالمعرفه؛ بلاذری، احمد، فتوح البلدان، به كوشش عبدالله انیس طباع و عمر انیسطباع، بیروت، 1407ق / 1987م؛ تدمری، عمر عبدالسلام، «الفتح الاسلامی و سیاسـة الاسكان لساحل دمشق، لبنان»، بلاد الشام فی صدر الاسلام، به كوشش محمد عدنان بخیت و احسان عباس، عمان، 1987م، ج2؛ حتی، فیلیپ، لبنان فی التاریخ، ترجمۀ انیس فریحه، بیروت، 1959م؛ حورانی، یوسف، لبنان فی قیم تاریخه، بیروت، 1992م؛ خاطر، لحد، عهد المتصرفین فی لبنان بیروت، 1967م؛ خالدی صفدی، احمد، لبنان فی عهد الامیر فخرالدین المعنی الثانی، به كوشش اسد رستم و فؤاد افرام بستانی، بیروت، 1969م؛ رانسیمان، استیون، تاریخ جنگهای صلیبی، ترجمه منوچهر كاشف، تهران، 1358ش؛ رستم، اسد، لبنان فی عهد المتصرفیة، بیروت، 1973م؛ زیاده، نقولا، «تموین الجیوش العربیـة الاسلامیـة اثناء فتوح بلاد الشام»، بلاد الشام فی صدر الاسلام، به كوشش محمد عدنان بخیت و احسان عباس، عمان، 1987م، ج 2؛ سلهب، نصری، «البقاع»، لبنان فی محافظاته، بیروت، 1961م؛ شبارو، عصام محمد، تاریخ بیروت، بیروت، 1987م؛ شهابی، حیدر احمد، لبنان فی عهد الامراء الشهابیین، به كوشش اسد رستم و فؤاد افرام بستانی، بیروت، 1969م؛ صلیبی، كمال سلیمان، تاریخ لبنان الحدیث، بیروت، 1972م؛ علی، جواد، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت، 1969- 1978م؛ فریحه، انیس، اسماء المدن و القری اللبنانیة، بیروت، 1956م؛ مارتن، پ. پ - م.، تاریخ لبنان، ترجمه رشید شرتونی، بیروت، 1986م؛ مقدسی، محمد، احسن التقاسیم، به كوشش دخویه، لیدن، 1906م؛ نابلسی، عبدالغنی و رمضان عطیفی، رحلتان الی لبنان، به كوشش صلاح الدین منجد و استفان وایلد، بیروت، 1979م؛ نصرالله، حسن، تاریخ بعلبك، بیروت، 1404ق / 1984م؛ یاقوت، بلدان؛ یعقوبی، احمد، «البلدان»، همراه الاعلاق النفیسه ابنرسته، به كوشش دخویه، لیدن، 1891م؛ همو، تاریخ، بیروت، 1415ق / 1995م؛ نیز:
Britannica, micropaedia, 1978; EI² ; Fawaz, L. T., An Occasion for War, London, 1994; Lebanon: A History of Conflict and Consensus, ed. N. Shehadi and D. H. Mills, London, 1992; Palestine Under the Moslems, tr. G. Le Strange, Beirut, 1965.
عزت ملاابراهیمی